eitaa logo
°پارادوکسیکال°
12 دنبال‌کننده
80 عکس
28 ویدیو
0 فایل
°•بسم‌حبیب•° °•گرافیست|نویسنده|بنده‌خدا•° -هنر، همکاری بین خدا و هنرمندست- حرفی، سخنی چیزی داشتی بفرما بگو: payamenashenas.ir/Paradoxiiical ✅کپی با ذکر منبع @paradoxiiical
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام بچه‌ها قشنگم بچه‌ها لطفا نظرتون درباره کانال بهم بگید، واقعا نیاز دارم چون تعدادتون خیلی داره کم میشه🥲 اینجوری میتونید خیلی بهم کمک کنید در ارتقا کانال. پس حتماااا نظر خودتون بگید. منتظرم😍 بفرمایید: payamenashenas.ir/Paradoxiiical
°پارادوکسیکال°
سلام بچه‌ها قشنگم بچه‌ها لطفا نظرتون درباره کانال بهم بگید، واقعا نیاز دارم چون تعدادتون خیلی داره ک
بچه‌هاا لینک اشتباه شده بود😂😂 حالا درستش کردم، الان بیزحمت بگید. قربون دستتون😂🌹
ببین‌ تو‌ حق‌ اعتراض‌ داری‌ ولی‌ حق‌ اغتشاش‌ نداری!‌ چرا؟!چون‌ وقتی‌ اعتراض‌ داری‌ تو‌ شاکی‌ هستی‌ ولی‌ وقتی‌ اغتشاش‌ میکنی‌ دیگه‌ معترض‌ نیستی، اون وقت میشی متهم. با متهم هم که میدونی چیجور‌ بر خورد‌ میکنن؟ -کتاب جان‌بها
شهید سلیمانی چهره‌ی بین‌المللی مقاومت است و همه دلبستگان مقاومت، خونخواه اویند.
میدونی، تیر خوردن درد نداره. دردش وقتی بیشتر میشه که میبینی ضربان قلب عزیزت داره به خاطر اون گلوله ۴/۵ سانتی متری کمتر کمتر میشه. اونجاست که تو دیگه مردی... ✍🏻|ᴀᴍᴍᴀʀ °•@paradoxiiical•°
با‌خواندن‌نوشتە‌روی‌پلاکارد‌یاد‌شهادت‌ آقای‌بهشتی‌افتادم.دلم‌سوخت.اسم‌آقای‌ بهشتی‌وسط‌پارچۀ‌سفید‌نوشته‌شده‌بود؛‌بارنگ‌سرخ‌وقطره‌های‌خون‌که‌از‌حروف‌«ش»،«ه»و«ی»چکه‌می‌کرد.به‌نظرم‌آمد‌همەکلمات‌ دوربهشت‌جمع‌شده‌اندوتماشامیکنند. دوسال‌پیش‌آقای‌بهشتی‌را‌درست‌همین‌جا‌دیدم‌جلوی‌بقالی‌حسن‌آقا. سرکوچه‌مان‌ازیک‌بلیزرسیاه‌پیاده‌شد.با ذوق‌به‌سمتش‌دویدم.سلام‌کردم‌و اسمم‌ راپرسید.پرعبایش‌را‌روی‌شانه‌کشیدوباقدم های‌بلندش‌رفت‌و‌درپیچ‌کوچه‌‌گم‌شد. -برشی‌از‌متن‌کتاب
°پارادوکسیکال°
با‌خواندن‌نوشتە‌روی‌پلاکارد‌یاد‌شهادت‌ آقای‌بهشتی‌افتادم.دلم‌سوخت.اسم‌آقای‌ بهشتی‌وسط‌پارچۀ‌سفید‌نو
کتاب مربع‌های قرمز برگرفته از خاطرات شفاهی حاج حسین یکتا نوشته زینب عرفانیان. قلم بانو زینب عرفانیان زیبا و بسیار دلنشین است و همچنین اینکه جزئیات یک اتفاق مهم رو از زبون کسی که لحظه به لحظه اونجا بوده میخونی، واقعا لذت بخشه. بعضی موقع‌ها با متنش میخندی، میترسی، نگران میشی یا گریه میکنی، و این نشون دهنده دو چیز هست: ۱- نویسنده خوبی که داره و ۲- داستان جذاب و گیرا✨ حتما بخونید، کتابی هست که حضرت آقا هم پیشنهاد کردند...
