eitaa logo
پنجِ پنج
320 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
199 ویدیو
4 فایل
روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj 📱ادمین کانال @Khademshohadiran
مشاهده در ایتا
دانلود
پنجِ پنج
📌بخش سوم شهدای عملیات رمضان پنجِ پنجِ سال ۱۳۶۱ ۲۱ _شهید محمد توسطی https://shohud.ir/node/1176 ۲
📌بخش چهارم شهدای عملیات رمضان پنجِ پنجِ سال ۱۳۶۱ ۳۱ _شهید محمد رضی دولت آبادی https://shohud.ir/node/1030 ۳۲ _شهید سیف الله ربیعی https://shohud.ir/node/1371 ۳۳ _شهید حجت الله رجبی هزاوه https://shohud.ir/node/1651 ۳۴_ شهید جمشید رستگاری https://shohud.ir/node/1896 ۳۵_ شهید عباس رفیعی https://shohud.ir/node/2787 ۳۶ _شهید حمید رضا زینعلی( زینلی) https://shohud.ir/node/1722 ۳۷_شهید سید مرتضی سجادی مرزیجرانی https://shohud.ir/node/1690 ۳۸_شهید فرزاد سفیدی https://shohud.ir/node/3486 ۳۹_شهید محمدجواد سگوندی https://shohud.ir/node/3973 ۴۰_شهید شهریار سلطانی https://shohud.ir/node/3986 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
📚 همه توی سالن جمع شدیم.تعدادی از کارکنان، راهی خط مقدم جبهه بودند.اشک از گوشه‌ی چشم‌هایم روانه بود. هرکدام از دوستان زیر گوشِ بچه‌ها زمزمه‌هایی داشتند: - التماس دعا. - شهید شدید ما رو هم شفاعت کنید! - به سلامت برگردید! با کاسه‌ی آبی پشت سرشان، بدرقه‌شان کردند. سکوت فضای سالن را پر کرد. کفش‌های کارم را به پا کردم.لباس‌های شخصی‌ام جایشان را به لباس‌های کار دادند. دستگاه‌ها را روشن کردم. اولی. دومی. سومی..یکی یکی صدای روشن شدنشان من را به حال و هوای جبهه می‌برد. صدای ماشین‌‌آلات کارخانه با صدای شلیک خمپاره‌‌ها و تیراندازی‌ها در هم آمیخت. یک دلم می‌گفت:《تو هم برو ،اینجا نمون.کار، همیشه هست》و یک دلم:《 کار من هم کمتر از اون‌ها نیست! محلِ کارم هم، میدان رزم دیگه‌ایه!》 دلم روشن بود که نام من هم به عنوان رزمنده ثبت می‌شود. در افکار خودم غوطه‌ور بودم که صدای مهیب انفجار همه‌ی سالن را به لرزه درآورد.برق‌ها خاموش شدند و سالن تاریک. صدای شکستن شیشه‌ها آمد. ضدهوایی‌ها شروع کردند به شلیک. دود و آتش بر دیوارها می‌ریخت. صدای ناله‌ی بچه‌ها بلند شد. من هم با موج انفجار به گوشه‌ای پرتاب شدم. کم‌کم تصاویر از جلوی چشم‌هایم محو شدند. حالا رزمنده‌ای بودم که در جبهه‌ای دیگر به آنچه دلم گواهی داد، رسیدم. من و ۳۹ نفر دیگر از همکارانم، در صبح یک روز گرم خدا، نه قصد جنگ داشتیم و نه حتی در صحنه‌های جنگ بودیم، اما با حمله هوایی دشمن به شهرمان، شهادت را در آغوش کشیدیم. 💠💠💠💠 تقدیم به شهید جواد اسدی و دیگر شهدای کارخانه واگن پارس اراک در ۶۵/۵/۵ ✍فرهوده جوخواست https://eitaa.com/panj_panj
15.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴بزرگترین نبرد زمینی دفاع مقدس بعد از جنگ جهانی دوم : دلاورمردان شهرم در لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب در مرحله پنجم عملیات رمضان، پای دشمن بعثی را از غصب این آب و خاک در منطقه راهبردی پاسگاه زید قطع کرده‌اند. این عملیات در بازه زمانی ۲۱ تیر تا ۷ مرداد به طول انجامیده است. ۱۸۷ همشهری‌ام برای رسیدن به این آرمان به آسمان پر می‌کشند. پیکر ۷۲ نفر از این همشهری‌های آسمانی‌ام باز نمی‌گردد. در پنجمین روزِ پنجمین ماه سال ۶۱، ۷۲ دسته‌ گل به جای پیکرهای نیامده، روی دست‌های مردمان شهرم، تشییع می‌شود. در همین عملیات، ۳۲۰ نفر از رزمندگان جانباز و ۳۲ نفر نیز اسیر شدند. 🗓۱۳۶۵/۰۵/۰۵ 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 32 روز تا ..... روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
