eitaa logo
متن | علیرضا پناهیان
12.9هزار دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 انسان بسیاری اوقات، لذّت را در فرار از واقعیت می‌بیند درحالی‌که خودِ واقعیت مست‌کننده است 🔸 بزرگترین اثر تربیتی قرآن این است که انسان متوهّم و خیال‌پرداز را به عنصری «واقع‌بین» تبدیل کند 📌 واقع‌بینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سوره محمد(ص) – ج2 🔘 قرآن به سراغ خلأهای روحی و نیازهای ما می‌رود و آنها را برطرف می‌کند 🔘 درد بشر این است که واقع‌بین نیست و اسیر نگاه‌های غلط است 🔘 مؤمن از اموری پیروی می‌کند که واقعیت دارد؛ کافر از اموری پیروی می‎کند که واقعیت ندارد 🔘 عشق به خدا، قرآن و اهل‌بیت(ع) نتیجۀ واقع‌بینی است __ : قرآن برخی روحیات را به انسان می‌دهد، بعضی گرایش‌ها را در انسان تنظیم می‌کند و بعضی از گرایش‌های پنهان فطری انسان را هم بیدار می‌کند. قرآن روی فکر و روح و گرایش‌های انسان اثر می‌گذارد، به همین علت، قرآن یک تربیت‌کننده و یک مربّی واقعی است. قرآن شخصیت فکری ما را می‌سازد، طرز نگاه کردن ما را درست می‌کند. قرآن حتی با حافظۀ ما هم کار دارد. قرآن کریم، ترس‌ها و آرزوها، اشتیا‌ق‌ها را در ما تغییر می‌دهد. قرآن خیال ما را هم رهبری می‌کند. همین که شما قرآن می‌خوانید به‌طور دقیق سراغ خلأهای روحی و نیازهای شما می‌رود و آنها را برطرف می‌کند. صدنفر کنار رحل قرآن نشستیم و همۀ‌مان یک آیه را می‌خوانیم، همان آیه با هر کدام از ما کاری متفاوت می‌کند و هر کدام از ما بهرۀ خودمان را می‌بریم. وقتی کلمات قرآن را می‌خوانید، صاحب این کلمات همین الآن زنده و مؤثر است. او بین شما و برداشتی که از آیات قرآن‌ می‌کنید حضور دارد و آن را مدیریت می‌کند. قرآن در وجود انسان دنبال اهداف تربیتی است، ولی ما به قرآن کریم راه نمی‌دهیم که ما را تربیت کند. باید به جایی برسیم که بیشتر از وابستگی طفل شیرخوار به مادرش، از هر جهت به قرآن وابسته شویم. یکی از برجسته‌ترین و بزرگ‌ترین آثاری که قرآن در انسان می‌گذارد این است که او را «واقع‌بین» کند. قرآن در مرتبۀ بعد می‌خواهد انسان را ترسان از خدا و عاشق خدا کند. رابطۀ عاشقانه و عاطفی با خدا، قرآن و اهل‌بیت(ع) هم نتیجۀ واقع‌بینی است. رسالت‌ همۀ دانش‌ها این است که انسان را واقع‌بین کند. رسالت‌ قرآن و دین هم همین است. دین از مقولۀ دانش است، قرآن چشم انسان را باز می‌کند. هدف قرآن این است که مردم واقعیت را ببینند. آیات فراوانی در قرآن نشان می‌دهد درد بشر واقع‌بین نبودن است. ما اسیر نگاه‌های غلط هستیم؛ مثلاً نمی‌توانیم تصور کنیم به زودی از این دنیا می‌رویم، در لحظۀ جان دادن می‌گوییم: انگار بیشتر از یک روز در این دنیا نبودیم. آیات اول سوره محمّد(ص) انسان را به سمت واقع‌بینی می‌برد. می‌فرماید: «الَّذينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبيلِ اللَّهِ أَضَلَّ أَعْمالَهُمْ» کسانی که کفر ورزیدند و مانع راه خدا شدند، خدا اثر اعمال آنها را از بین می‌برد. واقعیت این است. این‌طور نیست که دشمنان دین بتوانند هر غلطی بکنند؛ خیلی وقت‌ها خدا اجازه نمی‌دهد به ذهن‌شان خطور کند که باید چه‌کار کنند، خیلی وقت‌ها خدا به ذهن‌شان می‌اندازد که یک کارِ خراب انجام بدهند. امام خمینی(ره) بر اساس آیات قرآن فرمود که «آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند کند.» حق یعنی واقعیت و معرفت به حق یعنی واقع‌بینی؛ باطل یعنی دروغ، خیال‌پردازی و امر غیرواقعی. کافر هرقدر هم ماهرانه کار کند خدا اثرش را از بین می‌برد چون کافران از باطل تبعیت می‌کنند «ذلِکَ بِأَنَّ الَّذينَ کَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ». مؤمنین حتی اگر خراب و ناشیانه کار کنند خدا کار‌شان را اصلاح می‌کند و به آن اثر می‌دهد، چون آنها به اندازۀ توان خودشان واقعیت را فهمیده و به سمت واقعیت حرکت کرده‌اند «وَ أَنَّ الَّذينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ»، هرقدر هم که نتوانند خدا برای‌شان جبران می‌کند. آیا مؤمن به‌خاطر عقیده‌اش آدمِ خوبی است؟ نه؛ به‌خاطر اینکه حق‌طلب، واقع‌بین و واقع‌گراست. کسی که کافر است، از اموری که واقعیت ندارد تبعیت می‌کند؛ معلوم است که زمین می‌خورد. واقع‌بینی خیلی لذت‌بخش است، امّا مردم لذّت را در فرار از واقعیت می‌بینند. بسیاری از افراد به‌خاطر فاصله گرفتن از واقعیت به دنبال مستی می‌روند. باید به آنها گفت: واقعیت که لذت‌بخش‌ترین چیز است! چیزی که تو را اذیت کرده است باطل است. چرا خدا از عرق‌خوری بدش می‌آید؟ چون این کار بین انسان و واقعیت فاصله می‌اندازد درحالی‌که خودِ واقعیت مست‌کننده است 🚩 فاطمیۀ تهران-ماه رمضان1402 👈🏻 متن کامل: 📎 panahian.ir/post/7775 @Panahian_text
🔸 چرا قرآن تلاش می‌کند انسان را واقع‌بین کند؟ 🔸 ضربه‌هایی که انسان می‌خورد از خیال‌پردازی و عدم واقع‌بینی است 📌 واقع‌بینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سوره محمد(ص)– ج3 🔘 معمولاً واقعیت‌ها را آن‌گونه می‌بینیم که دل‌مان می‌خواهد نه آن‌گونه که واقعاً هست! 🔘 هوای نفس و علایق انسان بر اندیشۀ او اثر می‌گذارد؛ برای واقع‌بین شدن باید از علایق خود رها بشویم 🔘 خیلی‌ها وقتی می‌بینند واقعیت‌ها با تمایلات آنها هم‌سو نیست، از واقعیت فرار می‌کنند 🔘 ابلیس دوست ندارد ما واقع‌بین باشیم لذا زشتی‌ها را برای ما زیبا جلو می‌دهد __ : اسلام چند ویژگی برجسته دارد که ادیان دیگر ندارد. یکی از آن ویژگی‌ها-که علامه طباطبایی(ره) هم بیان فرموده- این است که اسلام انسان را واقع‌بین بار می‌آورد. قرآن به‌عنوان یک هدف اصلی می‌خواهد ما از خیال‌پردازی دست برداریم و واقع‌بین بشویم، بسیاری از اهداف دیگر مثل صفای باطن، اخلاق، معنویت و... همه ناشی از واقع‌بینی است. واقع‌بینی بیرق دین است. اگرچه قرآن دربارۀ واقع‌بینی به‌صورت آشکار بحث نمی‌کنند امّا سعی آن بر واقع‌بین کردن انسان‌ها است. قرآن می‌خواهد ما را از وهم بیرون بیاورد چون همۀ ضربه‌هایی که انسان می‌خورد از خیال‌پردازی متوهمانه است. قرآن همۀ قوای ذهنی ما را در خدمت واقع‌بینی قرار می‌دهد. قرآن تخیل‌ ما را هم در جهت واقع‌بینی قرار می‌دهد، بیان تاریخ زندگی انبیاء(ع) و توصیف معاد به همین منظور است. واقع‌بین شدن سخت است؛ علاقه‌های ما –یا هوای نفسِ ما- روی اندیشۀ ما اثر می‌گذارند. انسان‌ها بر اساس علایق‌شان به واقعیت‌ها نگاه می‌کنند و آنها را تفسیر می‌کنند نه آن‌گونه که واقعاً هستند، حتی بر اساس علایق‌شان واقعیت‌ها را در ذهن‌شان حفظ و تداعی می‌کنند. مهمترین گرفتاری انسان همین است. وقتی انسان خراب ببیند خراب عمل می‌کند. انسان باید از علایق خودش رها شود تا واقع‌بینانه به همه‌چیز نگاه کند و خدا پدیده‌های عالم را همان‌طور که هستند، به او نشان دهد. قرآن می‌خواهد ما واقع‌بین بشویم و از واقعیت فراری نباشیم. اگر ما دین را به واقع‌بینی معرفی می‌کردیم در جامعۀ‌مان مشکل حجاب نداشتیم چون همه می‌فهمیدند بی‌حجابی واقعاً برای جامعه ضرر دارد. ما دین را ارزش، اعتقاد و اخلاق معرفی کردیم، وقتی این‌طور شد، با شخصی کردن اعتقاد و نسبی کردن اخلاق، به‌راحتی دین به حاشیه می‌رود. واقعیت‌ها در یک سطح نیستند و فهم همۀ انواع واقعیت سهل نیست. برخی واقعیت‌ها پیچیده و عمیق هستند که جز با تفکر و علم درک نمی‌شوند. واقعیت‌ها به هم پیوسته هستند، همان‌طور که وجود و حرکت خورشید و زمین و ماه و دیگر سیارات در کنار هم یک مجموعۀ متعادل را ایجاد کرده‌اند. همۀ اینها به همدیگر ربط دارند. گاهی انسان‌ها نمی‌توانند همۀ واقعیت‌ها را در کنار همدیگر ببیند لذا واقع‌بینی سخت می‌شود. برای اینکه واقع‌بین بشویم، مهارت عمیق دیدن لازم داریم، درحالی‌که آدم‌ها عادت ندارند عمیق ببینند. خدا می‌خواهد که انسان عمیق شود و واقعیت‌های پنهان را ببیند: «يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْب‏» (بقره،3) غیب هم واقعیت است منتها واقعیت‌های پنهان و ناپیدا. قرآن می‌خواهد کاری کند که ما عمیق دیدن را یاد بگیریم. خدا دوست دارد ما واقع‌بین باشیم امّا ابلیس دوست ندارند ما واقع‌بین باشیم لذا واقعیت‌های زشت را برای ما زیبا جلو می‌دهد «لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْض‏»(حجر،39) واقعیت این است که ما مرغ باغ ملکوتیم و این بدن، قفسی است برای اینکه مدتی ما را در عالم خاک نگه دارد، امّا ابلیس این قفس را برای‌مان باغ بهشت نشان می‌دهد. شیطان‌های انسی هم می‌خواهند ارتباط ما را با واقعیت‌های عالم خراب کنند و بری این کار، از ابزار رسانه و فیلم و سینما سوءاستفاده می‌کنند. یکی از نتایج واقع‌بین بودن این است که انسان هیچ‌وقت نسبت به خدا مغرور و طلبکار نمی‌شود بلکه همیشه خود را بدهکار می‌داند، چون می‌بیند واقعاً مهربانی و لطف زیاد خدا را می‌بیند، به همین خاطر امیرالمؤمنین(ع) در مناجات آن‌قدر گریه می‌کرد تا روی زمین می‌افتاد. احساساتی که در ادعیه هست برآمده از واقع‌بینی است، واقعیت‌ها ما را به گریه می‌اندازد. اموری مانند مرگ، تاریکی و تنگی قبر، سؤال منکر و نکیر و عریان محشور شدن در قیامت واقعیت است. وقتی امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل می‌فرماید: «إِلَهِي وَ رَبِّي مَنْ لِي غَيْرُك‏» من غیر از خدا کسی را ندارم، یک واقع‌بینی است. 🚩 فاطمیه تهران-ماه رمضان1402 👈🏻 متن کامل: 📎 panahian.ir/post/7834 @Panahian_text
🔸 علت بد بودنِ کافر این نیست که خلاف ارزش‌ها رفتار می‌کند؛ علت این است که خلاف واقعیت‌ عمل می‌کند 📌 واقع‌بینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سوره محمد(ص)– ج4 🔘 در اثر همنشینی با هرکسی صفاتش به شما منتقل می‌شود 🔘 مهم‌ترین صفت خدا که در اثر انس با قرآن به شما منتقل می‌شود واقع‌بینی است 🔘 بزرگ‌ترین تهدید خدا در قرآن این است که کافران مولا و پشتیبان ندارند ____ : با هر کسی مصاحبت و همنشینی ‌‌کنیم اولاً صفات او برای ما آشکار می‌شود و بروز پیدا می‌‌کند و ثانیاً کم‌کم صفات او در وجود ما اثر می‌گذارد. سخنان هرکس شخصیت، ویژگی‌ها و منطق‌ او را نمایش می‌‌دهد. قرآن هم که سخن خدا است، ویژگی‌ها و صفات خدا را نشان می‌دهد. خدا دیدنی نیست امّا خدا به‌خاطر قرآن بهتر از هر دیدنی‌ای قابل فهمیدن است. قرآن خواندن یعنی ملاقات با خدا؛ چون قرآن کلمات، جملات و تجلّی خداست (نهج البلاغه، خطبۀ 147). با قرآن خواندن صفات و اسماء حسنای خدا به انسان منتقل می‌‌شود. خدا یک واقعیت بزرگ است که مهم‌ترین ویژگی‌اش واقع‌بینی، واقع‌گرایی و واقع‌طلبی است؛ خدا به‌شدّت واقع‌گراست و با هیچ چیزی غیر از واقعیت در عالم کار ندارد. در روز قیامت خدا پرده‌های توهّم را کنار می‌‌زند و واقعیت هرکس را به او نشان می‌‌دهد. شاید اولین صفت خدا که با قرائت قرآن به انسان منتقل می‌‌شود واقع‌بینی باشد، قرآن انسان را واقع‌بین بار می‌‌آورد. اگر باید با واقعیت رابطه برقرار کنیم و عاشق واقعیت بشویم از هر چیزی غیر از واقعیت و حقایق عالم احساس تنفر می‌کنیم. خداوند در آیۀ اول سورۀ محمد(ص) می‌فرماید کسانی که کافر شدند و جلوی راه خدا را گرفتند کارشان اثر ندارد. «أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ» مهم نیست که آنها پول، تکنولوژی و اسلحه دارند؛ واقعیتِ مهم این است که کافران نتیجه نمی‌گیرند. مهم است کدام قسمت واقعیت را ببینم. اگر انسان‌ها را رها کنید به واقعیت‌های ناچیز دنیا نگاه می‌کنند. خدا در قرآن برای بعضی از واقعیت‌ها، کف روی آب و حباب را مثال می‌‌زند و می‌‌فرماید آنها فایده‌ای ندارند چون به سرعت از بین می‌روند (رعد،17). واقعیت دیگری که خدا در این سوره درباره‌اش حرف می‌زند این است که خدا ناتوانی‌های مؤمنان را جبران و کارشان را تکمیل می‌‌کند. «كَفَّرَ عَنهُم سَيِّئَاتِهِم وَ أَصلَحَ بالَهُم» واقعیت همیشه به نفع مؤمنان است. بعد می‌فرماید: «ذلِكَ بِأَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا اتَّبَعُوا الْباطِلَ وَ أَنَّ الَّذينَ آمَنُوا اتَّبَعُوا الْحَقَّ مِنْ رَبِّهِمْ كَذلِكَ يَضْرِبُ اللَّهُ لِلنَّاسِ أَمْثالَهُمْ» کسانی که کافر شدند از امر غیرواقعی تبعیت می‌‌کنند و کسانی که ایمان آوردند از حق تبعیت می‌‌کنند. بعد می‌‌فرماید «کَذلکَ یَضرِبُ اللهَ لِنَّاسِ اَمثالَهُم» یعنی خدا، این‌طور توضیح می‌‌دهد تا برای شما جا بیفتد که حُسن‌ دین و دستور خدا این است که واقعیت دارد و بدیِ‌ کار غلط این است که واقعیت ندارد. بد بودن کافران و خوب بودن مؤمنان یک بحث اخلاقی یا ارزشی نیست، موضوع این است که کافران خلاف واقع عمل می‌‌کنند و کارشان با واقعیت تناسب ندارد امّا کار مؤمنین واقعیت دارد. زشتی و خرابیِ کفر یک بحث اخلاقی و ارزشی نیست. کار کافر مثل کار کسی است که مقصد او در سمت شرق است امّا به غرب حرکت می‌کند. معلوم است که چنین کسی به مقصد نمی‌رسد. آیۀ هشت می‌‌فرماید: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمالَهُم‏»؛ کسانی که کافر شدند مرگ بر آنان باد. «مرگ بر آمریکا» از اینجا آمده است. خداوند برای چندمین بار در این سوره تکرار می‌کند که اعمال‌ کافران تباه می‌‌شود تا مؤمنین آرامش خود را حفظ کنند و نترسند. آیه بعدی آیه‌ای است که انسان می‌‌تواند یک عمر با آن گریه کند و لذت ببرد؛ «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَي الَّذينَ آمَنُوا وَ أَنَّ الْکافِرينَ لا مَوْلي‏ لَهُمْ»؛ خداوند مولا و سرپرست كسانى است كه ايمان آوردند؛ امّا كافران مولا ندارند! خدا که مولای شما است، از جانب خودش برای شما مولایی قرار داده است که از مادر و پدر هم مهربان‌تر است. این هم یک واقعیت است که امام حسین(ع) مولای ماست و ما را دوست دارد. بزرگ‌ترین تهدید خدا در قرآن این است که کافر مولا، یار و یاور ندارد. وقتی کسی مولا و یاور داشته باشد، مولایش او را از افتادن به عمق درّه نجات می‌دهد. ما مولا و پشتیبان داریم. این یک سیستم واقعی در عالم است. 🚩 فاطمیه تهران-ماه رمضان1402 👈🏻 متن کامل: 📎 panahian.ir/post/7837 @Panahian_text
