eitaa logo
پاراگراف || امیرحسن‌اوصالی
952 دنبال‌کننده
183 عکس
7 ویدیو
2 فایل
روزنامه‌نگار _ حافظ‌پژوه نوشته‌هایی از سر دغدغه [اینجا قراره "نوشتن" یاد بگیری] #آموزش_نویسندگی نقد و پیشنهاد : @a_h_osali
مشاهده در ایتا
دانلود
_ دوره‌ی دوم ▪️ درصورت تمایل پیام بدید: @a_h_osali
بسمه‌‌تعالی کلاس عاشوراشناسی دوره‌ی دوم امشب شروع می‌شود. دوستانی که علاقه‌مند به مباحث عاشورا هستند، از دست ندهند.
🛑 می ترسم یک وقت نباشم 🔸یک بار برای دیدن دخترم به اصفهان رفته بودم. بعد از چند روز که به تهران آمدم، نزدیک های سحر به خانه رسیدم. وقتی وارد خانه شدم،بچه ها همه خواب بودند، ولی آقا بیدار بود.چای و میوه و شیرینی آماده بود و منتظر بودند. بعد از احوال پرسی با تأثر به من گفتند: میترسم یک وقت نباشم، شما از سفر بیایید و کسی نباشد که به استقبال تان بیاید. 📌 بیشتر صبح ها چای درست می کردند. در تمام طول زندگی به یاد ندارم که به من گفته باشند یک لیوان آب به ایشان بدهم. (خاطره ای از زندگی روحانی شهید استاد شهید مطهری-راوی: همسر شهید) 📚 نگاهی به زندگی و مبارزات استاد مطهری،ص23. @paragraph_osali
شادی برای بدن مفید است، اما این رنج است که موجب توسعه افکار می شود. مارسل پروست @paragraph_osali
🔻 البته در ادبیات دین می‌توان رنج را به دو بخش مادی و معنوی تقسیم نمود. رنج مادی در مواردی نهی گشته و مذموم است، اما این رنج معنوی است که می‌تواند توسعه‌ی افکار و رشد صعودی را به‌همراه داشته باشد. حافظ شیرازی مدام در اشعارش از این رنج معنوی سخن می‌گوید و صدای ناله‌اش را به‌مخاطب می‌رساند، البته باید دانست رنجِ حافظ رنجِ ناشی از عشق است و نرسیدن به معشوق. او معشوق را به تمامیت می‌خواهد نه صرفا یک کرشمه که تلافی صد جفا بکند. حافظ در غزلی چنین می‌نویسد: [بسوخت حافظ و بویی به زلفِ یار نَبُرد مگر دِلالتِ این دولتش صبا بکند] و اگر دقّتِ در کلمه‌ی "به" بکنید، متوجه می‌شوید که حافظ‌ بویی "زِ" زلف یار برده، اما این تمامیت‌خواهی حافظ اورا وادار به‌گفتن واژه‌ی "به" می‌کند که هنوز در رنج نرسیدنِ مطلوب به معشوق می‌سوزد و امیدوار است که دلالت این دولتش صبا بکند. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
مصاحبه‌ای داشتم با روزنامه‌ی جام‌جم درباب اربعین حسینی و ضعف نسبی دانشگاه‌ها و حوزه‌ها در نحوه‌ی مواجهه‌شان با این پدیده‌ی جهانی. 🔻 لینک یادداشت رو پیدا نکردم، علاقه‌مند بودید سرچ کنید و بخونید حتما. @paragraph_osali