پنجِ پنج
📌بخش چهارم شهدای عملیات رمضان پنجِ پنجِ سال ۱۳۶۱ ۳۱ _شهید محمد رضی دولت آبادی https://shohud.ir/no
📌بخش پنجم شهدای عملیات رمضان پنجِ پنجِ سال ۱۳۶۱ ۴۱_ شهید محمود سلطانی https://shohud.ir/node/3994 ۴۲ _شهید محمدرضا شکروی https://shohud.ir/node/2448 ۴۳ _شهید احمد شموسیان https://shohud.ir/node/2688 ۴۴_ شهید منصور شیخی مهرآبادی https://shohud.ir/node/3043 ۴۵ _شهید ناصر شیرشاهی https://shohud.ir/node/3158 ۴۶ _شهید احمد صالحی ابراهیم آبادی https://shohud.ir/node/2229 ۴۷ _شهید عقیل صالحی مرزیجرانی https://shohud.ir/node/2301 ۴۸_ شهید حسن طاهری https://shohud.ir/node/3028 ۴۹ _مصطفی طهماسبی https://shohud.ir/node/3451 ۵۰_ شهید سید حمید طیبی https://shohud.ir/node/3458 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
📚 قسمت اول در پنجمین روز از پنجمین ماه سال ۱۳۶۵ عقربه‌ها، ساعت ۹:۴۵ صبح را نشان می‌داد. در محل کارم پشت میز قهوه‌ای نشسته بودم، دلم پَر می‌زد برای جبهه و جنگ، اما باید من، این سوی خط در اتاق تعاون می‌ماندم. دل توی دلم نبود، برای لحظه‌ای زمین لرزید. صدای مهیبی همه جای شهر را فرا گرفت. باز دوباره حمله هوایی، باز دوباره بمباران، صدای موشک، ویرانی و شهید. معلوم بود که نقاطی از شهر بمباران شده است. فقط خدا خدا می‌کردم خانه‌های مردم، این بار سهم موشک‌ها نشده باشد. سوار موتور شدم. سراسیمه خود را به محل بمباران رساندم. پنج کارخانه‌ی شهرم ویران شده بود، اما گویی تمام شهر زیر آوار بود. برای لحظه‌ای چشمانم فقط تاریکی و دود دید. گوشهایم صدای همهمه‌ی مردمی را می‌شنید که نگران و چشم انتظار خبری از عزیزانشان بودند. کسی به من اجازه‌ی ورود به محوطه‌ی کارخانه را نمی‌داد. هر چه تلاش کردم راه به جای نَبُردم، دیگر نمی‌توانستم بمانم. به اداره تعاون برگشتم. اما هوش و حواسم هنوز با قربانیان بمباران بود. تلفن زنگ خورد. آن سوی خط کسی از من می‌خواست تا خود را به گلزار شهدا برسانم. رفتم شاید کاری از من بربیاید. به گلزار شهدا رسیدم. بوی خون همه جا را فرا گرفته بود. دور تا دورم پیکرهای بر زمین مانده بودند. نگاهم به مردمانی افتاد که از هر سو شهیدی را با خود به گلزار می آوردند. یکی را با آمبولانس، یکی را با مینی بوس و یکی را با موتور. همه‌ی مردم شهر دست به دست هم داده بودند تا پیکر شهدای کارخانه‌ها بر زمین نماند. اما جلوی درب آرامستان پُر از خانواده‌های بود که می‌خواستند عزیزانش را ببینند. پدرها، مادرها، خواهرها، برادرها، همسران و‌ فرزندانی که می‌خواستند، آخرین دیدار را در ذهن خود حک کنند. اما مگر می‌شد!؟ مگر امکان داشت چهره شهدایشان را ببینند. آخر آن روز، شبیه هیچ روزی نبود. آخر آن روز، پنج کارخانه‌ی بزرگ شهر به همراه کارگرانش در آتش سوخته بود. به داخل محوطه برگشتم. با اینکه سالها در واحد تعاون، در منطقه جنوب کار کرده بودم، اما این صحنه برایم خیلی عجیب بود که در شهر و مرکز ایران با این حجم از بی رحمی موشک‌ها مواجهه شوم؛ این همه اجساد تکه پاره، بدون دست، بدون پا. شاید برای لحظه ای ترسیدم، شوکه شدم. نمی‌دانم. اما هر چه بود بر خود مسلط شدم، باید آرام می‌شدم و رسالتم را به پایان می‌رساندم. خود را به درب آرامستان رساندم. با خانواده‌ها صحبت کردم. دلداریشان دادم. دلم نمی‌خواست پدری، مادری، شاید هم فرزندی، عزیز خود را آن‌گونه که من دیده بودم ببیند. دلم