🔸 هیچ عاملی مثل ولایت‌فقیه، ملّیت ما و سعادت مادی ما را تضمین نمی‌کند 🔸 کارکرد مهمّ ولایت‌فقیه، تأمین استقلال، آزادی و منافع کشور است 📌 علیرضا پناهیان در مراسم سالگرد قیام ۱۵خرداد: 🔘 حقیقت قیام پانزده خرداد، قیام مخلصانه برای ولایت‌فقیه بود 🔘 ولی‌فقیهی که ملت در 15خرداد برایش جان دادند، کارکردش تأمین استقلال و قدرت جامعه بود 🔘 تجربۀ پنجاه سالۀ اخیر نشان می‌دهد ولی‌فقیه به چیزی جز استقلال و قدرتمندی ملت دعوت نمی‌کند 🔘 امام(ره) می‌فرمود: ما ایرانی‌ها باید خودمان باشیم، چرا ما باید خودمان را گم کنیم؟! 🔘 لازم نیست کسی دین داشته باشد تا فلسفۀ ولایت‌فقیه را بفهمد؛ اگر فواید مادی ولایت‌فقیه را بیان کنیم، افراد بی‌دین هم می‌پذیرند 🔘 قدرت معنوی ولایت به شرط نصرت و همراهی مردم و مسئولان، کاری می‌کند که با کمترین اقدام به بالاترین ثمرات می‌رسید 🔘 مسئولین بدانند که هرچه دقیق‌تر امر ولایت‌فقیه را تعقیب کنند، از نصرت الهی بیشتر بهره‌مند خواهند شد ____ : حقیقت قیام پانزده خرداد چه بود؟ شعار محوری پانزده خرداد «یا مرگ یا خمینی» بود. مردم برای آب و نان قیام نکردند بلکه برای امام قیام کردند؛ یعنی برای ولایت‌فقیه. مردم برای اولین بار در طول تاریخ، اینچنین به میدان آمدند. ولایت‌فقیه که معنای حقیقی انقلاب اسلامی است، دو بُعد دارد؛ یک بعد مادی و یک بعد معنوی. بُعد مادی ولایت‌فقیه در یک جمله یعنی استقلال و آزادی؛ یعنی جمهوری، یعنی تضمین مردم‌سالاری. چرا ولایت در اسلام این‌قدر اهمیت پیدا کرده؟ چون کارکرد ولایت «تضمین استقلال و تضمین آزادی» یک ملّت است. در جهان شعار آزادی و شعار حقوق بشر زیاد دادند. اما در یک نقطه از جهان، یعنی در ایران اسلامی به وسیلۀ ولایت‌فقیه این شعار محقق شد. ما در این چهل سال، ولایت‌فقیه را خوب توضیح نداده‌ایم و الا جوان این مملکت الآن باید برایش جا افتاده باشد چرا ولایت‌فقیه می‌تواند استقلال کشور را تضمین بکند نه هیچ عامل دیگری؟ جوان امروز ما باید متوجه شده باشد که کارکرد مهمّ ولایت‌فقیه تأمین استقلال و آزادی یک ملّت است. اگر این برایش جانیفتاده، کم‌کاری از ما و حوزۀ علمیه است. امام(ره) در سال 58 فرمود: «همۀ گرفتاری‌های ما، و بدبختی‌های ما هم همین است که خودمان را گم کرده‌ایم، یک کس دیگر به جای ما نشسته است. و لهذا می‌بینید هر چیزی که در ایران هست تا یک اسم غربی نداشته باشد رواج ندارد. داروخانه هم باید اسم غربی داشته باشد. کارخانه‌های ما همان پارچه که می‌بافند باید آن حاشیه‌اش خطّ غربی باشد. اسم غربی رویش بگذارند» (صحیفه امام، ج9، ص460) ببینید؛ کارکرد ولیّ فقیه این است که می‌گوید «ما چرا باید خودمان را گم کنیم؟ ما ایرانی‌ها باید خودمان باشیم...» ولیّ فقیه کارکردش این است که قدرت را به ملّت برمی‌گرداند و بردگی را از ملّت برمی‌دارد. کارش استقلال دادن به یک ملّت است. امام(ره) از نظر فرهنگی هم استقلال و آزادی را تفسیر می‌کند و می‌فرماید که در یک جامعه اگر بی‌بندوباری باشد دیگر استقلال آن مملکت از بین می‌رود. وقتی جوانان مشغول هرزگی باشند، ضعیف می‌شوند و دیگر نمی‌توانند جامعه را اداره کنند. ما طلبه‌ها و حوزه علمیه هنوز برای ما مردم جا نینداختیم که هرزگی، بی‌بندوباری و بی‌حجابی یعنی نفی استقلال کشور. چرا رهبر انقلاب فرمود که بی‌حجابی یک حرام سیاسی است؟ هنوز جا نیفتاده است که بی‌حجابی از نظر سیاسی چه لطمه‌ای به کشور خواهد زد. اصلاً لازم نیست کسی دین داشته باشد تا فلسفۀ ولایت‌فقیه را بفهمد. تجربۀ پنجاه سالۀ ولایت‌فقیه در این مملکت نشان می‌دهد که ولیّ فقیه به چیزی جز استقلال و قدرتمندی یک ملّت و آزادی حقیقی آراء ملّت دعوت نکرده است. دیروز رهبر انقلاب فرمودند که اگر ملّیت خود را می‌خواهید دست از امید برندارید. ملّی‌گرای حقیقی حضرت امام و دویست و پنجاه هزار شهیدی هستند که به حکم ولیّ فقیه رفتند از خاک این ملّت دفاع کردند. هیچ عاملی مثل ولایت فقیه ملّیت ما را و سعادت دنیایی و مادی ما را حفظ نمی‌کند. از ولایت فقیه بالاتر، اصل نبوت و امامت هم راه سعادت دنیایی مردم است و راه دیگری مثل اصل امامت و اصل نبوّت نمی‌تواند سعادت بشر را تضمین کند. پس بُعد مادیِ ولایت‌فقیه، تضمین کردن منافع جامعه و سعادت دنیا است. بُعد معنوی ولایت‌فقیه هم بسیار باعظمت است. قدرت معنوی ولایت، به شرط نصرت و همراهی مردم و مسئولان، کاری می‌کند که با کمترین اقدام به بالاترین ثمرات می‌رسید. مسئولین بدانند هر چقدر دقیق‌تر امر ولایت‌فقیه را تعقیب کنند، از برکات الهی، از نصرت الهی بیشتر بهره‌مند خواهند شد 🚩 سالگرد قیام ۱۵خرداد-حرم حضرت معصومه(س) 👈🏻 صوت: 📎 panahian.ir/post/7847 @Panahian_text
🔸 چرا خدایی که خطای بندگان را می‌بخشد، این‌قدر بر کافران غضب می‌کند؟! 🔸 اگر معنای کفر را درک کنیم، ما هم مثل خدا از کفر متنفّر می‌شویم 📌 واقع‌بینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سوره محمد(ص)– ج۵ 🔘 کفر یعنی «نادیده گرفتنِ واقعیت» نه صرفاً «نداشتنِ عقیده» 🔘 کافر کسی است که عمداً واقعیت را نمی‌ببیند و دیگران را هم به ندیدن واقعیت آلوده می‌کنند 🔘 برای رسیدن به ایمان ناب، شناختن ایمان کافی نیست، باید انواع و جلوه‌های کفر را هم بشناسیم 🔘 «انکار مهربانی خدا» و «انکار قدرت خدا» هم از انواع کفر است 🔘 کسی که دعا نمی‌کند در واقع مهربانی و قدرت خدا را انکار کرده است ____ : موضوع غالب آیات سورۀ محمّد(ص) درگیری با انواع کافران است؛ هم کسانی که کفرشان را اظهار می‌کنند، هم منافقانی که کفرشان را پنهان می‌کنند و هم مؤمنانی که در عمل کفر می‌ورزند. گاهی حقیقت زیبایی‌ها و خوبی‌هایی مثل ایمان، با ضدّ آنها بهتر توصیف می‌شود. لذا قرآن کریم با توصیف کفر، ایمان را برای ما معرفی می‌کند. اولاً تا کفر را نشناسیم ایمان را به‌طور دقیق نمی‌شناسیم؛ ثانیاً کفر مراتبی از ایمان را در خودش دارد، ممکن است کسی ‌بداند که خدا هست ولی کافر باشد. ما باید ببینیم آیا ایمان‌مان کامل و سالم است یا نه؟ به همین علت باید جلوه‌های مختلف کفر را بشناسیم. اگر دنبال خلوص، صفای ناب و ایمان دقیق هستیم باید بدانیم اصلاح خرابی‌های ایمان راهی جز شناخت انواع کفر ندارد. معنای دقیق کفر نداشتن عقیده نیست؛ کفر نادیده گرفتن واقعیت است پس کافر انسانی است که عمداً از واقع‌بینی فرار ‌کند. خدا انسان را برای انتخاب آفریده است و لازمۀ‌ انتخاب دیدن است. خدا از انسان می‌خواهد واقعیت را ببیند؛ یک‌وقت کسی زاویۀ غلطی برای دیدنِ واقعیت انتخاب می‌کند، یک‌وقت بهاء لازم را به دیدن واقعیت نمی‌دهد، در این مواقع خدا ضعف انسان‌ها را تحمّل می‌کند و خطای آنها را می‌بخشد. اگر رویّه و بنای انسان بر ندیده گرفتن باشد، این دیگر یک عیب در کنار عیب‌های دیگر نیست. کافر اصلاً نمی‌خواهد واقعیت را ببیند و ارتباط خود را با واقعیت قطع کرده است. چون دیدن و واقع‌بینی ناموس خلقت است خداوند بر کافر غضب می‌کند و او را نمی‌بخشد. کافر یعنی کسی که در دانشگاه بمب بگذارد و استاد و دانشجو را به رگبار ببندد تا رابطه جامعه با علم قطع شود و کسی علم نداشته باشد. کفر ورزیدن نسبت خدا انواع و اقسامی دارد؛ یک، انکار اصل وجود خدا؛ دو، انکار اثر وجود خدا در عالم؛ سه، انکار نعمات خدا. در کل جهان تعداد کسانی که می‌گویند خدایی نیست، کم است. متأسفانه چون ما آموزش دین را از اصول عقاید و اثبات وجود خدا شروع می‌کنیم، جوان‌های ‌ما فکر می‌کنند دعوا سر اصل وجود خداست. اکثر انسان‌ها با وجود خدا دعوا ندارند. آد‌م‌ها با ساده‌ترین استدلال‌ها وجود خدا می‌پذیرند. به همین خاطر مسئلۀ اصلی قرآن این نوع کفر نیست. نوع دیگر کفر نسبت به خدا که قران در آیات زیادی به آن پرداخته است، انکار اثرگذاری خدا در عالم است، یعنی نادیده گرفتن ربوبیّت خدا. این کفر دو وجه مهم دارد؛ یکی انکار قدرت خدا، دیگری انکار مهربانی خدا. خدا در قرآن می‌فرماید: «ادْعُوني‏ أَسْتَجِبْ لَكُمْ»(غافر،60) بخوانید مرا تا من شما را اجابت کنم. این آیۀ زیبا مهربانی خدا را نشان می‌دهد. خدا به دعای انسان‌ها خیلی اهمیت می‌دهد به حدی که دعای آنها می‌تواند قضاء حتمی را تغییر دهد. با این وضع اگر کسی دعا نکند یعنی مهربانی خدا را انکار کرده است، آن‌وقت خدا غضبناک می‌شود؛ لذا در ادامۀ آیه می‌فرماید: «إِنَّ الَّذينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي‏ سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرينَ» کسانی که از دعا کردن تکبّر بورزند آنها را با خواری به جهنم می‌برم. چون فهمیدن مهربانی خدا سخت نیست. مرحلۀ دیگر کفر انکار قدرت خدا است. بعضی افراد در توانایی خدا تردید دارند. خداوند متعال کسانی را که انفاق نمی‌کنند کافر می‌داند، درحالی‌که به قیامت هم مؤمن هستند. چون خیال می‌کنند خدا قدرت ندارد جای اموالی را که انفاق می‌کنند پر کند یا خدا نمی‌تواند خودش افراد فقیر و مستمند را غنی کند. اگر قدرت خدا را ندیده بگیریم موجودات بی‌پناهی می‌شویم، آن‌وقت می‌ترسیم. قرآن مکرراً می‌فرماید ویژگی مؤمنین این است که: «لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَا هُمْ يَحْزَنُونَ». مؤمن خدا را دارد پس از کسی نمی‌ترسد. مؤمن می‌داند چون خدا قدرت دارد هیچ‌کسی هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، لذا در امنیت است. 🚩 فاطمیه تهران-ماه رمضان۱۴۰۲ 👈🏻 متن کامل: 📎 panahian.ir/post/7866 @Panahian_text
🔸 مهم‌ترین اثر روحیِ قرآن‌خواندن این است که قلباً درک کنیم «خدا دوستمان دارد» 🔸خدا قبل از اینکه ما را از جهنم بترساند، می‌خواهد علاقۀ خودش را به ما نشان بدهد 📌 واقع‌بینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سوره محمد(ص)– ج۶ 🔘حتی وعدۀ عذاب خدا هم از سرِ محبت است؛ مثل فریاد مادر برای حفظ فرزندش از خطرات 🔘 وقتی متوجه شدیم که معشوق و محبوب خدا هستیم، آن‌وقت شاکر می‌شویم 🔘 حسادت هم نوعی کفر است، چون آدم حسود نعمت‌هایی را که خدا به او داده است نادیده می‌گیرد ____ : دانستن این نکته خیلی مهم است که قرآن از سر محبت و لطف پروردگار نازل شده است، صدور کلمات قرآن خطاب به ما، علامت عشق خدا به ما است. قرآن در ظاهر، امر و نهی خداوند است، امّا در باطن ابراز محبت خدا به ما است. درک این مطلب یکی از مقدمات مهمّ قرائت سورۀ محمّد(ص) و همۀ قرآن است. وقتی خدا دربارۀ کافران صحبت می‌کند مهربانانه حرف نمی‌زند و آنها را ناز و نوازش نمی‌کند بلکه با فریاد و تَشَر صحبت می‌کند. وقتی انسان بزرگ می‌شود می‌فهمد که فریادها و توبیخ‌های مادر از سر محبت و دلسوزی است. به همین صورت باید با بلوغ فکری با قرآن برخورد کنیم. آیا برای خدا فقط اجرای دستورش اهمیت دارد؟! نه؛ هر آیۀ قرآن و هر توبیخ خداوند در قرآن، یک محبت از پروردگار را به بندگانش نشان می‌دهد. اگر خداوند متعال در قرآن یک مطلب را تکرار می‌کند، یک مطلب را به تفصیل و با جزئیات می‌گوید، محکم حرف می‌زند، همه‌اش به‌خاطر شدّت محبت‌ او به انسان است. غیر از این هیچ دلیل اصلی و فراگیری وجود ندارد. راه درک محبت خدا قرآن است. خدا قبل از اینکه بخواهد ما را از جهنم بترساند، می‌خواهد علاقۀ خودش را به ما در قلب ما القاء کند. کسی که ما را از عذاب خودش می‌ترساند اگر محبتش برای ما جا نیفتاده باشد، دعوا و دشمنی بین ما و او پدید می‌آید، خدا نمی‌خواهد بین ما و خودش دشمنی پدید بیاورد. اگر مهم‌ترین اثر فکری قرآن خواندن این است که ما را واقع‌بین بار بیاورد، مهم‌ترین اثر روحیِ ارتباط و انس با قرآن این است که قلباً درک کنیم خدا به ما علاقه دارد. وقتی متوجه شدیم که معشوق و محبوب خدا هستیم، شاکر می‌شویم و آن‌وقت همۀ زندگی‌مان تلاش برای پاسخ‌ به محبت خدا می‌شود. پاسخ به محبت خدا فلسفۀ عبادت امیرالمؤمنین(ع)، امام سجاد(ع) و همۀ اولیاء خداست؛ این‌طور عبادت کردن و زندگی کردن بسیار زیبا است. حتی وقتی خدا می‌گوید: «مرگ بر انسان!» این حرف را از سر عشق می‌گوید. خداوند می‌فرماید: «قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَكْفَرَهُ» (عبس،17) یعنی مرگ بر انسان؛ چقدر کفر می‌ورزد! کفر یعنی نادیده گرفتنِ واقعیت، در واقع منظور خداوند در آیه فوق این است: ای انسان! چشم‌هایت را باز کن و واقعیت را ببین، آن را پنهان نکن و ندیده نگیر! با نادیده گرفتنِ واقعیت به خودت صدمه نزن! خدا به‌خاطر سلیقۀ شخصی از کفر بدش نمی‌آید. خدا انسان را ساخته است که پیش خودش بنشاند (فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ؛ قمر،55) و از نعمت‌هایی که برای انسان آفریده است لذت ببرد امّا انسان نسبت به همۀ آنها ناسپاس است. خدا به‌خاطر محبت به ما از کفر بدش می‌آید چون کفر راه سعادت، لذّت، قدرت و حیات طیبه را بر انسان می‌بندد. قرآن را علامت محبت خدا ببینید؛ از آیات قرآن حتی آنجایی که خدا تلخ صحبت می‌کند خوش‌تان بیاید. اگر کسی در دلش نسبت به آنچه خدا نازل کرده است کراهت داشته باشد - اگرچه آن را پنهان کرده باشد- خودش و اعمالش نابود خواهند شد. خداوند در سورۀ محمد(ص) سه مرتبه (آیات 29، 31 و 37) می‌فرماید هرکس هرچه در دلش داشته باشد، آن را آشکار می‌کنم؛ چون خداوند با عمق دل انسان‌ها کار دارد. ممکن است انسان محبّ اهل‌بیت(ع) باشد امّا نسبت به اهل‌بیت(ع) حسادت هم در دلش داشته باشد. افراد حزب‌اللهی، شیعه، هیئتی و محبّ زیادی بودند که به‌خاطر همین حسادت و کینه‌ای که در دل‌شان بود، بعد از سال‌ها سقوط کردند. حسادت هم نوعی کفر است، چون حسود نعمت‌هایی را که خدا به او داده است نمی‌بیند. 🚩 فاطمیه تهران-ماه رمضان۱۴۰۲ 👈🏻 متن کامل: 📎 panahian.ir/post/7884 @Panahian_text
