eitaa logo
پاراگراف || امیرحسن‌اوصالی
1.3هزار دنبال‌کننده
199 عکس
7 ویدیو
2 فایل
📃 روزنامه‌نگار _ حافظ‌پژوه نوشته‌هایی از سر دغدغه و پاراگراف‌های جذاب [اینجا قراره "نوشتن" یاد بگیری] #آموزش_نویسندگی نقد و پیشنهاد : @a_h_osali
مشاهده در ایتا
دانلود
در نشر یادداشت سهیم باشید.🙏
ما را به جز خیالت فکری دگر نباشد در هیچ سر خیالی،زین خوبتر نباشد. •| @paragraph_osali
فیلم مصلحت رو دیدین؟ اگه نظری دارین برام بفرستید لطفا.
نقد کوتاه فیلم مصلحت رو امشب ساعت ۱۰ براتون می‌نویسم ان‌شاءالله.
یادداشتی برای فیلم "مصلحت" به‌نام مصلحت__به‌کام جماعت ساختن فیلمِ‌«مصلحت» نه جرأت می‌خواهد و نه‌جسارت، بلکه اندکی پدرسوختگی در چگونگیِ‌روایتِ عدالت‌پیشه‌گی در دهه‌ی‌شصت می‌خواهد، فقط همین! فرای این‌که از فضای دهه‌ی‌شصت دراثر، چیزی غیراز چند پیراهن یقه‌خرگوشی، چند عدد عکس بنی‌صدر و چند پیکان‌نارنجی و یک اعتراض‌خیابانی بیشتر دردست نیست، ولی فیلم‌ساز دارد نان انتخاب بازیگر را می‌خورد! با آن‌که چیز زیادی از پیشینه‌ی کاراکترها، غیر از چند دیالوگ نمی‌بینیم، ولی حس‌و‌حالی که در فیلم ایجاد کرده‌اند مخاطب را پای فیلم نگه می‌دارد و یک فیلم‌ساز چه می‌خواهد بیش ازاین؟ رضایت مخاطب! اما مشکل من با روایتِ فریادعدالت دراثر است، که‌چرا در دهه‌ی‌شصت روایت می‌شود؟ بخاطر التهاب؟ یا ترس‌واحتیاط فیلم‌ساز؟ فیلم‌ساز به خوبی می‌دانست که اگر فیلم در دهه‌ی۸۰یا۹۰ روایت می‌شد، فرمی شعارگونه تمام‌پیکیره‌ی محتوا را در برمی‌گرفت و می‌شد چیزی مثل «خروج»! مردم، مصداق‌خارجی دهه‌ی‌شصت را قیاس می‌کنند با جهان‌داستان؟ خنده‌دار نیست؟ چند مصداق متفاوت می‌توان از این روایت‌عدالت‌زده به فیلم‌ساز نشان داد؟ یقینا بسیار... فریادعدالت باید در جهان‌داستان‌فیلم تبیین و روایت شود، نه با همذات‌پنداری مخاطب و تطبیق، با شخصیت‌های امروزی! اگر این‌گونه باشد چرا دیگر فیلم‌ می.سازیم؟ کارگردان حتی به‌خود زحمت نداده چند نمای باز و واضح از دهه‌ی‌شصت نشان‌مان بدهد، چطور انتظار دارد پای چنین اثری بایستیم و حمایت کنیم؟! متاسفانه فیلم‌‌ساز، مخاطب را محرم داستان خود نمی‌داند و فقط می‌خواهد آنچه را که خود از عدالت درک کرده به خورد مخاطب بدهد و این خلاف فیلمسازی حرفه‌ای می‌باشد. سکانس آخر را دیده‌اید؟ خانم آریا می‌بخشد! برای چه؟ «خیال می‌کرده تمام این‌ها صحنه‌سازی است و دستِ‌خودشان و تا چوب‌دار را نمی‌‌دید باور نمی‌کرد!! چقدر این دیالوگ کارگردان‌زده و سفارشی است! سنجش عدالت نیز می‌شود میزان باور مردم!!! چقدر جالب !!! کدام‌مصلحت؟ کدام‌مردم؟ و هزاران سوال دیگر که در فیلم به‌آنها جواب داده نشد. مصلحت فیلمی عدالت‌زده و پرگویی‌ست که فقط ادعا می‌کند و فریاد می‌کشد. تق! امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
درصورت تمایل پیام بدهید. @a_h_osali
تا کی ای دلبر ، دل من بار تنهایی کشد؟ ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد •| |•🌿🌙 @paragraph_osali
کاش مادحین ما می‌فهمیدند دعای عرفه روضه نیست. و معارف توحیدی این دعا و نیایش رو با مضامین ذکر مصیبت تحت‌الشعاع قرار نمی‌دادند.
