وسط درس خواندنهای دانشگاه،
أنتِ جميلة...
ک فقرة راجتها قبل الأمتحان
و وجدتها أول سؤال :))
#تعلق
هدایت شده از سبزِ متمایل به نارنجی.
حس میکنم به خاطر آمار کم یا هرچی؛ نمیدونم..
اینجا زیادی رفته تو حاشیه.
من زمین گیرم و وصف تو مرا ممکن نیست
کلماتم کلماتیست حقیر ای باران
یاد کرد از دل ما رحمت تو زود به زود
یاد کردیم تو را دیر به دیر ای باران
نام تو در دل ما بود و هدایت نشدیم
مهربانی کن و نادیده بگیر ای باران
ما نمردیم که توهین به تو و نام تو شد
ما که از نسل غدیریم، غدیر ای باران
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران
سامرا قسمت چشمان عطشخیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران
بگذارید کمی از غمتان بنویسم
دو سه خط روضه از این دردِ نهان بنویسم
گریه بر داغ شما عین ثواب است ثواب
بار دیگر پسر فاطمه و بزم شراب....
#سیدحمیدرضا_برقعی
#ای_آبیترین_آسمان_در_پیشگاه_تو
به مصراعی ننالیدم تب تلخ تباهی را
که یک عمر است عادت کردهام بیسرپناهی را
منم آن ارگ ویرانی که هر شب خواب میبیند
به روی شانههایش فوج کفترهای چاهی را
زلیخاها اگر پیراهنی پاره نمیکردند
به یوسفها، که میآموخت رسم بیگناهی را؟!
سواری خستهام، از کوه پایین آمدم دختر!
ببند این زخمهای کهنهی مشروطهخواهی را!...
تفنگ و اسب را دادم به جای شانهی نقره
بکِش، هموارتر کن پیچ و تاب این دوراهی را
چه میفهمند سربازانِ مستِ روس و عثمانی
شمیم اشکهایم روی کاغذهای کاهی را؟ ;)))))
سپیداری که بر آن پیکر ستارخان رقصان
چه سازد شرمساری را... چه نالد روسیاهی را
رهاتر از سر زلفت بخند، امشب پریشانم
برقصان توی تُنگ صورتت دو بچه ماهی را
#حامد_عسکری
#خاکستر_کوچه_های_ذهن
پس از تو زنده نمیماندم؛ این مبالغه نیست
هزار مرتبه جان دادم و خدا نگرفت...
#محمد_عزیزی
#سبزینه_های_خیال
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
هوا دلگير، درها بسته، سرها در گريبان،
دستها پنهان
نفسها ابر، دلها خسته و غمگين
درختان اسكلتهای بلور آجين
زمين دلمرده، سقف آسمان كوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است...
#مهدی_اخوان_ثالث
#قهوه_های_آرام
#Aesthetic
پ. ن: تا به حال چنین ابر بلندقامتی دیده بودید؟!😃😃 حوالی غروب در مشهدِ آقای امام رضا(علیهالسلام)
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
𝐆𝐍... #Video_music -𝑨 𝒔𝒆𝒂 𝒐𝒇 𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅-
قفلی بودنم روی همهٔ اهنگ های ادیت خورده تو این ویدئو غیرقابل توصیفه....
این ادیت رفت تو خوده خوده خوده قلبم و چادرشو پهن کرد اونجا. محشرن پسر این اهنگا محشرن...
#Tuneful
ساقیا در گردشِ ساغر تعلل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تَسَلسُل بایدش!!
#حافظ
#سبزینه_های_خیال
15 - Burn.mp3
9.47M
We'll be raising our hands, shining up to the sky,
'CAUSE WE GOT THE FIRE, fire, fire
Yeah, we got the fire, fire, fire.
And we gonna let it burn, burn, burn, burn;
We gonna let it burn, burn, burn, burn;
Gonna let it burn, burn, burn, burn;
We gonna let it burn, burn, burn, burn!!
.............
It reminds me of those days passing with the worst feeling'bout myself and... Better left unsaid:))
I just backed to my 12th year old version... And I'd been attacked by the memories of those days... F* dude... Can't imagine it's been over 5 years!!! With each rythm, each sound and effect, I just see myself crying, laughing, singing, walking, running, sleeping... I see that teen, that teen with infinite amount of anger:)))))
How calm I've gotten through the ages... And I'm dead-sure I will get calmer through the forward ages🤝👍🏻
Just wanted to share my feelings with ya'll.
#Song
#روشنترین_رنگ_لحظهها
ولی این فقط شیرین کاری دانشجوها بود که تبدیل به بررسی سطوح مختلف اقتصاد شد
1402/08/13
#University
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
ولی این فقط شیرین کاری دانشجوها بود که تبدیل به بررسی سطوح مختلف اقتصاد شد 1402/08/13 #University
And again(:
I've intended to fall in love with economy!...
1402/08/20
#University
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
یادتونه اینا رو؟!:)))
فردا ازشون امتحان داریم🤝
Economy is fantastic, adorable and appreciable✓
#University
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
یادتونه اینا رو؟!:))) فردا ازشون امتحان داریم🤝 Economy is fantastic, adorable and appreciable✓ #Un
مبانی اقتصاد بسیار درس قشنگی هستش ولی تو در تمام مدت زمانی که مطالعه میکنیش از فشار هم اشباع میشی🤝🤌🏽🤌🏽
نیازمندی من در قلم نمیگنجد
قیاس کردم و ز اندیشهها وراست هنوز!...
#سعدی
#سبزینه_های_خیال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-
#Tranquility
Ps. Just willing could've been there;))
- دیشب شوم که تموم شد بلند شدیم. همه داشتن میرفتن. حسینیه خالی شده بود. مثل بقیه جمعیت اومدیم بیرون. البت دم در، پای من خورد به دو استکان.
ناگهان بغض دو جوان میترکد:
- بابا این آقا خیلی لوطیه...
- گوش کن حاجی! آخه شما نمیدونی که، پای من خورد به دو تا استکان که مونده بود کنج دیوار. ما هم ورش داشتیم، گذاشتیم رو پیش خون آبدارخونه. همین! به ریش سفیدت اگر دروغ بگم...
هق هق گریه نمیگذارد دو جوان ادامه بدهند.
- آقا به من فرمودن حاجی! به خدمهی هیئت رو ترش نکنیها... این جا کسی بیدعوت نمیاد، اینجا همه دعوتیان، نکنه فکر کنی نباس کسی رو راه بدهی، هرکسی اومد تو این خیمه، مهمون منه، با مهمون هم...
حاج خلیل سرش را روی زانو میگذارد و زار میزند...
- آقا نوکرتم! آقا غلامتم! خامی کردم، من به مهمونات جسارت نکردم، کردم؟ شما بگین، فقط به فکرم گذشت، قربون اربابم برم من...
- مرامتو عشقه، یعنی هوای ما رو هم داشتی و ما نمیدونستیم؟
هر سه آرام اشک میریزند...
#ستاره_هایی_که_خیلی_دور_نیستند
#سیدعلی_شجاعی
#به_اشارتی_بپیما
هدایت شده از ˖♡🇵🇸 درختِ هجده ساله ˖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- تو نمیتونی خوشحالم کنی!
تو یه موشخرما که دستاشو میده بهم نیستی!
کتابخانهی خیابان نوزدهمـ
- تو نمیتونی خوشحالم کنی! تو یه موشخرما که دستاشو میده بهم نیستی!
این خیلی زیباااااااااا بود:)))))))))