به لطف خدا در یکی از بهترین خیابانهای دنیا ساکن هستم.
همسایهای دارم از برگ گل لطیفتر و از مشک و گلاب خوشبوتر.
کافیست نگاهی به قد و بالایش کنم تا نه من، که غم دنیا، مرا فراموش کند!
گویا دلمان به دل هم راه دارد.
همان دم که یادم میکند، همان دمی است که در آستانه درش، در میکوبم.
همسایهای دارم که نه فقط برای من و شهرم، که فخر زمین و زمینیان است.
همه دلخوشیام دیدن اوست.
آغاز و پایان لالاییهای بچههایم نام اوست.
در بهترین و بهشتترین نقطه دنیا هم که پا گذاشتم، دلم برای دیدنش، خودش را به در و دیوار کوبید.
دیروز که پابوسش رفتم، سلامش را که بر بال فرشتگان بود گرفتم و در کولهام صدلا پنهان کردم.
دلم به حمل سرسلامتی او خوش است. هر بار، هر جا که رفتم همینگونه بوده است. سفرم را با او بیمه کردهام.
دلم را به ضریحش گره زدهام؛ تنگ، تا هر چند فرسنگ هم که دور شوم، دستم از دستش و دلم از دلش رها نشود.
دیروز سلامهایش آنقدر زیاد بود که کولهام تا کمر پُر شد و حالا سوغاتی من به کرب و بلا، سلامهایی است که از این برادر و خواهر بر کوله دارم.
نمیدانم من زودتر میرسم یا دلم، که سلامها را بغل گرفته و دیگر نه خواب دارد، نه خوراک.
آخرش هم دلش طاقت نیاورد؛ قبل از اینکه من سفر زمینی را شروع کنم، سوار ابرها شد و رفت.
حتماً امشب در کاظمین است و شاید فردا با هم به افتخار پابوسی همای رحمت، فاتح خیبر، مولیالموحدین علی بن ابیطالب علیهالسلام نائل شویم.
کولهام را سبک برداشتهام تا کَت و کولم از پا نیفتد.
هنوز جا دارد. اگر خواستید و توفیق زیارت عنایت شد، سلامرسانتان هستم انشاالله.
https://eitaa.com/pahlevaniqomi
#موسی_بن_جعفر
#کاظمین
#علی_بن_موسیالرضا
#فاطمه_معصومه