امروز سرکلاس بحثی شد آشنا ولی عجیب... یکی از دوستان در اومد گفت که همیشه به ما میگن شما امنیت دارید، شما امنیت دارید چه فایده‌ای برامون داره؟ جدا از اینکه باهم صحبت کردیم و تا حدودی قانع شد، دلم خواست اینو داخل کانال هم بگم. وقتی امنیت داری همه چی داری، چرا؟ فرض کن یک سفر پر رنگ لعاب داری و میخوای با خانوادت غذا بخوری ولی همش نگران این هستی که یکی بیاد داخل خونت و سر بچتو ببره(اتفاقی که داخل سوریه افتاد) یا اینکه شب هست و حالت بده، مریض شدی، بیماری و باید بری بیمارستان...ولی برگشتنت باخدا هست(اتفاقی که داخل افغانستان رخ داد) و یا مثلا میخوای بری مدرسه ولی نمیدونی که برمیگردی یا نه(طبق سخن دانش‌آموزان آمریکا)، امنیت یعنی این. یعنی اینکه امثال ما تا الان این هارو تجربه نکرده، ناامنی رو به چشم ندیدیم به همین دلیل برامون یه چیز طبیعیه و یکنواخته. پس به‌علاوه اینکه هم جا داره سپاسگزار دوستانی باشیم که بیست چهار ساعت تلاش میکنن برای ایجاد این امنیت باید یکم منطقی هم باشیم و بدونیم همین امنیتی هم که کشور بهمون داده چیز کمی نیست... ✍🏻|ᴀᴍᴍᴀʀ °•@paradoxiiical•°
°پارادوکسیکال°
امروز سرکلاس بحثی شد آشنا ولی عجیب... یکی از دوستان در اومد گفت که همیشه به ما میگن شما امنیت دارید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اوج پروژه غربگدایان، رسیدن به این مرحله از رذالت است که در غرب چندان غیرعادی نیست. دو پسر 14ساله یک دختر 13 ساله را بحدی در ایستگاه مترو کتک میزنند که روانه بیمارستان میشود. بی شک ایران یکی از امن ترین کشورها برای دختران و ارج نهادن به کرامت زنان و مادران است! 🔗 Hamed Sarrafpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-الو...مامان +جون مامان -خوبی؟ +ممنون عزیزم، تو خوبی؟ -مامان میدونستی یک تار موت به دنیا نمیدم:) پ.ن: یکم زیبایی ببینیم. درسته خیلی وقته از روز مادر گذشته ولی خب این کلیپ تازه پیدا کردم. برای تمام های عزیز
mojall.manoto(128).mp3
2.78M
شراب خانه و میز قمار می خواهد ♬! بنی امیّه حمار و خمار می خواهد ♬! رپ انقلابی، از اون دسته رپ ها که به جون میشینه و قشنگ حرف چندساله رو میزنه:)
39.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•°○🎬○°• فیلم کوتاه «محافظ» اندازه ده دقیقه مهمون این فیلم کوتاه باش. به یاد شهدا شاهچراغ. بشدت پیشنهاد میکنم ببینید:) فضا کودکانه‌ای که بچه‌های هفت هشت ساله داشتند براتون تداعی میشه.
پیشرفت علمی چشمگیر؛ آن روز ما از لحاظ کار علمی واقعاً هیچ چیز افتخارآمیزی در دانشگاه نداشتیم؛ واقعاً این جوری است؛ حالا ممکن است یک وقتی یک جوان نخبه‌ای مثلاً یک فکری، یک کاری در گوشه‌ای انجام داده بود، که حالا ماها خبر نداشته باشیم امّا دانشگاه به ‌عنوان یک کل، به عنوان یک مجموعه، هیچ حرکت علمی چشمگیر و قابل اعتنائی نداشت؛ امروز به فضل الهی، به توفیق الهی کارهای علمی چشمگیر و بزرگی در دانشگاه انجام گرفته و باز هم دارد به وسیله‌ی اساتید، به وسیله‌ی کارگاه‌های آموزشی، به وسیله‌ی دانشجوهای نخبه انجام میگیرد. بیانات رهبر در دیدار جمعی از دانشجویان ۱۴۰۱/۰۲/۰۶
وقتی که امتحان زیستت میشی شونزده و هرچی معلمت گفت باید بگی چشم🙂😂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگفت بسیجی خامنه‌ای بودن، از سربازی خمینی بودن سخت‌تره...
21.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به سی درصد بشر اعتماد میکنیم ولی به هفتصد درصد خدا نه... قشنگ حرف میزدن البته با چاشنی طنز😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج محمود کریمی بازم غوغا کرد زن زندگی آزادی رو پر معنا واسمون خونده😍 🔸اگه زینب نبود... 💚 میلاد امیرالمومنین مبارک 💚
آمده‌ام ای‌ شاه پناهم بده...