🔸 مانع کنجکاوی کودک نشوید؛ حقیقت‌جویی در کودک به‌صورت کنجکاوی بروز می‌کند 🔸 یکی از ریشه‌های کفر، مقابله با حقیقت‌جویی است 📌 واقع‌بینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سوره محمد(ص)– ج۷ 🔘 کفر یعنی دشمنی با حقیقت‌جویی، حقیقت‌فهمی و حقیقت‌طلبی 🔘 کافر نه‌تنها خودش جستجوگر حقیقت نیست بلکه می‌خواهد راه حقیقت‌فهمیِ دیگران را ببندد 🔘 زشت‌ترین رفتار نزد خدا نفهمیدن و نخواستنِ فهم است 🔘 برای اینکه از کفر نفرت پیدا کنیم باید حقیقت‌پرست و عاشق حقیقت باشیم 🔘 باید در نوجوانی به وسیلۀ ادب به کنجکاوی انسان جهت داد، و الّا فکر انسان هرزه می‌شود ____ : خداوند در سورۀ محمّد(ص) غضب خود را نسبت به کفر ابراز می‌کند به‌طوری که مؤمنان را به نبردی سخت با کافران دعوت می‌کند؛ البته نبرد با کافران، شامل کافری که جاهل است و اصلاً در وادی تقابل با حقیقت نیست نمی‌شود، به چنان کافری باید خدمت و حتی محبت کرد تا در مسیر ایمان قرار بگیرد. دستور جنگ مربوط به کافرانی است که مانع راه خدا هستند «الَّذِينَ كَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ». راه خدا شامل سه مرحله است؛ اول اینکه انسان حقیقت‌جویی کند، بعد حقیقت را بفهمد و بعد پای حقیقت بایستد، پس مانع راه خدا یعنی مانع حقیقت‌جویی، مانع حقیقت‌فهمی و مانع حقیقت‌طلبی. قرآن نمی‌خواهد نسبت به کفر نفرت‌پراکنی ‌کند و جنگ عقیدتی راه بیندازد، به این معنا که از هر کس که فلان اعتقاد را نداشت یا فلان اعتقاد را داشت متنفر باشد. واقعیت این است که کفر یک پدیدۀ منفور است. اگر انسان حقیقت کفر را بفهمد سنگین‌تر از هر رفتار شنیع اخلاقی و هر ظلمی از کفر نفرت پیدا می‌کند. چون کفر آغاز همۀ زشتی‌ها و ظلم‌هاست. کفر یک مقولۀ فکری و علمی است و کافر ضدّعلم است. کافر در مرحلۀ اول، حقیقت‌جویی را در خودش نابود می‌کند، مثل کسی که به‌خاطر بی‌توجهی وارد خیابانی ورودممنوع می‌شود و با این کار باعث گرفتاری دیگران می‌شود. کافر در مرحلۀ دوم، وقتی متوجهِ حقیقت می‌شود با حقیقت بد برخورد می‌کند و به جای پذیرش اشتباه و تصحیح خطایش شروع به داد و بیداد می‌کند. مرحلۀ سوم کفر هم توصیه و تشویق دیگران به خطاکاری است. کفر یعنی دشمنی با حقیقت‌فهمی. کافر یعنی کسی که نه‌تنها جستجوگر حقیقت نیست بلکه می‌خواهد راه حقیقت‌فهمی دیگران را ببندد. زشت‌ترین رفتار نزد خدا نفهمیدن و نخواستن فهم است. بسیاری از افراد باور نمی‌کنند خدا از کفر به این دلیل که راه حقیقت‌جویی، حقیقت‌فهمی و حقیقت‌طلبی را می‌بندد، بدش می‌آید، خیلی‌ها فکر می‌کنند که اینها بحث‌های عقیدتی است. رسیدن به این مقام بلند عقلانی که انسان از دشمن فهمِ حقیقت، نفرت پیدا کند سخت است. برای اینکه به این مرحله برسیم باید حقیقت‌جو و حقیقت‌پرست باشیم. این‌طور نباشیم که تفنّنی به دنبال حقیقت بگردیم، باید چیزی از جنس معلم‌ها، پژوهشگرها، فیلسوف‌ها و حقیقت‌جویان باشیم. حقیقت‌جویی از نوزادی و کودکی خودش را در وجود انسان نشان می‌دهد. وقتی نیازهای اولیۀ نوزاد برآورده می‌شود، شروع می‌کند به اشیاء اطراف خود دست می‌زند و می‌خواهد آن را بشناسد. تا هفت‌سالگی مانع بچه نشوید و بگذارید کنجکاوی‌اش ادامه پیدا کند. در دوران هفت سال اول باید به بچه محبت کرد تا احساس امنیت کند و با آرامش کنجکاوی کند. همین کنجکاوی او را به انسانی عاقل‌ و دانشمند تبدیل می‌کند. روحیۀ کنجکاوی یک محور اساسی در زندگی است. مدرسه‌ای که بچه را به جای حقیقت‌جویی به حفظ برخی مطالب وادار کند، بچه را نابود می‌کند. کنجکاوی‌ ما انسان‌ها در ابتدا این‌طور است که می‌گوییم: این چیست؟ آن چیست؟ کنجکاوی کودک کم‌کم تبدیل می‌شود به اینکه: این چگونه است؟ و این چرا هست؟ چیستی، چگونگی و چرایی سه سؤال اساسی فیلسوف‌ها و دانشمندان در رشته‌های گوناگون علمی است. یکی از ریشه‌های کفر مقابله با حقیقت‌جویی است بنابراین ما باید در خدمت سؤال‌های بچه قرار بگیریم امّا متأسفانه غالباً بچه را به‌خاطر سؤال کردن توبیخ می‌کنند و با نهیب زدن او را ساکت می‌کنند. اگر کنجکاوی به صورت آزاد و بی قید و شرط ادامه پیدا کند، فکر انسان به سمت هرزگی می‌رود. کسی که می‌خواهد اندیشمند شود کم‌کم باید کنجکاوی خودش را جهت بدهد. ادب و ادبیات از هفت تا چهارده سال، کنجکاوی انسان را در موضوعات خاص جهت می‌دهد. ما باید موضوعات علمی مورد نیاز جامعه را در مسیر کنجکاوی و حقیقت‌جویی دانش‌آموزان و دانشجویان قرار بدهیم تا با حقیقت‌جویی و کنجکاوی آنها نیازهای علمی جامعه هم برطرف شود. 🚩 فاطمیه تهران-ماه رمضان۱۴۰۲ 👈🏻 متن کامل: 📎 panahian.ir/post/7886 @Panahian_text
🔸 اکثر مذهبی‌ها نمی‌دانند «چرا خدا از کفار بدش می‌آید؟» 🔸 خیلی‌ها گمان می‌کنند دعوای خدا با کافران سرِ عقیده است! 📌 واقع‌بینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سوره محمد(ص)– ج۸ 🔘 دلیل اول نفرت خدا از کفر این است که کافر نمی‌خواهد ببیند و تعقل کند 🔘 دلیل دوم این است که کافر قدرت خدا را ندیده می‌گیرد امّا قدرت طاغوت را می‌بیند و بنده‌اش می‌شود 🔘 کسی که حاضر نیست واقعیت را ببیند و تعقل کند، خدا بر او غضب می‌کند 🔘 دلی که از غضب بر کافران خالی باشد، یکی از ارکان تأثیر قرآن روی آن دل از بین رفته است 🔘 پیام روضۀ امام‌حسین(ع) را وقتی درک می‌کنیم که بفهمیم چرا خدا از کفر بدش می‌آید؟ ____ : در بسیاری از آیات قرآن خصوصاً در سورۀ محمّد(ص)، شاهد غضب خدا نسبت به کفّار و حتی امر به نبرد با آنها را هستیم. خیلی‌ها تصور می‌کنند این یک دعوای عقیدتی است، به این معنا که چون کافر به خدا و دینی خدا عقیده ندارد خدا با او دشمن است! مگر کسی که به خدا یا دین او عقیده ندارد یا عقیده دیگری دارد باید عذاب بشود؟ همه باید بدانند چرا خدا با کفار بد است و به آنها غضب دارد؟ اگر این را ندانیم، با دین خدا «تعارفی» برخورد کرده‌ایم؛ یعنی فقط به‌ احترام خدا حرفش را قبول کرده‌ایم. وقتی این‌طور باشد جدا از اینکه نمی‌توانیم از دین‌مان در مقابل دیگران دفاع کنیم، این دین به دل خودمان هم نمی‌نشیند. اگر علت ناراحتی و غضب خدا بر کافران را ندانیم با قرآن هم ارتباط برقرار نکرده‌ایم. اگر با خدا و آیات قرآن همدلی نکنیم، قرآن به ما مزّه نمی‌دهد. آنچه خدا دوست ندارد باید ما هم دوست نداشته باشیم؛ البته این «باید» دستوری نیست بلکه طبیعتاً ما باید به این درک برسیم. اگر دلی از غضب بر کافران خالی باشد، یکی از ارکان تأثیر قرآن روی آن دل از بین رفته است. یکی از علل نفرت و غضب خدا نسبت به کافران این است که آنها واقعیت را ندیده می‌گیرند و حقیقت‌ را کتمان می‌کنند، با وجود اینکه خدا به آنها چشم و گوش داده است اما کور و کر هستند. خدا با ندیدن خیلی مخالف است برای همین می‌خواهد کافرها را به جهنم ببرد. ما اگر با آیات قرآن نفهمیم چرا کفر این‌قدر بد است، کار به روضۀ امام‌حسین(ع) می‌کشد، آن‌وقت باید با قطعه‌قطعه شدن اعبدالله(ع) بفهمیم کفر بد است. پیام روضۀ امام حسین(ع) چیست؟ حقیقت این پیام را وقتی گرفته‌اید که بفهمید چرا خدا از کفر بدش می‌آید؟ امام‌حسین(ع) دربارۀ لشکر دشمن فرمود: اینها قومی هستند که بعد از ایمان‌شان کافر شدند «هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ‏» (مناقب، ج4، ص100) موضوع بد بودنِ کفر و نفرت خدا از کفر آن‌قدر مهم است که امام‌حسین(ع) با آن عظمتش آمد تا آن را برای ما مجسّم کند. تجسم کفر در کربلا آنجاست که وقتی حسین(ع) خواست حرف بزند هلهله کردند تا صدایش به گوش‌ها نرسد. خدا می‌خواهد بگوید: «کفر این است؛ ببینید! کافران اصلاً نمی‌خواهند بشنوند و ببینند.» کفر یعنی ندیده گرفتن، نشنیده گرفتن و کتمان واقعیت. خدا می‌فرماید «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذينَ لا يَعْقِلُون‏» (انفال، 22) بدترين جنبندگان نزد خدا، افراد كر و لالى هستند كه تعقل نمى‏كنند. خدا بر اینها غضب می‌کند چون حاضر نیستند بشنوند و تعقل کنند. و می‌فرماید: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذينَ کَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ» (انفال، 55) بدترین جنبنده‌ها کافرانی هستند که ایمان نمی‌آورند. قرآن به قدری غریب است که حتی اکثر مذهبی‌ها هم نمی‌دانند چرا خدا از کفار بدش می‌آید؟ در عصر پژوهش و دانش، با وجود این‌همه دانشگاه هنوز خیلی‌ها نمی‌دانند که علّت نفرت‌ خدا از کفر، اهمیت مقولۀ دانش، تفکر و تعقل است. دلیل دوم نفرت خدا از کافران این است که آنها قدرت و عظمت خدا را نمی‌بینند و آن را ندیده می‌گیرند امّا قدرت طاغوت و زورگوهای عالم را می‌بینند و به سخنان آنها گوش می‌دهند و بندۀ طاغوت می‌شوند. اگر کسی بندۀ خدا نشود، خدا آن‌قدر غضبناک نمی‌شود که بندۀ غیرخدا بشود؛ آن‌هم بندۀ کسی که دشمن انسان و جنایتکار است. مگر او چه عظمتی دارد که کافر، عظمت او را می‌بیند و بندۀ او می‌شود؟! چرا عظمت خدا را نمی‌بیند و بندۀ خدا نمی‌شود؟! چرا بعضی‌ها هیمنۀ استکبار جهانی را دیدند امّا هیمنۀ خدا را ندیدند؟! 🚩 فاطمیه تهران-ماه رمضان۱۴۰۲ 👈🏻 متن کامل: panahian.ir/post/7889 @Panahian_text
🔸 قرآن «عملیات روانی» علیه دشمن را به ما یاد می‌دهد 🔸 مذمت کفار قدرت‌طلب در قرآن یک رفتار کاملاً سیاسی است 📌 واقع‌بینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سوره محمد(ص)– ج۹ 🔘 با اینکه قرآن دائماً گفتگوی سیاسی دارد، بسیاری از دین‌داران با سیاست میانۀ خوبی ندارند 🔘 سورۀ محمّد(ص) به ما کمک می‌کند بین معنویت و سیاست رابطه برقرار کنیم 🔘 کسی که عاشق خداست نمی‌تواند نسبت به بندگان خدا بی‌تفاوت باشد؛ لذا جامعه‌گریز و سیاست‌گریز نمی‌شود 🔘 جامعه‌گریزی و سیاست‌گریزیِ مردم باعث می‌شود طاغوت‌ها مسلط شوند و مردم را غارت کنند __ : یکی از موضوعات اساسی‌ که باید به آن بپردازیم، رویکرد سیاسی آیات قرآن است. با وجود اینکه قرآن دائماً گفتگوی سیاسی دارد، بسیاری از اهل دین و معنویت با سیاست میانۀ خوبی ندارند. حتماً در طول تاریخ دست‌هایی در کار بوده است که این نگاه غیرسیاسی نسبت به قرآن ایجاد شود. ابلیس هم در این وضعیت، بسیار مؤثر بوده است چون سعی می‌کند ذهن کسانی را که به سوی قرآن می‌آیند خراب کند. آیات قرآن بیانیه‌هایی دربارۀ مسائل سیاسی روز است، قصه‌های قرآن هم سیاسی است. آیات قرآن، جامعه را از نظر سیاسی طبقه‌بندی می‌کند و علیه طبقۀ مخالف سخن می‌گوید و می‌خواهد قدرت را از آنها بگیرد و به جبهۀ مؤمنین بدهد. آیاتی که تأثیر اجتماعی دارد و قدرت و نفوذ را جابه‌جا ‌کند سیاسی است. کفار، مانع قدرت پیغمبر(ص) و مؤمنین می‌شوند (صدّوا عن سبیل الله) پس عمل‌شان سیاسی است. خداوند هم با مذمّت کفار پایگاه اجتماعی آنها را پایین می‌آورد، پس خدا هم کار سیاسی می‌کند. ما نمی‌گویم عینک سیاسی به چشم‌تان بزنید بلکه می‌گوییم باید عینک‌ها را بردارید تا ببینید که قرآن واقعاً یک کتاب سیاسی است، آن‌وقت ارتباط‌تان با سیاست بهتر ‌می‌شود، برای اینکه اگر بخواهیم خدا عشق ما را به خودش بپذیرد، باید فکری برای جامعۀ بشری کنیم، نسبت به انسان‌ها مسئول باشیم، برای آنها قدم بر‌داریم و برای عموم بشریت دلسوزی کنیم. خدا می‌فرماید: «الْخَلْقُ عِيَالِي ...» مردم خانوادۀ من هستند پس محبوب‌ترین فرد نزد من کسی است که با آنها مهربان‌تر باشد و در رفع نیازهای آنها بیشتر تلاش کند.(کافی، ج2، ص199). کسی که می‌خواهد مردم را نجات دهد، باید وارد عرصۀ سیاست شود. باید با سیاست ارتباط معنوی، عاشقانه و مقرّبانه به درگاه خداوند داشته باشیم. سورۀ محمّد(ص) به ما کمک می‌کند بین معنویت و سیاست رابطه برقرار کنیم. اگر برخورد ما با سیاست مثل برخورد رزمنده‌ها با شهادت، همراه با حال خوش معنوی باشد، آن‌وقت عرصۀ سیاست جایگاه انسان‌های عارف باشد. وقتی امام‌زمان(عج) ظهور کند، عرصۀ سیاست جای انسان‌های شهادت‌طلب خواهد بود، در آن زمان سیاستمداران می‌خواهند برای مردم ثروت و رفاه تأمین کنند بدون اینکه خودشان چیزی به دست بیاورند. اگر می‌خواهید عشقبازی‌تان با خدا عمیق‌تر شود، برای مظلومان جهان گریه کنید. آقای بهجت دربارۀ دعا کردن برای مظلومین و مستضعفین جملات عجیبی دارد، مثلاً می‌فرماید: «اگر بی‌تفاوت باشیم و برای رفع گرفتاری‌ها و بلاهایی که اهل ایمان بدان مبتلا هستند دعا نکنیم، آن بلاها به ما هم نزدیک خواهد بود...» (در محضر بهجت، ج۱، ص۹۷) جامعه‌گریزی و سیاست‌گریزی ناشی از ضعف‌ها، مشکلات و بیماری‌های روانی است. انسان در مسیر رشد، اول در میان خانواده، بعد در گروه دوستان و سپس در جامعه حضور پیدا می‌کند، در نهایت انسان باید به جهان بیندیشد و متناسب با جهان عمل کند. تا وقتی که مردم در حد رابطه با خانواده و دوستان، متوقف بشوند و جامعه‌گریز و سیاست‌گریز باشند، قدرت پیدا نمی‌کنند و طبیعتاً طواغیت بر آنها مسلط می‌شوند و آنها را غارت می‌کنند. چون «قدرت» دزدان زیادی دارد که اگر عموم مردم با مسئولیت‌پذیریِ خودشان در جامعه، قدرتمند نشوند، دزدان قدرت بر آنها سلطه پیدا می‌کنند. قرآن علیه کفار عملیات روانی دارد و به ما یاد می‌دهد شما هم در عملیات روانی فعال باشید، خداوند می‌خواهد با عملیات روانی روحیۀ کافرها را تضعیف و روحیۀ مؤمنان را تقویت کند و مقاومت کفار را در مقابل مؤمنین در هم بشکند. یکی از نیازهای مبرم جامعه‌ و جوان‌های ما احساس قدرت، افتخار و عزّت است. وقتی قرآن می‌فرماید دشمن تو هیچ غلطی نمی‌تواند کند، به ما عزّت و شجاعت می‌دهد. اگر کسی بگوید دشمن ما را شهید می‌کند، قرآن می‌فرماید او کاری نمی‌تواند کند، مرگ تو کار عزرائیل(ع) است که مأمور خدا است. 🚩 فاطمیه تهران-ماه رمضان۱۴۰۲ 👈🏻 متن کامل: panahian.ir/post/7897 @Panahian_text
