امشب متنی درباب برنامهی "مهلا" مینویسم.
حتما بخوانید و نشر بدید.
درباب برنامهی "مهلا""
🔻 دعوای امامحسین'ع' نه بر سر نماز بوده و نه بر سرِ ادب در جامعه؛ چراکه مردمِ زمانهی حسین'ع' عابد بودند و اهل مستحبّات. آنچه امام را از مدینه برای قیام مضطر میکند، "دینداریِ گزینشی" مردم است که آنقدر دچار "تناقض" شدهاند که حسین'ع' را دوست میدارند و هنگام ذبح او اشک چشم میریزند! این جماعت حتی پشت ِ سر ولیدِ ملعون نماز صیح را ۴ رکعت اقامه میکنند و از متدین بودن خود مسرورند. مردم زمانهی امام مردمی متناقض هستند. و چرا نمردند از آنهمه تناقض؟! و چرا نمیمیریم با اینهمه تناقضاتی که در دینداری خود داریم؟
بهراستی مردم، مستِ کدام دین بودند که نمازِ صبح را ۴رکعت خواندند و ککشان هم نگزید؟!
پس وقتی "گزینش" و "سلیقه" جایگزین "تکلیف" میشود، دیگر "ادبِ ظاهری" هم راهی از پیش نمیبرد و "انسان" را غرق در "توهمِ دینداری" ساخته و موجودی "متکبر" و "خودخواه" میسازد.
🔻 امام میداند این مردم بندهی دنیا شدهاند و دین را در زندگی آنها "لَعِق" توصیف میکند. لعق، به معنای لقلقهی زبان نیست؛ بلکه بهمعنای شیرینی اولیهی آن آدامسی است که بعد از مزمزه کردن مابقی آنرا دور میریزیم. این یعنی ما از دین و امام، آنچه را که با منافع ما سازگار باشد قبول میکنیم و لاغیر. و با عنوان "امام برای همهست"، روتوشی برای گناهان خود دستوپا میکنیم.
🔻 اینکه در برنامهی "مهلا" با سلبریتیهایی مواجه میشویم که از "ادبِ متوهمِ" عدهای سخن میگویند، دقیقا همان "ادبِ گزینشی" است که این انسان متکبر دوست دارد شرابش را بنوشد و در اسقاطیل کنسرتش را نیز برگزار کرده، اما نمازش را نیز قبل کنسرتش "قرائت" کند!
و جای تعجب است مجری برنامه که هرچه دارد از امامحسین'ع' دارد، درقبال این سخنهای "مبتذل" و "بیمبنا" بهنشانهی تایید سر تکان میدهد!
آقای پویانفر، "ادب" را "آدابی" است که انسان "ادیب" درهر موضعی "موظّف" به رعایت آنهاست. نه در مجلس عزا میشود رقصید و نه در مجلس شادی میتوان گریست. و آنکه یک گوشه از پازل شخصیتی امام را بنابر منفعتش قبول میکند، کاری جز ذبح "شخصیت" امام نمیکند. و باید سعی کنیم یک امام قلابی به مخاطب غالب نکنید؛ که امام برای شخص "تائب"، رئوف است و آغوشش باز، و شمشیرش برای تحریف کنندگان دین برّندهتر از رعد.
و نه هرکه اشکی ریخت یقینا قلندری میداند و میشود تاج سرِ ما.
میزان و سنجش ما تنها یک نماز و گریه نیست. آنکه وارد این خیمه شد و ادعای "محبّت" کرد، باید محبتش رنگوبوی "سنخیّت" بدهد، وگرنه ادبی "مقطعی" دارد و این همان "دینِ گزینشی" است که امام با او "مبارزه" میکند.
امیرحسناوصالی
👇 پاراگراف را دنیال کنید.
@paragraph_osali
درباب حادثهی کتکخوردن
زن چادری در شیراز
روانشناسها میگویند: یک "عکس" معادل با هزار "کلمه" است و منظورشان از این سخن، درباب اهمیت "فیلم" و "تصویر" در روند تربیت انسان است. شما با دیدن این تصویر چه کلماتی بر زبانتان جاری شد؟!