🔻آشی برات بپزم که یک وجب روغن روش باشه آشپز ناصرالدین شاه قاجار، هر ساله آش نذری می‌پخت و خودش نیز در مراسم پخت آش شرکت می‌کرد تا ثواب ببرد. تمامی رجال مملکت هم برای پختن آش دور هم جمع می‌شدند و هر کدام به کاری مشغول بودند. خلاصه هر کس برای جلب نظر شاه و تملق و تقرب بیشتر، کاری انجام می‌داد. شخص شاه هم در بالای ایوان می‌نشست و قلیان می‌کشید و به کارها نظارت می‌کرد. آشپزباشی ناصرالدین شاه در پایان پخت آش، دستور می‌داد تا به در خانه هر یک از رجال مملکتی، کاسه آشی بفرستند و آن‌ها باید کاسه آش را پر از اشرفی کنند به دربار شاه پس بفرستند. کسانی را که خیلی تحویل می‌گرفتند، بر روی آش آن‌ها روغن بیشتری می‌ریختند. کاملاً واضح است، کسانی که کاسه کوچکی آش از دربار دریافت می‌کردند، ضرر کمتری متقبل می‌شدند و آن افرادی که یک قدح بزرگ آش با یک وجب روغن رویش دریافت می‌کردند، حسابی بدبخت می‌شدند. به همین دلیل، در طول سال اگر آشپزباشی قصر با یکی از اعیان یا ورزا یا دیگر رجال دعوا می‌کرد، به او می‌گفت: بسیار خب، حالی‌ات می‌کنم که این دنیا دست کیست...آشی برایت بپزم که یک وجب روغن روی آن باشد🙂 @paragraph_osali
امام مهربان خیال می‌کنی اباصلت‌ها عینِ نستعین نمازشان را از کجای گلو ادا کرده‌اند که این‌گونه عاقبت‌بخیر شدند و در لحظات آخرِ امام، اورا در آغوش کشیدند؟ نه، به‌ادای عین و قاف و حاء نیست! آیینه‌ی دلت که صاف باشد امام را در دلت می‌بینی و هر روز در آغوشش می‌کشی! مگر نشنیده‌ای که در کوی ما شکسته‌دلی می‌خرند و بس، بازار خود فروشی از آن‌ سوی دیگر است؟ این را نشنیده بودی؟ تورا نمی‌دانم ولی من دلتنگ حج که می‌شوم، می‌روم و دلم را به تاروپود فرش‌هایِ قرمزِ حرم امام‌مهربان گره می‌زنم و جان‌ِکویرم را با شطِّ‌شرابِ سقاخانه شست‌وشو داده و بالای سر حضرت دو رکعت نماز آرامش می‌خوانم! نمازی که من‌را تا آسمان هشتم می‌برد و دیگر اهدنا نمی‌خواهد! گدا دیگر چه می‌خواهد از سلطان؟ نماز را تمام کرده و خود را در میان صحن‌ها گم می‌کنم. از انقلاب به‌ آزادی و از آزادی به گوهرشاد می‌روم. ساعت که به‌وقت عاشقی نزدیک می‌شود گوشِ جان را به سازوچنگِ نقاره‌خانه می‌سپارم تا چند صباحی وجودم از تصنیفِ سرّالله پر بشود! به‌یاد اربعین در صف چایخانه‌ی حضرت به‌انتظار می‌ایستم‌. به‌من از قهوه‌های ترک و نسکافه‌ها حرفی نزنید، منی که مطمئنم چایی که در اینجا در استکان کمرباریک سر می‌‌کشم خود خدا دم گذاشته است! آری اینجا مشهد مقدس است‌. اینجا همه‌چیزش فرق می‌کند، حتی فرش‌های قرمزش! من اصالتم را پای این فرش‌های قرمز می‌دهم! اصالتی که از کودکی آنقدر روی آنها دویده و گم‌ شده‌ام که تاروپود وجودم جزئی از تارهایشان شده است. اینجا کاه بیاوری کوه می‌کنند. رود بیاوری دریا می‌کنند. اینجا اگر گدا باشی شاه‌ت می‌کنند. کلاغ هم که باشی در بین کبوترها برایت جا خالی می‌کنند. اینجا زهر را زهیر می‌کنند. اینجا گبر را بُرِیر می‌کنند. فقط اینجا عاقبتت را ختم بخیر می‌کنند. مبادا کاسه‌ی گدایی‌ات را پیش غریبه‌ها دراز کنی، مبادا سفره‌ی دلت را بین نامحرم‌ها باز کنی، اینجا خودت را که بشکنی همه‌چیز حل می‌شود. دل شکسته‌‌ات‌ اینجا گران‌ترین جنس روز است که عیارش را فقط امامِ‌مهربان می‌داند. تکّه‌های دلِ شکسته‌ات را بریز روی فرش‌های قرمز و ببین چگونه قالیچه‌ی سلیمان می‌شوند و تورا تا عرش می‌برند. اینجا فرش‌های قرمزش فرق می‌کند. اینجا کبوترهایش فرق می‌کند. اینجا ساقی و سقّاخانه‌اش فرق می‌کند. اینجا گدا همیشه طلبکار می‌شود! اینجا حتی خادم‌هایش نیز فرق می‌کند. اصلا اینجا همه‌چیزش فرق می‌کند. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
