eitaa logo
✍️سپیددار یادداشت‌های ا. پهلوانی قمی
449 دنبال‌کننده
166 عکس
52 ویدیو
1 فایل
اشرف پهلوانی قمی. مادر سه گل⚘️بهشتی زینب‌سادات، سیدمحمدعلی و ریحانه‌سادات سطح سه تفسیر و علوم‌ قرآنی کارشناس مامایی و مدافع سلامت ✍️نویسنده کتاب سپیددار(۱۴۰۱) ✍️نویسنده کتاب سلامت مادر و کودک در دوران بارداری و شیردهی(۱۴۰۰) ارتباط با ادمین‌: @Sepiddar
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۰ توصیف از بارداری که کمتر شنیده‌اید: 🔶 بارداری تاریخ‌ساز است. چون زندگی زنان را به دو دوره قبل از مادری و بعد از آن تقسیم می‌کند. 🔶 بارداری دارو است. چون باعث بهبودی نسبی برخی بیماری‌های خود ایمنی، مثل روماتیسم مفصلی و بیماری ام اس می‌شود. 🔶 بارداری اکسیر زندگی است. چون سرطان‌های خطرناکی مثل سرطان تخمدان و پستان را به میزان قابل توجّهی، کاهش می‌دهد. 🔶 بارداری جُربُزه می‌خواهد! چون هر کسی نمی‌تواند این وظیفه سنگین را به سرانجام برساند. 🔶 بارداری کاتالیزور است. چون بارمسئولیتش، باعث تسریع رشد روح زن می‌شود. 🔶 بارداری آینده‌ساز است. چون رشد و تکامل جنینی که فردای جامعه را می‌سازد در این دوران است. 🔶 بارداری تولید نیاز می‌کند. چون یک‌سری نیازهای جسمی و روحی روانی زن در این دوران افزایش پیدا می‌کند. 🔶 بارداری تولید حق می‌کند. چون حق شکر و اطاعت در این دوران و پس از آن، بر دوش فرزند گذاشته می‌شود. 🔶 بارداری با دو دوتا چهارتای دنیا منافات دارد! چون نُه ماه تمام، سختی است و حسن ختامش بزرگترین دردهاست؛ اما کلّی آدمها برای چشیدن این سختی‌ها، هزینه‌ها می‌کنند. 🔶 بارداری شکلات تلخ است. چون با تمام سختی‌ها و تلخی‌هایش شیرین است و دوست‌داشتنی. 🥀چشیدن این شکلات خوشمزه را برای تک‌تک زنان سرزمینم آرزومندم.❤️ کانال یادداشت‌های یک مدافع سلامت طلبه: https://eitaa.com/pahlevaniqomi
.off .N .DE .ash .N .off .N این‌ که نوشته‌ام نه اسم رمز است، نه نسخه دارویی، نه ... این‌ها فقط شیفت‌های یک هفته من است: شب. آف. شب. آش. لانگ. شب. آف دیدم با این برنامه فشرده، به هزاروخرده‌ای کارم نمی‌رسم، رفتم سراغ کتاب «مدیریت‌زمان» برایان‌تریسی. وارد فضای کتاب شدم. جناب برایان کتاب در دست، نشسته بود پشت میز و مدام از مدیریت زمان و فوایدش می‌گفت. مرا که دید اشاره کرد بنشینم و برنامه یک هفته را برایش بنویسم. نوشتم و دستش دادم. همه‌اش را متوجه شد جز آش را! وقتی گفتم پنجشنبه‌ها محفل حدیث‌کسا دارم و این هفته به خاطر میلاد حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آش پخته‌ام و چند دقیقه دیگر مهمان‌ها می‌رسند، یک‌جوری نگاهم کرد که یعنی «ما را سر کار گذاشته‌ای؟» بعد کتاب را روی میز گذاشت و رفت. پشت سرش را هم نگاه نکرد. چند قدمی که دنبالش دویدم، رو برگرداند که با زبانی که درست نفهمیدم انگلیسی بود یا ایتالیایی یا... اما به من فهماند که «تو مانده مرا و کتاب‌هایم را قورت بدهی به عنوان زشت‌ترین قورباغه زندگی‌ات!» دست از پا درازتر از کتاب بیرون آمدم و خیره شدم به برنامه شیفت‌ها که فردا لانگم و آه خدایا، که یاد «لایلاف»۱ مامان‌سادات، مادر مادرم افتادم که به هر غذایی که می‌ترسید کم بیاید می‌خواند و زیاد هم می‌آمد. با خودم فکر کردم بهتر است همین کار را با وقتم بکنم. اتفاقاً همان لحظه صدای زنگ در بلند شد. مامان‌سادات بود. بلند شدم و خوش‌آمد گفتم و محفل حدیث‌کسا از همان لحظه شروع شد و من توی ذهنم مدام منتظر فرصتی هستم که مامان‌سادات به سرو کولم لِایلاف بخواند تا کمی وقتم کش بیاید؛ فقط مانده‌ام روش خواندن و فوت‌کردنش چطور باشد که لِایلاف به عرض و طول اضافه نکند و فقط مستقیم بنشیند در مرکز مدیریت زمان! بروم چای بریزم که همه منتظرند ... ۱. سوره قریش کانال یادداشت‌های یک مدافع سلامت طلبه: https://eitaa.com/pahlevaniqomi