🔸 حقیقت‌جویی هنر نیست؛ هنر این است که در اثر حقیقت‌جویی به آرامش برسیم و این یعنی ایمان 🔸 زندگی‌کردن با ترس و تردید، یک بیماری فراگیر و از علائم کفر است 📌 واقع‌بینی و احساسات معنوی در قرآن؛ با نگاهی به تفسیر سوره محمد(ص)– ج۱۰ 🔘 کفر باعث ناآرامی و نگرانی است؛ فقط یک‌چیز به انسان اطمینان و آرامش می‌دهد و آن ارتباط با خداست 🔘 مؤمن یعنی کسی که در اثر واقع‌بینی و حقیقت‌جویی به امنیت، اطمینان و آرامش رسیده است 🔘 اگر در جستجوی فهم حقایق نباشیم به کفر نزدیک هستیم 🔘 کسی که روحیۀ جستجوگر برای فهم حقایق ندارد در لحظه‌های حساس نمی‌تواند راه خود را پیدا کند 🔘 هر حادثه‌ای پیش آمد آن را خیر بدانیم و مطمئن باشیم که خدا برای ما بد نمی‌خواهد؛ این ایمان است _____ : وقتی خداوند کافران را شماتت می‌کند و بدی‌های آنها را می‌گوید، مؤمنان از کفر فاصله می‌گیرند و اتّصال‌شان را به خدا بیشتر می‌کنند. مثلاً قرآن می‌فرماید «خدا کافران را عذاب می‌کند، چون آنها دنبال حقیقت نیستند»، آن‌وقت مؤمن شروع به گریه می‌کند و می‌گوید: «من می‌خواهم بیشتر دنبال حقیقت باشم تا مبادا یک ذره از کتمان حقیقت در من باشد!» وقتی خدا از عذاب کافران در قرآن می‌گوید، باید از خدا تمنّا کنیم ذرّات کفر را در وجود ما از بین ببرد. یکی از معانی اصلی کفر، کتمان حقیقت است. اگر در جستجوی فهم حقایق نباشیم به کفر نزدیک هستیم. کسی که روحیۀ جستجوگر برای فهم حقایق ندارد، در لحظه‌های حساس نمی‌تواند راه خود را پیدا کند و تکلیفش را تشخیص دهد. اثر دیگر کفر که باید از آن فاصله بگیریم نداشتنِ اطمینان و آرامش و دچار بودن به شک، اضطراب و ترس است. حقیقت‌جویی کار مهمی نیست بلکه رسیدن به اثر حقیقت‌جویی اهمیت دارد. همین که انسان چشمش را باز کند حقیقت را می‌بیند و انسان فطرتاً حقیقت‌جو و حق‌طلب آفریده شده است لذا حق‌طلبی و واقعیت‌بینی هنر و امتیاز ویژه‌ای برای انسان محسوب نمی‌شود. هنر این است که در اثر حقیقت‌جویی به آرامش برسیم. مؤمن یعنی کسی که در اثر واقع‌بینی و حقیقت‌جویی به نقطۀ امنیت، اطمینان و آرامش رسیده است. کفر باعث ناآرامی و نگرانی است و فقط خداست که می‌تواند دل انسان را آرام کند (أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب؛ رعد،28). بعضی‌ها می‌گویند همه ناآرام و نگران هستند، اصلاً باید بر همین اساس، سر کار رفت و زندگی کرد. گاهی پدرها و مادرها همین نگرانی‌ها را عامل تربیت فرزندشان قرار می‌دهند، مثلاً می‌گویند برای اینکه فقیر نشوی، درس بخوان... وقتی یک بیماری‌ فراگیر شد، کسی باور نمی‌کند که آن حالت بد باشد، چون همه آن حالت را دارند. یک وضعیتی که معمولاً همه دارند با تردید و شک زندگی کردن است که اصلاً کسی به آن توجه نمی‌کند، درحالی‌که یک بیماری و از علائم کفر است. نباید چنین حالتی در انسان باشد. فقط یک چیز در عالم به انسان یقین و اطمینان می‌دهد، آن هم خدا و ارتباط با خداست؛ همان چیزی که ما آن را به اسم ایمان می‌شناسیم. اگر از ایمان خارج شویم با تردید زندگی خواهیم کرد. یکی از مراحل‌ عدم‌ایمان، داشتنِ هر نوع نگرانی‌ است. چرا دوست داشتن دنیا بد است؟ چون از دست دادنش انسان را نگران می‌کند. اگر فقر نزدیک است آدم را به کفر برساند (كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْرا؛ کافی، ج1، ص307) علتش این است که فقر می‌تواند انسان را نگران کند. نباید نگران باشیم؛ نگرانی بوی کفر می‌دهد و می‌تواند آدم را به کفر برساند. خداوند به حضرت داوود(ع) وحی کرد زنی به نان خَلاده همنشین تو در بهشت است. حضرت داوود(ع) از حالات روحی او پرسید. خلاده گفت: هر دردی و زیانی و حاجتی برای من اتفاق بیفتد صبر می‌کنم و از خدا نمی‌خواهم آن را به سلامتی و گشایش تغییر دهد و خدا را بر آنها شکر می‌کنم. (قصص‌الانبیاء، راوندی، ص205) در واقع ویژگی خلاده این بود که هر حادثه‌ای را خیر می‌دانست و مطمئن بود که خدا برای او بد نمی‌خواهد؛ این ایمان است. اگر از این حالت فاصله داشته باشیم به کفر نزدیک هستیم. 🚩 فاطمیۀ تهران-ماه رمضان۱۴۰۲ 👈🏻 متن کامل: panahian.ir/post/7902 @Panahian_text
📌 علیرضا پناهیان در نشست ملی سفیران گفتمان محرم ۱۴۰۲: 🔻اخلاق بدون زندگی‌جمعی آب در هاونگ کوبیدن است، چرا که زندگی جمعی محل آب‌دیده شدن انسان است. _____ : زندگی جمعی محل آب‌دیده شدن انسان است و مردم باید برای حل مسائل دور هم جمع و با هم متحد شوند. در روایت معصومین آمده است «َالْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَیْهِ اللَّوَابِس‏» با نگاه به این روایت باید گفت آنچه در دین سبب انحراف می‌شود احکام دانی بدون زمان‌شناسی است. زمان‌شناسی به ما مختصات مهم و امتحانات جامعه و مراحل قبل و بعد از آن را به همراه وضعیت درونی و بیرونی آن می‌آموزد. برای این که اهمیت زمان را بشناسید و بدانید چه موضوعی در اولوایت است؛ باید به گفتگو بپردازید. ما در یک نظام جهانی نوین هستیم و باید اندیشه مردم شهر و روستای محل و مکان تبلیغی خود را به سمت جهانی شدن سوق دهیم. احسان، بخشش، تواضع و... پیچ و مهره زندگی جمعی است. اخلاق بدون زندگی جمعی آب در هاونگ کوبیدن است چراکه زندگی جمعی محل آب دیده شدن انسان است. چرا جلوی حکومت حضرت علی(ع) را گرفتند؟ چون می‌خواست همان زندگی مواساتی زمان پیامبر(ص) را ادامه دهد. هنر پیامبر(ص) در زمان خودش زندگی مواساتی بود. پیامبر(ص) زهد فردی ایجاد نکرد، زهد جمعی ایجاد کرد، اما سامری به دنبال زهد فردی بود. دعوا‌های اعتقادی هم سر همین زندگی مواساتی بود. اگر امام حسین(ع) به خاطر زندگی جمعی به شهادت رسیده باشد، ما الان امام حسین(ع) را داریم، اما زندگی دسته جمعی را نداریم. یعنی به نوعی از کنار بدن امام حسین(ع) و بچه‌های او رد شده‌ایم. این زندگی جمعی ثمره خون حسین(ع) است. چه معجزه‌ای دارد امام حسین(ع) که همه را در جهان جمع می‌کند. این ارتباطات جمعی جز با محبت امام حسین(ع) به دست نمی‌یاید. مردم یکی از رکن‌های اصلی این راه‌حل هستند. مردم باید برای حل مسائل جمع شوند و با هم متحد شوند. 🚩 مسجد جمکران، مرکز فرهنگی قرارگاه منتظران، ۱۴۰۲/۰۴/۰۴ @Panahian_text
🚨جشن ولایت علی(ع)، جشن ولایت همۀ مؤمنین است! 🔸 پیامبر(ص) فقط دست علی(ع) را بالا نبرد، بلکه دست همۀ مردم را بالا برد! 🔸 جشن غدیر، جشن آزادی و عزت حقیقی و جشن حقوق بشر واقعی و تمام شعارهای خوب است‌! 🔸 جشن غدیر جشن تثبیت خلیفۀ رسول‌الله است تا به دلیل شیوۀ مدیریت ولایی او، همۀ انسان‌ها به «خلیفةاللهی» برسند! لذا غدیر جشن ریاستِ تک تکِ ما است. 📌 در جشن بزرگ غدیر در بوستان بزرگ ولایت چرا جشن غدیر این‌قدر اهمیت دارد؟ چرا در عید غدیر این‌قدر اصرار بر شادی شده و اولیاء خدا این‌قدر فضیلت برای آن قائل شده‌اند؟ معنای عید غدیر فقط ریاست امیرالمؤمنین(ع) نیست و فقط خلیفۀ رسول‌الله شدنِ ایشان نیست، یکی از معانی عید غدیر این است که تمام انسان‌ها به «خلیفةاللهی» می‌رسند. نمایندۀ خدا روی زمین کیست؟ در زمان‌های گذشته می‌گفتند که پادشاه، سایۀ خدا یا نمایندۀ خدا روی زمین است ولی ما می‌گوییم که همۀ انسان‌ها نمایندۀ خدا بر روی زمین هستند. خدا فرمود «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره، 30) من اگر می‌خواهم انسان بیافرینم، در واقع می‌‌خواهم جانشین در زمین بیافرینم. جشن غدیر جشن تثبیت خلیفۀ رسول‌الله است تا همۀ انسان‌ها به «خلیفةاللهی» برسند لذا غدیر جشن ریاستِ تک تکِ ما است، پیامبر(ص) فرمود «کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِه‏» (جامع‌الاخبار، ص119) فقط امیرالمؤمنین(ع) نیست که ولایت دارد، همۀ ما مسئولیت پیدا می‌کنیم. ان‌شاءالله بعد از ظهور، این جشن غدیر را بهتر درک می‌کنیم و می‌بینیم که چگونه امام‌زمان(ع) در حکومتش به همۀ انسان‌ها عزت و قدرت می‌دهد و دیگر کسی بر انسان‌ها سلطه نخواهد داشت. حتی خود پیامبر(ص) هم نمی‌خواست بر انسان‌ها سلطه پیدا کند «لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ» (غاشیه، 22) جشن ولایت علی(ع) جشن ولایت همۀ مؤمنین است. در واقع پیامبر(ص) فقط دست علی(ع) را بالا نبرد، بلکه دست همۀ مردم را بالا برد، یعنی همۀ شما مردم، مسئول و رئیس هستید و باید مسئولیت اجتماعی خود را بپذیرید و همه باید عزت داشته باشید. جشن غدیر، جشن آزادی و جشن تحقق حقوق بشر است البته به معنای درست کلمه نه آزادی و حقوق بشر به معنای فریبکارانه غربی که در آنجا احزاب و رسانه‌ها مأمور فریب دادن مردم و سلطه بر آنها هستند. اما ولایت به مردم اجازه می‌دهد که بدون فریب، تصمیم نهایی را خودِ مردم بگیرند. عید غدیر، عید تحقق آزادیِ حقیقی است. تمام شعارهای خوبی که در جهان هست، در عید غدیر هست. آیا امیرالمؤمنین(ع) نمی‌توانست شهر چندهزار نفری کوفه را با خود هماهنگ کند؟ می‌توانست، امّا او مخفی‌کاری و سیاسی‌کاری پشت‌پرده نمی‌کرد. امیرالمؤمنین(ع) حقیقتاً می‌خواست احساس مسئولیت را در مردم احیا کند. او به مردم اجازه می‌داد خودشان تصمیم بگیرند. امام حسین(ع) هم در شب عاشورا صادقانه ‌فرمود: بروید، ماندن شما جان مرا حفظ نمی‌کند. امام خمینی(ره) هم به رأی مردم احترام می‌گذاشت چون مردم خلیفه الله هستند. ولایت، نهایت آزادی است. در غرب احزاب و رسانه‌هایشان مأمور دروغ گفتن و فریب مردم هستند تا همان دیکتاتوری شاهی را به اسم و ظاهر دموکراسی و رأی مردم اعمال کنند. 🚩 ۱۵تیر۱۴۰۲، بوستان بزرگ ولایت @Panahian_ir @Panahian_text
🔻پیشنهاد علیرضا‌ پناهیان به شورای عالی انقلاب فرهنگی: 🚨 فردای عید غدیر را «روز مشارکت سیاسی زنان» اعلام کنید 🔸اولین‌بار در تاریخ بشر، بانوان در غدیر هم‌پای مردان در سیاست مشارکت جدی داشتند 🔸رسول‌خدا(ص) در غدیر، رأی زنان را در کنار رأی مردان در عرصۀ سیاسی، مؤثر قرار داد 🔸بیعت یعنی «مسئولیت‌پذیری مردم، مانند مسئولیت‌پذیری ولیّ‌خدا»؛ در مسئولیت‌پذیری هم فرقی بین زن و مرد نیست 🔸ولایت یعنی مسئولیت‌دادن و عزت‌دادنِ خدا به همۀ مردان و زنان و افتخاردادن به آنها که خلیفه‌الله باشند ــــــــــــــــــ در اجتماع بزرگ بانوان ۱۲۰ کشور در عید غدیر در حرم حضرت معصومه(س): مناسب است که در ایام عید غدیر، یک روز به بانوان اختصاص داده بشود، کما اینکه رسول‌خدا(ص) در غدیر خم هم یک روز را برای بیعت کردن بانوان با امیرالمؤمنین(ع) اختصاص دادند؛ یعنی بانوان، یک به یک آمدند و دست خود را در ظرف آبی قرار دادند که امیرالمؤمنین(ع) از سوی دیگر دست خود را در آن ظرف قرار داده بودند. این معنا خیلی عجیب و عمیق است که اولاً بانوان باید در جریان بیعت شرکت کنند، ثانیاً اینکه تک تک باید با امیرالمؤمنین(ع) بیعت کنند و این بیعت به صورت نمادین انجام بشود. اینکه در غدیر خم، بانوان در بیعت شرکت می‌کنند، یعنی این اولین بار در تاریخ بشر است که بانوان هم‌گام با مردان، در سیاست مشارکت جدی داشتند. بیعت یک امر سیاسی است. رسول‌خدا(ص) نفرمود که در این مسئلۀ سیاسی، مشارکت آقایان کافی است و خانم‌ها به منزل بروند! بیعت یعنی «من قرار می‌گذارم که ولیّ خدا را یاری کنم» بیعت یعنی «من می‌دانم بدون مشارکت آحاد مردم، کار جلو نخواهد رفت» بیعت یعنی «مسئولیت‌پذیری مردم، مانند مسئولیت‌پذیری ولیّ خدا» و در جریان مسئولیت‌پذیری مردم، فرقی بین زن و مرد نیست. بنده خدمت شورای عالی انقلاب فرهنگی پیشنهاد می‌کنم که فردای عید غدیر (یا پس‌فردای عید غدیر) را روز مشارکت سیاسی زنان اعلام کنند. رسول‌خدا(ص) این روز را برای مشارکت سیاسی زنان بنا نهاد و این را در غدیر خم مشاهده کردیم. در این روز بود که رسول‌خدا رأی زنان را دوشادوش رأی مردان، در عرصۀ سیاسی، مؤثر قرار داد. بیعت یعنی پذیرفتن مسئولیت ولایت از جانب مردم. همان‌طور که خداوند در قرآن، مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان را در کنار مشارکت اجتماعی و سیاسی مردان، جداگانه و صریحاً بیان می‌فرماید «الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ» (توبه، 71) این ولایت عرضی یعنی ولایت مؤمنین بر یکدیگر در کنار ولایت طولی یعنی ولایت ولی‌الله‌الاعظم بر مردم، در کنار هم و مکمل هم هستند. غدیر خم فقط جشن مسئولیت‌پذیری امیرالمؤمنین(ع) به عنوان ولیّ جامعۀ دینی نیست، رسول خدا(ص) فقط به علی بن ابیطالب مسئولیت ندادند بلکه به آحاد امت اسلامی مسئولیت دادند؛ به تعبیر دیگر، ما هم به ولایت منصوب شدیم و همۀ ما نمایندگان خدا روی زمین هستیم. وقتی خلیفۀ رسول خدا(ص) معرفی می‌شود یعنی کار ایشان به عنوان امام این است که همۀ مردم را به جانشینی خدا برساند؛ البته انسان‌ها جانشین خدا هستند ولی این جانشینی باید عملاً تحقق پیدا کند. این افتخار در غدیر خم فقط برای امیرالمؤمنین(ع) نبود که ریاست امت اسلامی را پذیرفت، بلکه ما هم افتخار پیدا کردیم که مسئولیت نصرت امام را بپذیریم و در امر جامعه مشارکت کنیم. اگر بخواهند یک روز را در تاریخ بشریت و در تاریخ اسلام، به عنوان روز مشارکت سیاسی زنان ثبت کنند، روز بیعت زنان در غدیر خم با امیرالمؤمنین(ع) است که یا فردای روز عید غدیر بود یا روز بعد از آن بود. و تجمع شما بانوان همین معنا را می‌دهد. بروید برای همه تعریف کنید که ولایت امیرالمؤمنین(ع) یعنی عزت دادن و احترام گذاشتن برای تک‌تک انسان‌ها، مسئلۀ عزت دادنِ خدا به انسان‌ها است و افتخار دادن به آنها که خلیفه الله باشند و در این‌باره فرقی بین زنان و مردان نیست. این بیعت به حدی اهمیت و ارزش داشت که علت مظلومیت علی(ع) وفاداری ایشان به این بیعت و بی‌وفایی مردم به این بیعت بود. وقتی ما می‌گوییم که «یابن الحسن ما آماده‌ایم که شما تشریف بیاورید» یعنی ما مشارکت خواهیم کرد، ما با تو بیعت می‌کنیم و بعد هم در ادارۀ جامعه مشارکت می‌کنیم. چقدر زیباست که این سنت حسنه در عید غدیر زنده بشود که مؤمنین با هم دست برادری و بانوان با هم دستِ خواهری بدهند و با هم هم‌پیمان شوند. هر یک از ما اگر تک تک بخواهیم برای امیرالمؤمنین(ع) کار کنیم کارمان پرثمر نخواهد بود، بلکه باید با هم باشیم. 🚩 ۱۶ تیر۱۴۰۲، حرم حضرت معصومه(س) @Panahian_ir @Panahian_text