✔️ دفاع از حرم یعنی قرار جنگ اگر باشد، زمین کارزار ما تلاویو است، تهران نه! @paragraph_osali
این متن را بخوانید.🌹 امشب ساعت ۲۱
هوالمتین "مداح به‌مثابه مبارز" 🔻شیعه، مکتب "انتظار" و "اعتراض" است؛ و از این حیث "انسان" را در فرمِ "مبارزه" می‌خواهد. و ما به میزان مبارزه‌مان در راستای آرمان‌های این مکتب در ساحت مقدس "جهاد" قدم می‌زنیم. این مسئله به‌قدری مهم است که پیر و مرشد ما، خمینیِ کبیر'ره' را در کنار فیلسوف، فقیه، مفسر، عارف و ... بودنش، مجاهد فی سبیل‌الله معرفی می‌کند. پس مسئله‌ی ما اگر "جهاد" است، دغدغه‌ی بعدی ما باید محل "نزاع" باشد؛ و تشخیص محل نزاع بدون "بصیرت" محال است. مگر نمی‌بینید برائتی‌های متوهم را که با دشمن فرضی و خیالی چگونه زبان به فحاشی بازکرده و عمل قبیح خود را توجیه می‌کنند؟! یقینا احدی با برائت نسبت به "غاصبین" ولایت مخالف نیست، اما دعوا برسر کیفیت و نحوه‌ی مواجهه‌ی ما نسبت به سردمداران جبهه‌ی کفر است که طلایه‌دار همان تفکر "سقیفه‌‌ای" هستند. چرا این برائت مارا به "میدان" نمی‌کِشد؟ مگر نه‌اینکه گرگ‌های آمریکایی و کفتارهای سگیونیستی انفعال مارا در "اقامه‌ی حق" و استمرار مارا "تنها" در "اقامه‌ی عزای بی‌طرف" می‌خواهند؟! 🔻"مهدی‌رسولی" در چندسال اخیر ثابت کرد که "مداحی" صرفا یک روضه‌ی خوب خواندن و نغمه‌ی خوش ساختن نیست! بلکه مداحی یک "هنر" است. و مداح می‌تواند با استفاده از این هنر، در قامت یک "مصلح" و "جریان‌سازِ مبارزِ" اجتماعی ظهور کرده و قلوب مؤمنین را به‌سمت هدفی والا در راستای آرمان‌های اسلام سوق بدهد. از نوحه‌های "باید رفت..." گرفته تا "خیبر خیبر یا صهیون..." که رنگ‌وبوی مبارزه می‌دهند؛ او با حضورش در تمامی عرصه‌های "حساس" اجتماعی در شهر نیز اثبات کرد که مداح به‌مثابه یک مبارز نه‌تنها باید "راوی" روضه‌های اهل‌بیت'ع' باشد، بلکه باید داعیه‌دار حماسه‌های آنها نیز بوده و خود را چونان سربازی در متنِ جبهه‌ی حق به‌کار گیرد و درگیر حواشی نشود. این قاب یک تودهنی‌ست برای برائتی‌های پرمدعا که "برائت" را به چند الفاظ رکیک بر غاصبین ولایت تنزل داده‌اند و در وقت جهاد عرصه را مثل گوسفند خالی کرده و خود را در ِآغوش گرگهای مسلمان آمریکایی می‌دهند! این قابِ زیباِ یک تفکر خالصانه‌ی سربازی را نشان می‌دهد که در معیت "رند بغداد" سر ازپا برای مبارزه، "عشق‌بازی"، و هزینه‌دادن در مسیر جبهه‌ی حق و انقلاب اسلامی ایران نمی‌شناسد. من این قاب زیبا را دوست می‌دارم. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
بخوانید ....