ابوالحسن خرقانی به‌وقت نماز آوازی می‌شنود که "هان بوالحسنو خواهی که آنچه از تو می‌دانم با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟" شیخ گقت "ای بار خدای می‌خواهی تا آنچه از رحمت می‌دانم و از کرم تو می‌بینم با خلق بگویم تا دیگر هیچ‌کس سجودت نکند" آواز آمد "نه از تو، نه از من" 📖 تذکرةالاولیاء @paragraph_osali
سلام و رحمت بابت کمرنگی این مدت عذرخواهم! چون درگیر مطالب کلاس حافظ‌شناسی بودم. ان‌شاءالله من بعد مطالب و یادداشت‌هایی درباب محرم براتون خواهم نوشت.
سلام و رحمت قبل از ورود به مباحث ایام محرم باید بگم که "کتاب‌شناسی" درباب عاشورا قدم اول ما خواهد بود. ما باید کتاب‌های خوب و خواندنی درباب عاشورا را بشناسیم تا وقت‌مان را برای هر کتابی تلف نکنیم.
🔷 علمٌ لا يُصلِحُكَ ضَلالٌ 🔶 علمى كه اصلاحت نكند، گمراهى است 🔻 امام علی علیه السلام 📚 غررالحكم حدیث 6294 @paragraph_osali
امشب متنی درباب برنامه‌ی "مهلا" می‌نویسم. حتما بخوانید و نشر بدید.
درباب برنامه‌ی "مهلا"" 🔻 دعوای امام‌حسین'ع' نه بر سر نماز بوده و نه بر سرِ ادب در جامعه؛ چراکه مردمِ زمانه‌ی حسین'ع' عابد بودند و اهل مستحبّات‌. آنچه امام را از مدینه برای قیام مضطر می‌کند، "دین‌داریِ گزینشی" مردم است که آنقدر دچار "تناقض" شده‌اند که حسین'ع' را دوست می‌دارند و هنگام ذبح او اشک چشم می‌ریزند! این جماعت حتی پشت ِ سر ولیدِ ملعون نماز صیح را ۴ رکعت اقامه می‌کنند و از متدین بودن خود مسرورند. مردم زمانه‌ی امام مردمی متناقض هستند. و چرا نمردند از آن‌همه تناقض؟! و چرا نمی‌میریم با این‌همه تناقضاتی که در دین‌داری خود داریم؟ به‌راستی مردم، مستِ کدام دین بودند که نمازِ صبح را ۴رکعت خواندند و ککشان هم نگزید؟! پس وقتی "گزینش" و "سلیقه" جایگزین "تکلیف" می‌شود، دیگر "ادبِ ظاهری" هم راهی از پیش نمی‌برد و "انسان" را غرق در "توهمِ دین‌داری" ساخته و موجودی "متکبر" و "خودخواه" می‌سازد. 🔻 امام می‌داند این مردم بنده‌ی دنیا شده‌اند و دین را در زندگی آنها "لَعِق" توصیف می‌کند. لعق، به معنای لقلقه‌ی زبان نیست؛ بلکه به‌معنای شیرینی اولیه‌ی آن آدامسی است که بعد از مزمزه کردن مابقی آن‌را دور می‌ریزیم. این یعنی ما از دین و امام، آنچه را که با منافع ما سازگار باشد قبول می‌کنیم و لاغیر. و با عنوان "امام برای همه‌ست"، روتوشی برای گناهان خود دست‌وپا می‌کنیم. 