"بنده" بحثی درباب مجازاتِ این "رفتار وحشیانه" ندارم، اما اگر این تصویر را بهمثابه یک "متن" درنظر بگیریم، افراد داخل این تصویر همهگی "مردمند"؛ مردمی که "ساختارِ معیوب" برای خلقِ "مهمانی چند کیلومتری" و حماسهی "انتخابات" بهآنها نیازِ مبرم دارد. نیازی که مصادیقش را بارها در "صداوسیمای مِیلی" مشاهده کردهایم. و این مردم نیز همانقدر که حاکمیت به حضورشان نیازمند است، به "امنیت" و "مهربانی" برای زندگی درکنار یکدیگر نیازمندند.
کدام "روایتِ" غلط، یا کدام "تصمیمگیری" ناصواب این مردم را اینگونه دربرابر هم قرار داده است؟ میان "ماجرای ماست" و این حادثه چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا همهی "ناهنجاریها" آب در هاون "دوقطبی"کردن جامعه نمیکوبد؟ و دشمن از این کوبیدنها کره نمیگیرد؟
"فرامتنِ" واقعه مارا بهچه سمتی سوق میدهد؟ آیا غیر از این است که دوباره عدهای حزباللهی افتادهاند بهجان یکدیگر که چرا فلانجا کنشمند بودی و حالا منفعل شدهای؟! ماحصل یک فیلم که خود خروجی یک دوقطبی مخرّب در جامعه است، میشود یک دوقطبی جدید! و این دومینوی دوقطبی ادامه خواهد داشت تا ماجرای سطلهای ماست دیگر... .
مقصر کیست؟
مقصر این دومینوی مخرّب همان دستهای پشتِ پردهای است که با شکست سیاست اولیهی "گشتارشاد" حالا با روند تازهای سیاست ثانویهی سخیف خود را با یکقدم عقبرفت بههمراه تذکر "لسانی" بر "بیحجابها"، نه "ضعیفالحجابها" آغاز کردهاند! و حزباللهیهایی که بر تمامی مفاسد اقتصادی، اجتماعی، ساختاری و... قلم خطاپوش میکشند و بهحجاب دیگران تذکر میدهند!
و چه خوش گفت حافظ شیرینسخن که:
[ مرا که نیست ره و رسم لقمه پرهیزی
چرا ملامت رند شرابخواره کنم ].
وقتی ساختارِ معیوب و مبهم که تبیین صوابی بهمردم ارائه نداده و هرروز یک لایحهای درباب "عفاف و حجاب" شکل میدهد؛ پاسخگو و روشنگر مسائل نیست، باید هم انتطار بدتر ازاین صحنهها را از مردم داشته باشیم. مردمی که حرص و کینهی ایجادشده از مسئولین صدرنگ را متأسفانه بر سر یکدیگر خالی میکنند.
به روایتپژوهان مجازی بگویید، مشکل ما از نبودن روایتِ چنین زنانِ چادری قربانی نیست، بلکه ساختارِ فشل هیچ بستری برای ارائهی این "روایت" فراهم نکرده است.
روایت هست ولی بستر نیست.
امیرحسناوصالی
پاراگراف را دنیال کنید 👇
@paragraph_osali
#حجاب #کشف_حجاب #تذکر_لسانی #گشت_ارشاد #انقلاب #امر_به_معروف #نهی_از_منکر #محرم #عاشورا #روایت #جنگ_روایت_ها #مبنا
🟩تیرش به سنگ می خوره
🔻 به هدفش نمی رسه.
🔹️۱- یعنی در رسیدن به هدفش شکست می خورد.
🔸️۲- به کسی که بارها تصمیم می گیرد و هربار ناکام می ماند، این ضرب المثل را استفاده می کند. مسلما وقتی تیری به هدف نخورد مساوی با شکست است.
🔹️۳- گاهی در مورد بدخواهی های افراد که با شکت مواجه میشوند نیز این مثَل کاربرد دارد. مثلا یکی از دوستانتان بسیار حسودی شما را می کندو یکبار که خواسته مطلبی در کلاس بگوید که پیش استاد آبروی شما را ببرد و وجهه شما را خراب کند، کسی به او محل نداده و حتی خود استاد او را بابت این کار سرزنش کرده است.
اینجاست که دوستدارانتان می گویند: حسابی حالش گرفته شد و این بار تیرش به سنگ خورد!
