─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ #بریده_کتاب | عجیب است ، شما فقط در هنگام صلح، شیران بیشه اید و زمانی که به جنگ فراخوانده شوید ، روباهان مکارید! 📚 #ترجمه_الغارات 👤 #سیدمحمود_زارعی @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••

یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ وَ الْأَبْصَارِ یَا مُدَبِّرَ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ یَا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَ الْأَحْوَالِ حَوِّلْ حَالَنَا إِلَی أَحْسَنِ الْحَالِ ای تغییر دهنده دلها و دیده‏ ها ای مدبر شب و روز ای گرداننده سال و حالت ها بگردان حال ما را به نیکوترین حال سال نو همه ی شما عزیزان مبارک باد 🍃💐 • @pand_ir • @mukafara ••••••••••●●○○●●•••••••••

✍اندر دل من مها دل افروز تویی یاران هستند و لیک دلسوز تویی شادند جهانیان به نوروز و به عید عید من و نوروز من امروز تویی 👤 #مولانا @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••

─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ ‍ ‍ #بریده_کتاب | و ما می‌پذیریم که ملتی جنگ طلب هستیم! ما برای استقرار صلح ، جنگ می‌کنیم. و شما برای استمرار جنگ ، صلح را پیشنهاد می‌کنید. 📚 #طوفان_در_پرانتز 👤 #قیصر_امین‌پور @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••

─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ #بریده_کتاب | آنچه از خسارت کلی انسان جلوگیری می کند و آنچه که تمامِ رشد را به دست می دهد دو عامل است؛ یکی ایمان که زیربنای کار و همکار و استقامت در کار است و آفریدگارِ این هر سه و دیگری مؤمن است که با تذکّر ها و تواصی ها غفلت ها را می سوزاند و استعدادها را به جریان می‌اندازد. 📚 #رشد 👤 #علی_صفایی_حائری @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••

─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ #بریده_کتاب | و آب ما همان آبی است که در کربلا نبود. یعنی بود، اما کم بود، تنها هفتاد و دو موج خروشان بود. هفتاد و دو دریا که در هفتاد و دو پیراهن جمع آمده بود. هفتاد و دو دریادل تشنه‌لب! و مگر می‌شود آب را از لشکر آتش انتظار داشت؟! 📚 #طوفان_در_پرانتز 👤 #قیصر_امین‌پور @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••

─┅┅─═ஜ۩﷽۩ஜ═─┅┅─ #شعر | تا ببینم رحمت پروردگار خویش را می‌شمارم باز جرم بی‌شمار خویش را روز و شب فرقی ندارد پیش من چون با گناه تیره کردم آسمان روزگار خویش را هر زمستان رفت، آمد یک زمستان دگر چون به دست خود خزان کردم بهار خویش را از همان روز ازل باید خدایی می‌شدم در حریم یار می‌جُستم دیار خویش را هیچ‌کس مانند تو خیر و صلاحم را نخواست کاش دستت می‌سپردم اختیار خویش را کاش دست مهربانت سایه‌بان من شود تا بپوشانم خطای آشکار خویش را صحبت از عفو و بزرگی و کرامت می‌شود تا به سمت تو می‌اندازم گذار خویش را تو یقیناً می‌شناسی خوب‌تر از من مرا من نمی‌دانم صلاح کاروبار خویش را عهد می‌بندم نباشم غافل از اعمال خود باز یادم می‌رود قول و قرار خویش را کاش می‌فهمیدم این آلوده‌دل من نیستم حال که عمری کشیدم انتظار خویش را بس که سر زد از من رسوا خطا و اشتباه عاقبت از دست دادم اعتبار خویش را پیله کرده نفس امّاره به جسم و روح من کاش روزی بشکنم قفل حصار خویش را آبرو بخشیدی و من آبرو بردم فقط در میان خلق کم کردم عیار خویش را خواب غفلت آمد و خود را به چشمم عرضه کرد در عوض دادم دل شب‌زنده‌دار خویش را چندقطره اشک و دست خالی و چشمان تر... با خودم آورده‌ام داروندار خویش را بین زندان گناهان یاد تو افتاده‌ام؛ تا مگر پیدا کنم راه فرار خویش را "یا الهَ العالَمین إِغفِر ذُنوبی بِالحُسِین" هرچه باشم روی لب دارم شعار خویش را ای که با لب‌های تشنه قتل صبرت کرده‌اند... زینب از کف داده بعد از تو قرار خویش را ... ✍️ مجتبی خرسندی @pand_ir @mukafara ••••••••••••●●○○●●••••••••••••