🔻 آیا مشکل مردم در نپذیرفتن ولایت علی(ع) اطاعت مطلقه از ایشان بود؟ 🔻 چرا مردم از امثال معاویه و یزید، اطاعت مطلقه داشتند اما برای علی(ع) کم گذاشتند؟ 🔸 موفقیت علی(ع) در جامعه وابسته به مردم است؛ چون به فهم، اقدام و احساس مسئولیت مردم میدان می‌دهد 🔸 ولایت، زیاد به مردم فرمان نمی‌دهد چون خود مردم باید بسیاری از فرمان‌ها را تشخیص بدهند و اقدام کنند 🔸 چرا غدیر نگرفت؟ چون پیامبر از شیوه‌های متداول حکمرانی استفاده نکرد 🔸اگر مردم جهان شیوۀ حکمرانی رسول‌خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را بفهمند، جذب آنها خواهند شد. 🔸 در هر کدام از دولت‌ها به‌نحوی مردم در اقتصاد، کنار گذاشته شدند و این منشأ مشکلات اقتصادی است ــــــــــــــــــ 👈 علیرضا پناهیان: غدیر عید ولایت و حکومت است نه عید صرفاً اعتقادی. امام بدون حکومت هم مقامات معنوی خود را دارد. غدیر اعلام اجرای امامت در جامعه است، وقتی رسول‌خدا(ص) دست امیرالمؤمنین(ع) را به‌عنوان امامِ مردم بالا برد معنایش این بود که اگر علیّ(ع) را یاری نکنید او بر شما به‌زور، فرماندهی نمی‌کند، اگر به او حمله کنند و شما او را یاری نکنید او شمشیر نمی‌کشد، او فرماندهی است که به شما زیاد فرمان نمی‌دهد چون خودتان باید بسیاری از فرمان‌ها را تشخیص بدهید، او بسیاری از حقایق را نمی‌گوید چون خودتان باید آنها را درک کنید. این‌طور نیست که یک فرمانروا معرفی شود و بگویند: مردم از او اطاعت کنید.  اینکه پیامبر(ص) فرمود «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَه‏» (امالی صدوق، ص347) در واقع روش حکمرانی امیرالمؤمنین(ع) است. خلافت علیّ(ع) بدون نصرت مردم تحقق پیدا نمی‌کند و موفقیت علیّ(ع) در جامعه وابسته به مردم است. مشکل مردم در نپذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(ع) اطاعت مطلقه از آن حضرت نبود چون مردم از امثال یزید و معاویه و... اطاعت مطلقه کردند، در واقع مردم احساس مسئولیت نمی‌کردند؛ حتی اگر این احساس مسئولیت نداشتن، منجر به این بشود که یک دیکتاتور به آنها زور بگوید و آنها را در جنگ به کشتن بدهد. حضرت علیّ(ع) بیت‌المال را نه‌تنها غارت نمی‌کرد بلکه آن را به‌طور مساوی توزیع می‌کرد، امّا معاویه بیت‌المال را غارت می‌کرد و ناعادلانه توزیع می‌کرد. امیرالمؤمنین(ع) به‌سادگی دستور نمی‌داد. آن حضرت به فهم مردم، اقدام مردم و احساس مسئولیت مردم میدان می‌داد. چرا ماجرای غدیر نگرفت، درحالی‌که هنوز امیرالمؤمنین(ع) حکومت نکرده بود؟! رسول‌خدا(ص) ده سال بر آن جامعه حکومت کرد و بعد از آن، مردم به جانشین او توجه نکردند. رسول‌خدا(ص) فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاه‏»(همان) مردم ثابت کردند پیامبر(ص) مولای آنها نیست. آیا حکومت پیامبر(ص) ضعیف بود؟ واقعیت این است که پیامبر(ص) با روش‌هایی مثل ترساندن مردم و... پایۀ حکومت خود را محکم نکرده بود. برای اینکه جهان را متوجه علیّ(ع) کنیم، لازم نیست به آنها اصول عقاید بگوییم تا آنها عقیدۀ ما را پیدا کنند، ما باید ولایت را به آنها معرفی کنیم. اگر مردم جهان شیوۀ حکمرانی رسول‌خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع) را بفهمند جذب آنها خواهند شد. در بحث اقتصاد هم مشارکت واقعی مردم بسیار اهمیت دارد. اگر اقتصاد، به معنای واقعی «مردمی» بشود مشکلی در اقتصاد نخواهیم داشت اما وقتی مردم از عرصۀ اقتصاد کنار بروند، گرفتاری‌ها شروع می‌شود. در سال‌های اخیر، در هر کدام از دولت‌ها به‌نحوی مردم کنار گذاشته شدند.  امروز مسجد فقط محل جمع‌شدن برای مراسم است درحالی‌که مسجد فقط جای مراسم نیست. اهل مسجد از شغل همدیگر خبر ندارند، از گرفتاری همدیگر خبر ندارد و... . مسجد تا روز قیامت محل زندگی و سرچشمه رفاه و آبادانی مردم است. باید با هم آشنا و رفیق باشیم. اکثر مساجد ما مثل نمازخانه‌ای بین راهی است که افراد همدیگر را نمی‌شناسند و کاری به کار هم ندارند! هیچ‌وقت دولت نمی‌تواند در ایفای نقش، جای ملت را بگیرد. وقتی همه چیز دولتی شد مثل این است که همۀ طلاهای یک محل در یک خانه جمع بشود و اعلام بشود که طلاها اینجاست. هیچ عاقلی این کار را نمی‌کنند؛ چون دزدها طمع می‌کنند و بالاخره یک راهی برای غارت طلاها پیدا می‌کنند.  چرا همۀ ما پول‌مان را در بانک می‌گذاریم و بعد صف می‌ایستیم که وام بگیریم؟! امام باید جماعت را دور هم جمع کند، با هم مهربان کند، تعاونی راه بیندازند و دلگرمی به افراد بدهد تا با هم همکاری کنند. جشن غدیر، جشن مساجد هم هست چون در غدیر تکلیف امام جماعت مشخص می‌شود و بعد هم باید مردم بیایند و او را نصرت کنند. 🚩 شب عید غدیر ۱۴۰۲، مسجد و حسینیه یوم الغدیر   @Panahian_ir @Panahian_text
🔸 برای تبلیغ به دانشی گسترده‌تر از فقه نیازمندیم 🔸 تا زمانیکه در حوزه علمیه، تبلیغ را محتاج دانش ندانیم در کار تبلیغ موفق نخواهیم بود 🔘 نباید تبلیغ را به ذوق، شخصیت و منشِ مبلغ واگذار کرد 🔘 آشنایی با فقه، برای تبلیغ کافی نیست؛ رکن اصلی در تبلیغ انگیزه‌دادن است اما فقه نمی‌گوید چگونه در مخاطب انگیزه ایجاد کنیم 🔘 مبلغ، هم باید اسلام‌شناس باشد و هم بتواند مخاطب را انگیزمند به دین‌داری کند؛ برای این‌کار، انسانشناسی و روانشناسی دینی لازم است 🔘 متأسفانه بعضی‌ها تبلیغ و منبر را برای افراد بی‌سواد می‌دانند! --------------------- در اجتماع مبلغین اصفهان: جریان تبلیغ در کشور یک جریان مظلوم و مهجور است. اخیراً رهبر انقلاب مطالبی را درباره اهمیت تبلیغ صریحاً بیان کردند و فرمودند که درباره تبلیغ نگران هستند و تبلیغ در حوزه در درجه اول اولویت قرار ندارد و این وضعیت باید تغییر کند و اولویت اول حوزه کار تبلیغ باشد. اگر حوزه بخواهد تبلیغ را در اولویت اول قرار دهد، باید تغییراتی در فصل‌های دورس حوزه انجام شود. صرف آشنایی با فقه به معنای خاص، برای امر تبلیغ کافی نیست. ما در حوزه، به فقه به معنای اخص کلمه می‌پردازیم و با فقه می‌خواهیم مکلف را از مقام حیرت خارج کنیم. اما در تبلیغ، رکن اساسی این است که بتوانیم دانشمندانه به مخاطب انگیزه بدهیم درحالی‌که شاید در طول تحصیل در حوزه علمیه، حتی دو واحد هم در این‌باره درس نخوانیم. مبلغ لازم است «اسلام‌شناس» باشد. تا زمانی که در حوزه علمیه، تبلیغ را محتاج دانش ندانیم، در تبلیغ موفق نخواهیم بود. عالمان دینی در مساجد و محافل مذهبی از شخصیت خوب خود بیش از هر چیز دیگری بهره می‌برند و این در تبلیغ بسیار موثر است و از طرف دیگر نیز تعداد زیادی از مخاطبان، فطرت خود را شکفته کرده‌اند و به شایستگی متأثر می‌شوند، اما باید برای دل‌هایی که آماده نیستند و به عالمان دینی مراجعه نمی‌کنند فکری کرد و امروز بسیاری از جوانان ما رجوعی به دین ندارند. تأثیر مبلّغ به عنوان برانگیزاننده مخاطب یک امر مهم است. فقه نمی‌گوید چگونه در مخاطب انگیزه ایجاد کنیم، مبلغ، هم باید اسلام‌شناس باشد و هم باید مخاطب را برای دین‌داری انگیزمند کند و برای انگیزمند کردن، انسان‌شناسی و روان‌شناسی دینی لازم است و ما در این زمینه کم کار کرده‌ایم. شناخت مخاطب برای امر تبلیغ مهم است. ما برای مخاطب‌شناسی گاهی باید فرد فرد مخاطبین را بشناسیم و بلکه باید به مخاطب‌شناسی از حیث جامعه‌شناسی توجه داشته باشیم و باید ببینیم نبض زمان در جامعه چگونه می‌زند. ما باید جامعه، فرهنگ و ادبیات آن را بشناسیم. ما می‌خواهیم با مردمی صحبت کنیم که اخلاق را یک رفتار فردی می‌دانند، لذا باید جامعه را شناخت تا وقتی کلمه‌ای می‌گوییم، دریابیم جامعه چه برداشتی از آن می‌کند. اما طلبه در حوزه علمیه چنین درس‌هایی نمی‌خواند. ما برای تبلیغ، نیاز به دانش داریم و نباید تبلیغ را به ذوق، نفس، شخصیت و منش مبلغ واگذار کرد و نباید تبلیغ را به دانش‌های موجود در حوزه واگذار کرد و مبلغ نباید خودش را از دانش مستغنی ببیند. اکثر آیات قرآن، تبلیغی است ولی این آیات را باید طبقه‌بندی کرد و در تبلیغ، از آنها بهره گرفت. ما برای تبلیغ نیازمند دانش هستیم؛ دانشی گسترده‌تر از فقه به معنای خاص و نیازمند مجاهدت علمی هستیم، مجاهدتی بیشتر از آنچه یک فقیه در موضوعات رایج نیاز دارد. فقه می‌خواهد مکلف را از حیرت در مقام عمل خارج کند، اما تبلیغ می‌خواهد در انگیزه‌های مخاطب وارد شود و تصویر صحیحی از دین، در ذهن او ایجاد کند. باید تأسف خورد از اینکه برخی تبلیغ و منبر را برای افراد بی‌سواد می‌دانند. رهبر انقلاب درباره هیچ موضوعی به این سادگی ابراز نگرانی نکردند؛ حتی پیرامون فتنه‌های اخیر و مسائل خارجی و… این درحالی است که برخی از ما تبلیغ را نشناخته‌ایم. وقتی می‌خواهیم به تبلیغ دین بپردازیم باید محتوایی تولید کنیم و این محتوا باید عالمانه باشد و به بخش‌هایی از دین که به آن پرداخته نشده و اصلی‌ترین، مهم‌ترین و زیربنایی‌ترین بخش‌ها هستند بپردازیم؛ بخش‌هایی که با احساسات دینی ما نیز همراه باشد. باید در ادبیات تبلیغی یک تحول پدید بیاید. مردمی که غیردینی رفتار می‌کنند، اکثراً دچار سوءتفاهم هستند، باید تحولی در ادبیات دینی ایجاد کنیم که نتیجه‌اش این بشود که وقتی عالم دینی دیدند، بگویند «این فرد، متخصص سلامت فکری، تمرکز و قدرت ذهنی در انسان است و استقلال روحی و فکری برای آدم‌ها مسئله اول اوست». 🚩 مجمع بزرگ مبلغان ماه محرم اصفهان - ۱۴۰۲/۰۴/۲۴ @Panahian_ir @Panahian_text
🔻علیرضا پناهیان در نشست تخصصی نوحه‌سرایان و نغمه‌پردازان: 🔸معارف دینی تا زمانی که به زبان شعر در نیاید و در نوحه‌ها جاری نشود، در سینه‌ها باقی نمی‌ماند 🔘هیچ‌گاه از ادبیات کهن فارسی جدا نشوید؛ برای تقویت حماسه‌سرایی حتماً شاهنامه را مطالعه کنید 🔘امتیاز مهم نوحه‌سرایان، توصیف حقایق به‌جای اثبات آنها است 🔘نوحۀ خوب می‌تواند به حل بحران‌های فرهنگی جامعه کمک کند 🔘امروز نیاز داریم نیمۀ دوم ولایت‌مداری یعنی ولایت عرضی و فداکاری برای یکدیگر در نوحه‌ها مطرح شود --------------------- : سخنرانی‌ها و معارف دینی ما تا زمانی که در اشعار ثبت نشود و به زبان شاعران نیاید، در سینه‌ها باقی نمی‌ماند. مضامین این اشعار هم تا وقتی که در متن نوحه‌ها جاری نشود، ماندگار نمی‌شود. تا زمانی که ساعت‌ها سخنرانی‌، به کتاب تبدیل نشود و کتاب‌ها به شعر تبدیل نشود و شعرها به نوحه تبدیل نشوند و در قالب‌های ملودیک در هیأت‌ها خوانده نشود، آن‌چنان بقاء و گسترش پیدا نمی‌کند. جنس قیام امام‌حسین(ع) تبلیغی است. براساس روایات، کسی که یک بیت شعر برای امام‌حسین(ع) بگوید و کسی که آن را بخواند پاداش باعظمتی برایش خواهد بود. لذا پاسخ‌دادن به نوحه در هیأت هم دارای ثواب و پاداش است. (مَنْ أَنْشَدَ فِی‏ الْحُسَیْنِ‏ بَیْتاً... ؛ کامل الزیارات، ص104) نوحه‌ها باید هنرمندانه سروده شود و غیرمستقیم باشد و در آن، هرچه بیشتر از استعاره استفاده شود. در اشعار باید جملاتی وجود داشته باشد که بعدها به ضرب‌المثل تبدیل شود و افراد در اوقات مختلف زندگی، آن را بخوانند. مثلاً در روز دختر، مناسب است این شعر را پدرها برای دخترانشان بخوانند «دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند ؛ از نمکین کلام خود حق نمک ادا کند». هیچ‌گاه از ادبیات کهن فارسی جدا نشوید، مثلاً برای تقویت حماسه‌سرایی حتماً شاهنامه را مطالعه کنید که به روحیه حماسی شما در شعر گفتن کمک می‌کند. ترکیب نوحه‌ها با اشعار کهن فارسی هم بسیار مهم است. شما در نوحه‌ها، روایت می‌کنید که در اصطلاح مداحی به «زبان حال» مشهور است. به تصویر کشیدن، مهمترین شاخصۀ کار شماست و ما در ادبیات دینی خودمان در این زمینه، ضعف داریم. ما معمولاً حقایق دینی را اثبات می‌کنیم ولی سراغ توصیف آن نمی‌رویم. در ادبیات انقلابی هم همین ضعف را داریم. اما شما نوحه‌سرایان قدرت توصیف دارید و باید آن را حفظ کنید. برخی روضه‌ها هست که تاکنون خوانده نشده است. سوز روضه وداع حضرت زینب(س) با امام‌حسین(ع) به‌خاطر، جدایی یک خواهر از برادرش است یا وداع با امام زمانش؟ به‌خاطر وداع با امام زمانش است، ولی ما در این خصوص، کمتر شعر داریم. پیشنهاد می‌کنم برای روضه‌خوانی زاویۀ دیدهای جدید را ارائه کنید. آیا گریه امام‌حسین(ع) برای حضرت علی اکبر(ع) صرفاً به دلیل از دست دادن فرزند بود؟ نه؛ به‌خاطر این بود که او «اشبه الناس به رسول‌الله خَلقاً و خُلقاً» بود و چنین فردی را شهید کرده بودند. چرا این رویکردها را کمتر در روضه‌ها داریم؟ مضامین انقلابی را با زاویۀ دید مسائل عاشورایی می‌توان رشد داد. نوحۀ خوب می‌تواند به حل بزرگ‌ترین بحران‌های فرهنگی جامعه کمک کند؛ ناشکری، ناامیدی و ندیدن نیمه پر لیوان، از جمله معضلات امروز جامعه است. این موضوع را می‌توان با امام‌حسین(ع) که دارای دعای عرفه است حل کرد؛ دعایی که از ۱۱۰ سطرش، ۵۰ سطر آن تشکر از خداست! مثلاً احساس افتخار را چگونه می‌توان با زاویه دید خود بیان کرد؟ راه کربلای امام‌حسین(ع) باز شده است ولی ما هنوز در هیأت‌ها می‌گوییم «این دل تنگم غصه‌ها دارد و کربلا می‌خواهد...» الآن وقت بیان حرف‌های جهانی دربارۀ امام‌حسین(ع) است. ما امروز نیاز داریم که نیمه دوم ولایت‌مداری را در جامعه بیان کنیم. البته بیان رویکرد نوکر و ارباب هم خوب است اما باید به بحث «ولایت عرضی» و رابطۀ بین مؤمنین ولایت‌مدار وارد شویم. از شما تقاضا دارم موضوعاتی مانند «به هم پیوستن» و اینکه ما برای هم بمیریم و با هم مهربان باشیم و... را در قالب نوحه، میان هیأتی‌ها ترویج کنید. الآن مشکلات جامعه ما با اصلاح حکمرانی مردمی حل می‌شود. 🚩 نشست تخصصی نوحه‌سرایان و نغمه‌پردازان - ۱۴۰۲/۰۴/۱۳ @Panahian_ir @Panahian_text