هوالمتین "اینجا دیگر کسی درد نمی‌کشد..." بغض امانم نمی‌دهد، و مطمئنم اگر این کلمات را الان نمی‌نوشتم، حنّاق تا سحر جانم را گرفته بود. مگر یک فلسطینی چه می‌خواهد غیر از آغوش وطن؟ دست‌هایم سرد و پاهایم یخ زده‌اند و حال دلم مثل بُهتِ پسربچه‌ی ۱۲ساله‌ای‌ست که با شنیدن صدای انفجار به سِکسِکه افتاده‌ست. جنایتِ سگیونیست‌ها در غزه حتی روی "ابلیس" را هم سفید کرد و به‌راستی اگر میان ابلیس و این روبه‌صفتان جنگی راه بیفتد، ما طرفدار شیطان خواهیم بود. صدای ضجه‌ها و نوای دعاهایتان را روانه‌ی کرانه‌ی‌باختری و غزه بکنید که آتش نمرود برای عزیزانمان گلستان بشود؛ و آنقدر با نفس‌های حبس‌شده در سینه بر آتش کینه و دشمنی‌تان با این غدّه‌ی سرطانی بدمید که تنها با نابودی‌اش سرد و خاموش بشود. اگر اندیشه دارید قلم بشوید، اگر دست دارید علم بشوید، اگر صدا دارید فریاد بشوید و اگر جگر دارید آوار بشوید بر سر این بی‌شرف‌های پست، و نگذارید این "غم مقدس" به فراموشی سپرده بشود. امشب نباید بغض‌‌مان کمتر از بامداد ۱۳دی باشد. امشب حتی به‌وقت خواب باید با مشت‌های گره‌کرده و با‌ اندیشه‌ی انتقامِ سخت به‌استقبال بیداری برویم که غیر از این دین‌مان به‌ما نیاموخته است. و اما ننگ بر اسلام و عبادت و عمامه‌‌ی انگلیسی که دربرابر این جنایت سکوت کرده، و ننگ بر سیاه‌پوشانی که مشق‌ هرشب‌شان قمه‌ست ولی خنجرشان دربرابر ظالم به‌کندیِ اسباب‌بازی پلاستیکی و به‌نرمی پنبه است. و ننگ بر اقامه‌ی عزایی که مارا برای اقامه‌ی حق تربیت نکرده و از ما بزدلانی ساخته که ساده‌لوحانه بخیل از یک فریاد بر سر دشمن‌یم. مرگ بر جنگ و ننگ بر سکوت. و نفرین بر اندیشه‌ای که فرارِ انفعال را بر قرارِ غیرت ترجیح می‌دهد و مثل سگ دروغ می‌گوید که مسلمان است، و تنها از امام حماسه‌ها به کذب دم می‌زند. مرگ بر جنگ و ننگ بر سکوت. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
در گروه‌هاتون نشر بدید 🙏🌸
بنظر شما چرا ایران مستقیما به‌مسئله‌ی فلسطین ورود نمی‌کند؟ منتظر یادداشت جدید باشید ... .