می‌خواست آخرین دیدار، برای خانواده‌ها فقط غم از دست دادن باشد، نه دیدن پیکرهای که تنها جرمشان سرپا نگه داشتن کارخانه های شهر بود. برگشتم. شهدا دور تا دورم چیده شده بودند. امکانات خیلی کم بود، حتی سردخانه‌ای نبود که بخواهیم شهدا را در آنجا نگه داریم. باید همه‌ی کارها را به سرعت انجام می‌دادیم، باید تمام شهدا را غسل و کفن می‌کردیم. اولین شهید را که دیدم دَست نداشت. بُغض گلویم را فشرد. قطره اشکی آرام بر گُونه‌ام سُر خورد. نه! باید دوام می آوردم این تازه اول کار بود. اولین شهید را در کفن پیچیدم. به سراغ شهید بعدی رفتم. دیدن هر پیکر، داغ دلم را تازه تر می‌کرد. اما باید صبور می‌بودم. روز از نیمه گذشت بود و همچنان در کنار شهدایی که در کفن می‌پیچیدم، تکه‌های به جای مانده از شهدا را نیز کناری می‌گذاشتم و اشک می‌ریختم. هر چقدر چشم می‌چرخاندم شهیدی بود و پیکری و چشمان منتظر خانواده‌ای. آن شب تا صبح من و دوستانم نخوابیدیم. صبح همه‌ی شهدا را آراسته و معطر تحویل خانواده‌هایشان دادیم. در اراک مرسوم بود که شهدای گرانقدر را از میدان شهدا به سمت گلزار شهدا تشییع می‌کردند. اما این بار فرق داشت. این بار تعداد زیاد شهدا و جمعیت داغدار که در آرامستان دور هم جمع شده بودند، این دلهره را برای مسئولین به همراه داشت که مبادا دوباره هواپیماهای بعثی به این جمعیت حمله کنند و دوباره شهیدی به شهدای ما اضافه شود. پس آرام و با بغضی در گلو‌، شهدا را از کنار غسالخانه به طرف گلزار تشییع ‌کردیم. گویی زمان مرا برد به مرداد سال ۱۳۶۱ که ۷۲ دسته گل را به یاد شهدای مفقودالاثر رمضان از جلوی مسجد آقا ضیاء الدین به سمت گلزار شهدا تشییع کردیم. اما، این تشییع کجا و آن تشییع کجا. مراسم تمام شد آرام، بی صدا، مظلومانه. اما حالا من مانده بودم و تکه‌های پیکرهای قربانیان کارخانه‌ها. 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 ۳۱روز مانده تا روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
پنجِ پنج
📚#داستانک قسمت اول در پنجمین روز از پنجمین ماه سال ۱۳۶۵ عقربه‌ها، ساعت ۹:۴۵ صبح را نشان می‌داد
قسمت دوم آرام و بی صدا به گوشه‌ای رفتم. باید به دور از چشم خانواده‌های داغدار، رسالتی سنگین‌تر را به دوش می‌کشیدم. با همفکری دوستان تصمیم گرفتیم در مزار شهدا، در بین شهدای بمباران قبری را آماده کنیم و تکه‌های به جا مانده از شهدایی که قابل شناسایی نبودند را دفن کنیم. قبری کَندم، با احترام تکه‌های پیکر مطهر شهدا را که در کفنی پیچیده بودم برداشتم. بغض داشت خفه‌ام می کرد‌. مگر چقدر توان داشتم؟! از دیروز مدام شهید دیده بودم‌؛ حالا هم این تکه‌های پیکر، این سخت‌ترین کار عمرم بود. گاهی به قبر نگاه می‌کردم؛ گاهی به کفنی که کنارم بود. برای آخرین بار یک دل سیر گریستم. اشک می‌ریختم برای تکه‌ پیکرهایی که تا دیروز جانی داشتند و امروز قطعه قطعه شده و کنار صدها دست و پای دیگر جا گرفته بودند؛ اشک برای این شهدای مظلوم. اشک برای بی‌رحمی جنگ، جنگِ نابرابرِ موشک‌ها. گاهی گریستم وُ گاهی بر سَر و روی خود زدم. اما، به هر جان کندنی که بود کار را تمام کردم. گویی باری را که بر شانه ام سنگینی می‌کرد بر زمین گذاشتم. آن روز تمام شد هرچند سخت و تلخ. اما باید امروز و سی و اندی سال بعد این خاطره روایت می‌شد تا مردمان این شهر بدانند شهر چگونه شهر ماند. دخترکان این شهر بدانند زن، زندگی، آزادی را به بهای قبری دادند که کسی ندانست پیکر چند شهید را در خود جای داده بود. آری شهر! این چنین شهر ماند، اما ای کاش ارزان و رایگان نفروشیم. پاورقی: روز پنج مرداد سال 1365 روزی که حمله هوایی توسط عراق اتفاق افتاد و پنج کارخانه اراک ( آلومینیوم سازی، هپکو، ماشین سازی، آذرآب، واگن پارس ) بمباران شدند. در این روز 87 نفر از شهروندان اراکی شهید و بیش از 290 نفر جانباز می‌شوند. ✍اعظم چهرقانی 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 ۳۱روز مانده تا روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