🔸 میل به رهایی و آزادی، یک میل مقدس است 🔸 فلسفۀ دین، رسیدن به اوج رهایی و آزادی است 📌 آخرین گام رهایی –ج۱ 🔘 اگر میل به رهایی و آزادی در انسان از بین برود، انسان دچار دو مصیبت بزرگ می‌شود 🔘 شاید برخی عالمان دینی، حس رهایی را به فرار از بندگی خدا تفسیر کنند که تفسیر غلطی است 🔘 برخی دین را طوری توضیح می‌دهند که انگار دین در مقابل رهایی است! 🔘 نگویید «رهایی نخواه و بیا بندۀ خدا بشو!» اتفاقاً بندگی خدا راه رسیدن به رهایی است __ : یکی از خواسته‌های جدی و عمیق انسان «رسیدن به رهایی و آزادی» است؛ رهایی از رنج‌های بیرونی و موانعی که در محیط اطراف پدید می‌آید و رهایی از رنج‌های درونی و رنجش‌هایی که برای انسان پیش می‌آید. خیلی از اوقات که آدم‌ها بندگی خدا را کنار می‌گذارند و اطاعت از خدا و محدودیت‌های دین را نمی‌پذیرند بخاطر همین میل به رهایی است. می‌گویند: «چرا باید خودم را مقید به دینی بکنم که مدام می‌خواهد من را به یک رفتار خاص و به یک وضعیت خاص مقید کند؟ این‌طوری رهایی و آزادی خودم را از دست می‌دهم.» برخی از امیال انسان، امیال اصیلی هستند، مثل میل به لذت و راحت. ولی برخی از امیان ما اصیل نیستند، مثل حسادت. نباید دین را طوری تبلیغ کنیم که مردم تصور کنند دین در مقابل خواسته‌های اصیل انسان قرار دارد. ممکن است برخی عالمان دینی از این میل تفسیر نادرستی کرده باشند و آن را به فرار از بندگی خدا تفسیر کنند. این تفسیر نادرست، باعث می‌شود هر انسانی که در خودش این خواسته و میل اصیل را می‌بیند، از این دین و از این بیان دینی و از این عالم دینی بدش بیاید. لذا ما باید در ادبیات دینی‌مان تجدید‌نظر کنیم! این اشتباه است که بگوییم «رهایی نخواه و بیا بندۀ خدا بشو!» نه اتفاقاً باید گفت: رهایی بخواه، بندگی خدا هم ابزار رسیدن به این رهایی است. رهبر انقلاب به جای اینکه بگویند لیبرالیزم چیز بدی است و اسلام را در مقابل لیبرالیزم بگذارند، به غربی‌ها گفتند که شما لیبرال نیستید! چون یک محسناتی در لیبرالیزم هست؛ هرچند خیالی و تقلبی! بالاخره چهارتا حرف خوب هم در آن هست، ولی آنهایی که ادعای لیبرالیزم دارند آن بخش‌ها خوبش را ندارند. میل به رهایی، یک خواستۀ اصیل و مقدس در وجود انسان است؛ هرجا این میل مقدس از بین رفته، انسان‌ها دچار دو مصیبت بزرگ شده‌اند؛ یک مصیبت بزرگ، پذیرش ظلم سلطه‌طلب‌ها است. اگر میل به رهایی از بین برود، خیلی ظلم‌ها را می‌پذیری، نه‌تنها رنج‌های بیرونی و تحمیل‌های بیرونی را می‌پذیری، بلکه با رنج‌های درونی خودت (مثل غم و اندوه) هم خو می‌کنی و نداشتن نشاط را طبیعی تلقی می‌کنی. اگر میل به رهایی در کسی از بین برود، چگونه او را به خدا دعوت کنیم؟ خیلی‌ها فکر می‌کنند میل به رهایی در وجود انسان مانع دعوت به خدا و مانع پذیرش بندگی خدا است درحالی‌که برعکس است. بعضی‌ها دین را یک‌جوری توضیح می‌دهند که انگار در مقابل رهایی است! نه؛ فلسفه دین رسیدن به این رهایی است، دین می‌خواهد تو را به نقطۀ اوج رهایی متوجه کند تا عاشقش بشوی. اولین الگوی ما برای رهایی خود خداوند است. ما هم دوست داریم مثل خدا، به‌طور مطلق رها باشیم. ببینید ائمۀ هدی در مناجات با خدا چه می‌گویند، مثلاً اینکه: خدایا کسی از تو سؤال نمی‌کند و هرکاری دلت بخواهد می‌کنی «یغفر لمن یشاء» تو هرکه را بخواهی می‌بخشی، هرچقدر بخواهی روزی می‌دهی... اینها یعنی خدایا تو رها هستی. برنامۀ دین این است که تو را رها کند. تهدید و تشویق‌های خدا هم توأم با رهایی است؛ لذا تشویق و‌ تنبیه‌های خدا فوری نیست؛ مثلاً این‌طور نیست که اگر امروز نماز نخوانی، فردا سنگ کلیه بگیری یا سرطان بگیری! حتی بعضی‌ها نماز نخوانند و پول‌دار بشوند. وقتی می‌خواهی نماز بخوانی، می‌فرماید: ذهنت را از هرچیزی که به آن مشغول هستی رها کن، نماز می‌شود تمرین رهاسازی ذهن و روح و دل انسان. اگر رهایی را واقعاً دوست داشته باشیم درِ خانۀ امام زمان(ع) را رها نمی‌کنیم. چون بعد از اینکه خودت را رها کردی مرحلۀ بعدی این است که دوست داری دیگران را رها کنی، بعد از اینکه لذت رهایی را چشیدی و فوایدش را دیدی، دیگر نمی‌توانی بردگی دیگران را تحمل کنی. 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲ 📢صوت:@panahian_mp3 👈 متن کامل: panahian.ir/post/7949 @Panahian_text
🔸با تقویتِ انگیزۀ رهایی و آزادی، سوءاستفاده‌ از آزادی کم می‌شود 🔸چرا در زمان ما آزادی و رهایی در جهان این‌قدر مهم شده است؟ 📌 آخرین گام رهایی –ج۲ 🔘 آزادی در اسلام واجب است، اما در غرب یک حق قابل واگذاری است 🔘 میل به رهایی، هم ریشه در فطرت دارد، هم ریشه در مدنیت 🔘 مهم‌شدن میل مقدس آزادی و رهایی برای بشر، نتیجۀ طبیعی بزرگ‌شدن جوامع بشری است __ : چرا در زمان ما آزادی و رهایی در جهان این‌قدر مهم شده است؟ رهایی هم در زندگی فردی، هم در سبک زندگی هم به عنوان یک امر اجتماعی، تبدیل شده است به اصل امروز جهان بشریت. یکی از مصداق‌های رهایی در شهوت‌رانی است، که این تبدیل به یک مکتب بشری شده است مثلاً می‌گویند: چون هم‌جنس‌بازی را دوست دارند، هم‌جنس‌گرایی را قانونی می‌کنیم... از رهایی برداشت‌های غلطی کردند که ضد رهایی شده است. چرا انسان‌ها به اینجا رسیده‌اند؟ آیا از بس بد شده‌اند به اینجا رسیده‌اند؟ نه؛ این تحلیل غلطی است که بگوییم بگوید انسان‌ها از بس بد شده‌اند که به موضوع آزادی و رهایی پرداختند. هر انسانی که به دنیا می‌آید مفطور به فطرت الهی است، حتماً پشت سر این رهایی و آزادی که این‌قدر برجسته شده، یک خصلت‌های انسانی و یک گرایش‌های اصیل بشری وجود دارد. این یک تمایل اصیل است، هرچند دارد از آن سوءاستفاده می‌شود، و از آن، غلط برداشت می‌کنند و غلط استفاده می‌کنند. اصل اینکه میل مقدس آزادی و رهایی برای بشریت خیلی مهم بشود نتیجۀ طبیعی بزرگ شدن جوامع بشری است. در قرن‌های اخیر که مدنیت و شهرنشینی رشد پیدا کرد انسان‌ها طعم آزادی و رهایی را چشیدند، و این مسئله فیلسوفان جامعۀ بشری را به فکر انداخت که این طعم را تئوریزه کنند و این کم‌کم تبدیل شد به یک شعار. میل به رهایی هم ریشه در فطرت انسان دارد و هم ریشه در مدنیت دارد. آن‌وقت ما این مدنیت را به کجا می‌خواهیم برسانیم؟ ما نمی‌خواهیم جهان را تقسیم کنیم و نمی‌خواهیم شهرمان را به تکه‌های کوچک، تقسیم کنیم. ما باید دنبال جهان‌شهر باشیم، جهان‌شهری که شهردار آن امام زمان(ع) است. ما دنبال برقراری این مدنیت باعظمت جهانی هستیم. ما باید با این مفهوم آزادی و رهایی چه‌کار کنیم؟ آیا باید آن را کنترل کنیم یا آن را تقویت کنیم؟ آیا باید رهایی و آزادی را محدود کنیم؛ هرچند به شیوۀ منطقی. روش برخورد دین چگونه است؟ آیا با آزادی و رهایی، باید آسیب‌شناسانه و محدودکننده برخورد کنیم؟ ما باید این مفهوم را تقویت کنیم، با تقویت کردن انگیزۀ رهایی آزادی سوءاستفاده‌ها از آزادی کم می‌شود. چرا خودت را مقابل آن نوجوانی قرار می‌دهی که تازه با مفهوم آزادی آشنا شده و ترفند‌های دشمن برای سوءاستفاده از مفهوم آزادی و رهایی را هم نمی‌داند، به او بگو «اتفاقاً اصل آزادی در اسلام است...» شهید صدر حدود پنجاه سال پیش، می‌فرماید: آزادی در اسلام فرقش با آزادی در غرب این است که آزادی در غرب یک حق است و می‌توانی از آن بگذری، اما آزادی در اسلام واجب شرعی است و حق نداری از این آزادی کوتاه بیایی... ایشان با این حرف، هرکسی شعار آزادی می‌داد را جا گذاشت و گفت ما یک دینی داریم که رعایت آزادی را واجب کرده است، این یعنی ما باید آزادی را تقویت کنیم. برای اینکه جلوی سوءاستفاده از آزادی را بگیری باید تقویتش کنی؛ حتی رهایی در شهوات، رهایی از رنج‌ها، رهایی از ظلم و... اسلام برای این رهایی یک پیشنهادهایی دارد، که انسان حیرت می‌کند! یک نمونه‌اش این است که گنهکارها در جامعۀ دینی باید از فشار روانیِ سرزنش مؤمنین و آبروریزی در امان باشند (البته این بحث روابط فردی است؛ در بهم ریختن نظم اجتماعی، قصه فرق می‌کند) اسلام چگونه طرفدار گنهکارها می‌شود؟ یکی اینکه غیبت حرام استو به اندازۀ چهل تا گناه کبیره برایت حساب می‌کنند. یعنی اسلام به شما اجازه نمی‌دهد که با آبروریزی، یک گنهکار را جمع کنی. حتی اگر بگویی: من آبروی گنهکار را پیش دیگران نمی‌برم، اما پیش خودم که آبرویش رفته است. اسلام می‌گوید: صبر کن! هفتاد توجیه برای کار گناهش پیش خودت بیاور... البته اگر کسی بخواهد با هرزگی، شهر را بهم بریزد، برخورد با او فرق می‌کند، ولی اگر مخفیانه بخواهد هرزگی کند، خدا یک قوانینی گذاشته که تقریباً هیچ‌کس نمی‌تواند هرزگی‌ او را ثابت کند. برای او شرایطی ایجاد می‌کند که خودش برود آدم بشود، یعنی با آزادی و رهایی، آدم بشود و این طرح خیلی طرح زیبایی است. 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲ 📢صوت:@panahian_mp3 👈 متن کامل: panahian.ir/post/7952 @Panahian_text
🔸 رهایی یعنی بتوانی انتخاب کنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند! 📌 آخرین گام رهایی –ج۳ 🔘 دنیازدگی موجب می‌شود انسان زیاد دنبال رهایی نباشد 🔘دین فقط از انسان می‌خواهد که خواسته‌هایش را بشناسد و آنها را بخواهد 🔘 مسئلۀ اول این است که ما واقعاً رهایی را بخواهیم؛ مخصوصاً رهایی از ترس! 🔘 اکثر مردم به زندگی‌ با یک‌مقدار ترس و اندوه، راضی‌اند و دنبال رهایی مطلق از آن نیستند _ : یکی از ایرادهای بزرگی که انسان‌ها در متن زندگی پیدا می‌کنند این است که به خواسته‌های خودشان اهمیت نمی‌دهند؛ اولاً دقت نمی‌کنند چه می‌خواهند، ثانیاً بر آن چیزی که می‌‌خواهند اصرار ندارند، ثالثاً آن را به‌طور کامل نمی‌خواهند. خیلی‌ها تصور می‌کنند دین آمده است با دل‌بخواهی‌های انسان به‌طور مطلق مقابله کند درحالی‌که اصلاً این‌طور نیست. اتفاقاً دین به انسان می‌گوید: ببین خواسته‌هایت چیست، آنها را بخواه و بر دل‌بخواهی‌های اصیل خود اصرار کن. این رویۀ درستی نیست که انسان خواسته‌های اصیل خودش را کنار بگذارد ولی الان روال تربیتی این‌طور شده است؛ در علوم تربیتی چنین توصیه‌هایی دارند، چون می‌خواهند همه را به ربات و کبریت بی‌خطر تبدیل کنند، می‌خواهند همه را به برّه و برده تبدیل کنند. یکی از چیزهایی که باید آن را کامل و مطلق بخواهیم «رهایی» است. مشکل این است که ما زیاد رهایی نمی‌خواهیم. با کسی که رهایی برایش مهم نیست، چه باید کرد؟! شاید اگر زیر چرخ‌دنده‌های ظلم و بدبختی و فقر دست و پا بزند آن‌وقت رهایی برایش اهمیت پیدا کند! مسئلۀ اول ما این است که واقعاً رهایی را بخواهیم؛ مخصوصاً رهایی از ترس. خدا در قرآن رهایی را به تعابیر مختلفی ترجمه کرده است. مثلاً با این عبارت «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» کسانی هستند که نه ترسی دارند و نه غمی دارند... خدا می‌خواهد انسان را به این حد از رهایی برساند ولی همه ما این حد بالا را نمی‌خواهیم. اکثر انسان‌ها به زندگی‌کردن با یک‌مقدار ترس و غم، راضی هستند با این بشر چه کنیم که رهایی از ترس را نمی‌خواهد و می‌گوید من دارم با ترس‌ها و غصه‌هایم زندگی می‌کنم و اموراتم دارد می‌گذرد! دنیا با آدم کاری می‌کند که زیاد نبال رهایی نباشد! اینکه می‌گویند «دنیازده شدی» یک معنایش این است که دیگر بلندهمت نیستی و دنبال رهایی مطلق نیستی. رهایی یک تمنایی است که باید در دل ما ایجاد بشود، چون ما معمولاً به زندگی برده‌وار عادت کرده‌ایم. پدر و مادرها خیلی از اوقات ترجیح می‌دهند که فرزندشان بره‌وار زندگی کند؛ از ترس اینکه فرزندشان گرگ نشود، او را برّه بارمی‌آورند؟ بگذار آدم باشد؛ نه گرگ باشد نه برّه. رهایی چیست؟ رهایی این است که قدرت داشته باشی و بتوانی قدرتت را اعمال کنی. رهایی این است که بتوانی در عالم تأثیر بگذاری، رهایی این است که فکرت به هرکجا لازم بود بتواند برسد، فکرت آزاد باشد، فهمت آزاد باشد، کسی جلوی فهمت را نگرفته باشد. رهایی این است که بتوانی انتخاب بکنی، نه اینکه برایت انتخاب کنند. رهایی در مرحلۀ اندیشه عالی‌ترین فهمی است که نیاز داری. رهایی یعنی اینکه از قوانین عالم طبیعت رها باشی. شاگر آقای قاضی، آهن گداخته را با دستش برمی‌داشت و آتش او را نمی‌سوزاند. یعنی او از قانون سوزاندن آتش رها شده بود. زمین جاذبه دارد اما برای بعضی‌ها این جاذبه اثری ندارد. رهایی یعنی رسیدن به این قدرت‌ها. دایرۀ رهایی در دین ما بسیار گسترده است، باید از همۀ اسارت‌ها رها بشویم. خدا دوست ندارد ما اسیر کسی باشیم. مثلاً اگر پیش یک ثروتمند بخاطر ثروتش، کرنش کنی، خدا غضب می‌کند، می‌گوید تو چرا از این ثروتمند، حساب بردی؟ چرا از آن مدیر کل حساب بردی؟ نباید اسیر کسی بشوی. 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲ 📢صوت: @panahian_mp3 👈 متن کامل: panahian.ir/post/7958 @Panahian_text
