eitaa logo
پژوهشکده معلمی
1.6هزار دنبال‌کننده
867 عکس
154 ویدیو
35 فایل
در این کانال آموزش پژوهش های ویژه معلمی گذاشته خواهد شد. هزینه استفاده از مطالب کانال صلوات به نیت تعجیل در ظهور آقامون روزهای تدریس دوشنبه و پنج شنبه پیام ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/16808988802265 پیام ناشناس ایتا Https://6w9.ir/Harf_9380048
مشاهده در ایتا
دانلود
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
• خدا جون! باشه ما خـــیــلـی نفهمیم. ما غرق شدیم تو روزمرگی خودمون‌. ما عین خیالمون نیس چند سال‌ رو بی‌صاحب گذروندیم. به خاطر اون بچه‌هایی که امشب خاک بغل‌شون کرده... [ پاسخ امن‌یجیب‌هامون ] رو برسون...💔🇵🇸 . . @pajoheshmoalem
31.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برید یه گوشه بشینید 👆ببینید و یه دل سیر گریه کنید😭 «صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ وَ عَلیَ الْمُسْتَشْهِدِینَ بَینَ یَدَیکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکَاتُهْ» یا صاحب الزمان آجرک الله 😭 🇸🇩 مدیران مدارس اگر انسانیت و غیرت دارید اگر شیعه علی هستید این کلیپ رو به دانش آموزانتون نشون بدید که نسل نوجوان هم معنی رو بفهمه هم رو بشناسه برای آگاه سازی نوجوانان دبیرستانی @pajoheshmoalem
امید غریبان تنها کجایی؟؟؟ 😔😔😔😔😔😔😔😔
🔹چرا حماس به اسرائیل حمله کرد؟ برخی می گویند: «حماس مقصر است، زیرا آغاز کننده جنگ است!» 🔺این سخن؛ ظاهری عقلانی دارد اما بدون توجه به عقبه و علل این حمله، قطعاً قضاوتی ضد انسانی و بدور از عدالت خواهیم داشت. ابتدا باید دید؛ نیروها و فرماندهان حماس چه کسانی هستند. آیا آنان نیروهای نیابتی کشورهای سلطه جو، با هدف سرقت منابع و ذخائر غزه هستند یا افرادی از دل آن سرزمین، با هدف دفاع از منابع و ارزش هایشان... . اگر فرضیه اول تقویت شود که آنان همانند آمریکا و انگلیس هستند که به بهانه برقراری امنیت و دفاع از مردم افغانستان و عراق، سال ها منابع آنان را به سرقت بردند، خب مسأله روشن می شود و دفاع از حماس مشروع نخواهد بود، بلکه باید علیه آنان خیزش عمومی داشته باشیم. اما اگر فرض دوم پررنگ شود، این حق اجدادی آنان خواهد بود که به محض بلوغ، علیه رژیم غاصب قیام کنند. همه سیاستمداران شرق و غرب بر این مسأله اتفاق نظر دارند که نیروها و فرماندهان حماس همان پسر بچه هایی هستند که خانه و خانواده شان قربانی زیاده خواهی های صهیونیست شده و اکنون به بلوغ سیاسی و نظامی رسیده و توان مقابله یافته اند. اینها همانانی هستند که از کودکی به بازپس گیری و انتقام اندیشیده و همواره با پرتاب سنگ به سوی غاصبین و قاتلین اعلام انزجار می نمودند. لذا ، خشم همان کودکانی است که شعر روزهای کودکی شان را امروز مشق می کنند. با این حساب باید به صهیونیست ها و مدافعان او گفت: «هر که باد بکارد، طوفان درو کند». این طوفان؛ نتیجه رفتار ۷۰ ساله صهیونیست است و با این حساب می بینید که آغاز کننده این جنگ کسی نیست جز رژیم غاصب اسرائیل. ✍ علی محمدی هوشیار🔹 @pajoheshmoalem
🏡🏡🏡🏡 مدرسه جدید توتو چان با دیدن دروازه مدرسه جدید، بر جاى ایستاد. مدرسه اى که قبلاً به آن مى رفت، دروازهاى داشت با دو ستون سیمانى در دو طرف و تابلویى که نام مدرسه را با خط درشت روى آن نوشته بودند. اما دروازه مدرسه جدید، بین دو تنه قطع شده درخت بود که هنوز هم شاخ و برگ آنها کامل از بین نرفته بود. توتو چان به مادرش گفت: «این دروازه رشد مى کند. ممکن است آنقدر بلند شود که از تیر تلفن هم بالاتر برود!» آشکار بود دروازه مدرسه، صرفا معبرى است بین دو درخت که در فاصله کمى از یکدیگر قد برافراشته اند. وقتى نزدیکتر شدند، توتو چان سرش را به یک سو خم کرد تا نام مدرسه را بخواند. وزش باد تابلوى نام مدرسه را کج کرده بود. اینطور خواند: «تو ـ مو ـ ئه ـ گا ـ کو ـ ئن» درحالى که مىخواست از مادرش بپرسد، «توموئه» یعنى چه، نگاهش براى یک لحظه به چیزى افتاد که فکر کرد خواب مى بیند. زانو زد و به دقت خیره شد تا بهتر ببیند. نمى توانست به چشمانش اعتماد کند: «مادر! اینکه در حیاط مدرسه هست واقعا یک قطار است؟» در این مدرسه، از شش واگن مستعمل قطار به جاى کلاس استفاده مى شد. این امر براى توتو چان چیزى در حدّ رؤیا بود. مدرسه اى در قطار! پنجره هاى واگن ها در آفتاب صبحگاهى مى درخشیدند، اما چشمان دخترکى با گونه هاى گل انداخته، که از لاى بوته ها به مدرسه نگاه مى