🔸️۴- کنایه از ناکام ماندن، شکست خوردن، به نتیجه نامطلوب رسیدن، تلف شدن تلاش ها و زحمت ها و …
#تیر #سنگ #هدف #شکست #تلاش
@paragraph_osali
خلوتنشین گوشهی ميخانهام هنوز
با واعظان مدعی بیگانهام هنوز
ساقی سخن ز نرگس مستت که میشود
آماج تیر نرگس مستانهام هنوز
مست شراب نابم و هشیار قافله
من عاشق تغزل رندانهام هنوز
وقتی که صحبت از سر زلف تو میشود
چون عاشقان کوی تو بیخانهام هنوز
ای آشنا مزن به پرم سنگ لایسود
بر بام میکده پی یک دانهام هنوز
محرم نیام اگر بهسرای جنون و عقل
در جستوجوی عقلم و دیوانهام هنوز
جانم فدای حافظ شیرینسخن، چون او
شیرین شده کلامم و جانانهام هنوز
امیرحسن اوصالی
@paragraph_osali
برای شهدای شاهچراغ 🥀
چادر، کفن، گلوله، ردای شهادت است
با من بیا حرم که صدای شهادت است
این موهبت فلک به کسی رایگان نداد
باید رها شوی که بهای شهادت است
بانگ یزیدیان زمان میرسد بهگوش
"یا لیتنا" بگو که ندای شهادت است
باید به کربلای حسین اقتدا کنی
چون مَعیَتِ حسین بهصفای شهادت است
"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد بهعشق"
چون عشق او نوشته بهپای شهادت است
ساقی اگر به گلشن ارباب میروی
با او بگو که دل بههوای شهادت است
ما جان خود بهغیر شهادت نمیدهیم
کاین جان ما فقط بهسرای شهادت است
امیرحسناوصالی
@paragraph_osali
هوالمتین
▪️برای کاکوی شیرازی
بیداری شب را بگذارید کنار خروار خروار کلمه، که از شرمِ نگاه کردنِشان بر این عکس عذرِ بهرشتهی تحریر درآمدن داشتند! هربار نوشتم و پاک کردم. هزار بار نوشتم و پاک کردم. اصلا واژههایم حقیرتر از "هیبت" این قاب بودند.
قابی که بدون "استدلال" ثابت کرد که هنوز همرزمان حججیها و باقریها زندهاند. قابی که ساعتها دیوانهوار نگاهش میکردم و بر داشتن چنین هموطنی برخود میبالیدم.
من هم مثل این رندِ شیرازی زرنگی میکنم و میخواهم روایت را از زاویهی دید دیگری بنویسم.
شما فکر میکنید مادر این کاکوی شیرازی وقتی این عکس را میدید، چه گوهری در دلش میریخت؟ اصلا میتوانید درک کنید که درآن چند ثانیه چه به قلب مادرش گذشته است؟ مگر یک مادر میتواند در چند ثانیه دل از جوانش بِکَّند؟ مگر معامله با خدا بهاین زودی هم میشود؟ که اصلا آیا گلپسرش روسفید بزم شهادت میشود یا عزم شجاعت؟!
همه از این کاکوی شیرازی نوشتند، اما من میخواهم از "خمینی" بنویسم. من میخواهم از "رند جماران" بنویسم. "شجاعت" و "جگری" که در این قاب میبینید، خمینی در انقلاب ۵۷ بر قلب مادران جامعه کاشت! مادرانی که سیاهی عفّت چادرشان از سرخی خون پسرهایشان مهمتر بوده و هست. که مهدی و آرمان و حسن و قاسم میدهند، ولی نخ معجر نمیدهند.
و ننگ بر کلمات "متوهم" و "توخالیِ" زن، زندگی، آزادی که میخواهند "مادر" را از جامعهی ما بگیرند. مادر، نماد وطن است. و من وطنم را همانقدر دوست دارم که مادرم را. مادری که لالایی شبانهاش انگار این بیت حافظِ شیرینسخن بوده است: شهر خالیست ز عشاق، بود کز طرفی / مردی از خویش برون آید و کاری بکند.
و چه خوب برون آمد. و چه خوب که این کاکوی شیرازی، ناگهان پرده برانداخت و مستانه بر پیکرِ نحسِ آن خبیث تاخت و زمینش زد. بر زمینش کوبید. طوری که صدای کوبیدنش میتواند موسیقیِ ساعتها خوابِ خوش همهی "ما" بشود.
من، عاشق حافظ بوده و هستم. من، شیراز را با حافظ میشناسم. اما بعد از دین این قاب، من، شیراز را با کاکوی خوشغیرت و مشتی شاهچراغ میشناسم.
امیرحسناوصالی
@paragraph_osali
#کلاس_عاشورا_شناسی
_ دورهی دوم
▪️ درصورت تمایل پیام بدید:
@a_h_osali