اگه مفاتیح شما این بخش رو نداره احتمالاً از یه ناشر ضد انقلاب خریدید!🤣🤣🤣🤣
به زندگی قبلی برگردیم🕶️
|°•بسم حبیب•°| روح منی خمینی🌱 نفس‌هایش به تقلا افتاده است. آن کوچه تنگ، محل عبور مورچه بود نه انسان. ولی مگر ساواک، این چیزها حالیش میشود؟ اسم خمینی را از زبانت بشنوند، با همان زبان آویزانت میکنند. چه برسد به اینکه نامش را در در خیابان جار بزنی و شعار دهی. بدترش هم آن است که اعلامیه بدهی دست مردم و از آنچه که خبر ندارند، مطلعشان کنی. آنوقت جرمت از یک قاتل سریالی بیشتر نباشد کمتر نیست. آب دهانش را قورت میدهد تا از خشکی گلویش کاسته شود، بند ساک را بر روی شانه‌اش کمی جابه‌جا میکند. چادرش را دو دستی میچسبد که نکند از سرش بیوفتد و آن ساک چرمی رنگ، جلو چشمان این موش‌کورها نمایان شود. صدای شالاپ شلوپ آب، گوش های ساکنان را تیز کرده است. چه بخواهد چه نخواهد، امروز گیر میوفتاد. اینکه بعد از ده دقیقه دویدن هنوز مثل سایه به دنبالش هستند، این گواهی را به او میدهد.فقط میخواهد ساک را جایی گم و گور کند که عقل هیچ بنی بشری نرسد. اصلا برسد و پیدایش کنند، ولی بدست ساواک نرسد. سوز سرما، نفس هایش را سر پیچ حلقوم گیر آورده است و نمیگذارد بالا بیایند. انگار آنها هم آنجا تعقیب گریز دارند. پایش که به خیابان میرسد، دو پا دیگر هم قرض میگیرد و به سمت بازار وکیل هجوم میبرد. اگر ساواک دستش به این ساک برسد، تنها نجات دهنده‌اش بعد از خدا، حضرت عزرائیل خواهد بود. -ایست صدای مامورین زنجیری شده‌اند به پایش. نمیگذارند اوج بگیرد. کرکره گوشهایش را پایین میکشد که صدای زوزه انها را نشنود. چشمانش عرض عرض خیابان را میکاود برای یک پناهگاه که نام حوضه علمیه امید دل خسته‌اش میشود. خودش را میان پس کوچه‌ها گم میکند و نهایتا به سمت حوزه علمیه میدود. ایندفعه با هدف میدود. اصلا از اول هم نقشه‌اش همین بود. کارش از دویدن گذشته‌است، دارد پرواز میکند. جلوی در که میرسد، قدم‌هایش را آرام میکند. تمام توانی که برای دویدن دارد را در بازوانش جمع میکند. -بسم الله کیف را به درون حوزه علمیه پرتاب میکند و صدای آخی که از آن طرف میشنود، مسکن روح و جانش میشود. همین که این ساک آن طرف دیوار بود، برایش بس است. خداروشکر جمعه است و کاسب ها به دکان نیامده بودند. وگرنه نامرد هم بین مرد پیدا میشد. برای رد گمی چند متری میرود بالا. خواست راه را کج کند به طرف بازار که صدای گلنگدن اسلحه‌‌ای میخکوبش میکند. اگر ساک دستش بود، فرار میکرد. اینجا با گلوله به او شلیک میشد بهتر بود تا زیر شکنجه جان دهد. سرش را کج میکند. و بله، همان‌ها بودند که عین کرکس به دنبال غذا میگشتند. به جای اینکه آنها بیاین سمتش، خودش میرود، خیلی محترمانه. یکی از ماموران ساواک چادرش را میگیرد که نکند فرار کند. هر چند با وجود چهار کله چماق که وسطشان گیر افتاده است، میتواند فرار کند؟ باید از جلو حوزه علمیه عبور میکردند. در باز بود. چند نوجوان کله‌اشان را بیرون آورده بودند که اوضاع بازار دور برشان را بررسی کنند. ساک قهوه‌ای در دست یکی شان خودنمایی میکرد. همین که از جلو در عبور کرد، چشمان تیزش بدجور به آن جوان نهیب زد. غیر مستقیم گفت جان خودت و این ساک. آن جوان، به ته ریش مشکی رنگش دستی میکشد و کله‌اش را کج میکند. گویا او هم تا ته ماجرا را خوانده است. نگاهش را از جوان میگیرد و سمت در خروجی حرکت میکند. همین که ساک دستش نیست، خیالش راحت است. میشود ساواک را بدون ساک تحمل کرد. بدون ساکی که پر بود از صوت های: روح منی خمینی، بت شکنی خمینی به یاد مجاهدت‌های تمام زنان و مردانی که جسورانه برای ، و این جنگیدند و به شهادت رسیدند. ✍🏻|ᴀᴍᴍᴀʀ °•@paradoxiiical•°
هر‌جاسوال‌شودکه‌دلت‌درکجاخوش‌ است بی‌اختیار بر‌دهنم‌مشهد‌الرضاست
هدایت شده از مه‌شکن🇵🇸