🔻 این‌‌که‌ در برنامه‌ی "مهلا" با سلبریتی‌هایی مواجه می‌شویم که از "ادبِ متوهمِ" عده‌ای سخن می‌گویند، دقیقا همان "ادبِ گزینشی" است که این انسان متکبر دوست دارد شرابش را بنوشد و در اسقاطیل کنسرتش را نیز برگزار کرده، اما نمازش را نیز قبل کنسرتش "قرائت" کند! و جای تعجب است مجری برنامه که هرچه دارد از امام‌حسین'ع' دارد، درقبال این سخن‌های "مبتذل" و "بی‌مبنا" به‌نشانه‌ی تایید سر تکان می‌دهد! آقای پویانفر، "ادب" را "آدابی" است که انسان "ادیب" درهر موضعی "موظّف" به رعایت آنهاست. نه در مجلس عزا می‌شود رقصید و نه در مجلس شادی می‌توان گریست. و آنکه یک گوشه از پازل شخصیتی امام‌ را بنابر منفعت‌ش قبول می‌کند، کاری جز ذبح "شخصیت" امام نمی‌کند. و باید سعی کنیم یک امام قلابی به مخاطب غالب نکنید؛ که امام برای شخص "تائب"، رئوف است و آغوشش باز، و شمشیرش برای تحریف کنندگان دین برّنده‌تر از رعد. و نه هرکه اشکی ریخت یقینا قلندری می‌داند و می‌شود تاج سرِ ما. میزان و سنجش ما تنها یک نماز و گریه نیست. آنکه وارد این خیمه شد و ادعای "محبّت" کرد، باید محبتش رنگ‌وبوی "سنخیّت" بدهد، وگرنه ادبی "مقطعی" دارد و این همان "دینِ گزینشی" است که امام با او "مبارزه" می‌کند. امیرحسن‌اوصالی 👇 پاراگراف را دنیال کنید. @paragraph_osali
درباب حادثه‌ی کتک‌خوردن زن چادری در شیراز روانشناس‌ها می‌گویند: یک "عکس" معادل با هزار "کلمه" است و منظورشان از این سخن، درباب اهمیت "فیلم" و "تصویر" در روند تربیت انسان است. شما با دیدن این تصویر چه کلماتی بر زبان‌تان جاری شد؟! "بنده" بحثی درباب مجازاتِ این "رفتار وحشیانه" ندارم، اما اگر این تصویر را به‌مثابه یک "متن" درنظر بگیریم، افراد داخل این تصویر همه‌گی "مردم‌ند"؛ مردمی که "ساختارِ معیوب" برای خلقِ "مهمانی چند کیلومتری" و حماسه‌ی "انتخابات" به‌آنها نیازِ مبرم دارد. نیازی که مصادیق‌ش را بارها در "صداوسیمای مِیلی" مشاهده کرده‌ایم. و این مردم نیز همانقدر که حاکمیت به حضورشان نیازمند است، به "امنیت" و "مهربانی" برای زندگی درکنار یکدیگر نیازمندند. کدام "روایتِ" غلط، یا کدام "تصمیم‌گیری" ناصواب این مردم را این‌گونه دربرابر هم قرار داده است؟ میان "ماجرای ماست" و این حادثه چه تفاوتی وجود دارد؟ آیا همه‌ی "ناهنجاری‌ها" آب در هاون "دوقطبی"‌کردن جامعه نمی‌کوبد؟ و دشمن از این کوبیدن‌ها کره نمی‌گیرد؟ "فرامتنِ" واقعه مارا به‌چه سمتی سوق می‌دهد؟ آیا غیر از این است که دوباره عده‌ای حزب‌اللهی افتاده‌اند به‌جان یکدیگر که چرا فلان‌جا کنش‌مند بودی و حالا منفعل شده‌ای؟! ماحصل یک فیلم که خود خروجی یک دوقطبی مخرّب در جامعه است، می‌شود یک دوقطبی جدید! و این دومینوی دوقطبی ادامه خواهد داشت تا ماجرای سطل‌های ماست دیگر... . مقصر کیست؟ مقصر این دومینوی مخرّب همان دست‌های پشتِ‌ پرده‌ای است که با شکست سیاست اولیه‌ی "گشت‌ارشاد" حالا با روند تازه‌ای سیاست ثانویه‌ی سخیف خود را با یک‌قدم عقب‌رفت به‌همراه تذکر "لسانی" بر "بی‌حجاب‌ها"، نه "ضعیف‌الحجاب‌ها" آغاز کرده‌اند! و حزب‌اللهی‌هایی که بر تمامی مفاسد اقتصادی، اجتماعی، ساختاری و... قلم خطاپوش می‌کشند و به‌حجاب دیگران تذکر می‌دهند! و چه خوش گفت حافظ شیرین‌سخن که: [ مرا که نیست ره و رسم لقمه‌ پرهیزی چرا ملامت رند شراب‌خواره کنم ]. وقتی ساختارِ معیوب و مبهم که تبیین صوابی به‌مردم ارائه نداده و هرروز یک لایحه‌ای درباب "عفاف و حجاب" شکل می‌‌دهد؛ پاسخ‌گو و روشنگر مسائل نیست، باید هم انتطار بدتر ازاین صحنه‌ها را از مردم داشته باشیم. مردمی که حرص و کینه‌ی ایجادشده از مسئولین صدرنگ را متأسفانه بر سر یکدیگر خالی می‌کنند‌. به روایت‌پژوهان مجازی بگویید، مشکل ما از نبودن روایتِ چنین زنانِ چادری قربانی نیست، بلکه ساختارِ فشل هیچ بستری برای ارائه‌ی این "روایت" فراهم نکرده است‌. روایت هست ولی بستر نیست. امیرحسن‌اوصالی پاراگراف را دنیال کنید 👇 @paragraph_osali
🟩تیرش به سنگ می خوره 🔻 به هدفش نمی رسه. 🔹️۱- یعنی در رسیدن به هدفش شکست می خورد. 🔸️۲- به کسی که بارها تصمیم می گیرد و هربار ناکام می ماند، این ضرب المثل را استفاده می کند. مسلما وقتی تیری به هدف نخورد مساوی با شکست است. 🔹️۳- گاهی در مورد بدخواهی های افراد که با شکت مواجه میشوند نیز این مثَل کاربرد دارد. مثلا یکی از دوستانتان بسیار حسودی شما را می کندو یکبار که خواسته مطلبی در کلاس بگوید که پیش استاد آبروی شما را ببرد و وجهه شما را خراب کند، کسی به او محل نداده و حتی خود استاد او را بابت این کار سرزنش کرده است. اینجاست که دوستدارانتان می گویند: حسابی حالش گرفته شد و این بار تیرش به سنگ خورد! 🔸️۴- کنایه از ناکام ماندن، شکست خوردن، به نتیجه نامطلوب رسیدن، تلف شدن تلاش ها و زحمت ها و … @paragraph_osali
يادداشتی درباب کتاب "حیدر" 🔻زبانِ قرآن زبانِ "توصیف" است و خدا در بسیاری از موارد برای ما "قصه" می‌گوید. وقتی خدا می‌خواهد درباب حضرتِ‌یوسف"ع" با ما سخن بگوید، شروع به قصه‌گویی می‌کند و از ماجرای خواب‌ دیدنِ یوسف"ع" شروع کرده و با اشاره به اینکه در این داستان، درس‌ها و عبرت‌هایی برای سائلین وجود دارد، کلام را در این مسئله تمام می‌کند که: [ ... داستان‌هایی که در قرآن مطرح می‌شوند، محال است "ساختگی" باشند؛ و "هدایت" و "رحمتی" برای مؤمنان هستند. پس مشاهده می‌کنیم خداوند متعال نیز در قرآن به مسئله‌ی "نگو! نشان بده" توجه بسیاری کرده و با "تصویر‌سازی" و "قصه‌گویی"، در راستای هدایت ما کلام را به‌رشته‌ی تحریر درآورده است. در همین راستا مشاهده‌ می‌کنیم که زبان برخی "روایات" ما نیز ساختاری توصیف‌گرایانه دارند، و گاهی معصوم"ع" با "تشبیه" و "تمثیل" لقمه‌ی تربیت را در وجود مخاطب می‌کارد. 