الهی بشکند دستت مٌغیرة
دست خودم نبود. دوست نداشتم با کسی حرف بزنم. لبخند همیشگی لبهایم را جایی که نمیدانستم کجاست، گم کرده بودم.
فکر کردم فقط گوشه دلم است؛ ولی وقتی یکی از همکارانم با چشمهای گردشده پرسید: "چی شده؟ امشب کمرنگی!" متوجه شدم که در چهرهام هم پیداست. لبخند کوچکی زدم و سرم را زیر انداختم و رد شدم.
اولش فکر کردم به خاطر شیفتهای پشت سر همی است که بعد از برگشت سفر کربلا، یکشب در میان بیمارستان بودم.
امان از شبکاریهای پشت سر هم. دمار از جسم و روان آدم در میآورد. از هزارجا درد بیرون میزند. خُلق ناخوش که جای خود دارد؛ اما نه، اصل مشکل این نبود.
مفاتیح گوشی همراهم را باز کردم و زیارت رسولالله و امام حسن علیهماالسلام را خواندم؛ اما باز هم چیزی روی دلم سنگینی میکرد. کانال استاد امینیخواه را باز کردم،خدا خیرش بدهد از آن طلبههای به روز و اهل فن است.
فایل صوتی کوتاهی با عنوان روضه امامحسن را دانلود کردم. گوشی را به گوشم چسباندم. خیلی آرام از سفره کریمانهاش گفت و از حلم و صبرش در مقابل فحّاشی مرد شامی و ...
و در آخر از مغیره گفت و کوچه بنیهاشم و تازیانه و سیلی.😭
قربان مظلومیتت آقاجان.
فقط حسن بود که دید؛ چیزی را که نه حسین طاقت دیدنش را داشت، نه زینب.😭
امان از دل پردرد حسن...😭
وقتی به خودم آمدم، پهنه صورتم خیس اشک بود و هقهق میکردم. علت دلآشوبیام را فهمیدم...
عضو شوید👈 Sepiddar
#خاتم_الانبیاء
#امام_حسن_مجتبي
#فاطمة_الزهرا
#سيلي