اهدا جوایز مسابقه غدیرانه به برگزیدگان🎁🎁🎁🎁🎁
جوایز شامل کتاب حیدر،دفترچه،جاقلمی رومیزی
۱۴۰۰/۵/۸
#مهر_علوی
#جشن_غدیر
#ایستگاه_صلواتی
#مسابقه_غدیرانه
#هیات_دخترانه_بنات_الزهرا
#کارگروه_فرهنگی_رانیا
#پایگاه_شهیدان_پناهی
#حوزه_۱۱۹_۱۲۰
هدایت شده از 🇵🇸 Ranyaa | رانیا
... / روایتاول .
• سهشنبه ١۶ اسفند ماه
قرار بود برای آمادهسازی ایستگاه، از ساعت ١٢ ظهر جمع بشیم تو مسجد؛
مسجد حس و حال قشنگی داشت! هر گوشهای رو نگاه میکردی یه گروه از بچهها، یه گوشه از کار رو دست گرفته بودن و پیش میبردن؛
اول از همه یه گروه پنج، شش نفره مشغول باد کردن حجم عظیمی از بادکنک بودن؛ اونقدری که یه اتاق تقریبا ١٢ متری پر از بادکنکهای رنگیرنگی شده بود!😍🎈
نشستنِ بین این همه بادکنک، حس عجیب و خندهداری داشت؛ من رو یاد استخر توپهای شهربازیهایی مینداخت که تو بچگیهامون میرفتیم!😁
بعد از #گروه_بادکنکی نوبت به #گروه_مراقبت میرسید؛ حتما شما هم فکر میکنید که این گروه وظیفهی مراقب از بچهکوچیکهایی رو به عهده داشتن که همراه با مادرشون یا خواهرشون اومده بودن؛ اما باید بگم که صد در صد اشتباه فکر میکنید!😶
این گروه، وظیفهی مراقبت از #بروشور هامون رو به عهده داشتن!😐
شاید براتون سوال شده باشه که مگه بروشور هم مراقبت میخواد؟ که من جواب میدم قطعا بله! چون «ما برای آنکه این بروشورها به نیمهشعبان برسد، خون دلها خوردهایم! .. خونِ دلها خوردهایم »🙄✋🏻
این گروه سه، چهار نفری، مسئولیت برش و تا زدن بروشورهارو به عهده داشتن؛ از اونجایی زمانی کثیر و هزینهای هنگفت صرف آمادهسازی این بروشورها شده بود، میتونم بگم سختترین کار بعد از کار توی معدن، به کار این دوستان تعلق میگرفت!🙂😂
گروه بعدی دوستان #گلدونی مون بودن!🪴
کار این رفقا هم سختیهای خاص خودشرو داشت؛ باید کاغذ کادوها رو میبریدن و با فرمول خاصی که آخر هم متوجه نشدیم دقیقا چی بود، دور گلدون میپیچیدن!🤔
هرچند که به فرمول سِرّی کارشون پِی نبردیم، اما نتیجهی کار بسی دلربا و جذاب بود :)
گروه دیگهای مشغول چیدن برچسبهای بچگونه، و گذاشتنشون توی پلاستیکهای پر از شکلات بودن!
اونقدری این بستهبندیها خواستنی بودن که دلم میخواست جای بچهها باشم تا یکی هم نصیب من بشه!😅🍬
خلاصه اینکه همه درگیر کاری بودن و آهنگ عزیزم حسین ، سلام فرمانده ٢ و بیعت هم که نمکِ کار بود! 😁✨
#هیئت_بنات_الزهرا
#مسجد_حضرت_خدیجه
#نیمه_شعبان #ایستگاه_صلواتی
@ranyaa_313
هدایت شده از 🇵🇸 Ranyaa | رانیا
... / روایتدوم .
علاوه بر گروههایی که داخل مسجد مشغول کار بودن، یه گروه دو سه نفری از همسرانِ پایهی بناتالزهرا😅 بیرون از مسجد مشغول زدن داربست و آمادهسازی خود ایستگاه بودن!
همهچیز داشت خوب پیش میرفت تا اینکه آسمون تصمیم گرفت شدیدترین بارون در طول چند ماه اخیر رو نشونمون بده!😕
حالا شما تصور کن؛ این بندگان خدا زیر بارون، مشغول زدن پارچه و کتیبه دور داربستها بودن و ما هم زیر برزنتی که سوراخسوراخ بود و آب ازش چکه میکرد وایساده بودیم! 😄
البته، تمهیدات لازم رو اندیشیدیم و آبِ جمع شده روی برزنت رو تکوندیم تا پلاستیک ضخیمی روش پهن کنیم؛ البته در همین راه، نزدیک بود چند نفر از بچههامون از فرق سر تا نوک پا، خیسِ خیس بشن! مثل این بود که یه آبشارِ پرفشار از بالای سرمون روی زمین میریزه!😶
دفعهی دوم، بخت یارِ عابر پیادهای که درحال عبور بود نبود و متاسفانه تا مرز خیسشدگی شدید رفت که طلب حلالیتهای پیدرپی ما رو به دنبال داشت!😅💔
کار کردن زیر بارونی که مشخص نبود کِی قصد نباریدن داره، مراقبت از دوربینی که از جون هم عزیز تره چون گرونه (!) 😂 و زمانی که داره میگذره و ایستگاهی که هنوز کامل آماده نشده، تجربهی متفاوتی بود؛ که بهمون یادآوری کرد اولا گزارش هواشناسی برای چند روز آینده رو بررسی کنیم؛ دوما هیچوقت به همراه دوربین عکاسی، توی فصلی که امکان بارش لحظهای و رگباری وجود داره، بدون چتر بیرون نیایم!😁
بالاخره بعد از حدود یک ساعت، بارون بند اومد و به همت همون همسران فعال ذکر شده و بچههای مسجد حضرتخدیجه، ایستگاه صلواتیمون آماده شد!
باند ها رو آماده کردیم و مولودی گذاشتیم؛ اونقدر صداش زیاد بود که هرکس از اونجا رد میشد میومد نزدیک ببینه چه خبره؛ ولی متاسفانه هنوز شیرکاکائوهامون آماده نشده بود!😕😂
بندگان خدا، دست خالی میومدن و دست خالی هم برمیگشتن💔😄
اما تا آخر قرار نبود اینجوری بمونه؛ تیکههای پازل، یکی یکی کنار هم قرار میگرفتن، بادکنک ها باد میشد، شیر جوش میومد، شیرینی ها میرسید؛ اسپند دود میکردن و ما کمکم آماده میشدیم برای جشن گرفتن میلاد آقامون! برای پذیرایی از مردم ایرانمون تو جشنی که همهمون با هم در شادیش
شریک بودیم!😌✨
#هیئت_بنات_الزهرا
#مسجد_حضرت_خدیجه
#نیمه_شعبان #ایستگاه_صلواتی
@ranyaa_313