🔸 اگر طالب اوج رهایی و آزادی نباشی در جنایت سلطه‌طلب‌ها شریک می‌شوی 📌 آخرین گام رهایی –ج۴ 🔘 چرا صرف‌نظر کردن از رهایی یک جنایت بزرگ است؟ 🔘 کسی که اسارت را بپذیرد، سلاطین جور را تقویت کرده است 🔘 در عرصۀ فردی هم اگر دنبال رهایی نباشی زمینۀ گناه و نابودی دلت را فراهم کرده‌ای 🔘 آدم خوب چگونه بد می‌شود؟ با نخواستنِ رهایی و با کم‌خواستنِ رهایی 🔘 قدم اول به سمت خباثت این است که انسان از رهایی‌طلبی و بلندهمتی دست بردارد ____ : یکی از درس‌های مهم کربلا این است که اگر رهایی‌طلب نباشی در جنایت سلطه‌طلب‌ها شریک می‌شوی. مردم کوفه نمی‌خواستند رهایی‌طلب باشند و یک‌مقدار اسارت عبیدالله‌ و یزید را قبول کردند، لذا کارشان به جایی رسید که قاتل أباعبدالله‌الحسین(ع) شدند. این نمونۀ بزرگ تاریخی به ما نشان می‌دهد که پذیرش اسارت چه جنایت‌هایی را به دنبال خواهد داشت. این‌جور نیست که شما وقتی اسارت را بپذیری فقط از حقوق خودت گذشته‌ باشی، نه؛ یک جریانی را تقویت می‌کنی که آن جریان هرچه جنایت از دستش بر بیاید انجام خواهد داد. پس رهایی از اسارت سلاطین و سلطه‌طلب‌ها و ظلم‌های بیرونی یک امر بسیار مهم است و پذیرش اسارت و صرف‌نظر کردن از رهایی در ظلم‌های اجتماعی، جنایت بزرگی است. چون هر یک نفری که اسارت را بپذیرد، در واقع سلاطین جور را تقویت کرده است. خیلی‌ها این برداشت را ندارند و مثلاً می‌گویند: «من ضعیف هستم و او به من زور گفت، من هم نمی‌توانستم کاری بکنم» به این سادگی‌ها نیست، امام‌حسین(ع) نشان داد که خیلی وقت‌ها آدم می‌تواند محکم بایستد و این حریّت را نشان بدهد. عشق به رهایی و جان‌دادن برای رهایی و بدست آوردن رهایی، باید تقویت بشود. پذیرش کوچک‌ترین اسارت را هم خدا تقبیح می‌کند؛ حتی در این حد که پیش یک ثروتمند صدایت را پایین بیاوری از ترس اینکه مثلاً منافع و دارایی‌ات کم بشود. نباید در این حد هم اسیر او بشوی. رهایی از ستم، ناموس خلقت و ناموس دین است، «أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ» (نحل، 36) دعوت به عبادت خدا هم‌سنگ رهایی از سلطۀ طاغوت است. اینها دو روی یک سکه هستند. این ضرورت رهایی‌طلبی در عرصۀ اجتماعی بود، در عرصۀ فردی چطور؟ در عرصۀ فردی هم اگر دنبال رهایی نباشی خودت زمینۀ گناه و کج‌فهمی و نابودی دلت را فراهم کرده‌ای، اصلاً این دل دیگر مرده است، این عقل دیگر کار نمی‌کند. آدم خوب چگونه بد می‌شود؟ با نخواستنِ رهایی و با کم خواستنِ رهایی. اگر دنبال رهایی نباشی و با این غم‌های پست و پلشت دنیا خو بکنی و با این استرس‌ها، سر کنی و با آنها زندگی کنی، این هم موجب جنایت‌ها و خباثت‌‌های بزرگ می‌شود، خباثت از اینجا شروع می‌شود که رهایی نخواهی. هیچ‌کس بد به دنیا نمی‌‌آید، ما معتقدیم که انسان خوب به دنیا می‌آید و مفطور به فطرت الهی است. یک آدم خوب چگونه خراب می‌شود؟ چگونه رذل می‌شود و جهنمی می‌شود؟ قدم اول این است که از بلندهمتی دست برمی‌دارد. یعنی به آن استعدادی که خدا داده می‌گوید «حالا همه اینها را به‌طور کامل نمی‌خواهم!» خوب‌بودن و متّقی‌بودن و مؤمن‌بودن یعنی چه؟ یعنی طالب رهایی بودن و الا ایمان به چه دردی می‌خورد؟ شمر هم ایمان و اعتقاد داشت، موقع آن جنایت بزرگ به امام‌حسین(ع) گفت من یقین دارم که جد تو پیغمبر است و روز قیامت، حساب مرا می‌رسند... پس به توحید و نبوت قائل بود هم به معاد. طبق آیه قرآن مؤمنین هم اکثراً مشرک هستند «وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ» (یوسف، 106). چرا اکثراً مشرک هستند؟ چون واقعاً رها نشده‌اند. اگر رها شده بودی که دیگر چیزی نباید تو را خائف و محزون کند. چیزی نباید تو را دچار استرس و نگرانی کند. بنا نیست که خودت، خودت را رها کنی، از خدا بخواه رهایت بکند. بگو خدایا، من را کمک کن، می‌خواهم از اسارت‌ها آزاد بشوم... اصلاً فلسفۀ عبودیت و بندگی خدا همین رهاسازی است. در روایت، احکام دین را به احکام حریت، تعبیر کرده‌اند، یعنی اینها احکام آزادی است و انسان را از بندها و اسارت‌ها آزاد می‌کند. 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲ 📢صوت:@panahian_mp3 👈 متن کامل: panahian.ir/post/7960 @Panahian_text
🔸 دین‌دارانِ متحجر و غرب‌زده؛ دو گروهی که مانع تبلیغ صحیح دین هستند 📌 آخرین گام رهایی–ج۵ 🔘 دو گروه در مسیر تبیین دین، مانع ایجاد می‌کنند: 1. دین‌داران متصلب به الفاظ که نمی‌خواهند با زمان همراه بشوند 2. واداده‌های به غرب که به هر ساز زمانه‌ می‌رقصند 🔘 هر دو گروه اهل تفکر نیستند که ببینند واقعاً در دین چه خبر است 🔘اگر اینها مانع تبلیغ درست دین نشوند، همه خواهند فهمید که دین مدعی آزادی حقیقی است نه غرب _________ : ما در مسیر تبیین و تبلیغ دین دو مشکل اساسی داریم؛ دو گروه هستند که اجازه نمی‌دهند فضا، آرامش داشته باشد و شفافیتی پدید بیاید که به سهولت بشود معارف دینی را منتقل کرد: یک گروه، دین‌دارانی هستند که متصلب به الفاظ و کلمات هستند و متفکرانه با قرآن و روایات برخورد نمی‌کنند، اهل درایت نیستند و فقط اهل روایت هستند، یعنی ظاهر کلمات را می‌بینند و اهل تحلیل نیستند و اهل فرع زدن بر اصولی که اهل‌بیت معرفی کرده‌اند نیستند. مثلاً به آنها می‌گوییم که «بیایید از طریق حریّت و آزادی، دین را تعریف کنیم» می‌گویند: کلمۀ آزادی در کجای قرآن آمده؟ اصلاً چون یک عده‌ای از آزادی سوءاستفاده کرده‌اند اگر به سمت آن بروی، نجس می‌شوی! اهل‌بیت فرمودند: «عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ لَا بِالرِّوَایَاتِ» (كنز الفوائد، ج2، ص31) یعنی بروید سراغ درک حرف‌های ما نه صرفاً نقل حرف‌های ما. خداوند هم می‌فرماید تدبر در قرآن لازم است، نه صرفاً تلفظ قرآن. الفاظ قرآن را باید در هر زمانی متناسب با نیاز مردم آن زمان تبیین کرد و مفاهیم مورد نیاز و مفیدش را انتقال داد. منظور این نیست که ما دین را به شکل زمانه تغییر بدهیم، نه؛ دین نیاز همۀ زمان‌ها و نیاز همۀ اقوام را برآورده می‌کند. ولی ما نباید همان شیوۀ آموزش دین را که در دوران قاجار یا هزار سال پیش رایج بوده، الان هم استفاده کنیم، باید در هر زمانی نیازهای زمانه و زبان زمانه را ببینیم. الان جامعۀ جهانی یک توجهی به مفهوم آزادی پیدا کرده و ما باید ببینیم که در دین، آزادی هست یا نه؟ و بعد این را برای مردم تبیین کنیم. وقتی در دین نگاه می‌کنی، می‌بینی که معنای آزادی چقدر عمیق است. ولی این متصلبین نمی گذارند این مسائل برای مردم تبیین بشود. غیر از متصلبین و متحجرین، گروه دیگری که مانع تبلیغ دین با ادبیات نو می‌شوند «واداده‌ها» هستند؛ یعنی کسانی که وقتی یک کلمه‌ای مثل آزادی را از غربی‌ها می‌شنوند به آن طرف غش می‌کنند درحالی‌که بهتر از این حرف در دین خودمان بیان شده است. هیچ حرف درستی در عالم پیدا نمی‌کنید، مگر اینکه کامل‌ترش در قرآن و کلمات معصومین وجود دارد. هردو گروه واداده‌های به غرب و متصلبین، متأسفانه از قدرت اندیشه و تفکر نقاد برخوردار نیستند و اهل جنجال و فحش هستند. متصلبین نمی‌خواهند با زمان راه بروند، واداده‌ها هم به هر ساز زمانه‌ می‌رقصند. اگر غرب‌زده‌ها و متحجّرین بگذارند دین به درستی معرفی و تبیین بشود، همه خواهند فهمید که دین مدعی آزادی حقیقی است نه غرب. اگر بگوییم «اصل دین آزادی است» برخی از متحجرین و متصلبین می‌گویند «نه، اصل دین، بندگی است!» بله، ولی بندگی خدا در واقع همان آزادی است، اگر کمی به خودت زحمت بدهی و فکر کنی این را می‌فهمی. خدا که برده نمی‌خواهد، بندگی خدا عین آزادی و آزادگی است. بندگی خدا می‌‌خواهد تو را به نهایت فهم و به نهایت قدرت و نهایت رهایی برساند. الان کدام یک از جوان‌های ما فکر می‌کنند که دین یعنی آزادی؟ اگر برداشت جوانان ما از دین، آزادی نیست یعنی ما در مدرسه، دین را درست آموزش نداده‌ایم. 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲ 📢صوت:@panahian_mp3 👈 متن کامل @Panahian_text
🔸 مسئلۀ اصلی پیامبر(ص) «رهاییِ» مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود 📌 آخرین گام رهایی–ج6 🔘 شعار اصلی دین ما «لاإله‌إلّا‌الله» است؛ یعنی رهایی از بردگی غیرخدا 🔘 دعوای پیامبر(ص) با مشرکین سرِ اعتقاد به خدا نبود، سرِ آزادی‌بخشی از نفوذ غیرخدا بود 🔘 نفوذ اجتماعی سران قبائل موجب به بردگی کشیدن انسان‌ها می‌شد لذا پیامبر(ص) با آنها درگیر شد 🔘 امروز هم انسان‌ها تحت تأثیر انواع نفوذ قرار دارند؛ مثل نفوذ سران احزاب 🔘دین می‌گوید همه باید آزاد باشند و کسی بر کسی نفوذ نداشته باشد __ : هنر قرآن این است که مسائل زمان پیامبر(ص) را به‌گونه‌ای بیان کرده که در همۀ زمان‌ها می‌توانی مشکلات خودت را با قرآن حل کنی. شعار اصلی دین ما «لاإله‌إلّا‌الله» است، پیامبر اکرم(ص) قبل از آنکه مردم را به ایمان به خدا دعوت بکند به رهایی از بردگی غیرخدا دعوت می‌کند. یعنی تو نباید بردۀ کسی غیر از خدا بشوی. شعار اصلی دینی ما یک شعار صرفاً اعتقادی نیست، بلکه در اصل، یک شعار اجتماعی است. یعنی معنایش صرفاً این نیست که «تو نباید به خدای دیگری غیر از خدا معتقد باشی» هرچند برای ما این‌گونه ترجمه کرده‌اند. مشرکین و بت‌پرست‌های زمان پیامبر(ص) به خدا اعتقاد داشتند، چون قرآن می‌فرماید: اگر از آنها بپرسی چه کسی شما را خلق کرده است، می‌گویند «الله» (وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ ؛ زخرف، 87) آنها که خدا را قبول داشتند، پس چرا از آنها می‌خواهی بگویند «لاإله‌إلّا‌الله» چون آنها از نظر اجتماعی بردگی غیرخدا را پذیرفته‌اند هرچند به خدا معتقد هستند. آنها به تعبیر قرآن، بندۀ طاغوت بودند. پیامبر(ص) با کدام طاغوت‌ها درافتاد؟ أمیرالمؤمنین(ع) می‌فرماید: فراعنۀ زمان پیغمبر(ص) امثال ابوجهل بودند: «مُحَمَّدٌ أُرْسِلَ إِلَى فَرَاعِنَةٍ شَتَّى مِثْلِ أَبِی جَهْلِ...» (احتجاج طبرسی، ج1، ص216) فراعنۀ زمان پیامبر(ص) در واقع رئیس قبیله‌ها بودند؛ پیامبر(ص) با آنها در افتاده بود که شما نباید بر مردم حکمرانی کنید و حتی بر مردم نفوذ داشته باشید. اگر این بحث را ادامه بدهیم به این سؤال می‌رسیم که رئیس قبیله‌ها در آن زمان بیشتر مردم را به بردگی می‌کشیدند یا رؤسای احزاب در جهان امروز؟ اینکه پیامبر(ص) می‌فرماید «قولوا لاإله‌إلّا‌الله تفلحوا» دعوا سر این است که این‌ رئیس قبیله، در جمعیتش و مردم قبیله‌اش نفوذ نداشته باشد و بگذارد مردم آزاد باشند و آزادانه تصمیم بگیرند. پس درگیری اصلی پیغمبر(ص) با طواغیت زمان خودش سرِ آزادی مردم از نفوذ رؤسای قبائل بود. با این حساب، باید به پیغمبر(ص) بگوییم رهبر آزادی‌بخش؛ چون مردم را از نفوذ اجتماعی رؤسای قبائل آزاد کرد. هرچند رؤسای قبائل در آن زمان، وقتی دور هم جمع می‌شدند تا همه‌شان اتفاق نظر پیدا نمی‌کردند، تصمیمی گرفته نمی‌شد یعنی فراتر از اکثریت مطلق، باید همه قبول می‌کردند. پس مشرکین مکه، مراتبی از دموکراسی را داشتند. اما بحث این است که این رئیس قبیله، در بین افراد قبیله‌اش یک ابهت و نفوذی داشت که حرف او را گوش می‌کردند. دعوای پیغمبر(ص) با آنها سرِ همین مسئله بود و این مسئله هزار برابرش، الان هم هست! خداوند حتی به انبیاء خودش می‌فرماید: شما حق ندارید بندگان من را به بردگی بکشید؛ اینها بندۀ خدا هستند یعنی آزاد هستند. «مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُؤْتِيَهُ اللَّهُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ» (آل‌عمران، 79) گاهی از اوقات، یک معلم سر کلاس یک‌جوری می‌گوید «حرف من را گوش بدهید» که انگار می‌خواهد صاحب بچه‌ها بشود. یا ممکن است امام جماعت یک مسجد بخواهد این‌گونه برخورد کند درحالی‌که پیغمبر(ص) این‌گونه با مردم برخورد نمی‌کرد. پیامبر(ص) آزادی کسی را سلب نکرد. اگر هم جنگید به‌خاطر این بود که عده‌ای خواستند جامعه را بهم بریزند و به مردم زور بگویند، پیامبر(ص) با آنها جنگید تا به مردم آزادی و رهایی بدهد. در آیت‌الکرسی می‌خوانیم: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ» کفر به طاغوت قبل از ایمان به خدا بیان شده و کفر به طاغوت یعنی رهایی و آزادی از بندگی غیرخدا. اگر تفسیر اسلام، رهایی نیست پس چیست؟ بحث اصلی پیامبر(ص) سرِ پذیرش «الله» نبود؛ «الله» را که قبلاً مشرکین مکه قبول داشتند. پس دعوا سرِ اعتقاد نبوده، دعوا سرِ آزادی‌بخشی بوده! آزادی‌بخشی از نفوذ غیرخدا. نفوذ اجتماعی سران قبائل موجب به بردگی کشیدن انسان‌ها می‌شد لذا پیامبر(ص) با آنها درگیر شد. امروز هم ما با این مسئله درگیر هستیم، صدها نوع نفوذ بر روی مردم وجود دارد. 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-محرم ۱۴۰۲ 📢صوت:@panahian_mp3 👈 متن کامل panahian.ir/post/7969 @Panahian_text