🔻اما مسئله‌ی جدی‌ای که باید بدان توجه کرد این است که کلام خدا و معصوم"ع" در ادبیات دین "حجیت" داشته و با ادبیات ما تفاوت‌هایی دارند. ما به هیچ عنوان اجازه‌ی این امر را نداریم که با تصرّف در کلام معصوم"ع"، "شخصیت" و "منزلت" ایشان را "تنزل" داده و برای توجیهِ "تحریفِ" خود نیز از واژه‌هایی مثلِ "فرم"، "هنر"، "رمان"، و... استفاده بکنیم. 🔻باید دقت نمود که برای توصیف، باید حجّت اولیه‌ای داشته باشیم و با پرورش "کلیات" و "فضای حاکم" در گزاره، از "اضافه‌گویی" و "ابتذال‌گویی" اجتناب کنیم. کتابِ "حیدر" در این راستا یک اثر سخیف و مبتذل است که دارد با زبانی "اول‌ شخص" و الکن، شخصیت حضرتِ‌علی"ع" را تحریف کرده و بدون داشتنِ حجّت اولیه ، خلق "دیالوگ" می‌کند و عنوانش را نیز می‌گذارد: "داستانی‌محور"! 🔻رمان و داستان، ساختار و فرمی "تخیلانه" دارند که راهی به‌ساحتِ [زندگانی معصوم"ع"] پیدا نمی‌کنند، الا در کلیات و فضای حاکم. و با توجیه زندگینامه‌ی داستانی نوشتن، نمی‌توان هر خزعبلات ذهنی را به معصوم"ع" نسبت داده و عنوانش را "هنر" گذاشت. 🔻کتابِ "حیدر" نه تنها به معصوم"ع"، بلکه به شعور مخاطب نیز توهین می‌کند و با ساختن فضا و دیالوگ‌های "خیالی" و "مبتذل"، دچار "کذب‌گویی" می‌شود و اگر این کتاب را در ماه‌رمضان بخوانیم، روزه‌تان باطل خواهد شد، که سخن کذبی را به معصوم"ع" نسبت داده‌ایم. و سوال اساسی این است که نشر "کتابستان" چگونه و با چه دلیلی این آثار سخیف را منتشر و حمایت می‌کند. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
خلوت‌نشین گوشه‌ی ميخانه‌ام هنوز با واعظان مدعی بیگانه‌ام هنوز ساقی سخن ز نرگس مستت که می‌شود آماج تیر نرگس مستانه‌ام هنوز مست شراب نابم‌ و هشیار قافله من عاشق تغزل رندانه‌ام هنوز وقتی که صحبت از سر زلف تو می‌شود چون عاشقان کوی تو بی‌خانه‌ام هنوز ای آشنا مزن به پرم سنگ لایسود بر بام میکده پی یک دانه‌ام هنوز محرم نی‌ام اگر به‌سرای جنون و عقل در جست‌وجوی عقلم و دیوانه‌ام هنوز جانم فدای حافظ شیرین‌سخن، چون او شیرین شده‌ کلامم و جانانه‌ام هنوز امیرحسن اوصالی @paragraph_osali