📚 چشم‌های منتظر قاب عکس را برای هزارمین بار پاک کرد و بوسید. زل زد به چشم‌هایش. برق نگاهش را به خاطر آورد. آن روز که گفت: می‌خواهم در عملیات رمضان شرکت کنم. چادر سر انداخت. قاب عکس را سفت به آغوش کشید. باید به مراسم تشیع می‌رسید. در سیل جمعیت نفس عمیقی کشید. خدا کند شهید بعدی پسر من باشد! 👌فرشته عسگری 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 ۳۰روز مانده تا روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
پنجِ پنج
📌بخش پنجم شهدای عملیات رمضان پنجِ پنجِ سال ۱۳۶۱ ۴۱_ شهید محمود سلطانی https://shohud.ir/node/3994
📌بخش ششم شهدای عملیات رمضان پنجِ پنجِ سال ۱۳۶۱ ۵۱_ شهید عزیزالله عباسی https://shohud.ir/node/3328 ۵۲ _شهید رمضانعلی عبدالحسینی https://shohud.ir/node/3428 ۵۳_ شهید اسدالله عبداللهی https://shohud.ir/node/3438 ۵۴ _شهید عبدالله عبدلی https://shohud.ir/node/3550 ۵۵_شهید سید محسن عبدی https://shohud.ir/node/3602 ۵۶_شهید احمدعلی فتحی https://shohud.ir/node/3435 ۵۷_شهید محمدحسن (مجید )عیوضی https://shohud.ir/node/5310 ۵۸_ شهید علیرضا غفاری https://shohud.ir/node/3390 ۵۹ _شهید غلامرضا غلامی https://shohud.ir/node/3619 ۶۰ _شهید علی اکبر ده نمکی https://shohud.ir/node/1095 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
💚شهدای سادات پنجِ پنج 1⃣شهید سیدحمید طیبی 2⃣شهید سیدمحمدرضا سلطانی 3⃣شهید سیدحسن پارسا زاده 4⃣شهید سید غلامرضا شمسی 5⃣شهید سیدعباس حیدری 6⃣شهید سیدجلیل هاشمی 7⃣شهید سیداحمد متولی زاده 8⃣شهید سیدمحسن عیدی 9⃣شهید سیدمرتضی سجادی 💚۹روز مانده به عیدبزرگ غیدخم💚 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 ۲۹ روز تا..... روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj
💚شهید سید حمید طیبی او وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را نه تنها مانند بعضی مصلحت‌جویان ترک نکرده بود؛ بلکه همانند حقیقت‌جویان آن را به خوبی انجام می‌داد. در این راه متحمل تهمت‌هایی نیز شد؛ ولی در جواب آن‌ها گفت: اگر بخواهید بر حق پشت پا زده و از آن سرپیچی کنید، بدانید که عمرتان مانند حباب‌های روی آب است و بعد از مدتی کوتاه، از بین می‌رود. با این وجود با فساد در حد امکان مبارزه کرد و از پای نایستاد، تا آنجا که از طرف منافق و از خدا بی خبران مورد اهانت و بهتان هم قرار گرفت. اما او برای حاکمیت ارزش های اسلامی و نابود کردن عوامل و انگیزه های فساد و برتری های شیطانی و غیر انسانی جدیت به خرج می داد و در میدان مبارزه با شیطان بزرگ و استکبار جهانی و مرفهین و سلاطین خبیث (داخلی و خارجی) از جان عزیزش مایه گذاشت و همان شهادت مورد علاقه اش نصیبش شد. 📎https://shohud.ir/node/3458 🔖آدرس مزار: اراک، قطعه ۵، ردیف ۴، شماره ۱۱ نُه روز مانده تا عید غدیر خم 😍 🇮🇷5⃣•5⃣•6⃣1⃣•6⃣5⃣•6⃣7⃣🇮🇷 روز ایـثار و مـقاومـت اراڪ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۱ پـنجِ پنـجِ سـال۱۳۶۵ پـنجِ پنـجِ سـال ۱۳۶۷ روزهاے حماسـہ و اقـتدارِ اراڪـے‌ها https://eitaa.com/panj_panj