🔸 اگر خودت را رها کنی، به رهایی نمی‌رسی! 📌 آخرین گام رهایی–ج۷ 🔘 انسان تصادفاً به رهایی نمی‌رسد؛ با رنج و تلاش به رهایی می‌رسد 🔘 رهایی در عرصۀ آگاهی و اندیشه، بخش مهمی از رهایی انسان است 🔘 فقط کسانی که در عرصۀ اندیشه رها هستند قدرت تولید دانش پیدا می‌کنند 🔘 رهایی در عالمِ علاقه‌ها هم بُعد دیگری از رهایی انسان است 🔘 خودت اراده کن به چه چیزی علاقه‌مند بشوی نه اینکه یک علاقه، تو را دنبال خودش بکشاند ___________ : رهایی برای انسان یک آرزوی بزرگ و یک ارزش ذاتی است، تصور رهایی برای انسانِ اسیر این دنیا یک تصور لذت‌بخش است. ما در این دنیا نه تنها به امور تکوینی اسیر هستیم بلکه دائماً دیگران به دنبال اسارت بیشتر ما هستند و اگر خودمان دنبال رهایی نباشیم این اسارت ما بیشتر خواهد شد. انسان تصادفاً به رهایی نمی‌رسد؛ بلکه با تلاش و با رنج به رهایی خواهد رسید. رهایی در عرصۀ آگاهی و اندیشه، یک بخش مهم از رهایی وجود انسان است. انسان با رهایی در عرصۀ آگاهی و اندیشه زندگی‌اش را شروع می‌کند، یعنی از همان دوران کودکی، کنجکاوانه هرچیزی را امتحان می‌کند که ببیند این چیست؟ تا هفت‌سال پدر و مادر باید به این رهایی کودک احترام بگذارند. انسان بعد از اینکه رشد پیدا کرد باید رهایی خودش را در عالم اندیشه مدیریت کند. در کودکی مدیریت نمی‌کند؛ یعنی کنجکاوی تصادفی و کنجکاوی تمایلی دارد. در مقام تولید دانش، فقط کسانی که در عرصۀ اندیشه، رها هستند قدرت تولید دانش پیدا می‌کنند. بُعد دیگر رهایی در وجود انسان، در عالم دل و گرایش‌ها و علاقه‌ها و اراده‌ها است؛ یک جلوه‌اش این است که انسان بتواند اراده کند. برخی می‌گویند: «نمی‌توانم اراده کنم» چرا نمی‌توانی؟ چون اسیر هستی. معمولاً یک علاقه‌هایی به ما تحمیل می‌شود. می‌دانید چرا بعضی‌ها چشم‌شان را می‌بندند از چیزهایی که می‌خواهد یک علاقه‌ای را به انسان تحمیل کند؟ چون می‌گوید: اینها حواسم را پرت می‌کند، ضعیفم می‌کند، اسیرم می‌کند. باید قلب من رها باشد. چرا می‌گوییم آزادی به معنای واقعی در غرب نیست؟ یک دلیلش این است که در غرب، علاقه به انسان‌ها تحمیل می‌شود؛ با تبلیغات و شیوه‌های مختلف. اما در دین ما حتی پیغمبر خدا هم حق ندارد به کسی علاقه تحمیل کند. حتی علاقۀ به خدا را نباید به انسان‌ها تحمیل کند. تو باید خودت علاقه‌مند بشوی. حالا به سراغ گام‌های رهایی برویم. گام اول رهایی، ایمان است؛ یک روی سکۀ ایمان، باور قدرت خدا و توکل به خدا است. روی دیگر سکۀ ایمان، کفر به طاغوت و رهایی از خدایان دروغین و هرکسی است که در ما نفوذ دارد(البته نفوذ بدون منطق) گام دوم رهایی این است که عمل اسارت‌بار انجام ندهی، یعنی هرکاری هوس کردی انجام ندهی، چون افعال و اعمال ما، ما را اسیر می‌کنند، به این می‌گویند «تقوا» در قرآن هم تقوا قبل از ایمان آمده: «ذَلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ* الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ...» گام دوم رهایی در سبک زندگی محقق می‌شود؛ اینکه چگونه زندگی کنی، چه غذایی بخوری، چه عملی انجام بدهی که اسیر اعمالت نشوی. چه حرفی بزنی که اسیر حرفت نشوی، دنبال هر هوسی نروی و... همۀ اینها برای این است که آزادی و رهایی خودت را تضمین کنی. اگر می‌خواهی به جایی برسی که هر کاری خواستی بتوانی انجام بدهی اول باید از مسیر «هرکاری را انجام نده» عبور کنی. برای اینکه به قدرت رهایی در اندیشه برسی اول باید هر فکری نکنی. برای اینکه به جایی برسی که صاحب دلت باشی و اسیر دلت نباشی، اول باید هرچه دلت خواست انجام ندهی. محدودیت در عمل، تو را رها می‌کند، اگر خودت را در عمل، رها کردی به جایی نخواهی رسید. هرزگی در عمل و رفتار، انسان را اسیر می‌کند. چرا دشمنان ملت ما روی بی‌حجابی این‌قدر مُصر هستند؟ چون می‌خواهند هیچ‌کسی نظم، ادب و محدودیت رفتاری‌ نداشته باشد، چون آدم با محدودیت رفتاری به قدرت رهایی می‌رسد. هرچه خودت را محدودتر کنی رهاتر می‌شوی، آیا حاضر هستی محدودیت رفتاری داشته باشی تا به رهایی برسی؟ 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲ 📢صوت:@panahian_mp3 👈 متن کامل @Panahian_text
🔸 امام زمان(ع) کسی را دین‌دار نمی‌کند؛ از بردگی رها می‌کند 📌 آخرین گام رهایی–ج۸ 🔘 دعوای دین سر آزادی و رهایی است، نه سرِ ارتباط ما با خدا؛ ارتباط قلبی با خدا که اجباری نمی‌شود! 🔘 دعوای دین سر بردگیِ غیرخدا است؛ یعنی تو نباید اسیر و بردۀ کسی بشوی، باید رها باشی 🔘 خیلی از الزامات بروکراسی باید برداشته شود تا مردم به رهایی برسند ______ : یکی از بخش‌های ادبیات اصیل دین ما که مهجور است «ادبیات آزادی» است. چرا می‌گوییم مهجور است، چون خیلی‌ها نمی‌دانند که اصلاً آزادی مال دین است و فلسفۀ بندگی خدا چیزی جز رهایی از بندگی غیر خدا نیست. دین اصلاً و ابداً سر ارتباط تو با خدا، با تو دعوا ندارد، فقط سر این دعوا است که می‌فرماید «بردۀ کسی دیگر نشو! رها شو!» وقتی از غیرخدا رها شدی، آن‌وقت مطمئناً به سوی خدا می‌روی. خدا از پیغمبر می‌خواد که فقط این بندگانم را رها کن، آنها خودشان به سمت من می‌آیند. دعوای دین سر رهایی است، سر چیز دیگری دعوا ندارد. این اصلاً عاقلانه نیست که بگوییم «دین می‌گوید باید ارتباط خودت را با خدا قوی کنی، زودباش! تو باید عاشق خدا بشوی!» به زور که نمی‌شود عاشق شد! ارتباط قلبی انسان با خدا که با زور و اجبار درست نمی‌شود، باید از دلش شکوفه بزند! پس دین چه می‌گوید؟ دین می‌گوید من فقط می‌خواهم تو را رها کنم. امام زمان(ع) که کسی را دین‌دار نمی‌کند؛ از بردگی نجات می‌دهد، همین! وقتی آزادی و رهایی در دین ما این جایگاه را دارد، چرا باید یک کسانی در مقابل این دین، شعار آزادی بدهند؟ حتماً یک اشتباه و سوءتفاهم بزرگ اتفاق است و دلیلش این است که ما دین را به عنوان عامل رهایی‌بخش انسان‌‌ها معرفی نکرده‌ایم. دعوای دین سرِ آزادسازی انسان‌ها است نه سر ارتباط با خدا، اصلاً ارتباط با خدا که دعوا بردار نیست، موعظه‌بردار هم نیست، تلقین‌بردار هم نیست! ارتباط تو با خدا از سرِ عشق و عاطفه است و با احساس امنیت است، فقط دیگران نباید تو را اذیت کنند و اجازه بدهند تو خودت رشد کنی. خداوند می‌فرماید: «لا اِکْراهَ فِی الدّین» (بقره، ۲۵۶) در ارتباط تو با خدا که اکراهی نسیت، پس دعوا سر چیست؟ دعوا سر بردگی غیرخدا است، سر اینکه تو نباید غیرخدا را بندگی کنی. بعضی‌ها می‌گویند حکومت اسلامی نباید به زور مردم را بهشت ببرد. در واقع باید گفت: حکومت اسلامی فقط باید جلوی به جهنم بردن مردم را بگیرد و نگذارد کسی به زور، مردم را سمت جهنم ببرد، همین! فلسفۀ قیام امام حسین(ع) هم آزادی و رهایی بود. گفت ای مردم، می‌خواهم شما را آزاد کنم، اگر رهایی و آزادی را نمی‌خواهید من برمی‌گردم... ولی آنها نگذاشتند و کار به جنگ کشیده شد. ادبیات دین، اصلش باید بحث آزادی باشد؛ هم آزادی یک فرد و هم آزادی یک ملت. آزادی یک ملت لازمه‌اش مدیریت ولایی است، چون فقط مدیریت ولایی است که می‌تواند کاری بکند که خوب‌های یک ملت بجوشند و بالا بیایند. این روش را هم نمی‌تواند دیکتاتور مآبانه انجام بدهد بلکه باید در فضای باز و آزاد انجام بدهد. هم پیغمبر(ص) هم أمیرالمؤمنین(ع) می‌خواستند این آزادی را به مردم بدهند که گُل‌های این مردم شکفته بشود و رو بیاید. لذا به هر دوی این بزرگواران، گفتند که شما مدیریت بلد نیستید! چون فکر می‌کردند که مدیریت یعنی زورگویی! امروز هم بسیاری از این الزامات بروکراسی در جامعه-از جمله در ساختارهای آموزشی و اداری- باید برداشته شود تا مردم مزۀ آزادی را بچشند، نمی‌شود که از خدا و پیغمبر حرف بزنیم ولی مدل زندگی‌ ما اسارت‌بارانه باشد! اگر ساختارهای اداره‌های ما با بروکراسی مارکس وبری اداره می‌شود، در واقع این ساختارها اسلامی نیست؛ چون بر مبنای برده‌کشی است نه آزادسازی! هرچند مدیرانش نماز بخوانند و ظاهر اسلامی داشته باشند. تا وقتی در دانشگاه‌ها و مراکز آموزشی ما اصل بر نمره و نظارت و امتحان و... باشد، از این دانشگاه‌ها زیاد نظریه‌پرداز علمی بیرون نمی‌آید، چون با این روش‌های موجود، خلاقیت افراد از بین می‌رود. مشکل ما این است که دین‌داری و تقوا را به رهایی تفسیر نکرده‌ایم و به تصویر هم نکشیده‌ایم. این مسائلی که در سطح خیابان‌های شهر می‌بینید به خاطر این است که دین به درستی معرفی نشده و الا اگر می‌گفتیم که اصل دین، رهایی و آزادی است، بسیاری از مسائل حل شده بود. 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲ 📢صوت:@panahian_mp3 👈 متن کامل @Panahian_text
🔸 جز در «زندگی جمعی» نمی‌شود به اوج رهایی رسید 📌 آخرین گام رهایی–ج۹ 🔘 همۀ عوامل رهایی باید در «زندگی جمعی» تحقق پیدا کند تا اثر لازم را بگذارد 🔘 ایمان و تقوای ما در زندگی جمعی به‌طور جدی محک می‌خورد نه در زندگی فردی 🔘 بدون زندگی جمعی، از ظلمِ زورگویان و سلطه‌طلب‌ها رها نمی‌شویم ______ : گام اول برای رسیدن به رهایی، ایمان به خدا است و گام دوم این است که رفتارت را کنترل کنی؛ این کنترل رفتار به تعبیر قرآن همان «تقوا» است؛ تقوا یعنی مراقبت در رفتار. البته این مراقبت، باید طبق برنامه و احکام دین باشد و بنا نیست مثل مرتاض‌های هندی رفتار کنیم! گام سوم برای رهایی، رنج است. بدون رنج بعضی از قوای انسان اصلاً آزاد نمی‌شود. وقتی در یک رنج عمیق به سر می‌بری بعد از آن، اندیشه‌ات بهتر کار می‌کند. هیچ‌کس بدون رنج نمی‌تواند زندگی کند. خدا می‌فرماید: ما انسان را در رنج آفریدیم «لَقَد خَلَقنَا ٱلإِنسانَ فِي كَبَدٍ» (بلد، 4) اگر با رنج‌مان درست برخورد کنیم و آن را در آغوش‌ بگیریم، رنج خیلی رهایی‌بخش می‌شود و روح ما را قوی می‌کند. یکی دیگر از گام‌های رهایی، شکر نعمت است. گام‌های دیگری هم می‌شود برای رسیدن به رهایی تعریف کرد ولی ما می‌خواهیم سراغ آخرین گام رهایی برویم. می‌دانید چرا این عوامل رهایی مثل ایمان و تقوا و شکر و... معمولاً آن نتیجۀ مورد نظر را ندارد؟ چون همۀ این حرف‌هایی که دربارۀ عوامل رهایی زدیم باید در یک فضای دیگری تحقق پیدا کند تا اثر لازم را بگذارد و آن «زندگی جمعی» است؛ نه در زندگی انفرادی. زندگی جمعی سختی‌هایی دارد که باعث می‌‌شود آدم‌ها معمولاً زندگی جمعی را دوست نداشته باشند و از آن فرار کنند ولی آثار و برکاتی برای مؤمنین داد که در اعمال فردی نیست. احکام فردیِ دین، در مقایسه با زندگی جمعی زیاد سخت نیستند؛ حتی اعمالی مثل نماز شب، خمس و زکات و... خیلی از احکام شرعی مثل غیبت نکردن، در زندگی جمعی واقعاً سخت است. چون وقتی عده‌ای نزدیک هم زندگی می‌کنند و ارتباط زیادی با هم دارند، غیبت کردن راحت اتفاق می‌افتد. اما فرموده‌‌اند غیبت به اندازۀ چهل تا گناه کبیره است. ما به گمان خودمان زرنگی می‌کنیم و صورت‌مسئله را پاک می‌کنیم و می‌گوییم «اصلاً زندگی جمعی نمی‌کنیم که نخواهیم غیبت کنیم!» ایمان و تقوا کجا به درد می‌خورد؟ الان شما مؤمن هستی و خیلی حالت خوب است. حالا به یک جمعی از مؤمنین وارد شو و زندگی جمعی را تجربه کن؛ مثلاً وقتی رفیقت نیاز به پول داشت و تو از پولی که خودت به آن نیاز داری به او دادی و گفتی «خدا روزیِ من را می‌رساند» آن‌وقت معلوم می‌شود تو واقعاً به رزاقیت پروردگار ایمان داری. منظور ما از زندگی جمعی چیست؟ فکر نکنید همین که برای یک مراسم مذهبی دورهم جمع شده‌ایم، زندگی ما جمعی شده است! الان کسانی که در مساجد کنار هم قرار می‌گیرند، نمازخوان هستند، ولی زندگی جمعی ندارند. این بیشتر شبیه همراهی مسافران یک اتوبوس است که در کنار هم هستند و وقتی به مقصد رسیدند هر کسی دنبال کار خودش می‌رود. زندگی جمعی باید در مساجد شکل بگیرد، ولی الان حضور ما در مساجد، زندگی جمعی محسوب نمی‌شود. چقدر از مشکلات و گرفتاری‌های هم مطلع هستیم و چقدر به هم کمک می‌کنیم؟ آیا رفاقت ما در حدی هست که به لحاظ مالی با هم ندار باشیم؟! نه. چون اینها نیاز به از خودگذشتگی دارد و ما معمولاً حوصلۀ این کارها را نداریم، لذا ترجیح می‌دهیم به دین‌داری انفرادی بپردازیم نه جمعی. ایمان و تقوا در زندگی فردی، تو را به رهایی نمی‌رساند؛ از نظر روحی اگر بخواهی به اوج رهایی برسی جز در زندگی جمعی نمی‌شود. چون در زندگی جمعی، هم رنج هست در حدّ اعلی، هم تقوا و ایمان ما در سخت‌ترین نوعش محک می‌خورد. ما معمولاً خیلی زیرکانه از زندگی جمعی فرار می‌کنیم تا ایمان و تقوای ما زیاد مورد امتحان جدی قرار نگیرد. انگار می‌خواهیم ایمان و تقوای خودمان را دست‌نخورده و محک نخورده نگه داریم! زندگی جمعی، گام‌های ما برای رهایی(از جمله ایمان و تقوای ما) را مؤثر قرار می‌دهد. البته این رهایی دو نوع است؛ یکی رهایی از اسارت خویش، اسارت تن و اسارت هوای نفس است، یکی هم رهایی از ظلمِ سلطه‌طلب‌ها و زورگویان عالم است. زندگی جمعی برای رسیدن به این دو رهایی لازم است. 🚩 دانشگاه امام صادق(ع)-ماه محرم ۱۴۰۲ 📢صوت:@panahian_mp3 👈 متن کامل @Panahian_text