برای شهدای شاهچراغ 🥀 چادر، کفن، گلوله، ردای شهادت است با من بیا حرم که صدای شهادت است این موهبت فلک به کسی رایگان نداد باید رها شوی که بهای شهادت است بانگ یزیدیان زمان می‌رسد به‌گوش "یا لیتنا" بگو که ندای شهادت است باید به‌ کربلای حسین اقتدا کنی چون مَعیَتِ حسین به‌صفای شهادت است "هرگز نمی‌رد آنکه دلش زنده شد به‌عشق" چون عشق او نوشته به‌پای شهادت است ساقی اگر به گلشن ارباب می‌روی با او بگو که دل به‌هوای شهادت است ما جان خود به‌غیر شهادت نمی‌دهیم کاین جان ما فقط به‌سرای شهادت است امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali
هوالمتین ▪️برای کاکوی شیرازی بیداری شب را بگذارید کنار خروار خروار کلمه، که از شرمِ نگاه کردنِ‌شان بر این عکس عذرِ به‌رشته‌ی تحریر درآمدن داشتند! هربار نوشتم و پاک کردم. هزار بار نوشتم و پاک کردم‌. اصلا واژه‌هایم حقیرتر از "هیبت" این قاب بودند. قابی که بدون "استدلال" ثابت کرد که هنوز همرزمان حججی‌ها و باقری‌ها زنده‌اند. قابی که ساعت‌ها دیوانه‌وار نگاه‌ش می‌کردم و بر داشتن چنین هم‌وطنی برخود می‌بالیدم. من هم مثل این رندِ شیرازی زرنگی می‌کنم و می‌خواهم روایت را از زاویه‌ی دید دیگری بنویسم. شما فکر می‌کنید مادر این کاکوی شیرازی وقتی این عکس را می‌دید، چه‌ گوهری در دلش می‌ریخت؟ اصلا می‌توانید درک کنید که درآن چند ثانیه چه به قلب مادرش گذشته است؟ مگر یک مادر می‌تواند در چند ثانیه دل از جوانش بِکَّند؟ مگر معامله با خدا به‌این زودی هم می‌شود؟ که اصلا آیا گل‌پسرش روسفید بزم شهادت می‌شود یا عزم شجاعت؟! همه از این کاکوی شیرازی نوشتند، اما من می‌خواهم از "خمینی" بنویسم. من می‌خواهم از "رند جماران" بنویسم. "شجاعت" و "جگری" که در این قاب می‌بینید، خمینی در انقلاب ۵۷ بر قلب مادران جامعه کاشت! مادرانی که سیاهی عفّت چادرشان از سرخی خون پسرهایشان مهم‌تر بوده و هست. که مهدی و آرمان و حسن و قاسم می‌دهند، ولی نخ معجر نمی‌دهند‌. و ننگ بر کلمات "متوهم" و "توخالیِ" زن، زندگی، آزادی که می‌خواهند "مادر" را از جامعه‌ی ما بگیرند. مادر، نماد وطن است. و من وطنم‌ را همانقدر دوست دارم که مادرم را. مادری که لالایی شبانه‌اش انگار این بیت حافظِ شیرین‌سخن بوده است: شهر خالی‌ست ز عشاق، بود کز طرفی / مردی از خویش برون آید و کاری بکند. و چه خوب برون آمد. و چه خوب که این کاکوی شیرازی، ناگهان پرده برانداخت و مستانه بر پیکرِ نحسِ آن خبیث تاخت و زمین‌ش زد. بر زمین‌ش کوبید. طوری که صدای کوبیدن‌ش می‌تواند موسیقیِ ساعتها خوابِ خوش همه‌ی "ما" بشود‌. من، عاشق حافظ بوده و هستم. من، شیراز را با حافظ می‌شناسم. اما بعد از دین این قاب، من، شیراز را با کاکوی خوش‌غیرت و مشتی شاه‌چراغ می‌شناسم. امیرحسن‌اوصالی @paragraph_osali