بخوانید.... 👇
هوالمتبن [چرا ایران به‌طور مستقیم وارد نمی‌شود؟] شکی نیست که "ما" همیشه حامی و طرفدار "مظلوم" بوده‌ایم و از دفاعِ آشکار نیز هیچ ترس و واهمه‌ای نداشته‌ایم. اما درحال حاضر مسئله اندکی متفاوت است. آنچه در میدان مشاهده‌ می‌شود، آبروی ازدست رفته‌ی رژیمِ غاصب به‌دستِ جوانانِ غیورِ جبهه‌یِ مقاومت است که چونان آب‌ِجوی دیگر بازگشتی نخواهد داشت. و این غده‌ی سرطانی خود را به‌آب و آتش می‌زند تا با سناریویِ "جنگ" در خاکِ غ‌زّه و تحریکِ ایران برای ورودِ مستقیم، جبهه‌ی مقاومت را نابود کرده و به‌ادعای قبلی خود بازگردد. در این مرحله، استراتژی ما "صبر" است؛ البته نه صبر بزدلانه، بلکه صبری در موضع "پیروزی‌". یقینا آنچه می‌بینیم یک پیروزی تمام‌عیار است و از این حیث است که در بیانات رهبری به مسئله‌ی "استقلال جوانان مقاومت" و "آبروی بازنگشتنی اسقاطیل" ببشتر تاکید می‌شود.و به‌قول معروف [تورا دوتا جوون از کار انداخته و نیازی به لاتی ما نیست!!] باید توجه داشت که درحال حاضر میدان نبرد ما با اسقاطیل و آمریکا در مدار "اقتصاد" می‌چرخد و با این اقتصادِ آسیب‌پذیر یقینا نمی‌توان وارد کارزار جنگی شد که دشمن نیز در آرزوی آن است. و با مداقّه در منطقه می‌بینیم که هنوز ساعت و زمانِ نابودی این غده‌ی سرطانی نرسیده است و باید مراقب باشیم خشم‌مان نسبت به دشمن، به طعنه و کنایه نسبت به‌دوست و خودی تبدیل نشود. و آنهایی که دم از موشکِ انبار می‌زنند همان‌هایی خواهند بود که با بالا‌رفتن قیمت دلار در جنگ مستقیم، ناله‌ی چه‌کنم چه‌کنم سرخواهند داد. جنگ بچه‌بازی نبست و موشک‌های ما هم کاغذی نیستند که آلت بازی بچه‌ها در تحلیل‌های آبکی بشوند. و نکته‌ی دیگر این است که "ما" سالی پر التهاب را گذراندیم و بعد از جریان ز.ز.آ که هزینه‌هایی را هم برای ما دربرداشت، و با مدیریت اذهان عمومی توسط رسانه‌های معاند، جریان میدان داخلی نیز بر وفق مراد ما نخواهد بود. وقتی دشمن وارد جنگ نیابتی می‌شود، مانیز باید این‌گونه وارد میدان بشویم. و "رندِ بغداد" به خوبی توانسته بود با جبهه‌سازی مقاومت در عراق و سوریه و... این مسئله را پوشش بدهد و جبهه‌ی بعدی نیز باید در "اردن" شکل می‌گرفت که عمر بابرکتش مجال نداد. باید توجه کرد که تا مسئله‌ی "اردن" حل نشود، مسئله ی ف.ل.س.ط.ی.ن حل نخواهد شد. رژیم غاصب با حمله به بیمارستان و کودک‌کشی سعی در ایجاد یک دوگانگی_دوقطبی جدید است که حزب‌اللهی‌ها را به‌جان هم انداخته و خود از آب‌گل‌آلود ماهی بگیرد. و این‌جاست که "صبر"، "بصیرت" و "درایت" به‌کمک انسان مبارز می‌آید. انتقام سخت، صرفا هوا دادن چند موشک و ویران کردن چند پایگاه نظامی نیست. خوب نگاه کنید، دیگر از آن هیبت متوهم رژیم غاصب چیزی نمانده است و این همان پیروزی بزرگ جبهه‌ی مقاومت است. امیرحسن‌اوصالی 👇👇👇👇 @paragraph_osali
کشتار در سکوت....
ان‌شاءالله مقدمه‌ای بشه برای نابودی اسرائیل و جبهه‌ی باطل.
[بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ۚ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ]
هوالمتین نه کرامات بی‌حدّت املاء می‌شود و نه مصائب بردل نشسته‌ات را می‌توان انشاء کرد. از تو فقط از رنج می‌توان نوشت، با بغض‌وآه از رنج حماسی می‌باید نوشت. خانمی که مهر وصلتش روی برادر بود، چگونه یسِ هجاهجا شده را در دل‌بیابان بغل می‌کرد؟ چگونه آیه‌های مستی را از رحلِ نیزه گوش می‌داد؟ چگونه بی‌تاب نشد وارث تمام بی‌تابی‌ها؟ کاش لهوف نمی‌نوشت و به‌تصویر می‌کشید که چگونه کوچه‌به‌کوچه کوفه شکست می‌خورد از صلابت خانمی که نژادش اصیل بود. او وارث شیرِحنین بود و مهر حسین. او اسیر نبود، شرمنده بود که قتیلش قلیل بود. مگر نه اینکه ویران کرد کاخ یزید را؟ آری، زینب تبر نداشت ولی هزاران خلیل بود. زینب، هرآنچه گفت و عمل‌کرد تماما حسین بود، پس زینب اگر نیود که زمین آبرو نداشت. کربلا، اقتدارش از زینب بود، کتاب عشقِ‌حسین آموزگارش زینب بود، قسم به‌جان حسین، که حسین داروندارش زینب بود. میان هلهله‌ها قوت قلب ستارگانش زینب بود، حسین هرآنچه‌داشت تماما زینب بود. اصلا زینب همانقدر حسین بود که حسین همانقدر زینب. او آمده بود که عاشق حسین بشود، چشم‌هارا باز کرد که لایق حسین بشود، او ابتدا حسین را دید و در انتها حسین، یعنی ما رایت الا حسین. عالمی داشت در نماز نشسته‌اش با خدای حسین، او خدارا نیز با عشق حسین می‌شناخت. در حسین خدا می‌دید و در خدا حسین. اصلا حسین برای زینب آیینه‌ی تمام‌نمای خدا روی زمین بود و بس. پس چه حق گفت: ما رایت الا حسین! زینب زنی عالی‌مقام بود، زینب، مرد بود اگر، یقینا امام بود. مزار عاشقان درش وادی‌السلام بود. او واژه‌ی صبر را حقیر کرد از ازل، او وازه‌ی استقامت را حقیر کرد تا ابد. پس به‌جای صبر می‌نویسم زینب، به‌جای استقامت زینب. به‌جای عشق زینب، جای ایثار زینب. دختر و مادر و خواهری فداکار زینب. موبه‌مو به مستحبات و واجبات عامل زینب، دخت خصم‌افکن و حلال مسائل زینب. زینب، وارث تمامی غم‌های عالم‌ست، زینب، وارث غیرت عطشانِ علقمه‌ست. زینب، چکیده‌ی توحید حیدر و زینب، آیینه‌ی تمام‌نمای فاطمه‌ست. 🔻 ولادت حضرت زینب"س" و روز پرستار مبارک 🔻 امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
امشب ساعت ۲۲ این یادداشت را بخوانید.... .