کرد، درخشش بیشترى داشت. «این مدرسه را دوست دارم!» لحظه اى بعد، توتو چان از سرِ خوشى فریادى کشید و به سوى قطار دوید. او درحالى که مى دوید، سرش را به عقب برگرداند و با فریاد به مادر گفت: «بدو! عجله کن! بیا تا راه نیفتاده سوار شویم.» مادر، جا خورد و به دنبالش دوید. او قبلاً، در تیم بسکتبال سریع دویدن را تجربه کرده بود و توانست قبل از آنکه توتو چان از درى داخل شود، گوشه پیراهنش را از پشت بگیرد. مادر، درحالى که او را از پشت نگه داشته بود، گفت: «نباید داخل شوى! هنوز اجازه ندارى. این واگن ها کلاس درس است. هنوز تو را ثبت نام نکرده اند. اگر واقعا دوست دارى در این واگن ها درس بخوانى، باید در مقابل مدیر مدرسه باتربیت و خوش رفتار باشى؛ الان سراغش مى رویم و اگر اوضاع درست شود،اجازه مى دهند به این کلاسها بروى. فهمیدى؟» @pajoheshmoalem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‍ ‍ ┄┅══🦋🦋﷽🦋🦋 🦋 ســـــلام تقـــدیم به ســـــاحت قدســـــے قطب عالــم امکان حضـــرت صاحـــب الـــزمان(عج) 🌹🍃السَّلامُ علیڪَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المَهدي یا خلیفةَالرَّحمن و یا شریڪَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدے و مَولاے الاَمان الاَمان 🌸🍃 الْسَلاٰمُ عَلَيْكَ يَا أبا عَبْدِ اللهِ وعلَى الأرواحِ الّتي حَلّتْ بِفِنائِكَ ، عَلَيْكَ مِنِّي سَلامُ اللهِ أبَداً مَا بَقِيتُ وَبَقِيَ الليْلُ وَالنَّهارُ ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ العَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ ،السَّلام عَلَى الحُسَيْن ، وَعَلَى عَليِّ بْنِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أوْلادِ الحُسَيْنِ ، وَعَلَى أصْحابِ الحُسَينِ. 🌼🍃اللهمَّ العن اولَ ظالم ظلمَ حقَّ محمد و ال محمد و اخِرَ تابِع له علی ذالکَ. اللهمَّ العنِ العصابةَ التی جاهدتِ الُحسین وَشایعتْ و بایِعتْ و تابِعتْ علی قِتله اللهمَّ العنهم جمیعاً 🌷اَلّلهُمـّ؏َجِّل‌لِوَلیِّڪَ‌الفَرَج‌َ‌واَقِمنابِخِدمَـتِه🌷 @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْأَئِمَّهِ عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ @pajoheshmoalem https://eitaa.com/joinchat/3339256165C6b55238e4e
🏡🏡🏡🏡 توتو چان، از اینکه اجازه نداشت بلافاصله وارد قطار شود، خیلى ناراحت شد، اما به این نتیجه رسید که بهتر است کارى را که مادرش مى گوید بکند. رو به مادرش کرد و گفت: «خیلى خوب. اما من این مدرسه را دوست دارم.» مادر احساس کرد دلش مى خواهد به او بگوید اینکه او از مدرسه خوشش آمده اهمیت ندارد، بلکه این مدیر است که باید از او خوشش بیاید. اما به جاى آن دستى به لباس توتو چان کشید، دست او را گرفت و به طرف اتاق مدیر به راه افتاد. نخستین ساعت درس آغاز شده بود، بنابراین، همه کلاس ها ساکت بودند و از هیچ واگنى صدا برنمى خاست. حیاط نه چندان بزرگ مدرسه دیوارى نداشت و به جاى آن با ردیف هایى از درختان احاطه شده بود. باغچه هایى پر از گلهاى قرمز و زرد در حیاط جلب توجه مى کرد. دفتر مدیر در واگن ها نبود، اتاقى بود در ِ سمت ِ راست بنایى یک طبقه که روبه روى دروازه ورودى قرار داشت و حدود هفت پله سنگى مدور محوطه بناى دفتر را به حیاط مدرسه مرتبط مى ساخت. توتو چان دستش را از دست مادر بیرون کشید و باسرعت بالاى پله ها رفت. آنگاه به سرعت برگشت و چیزى نمانده بود با مادرش برخورد کند. مادر که مى ترسید عقیده توتو چان درباره مدرسه عوض شده باشد، پرسید: «چى شد؟» توتو چان درحالى که روى بالاترین پله ایستاده بود، با لحنى کاملاًجدى در گوش مادر زمزمه کرد: «این آقایى که به دیدنش مى رویم، باید رئیس ایستگاه باشد!» مادر همانقدر که پرحوصله بود، حس شوخ طبعى نیز داشت، به نوبه خود دهانش را نزدیک گوش توتو چان برد و آهسته پرسید: «چرا؟» توتو چان، باز هم آهسته و زمزمه کنان گفت: «شما گفتید که مدیر مدرسه است؛ اما اگر این همه واگن قطار دارد، پس باید رئیس ایستگاه باشد.» مادر باید قبول مى کرد که استفاده مدیر از واگن هاى قطار براى کلاس درس امرى غیرعادى است؛ اما براى توضیح دادن، وقت نداشت. فقط به سادگى گفت: «چرا خودت از او نمى پرسى؟ تازه، پدرت را هم درنظر بگیر که هم ویولن مىزند و هم چند تا ویولن دارد؛ آیا معنى آن این است که خانه ما مغازه ویولن فروشى است؟» توتو چان، درحالى که دست مادر را مى گرفت، سر تکان داد و گفت: «نه، اینطور نیست.» @pajoheshmoalem