- عزیزم نفاس حداکثر ده روزه. بعد از ده روز اگر خونریزی ادامه پیدا کنه استحاضه‌س و باید تمام اعمال عبادیو انجام بدی. وضو و غسل هم که مقدماتشه. کار حرام، اونم وقتی که با گذشتن از پل زایمان، از هرگونه گناه پاکی و می‌شی محبوب خدا؟😍 سرش را زیر انداخت و دیگر چیزی نگفت. من هم آن‌قدر مشغول کارهای بخش شدم که قضیه یادم رفت. دو روز بعد شیفت صبح بودم. پس از تحویل بخش و تقسیم کارها رفتم سراغ بیمارانم. - خانوم دکتر می‌خوام یه چیزی بهتون بگم. رو برگرداندم. تخت بیست‌وشش بود. رفتم نزدیک تخت و گوش تیز کردم. - اون خانومی که روی تخت بغلی بود یادتونه؟ نزدیک زایمانش بود.🤰 یادم بود. همان زن جوان را می‌گفت که می‌خواست برای زایمان خوشگل شود! گفتم: «آره یادمه چی شد؟ مرخص شد؟» - آره رفت تا چند روز دیگه برای زایمان بیاد. یک پیام داشت. گفت به شما بگم که به حرفتون فکر کرده. دیگه ناخن نمی‌کاره...😊 (۱): حاملگی اول. آمپول تب‌بر گرفته. کانال یادداشت‌های یک مدافع سلامت طلبه: https://eitaa.com/pahlevaniqomi
برایان تریسی .off .N .DE .ash .N .off .N این‌ که نوشته‌ام نه اسم رمز است، نه نسخه دارویی، نه ... این‌ها فقط شیفت‌های یک هفته من است: شب. آف. شب. آش. لانگ. شب. آف دیدم با این برنامه فشرده، به هزاروخرده‌ای کارم نمی‌رسم، رفتم سراغ کتاب «مدیریت‌زمان» برایان‌تریسی. وارد فضای کتاب شدم. جناب برایان کتاب در دست، نشسته بود پشت میز و مدام از مدیریت زمان و فوایدش می‌گفت. مرا که دید اشاره کرد بنشینم و برنامه یک هفته را برایش بنویسم. نوشتم و دستش دادم. همه‌اش را متوجه شد، جز آش را! وقتی گفتم پنجشنبه‌ها محفل حدیث‌کسا دارم و این هفته به خاطر میلاد حضرت رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آش پخته‌ام و چند دقیقه دیگر مهمان‌ها می‌رسند، یک‌جوری نگاهم کرد که یعنی «ما را سر کار گذاشته‌ای؟» بعد کتاب را روی میز گذاشت و رفت. پشت سرش را هم نگاه نکرد. چند قدمی که دنبالش دویدم، رو برگرداند که با زبانی که درست نفهمیدم انگلیسی بود یا ایتالیایی یا... اما به من فهماند که «تو مانده مرا و کتاب‌هایم را قورت بدهی، به عنوان زشت‌ترین قورباغه زندگی‌ات!» دست از پا درازتر از کتاب بیرون آمدم و خیره شدم به برنامه شیفت‌ها که فردا لانگم و آه خدایا که یاد «لایلاف»۱ مامان‌سادات، مادر مادرم افتادم که به هر غذایی که می‌ترسید کم بیاید می‌خواند و زیاد هم می‌آمد. با خودم فکر کردم بهتر است همین کار را با وقتم بکنم. اتفاقاً همان لحظه صدای زنگ در بلند شد. مامان‌سادات بود. بلند شدم و خوش‌آمد گفتم و محفل حدیث‌کسا از همان لحظه شروع شد و من توی ذهنم مدام منتظر فرصتی هستم که مامان‌سادات به سرو کولم لِایلاف بخواند تا کمی وقتم کش بیاید. فقط مانده‌ام روش خواندن و فوت‌کردنش چطور باشد که لِایلاف به عرض و طول اضافه نکند و فقط مستقیم بنشیند در مرکز مدیریت زمان! بروم چای بریزم که همه منتظرند ... ۱. سوره قریش کانال یادداشت‌های یک مدافع سلامت طلبه: https://eitaa.com/pahlevaniqomi