هواامتین خلقتش تودهنی‌‌ای بود بر جامعه‌ی مردسالارِ قدیم که فرشته‌ها را به‌آغوش خاک می‌دادند، و وجودش سیلیِ محکمی‌ست بر صورت فمنیست‌های جدید که "سلیقه" را جایگزین "وظیفه" کرده‌اند. جماعتِ‌اول غرق در دریای تفریط بودند و جماعت‌دوم درحال دست‌وپا زدن در کویر افراط! نه آن می‌دانست هستی زن‌ را، و نه این می‌داند چیستی‌اش را. او فاطمه است. او منت خداست بر سر بشریت. اورا با هر اسمی بخوانیدش بازهم مادر است. حنّانه، انسیّه، زهرا هم فرقی نمی‌کند. او در کنار تمامی منصب‌ها مادری را برگزید؛ اما مادری شجاع و درمیدان، نه منفعل و عزلت‌نشین. او ثابت کرد که یک "زن" چگونه می‌تواند با مبارزه در صفحه‌ی تاریخ ماندگار بشود؛ و اثبات نمود که "مادرانگی" نه‌تنها یک مانع نیست بلکه یک محرک برای تربیت جامعه است. او برگردن همه‌ی ما حق مادری دارد، نه فقط ما، بلکه تمامی انبیاء نیز از برکت دستاس او نان می‌خورند‌! و چه شوری درسر داشت علی، در شب ازدواج. خودت فاتح خیبر باشی و همسرت تفسیر کوثر! پس زهرا همانقدر غرق در علی بود که علی غرق در فاطمه، پس همین است در نجف چیزی نمی‌بینید الا فاطمه! اصلا تمامی خلقت را که خوب بنگری، چیزی نمی‌بینی جز جلوه‌ی‌ِتسبیح فاطمه. روی تاجِ‌عرش را که بنگری طبق نص لولا نوشته‌ست فاطمه، سردرِ قلب شیعه‌ها را بنگری نوشته‌ست فاطمه، حقیقت شب‌قدر فاطمه، ظاهرا ام‌الائمه فاطمه، باطنا امّ‌‌ابیها فاطمه، هرچه‌هست فاطمه، هرچه‌نیست فاطمه، حتی خداهم عاشق فاطمه‌ست! نشنیده‌اید مگر چگونه باشوق انتطارِ نیایش فاطمه را می‌کشید خدا؟ وقتی فاطمه همسایه‌ها‌ی نانجیب را مهمان سفره‌ی‌قنوت خود می‌کرد و برای خود "عجل وفاتی" می‌خواست، این خدا بود که با هزارجلوه تماشاگر مهر فاطمه بود، و این فاطمه بود که بذرِ عشق در سجاده می‌کاشت و آسمان برای خود نور درو می‌کرد‌. چه فخری می‌کرد خدا بر افلاکیان در خلقت فاطمه، او همانقدر عاشق فاطمه بود که فاطمه عاشق خدا. او مصطفی را نیز با نام فاطمه به عالمیان می‌شناساند! و چه‌زیباست کنیز فاطمه شدن، فضه شدن، اسماء شدن. مقداد شدن، ابوذر شدن، سلمان شدن‌. چه‌زیباست منّای این خانه شوی و هم‌صحبت فاطمه، و چه‌بهتر از این که فاطمه دلتنگت بشود؟! و چه‌خوب است کوله‌بار گناهت را سمت این خانه بیاوری و چه‌خوب است تو گنه‌کار باشی و شفیع فاطمه. درد باشی و درمان فاطمه. مور باشی و سلیمان فاطمه. قطره باشی و دریا فاطمه. فرزند باشی و مادر فاطمه. خاک باشی و کیمیا فاطمه. آتش باشی و ابراهیم فاطمه. بُت باشی و تبرها فاطمه، و آنچنان منیّتت را بشکند که چیزی نباشی الا فاطمه. اصلا تو هیچی نباشی و همه باشند فاطمه. اصلا همه‌چیز فاطمه. همه‌کس فاطمه. ما هیچ و همه فاطمه. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
✅️ فردا ان‌شاءالله در دانشگاه زنجان خدمت دوستان هستیم. ⏰ زمان: سه شنبه ۷ آذرماه - ساعت ۱۷ 📍مکان: سالن کاوه - دانشکده مهندسی معدن برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر با شناسه زیر در ایتا یا تلگرام در ارتباط باشید: @Resaneh_znu @paragraph_osali
🔻یکی از نکاتی که باید به‌آن‌ پرداخته بشود اندیشه‌ی قرآنی حافظ است که چطور با ظهورگیری از آیات قرآن توانسته یک نظم پریشان خلق بکند. 🔻هفته‌ای یک ساعت خودتان را مهمان حکمت‌سرایی حافظ بکنید. حافظ، حافظه‌ی ماست و رفاقت با حافظ رفاقت با حکمت است در قالب غزل! برای شرکت در کلاس پیام بدهید. @a_h_osali @paragraph_osali