eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به زحمت دسته هاي فرغون را بلند کرد و به جلو راند. هرچند لحظه، خمپاره و توپ بي هدفي در دور و نزديكي شــان منفجر مي شــد. صداي شلیك گلوله و انفجار براي لحظه اي قطع نمي شــد؛ گرچه از گلوله باران روز اول کاســته شده بود. مصیب که ســرش رو به چرخ فرغون بود، سر، بلند کرد، به زحمت لبخند زد و پرسید: «بهنام... اين... آمبولانس... را... از... کجا... آوردي؟» بهنام که از زور و تقلا خیس عرق شده بود، خنده خنده جواب داد: «مگر يادت رفته؟ وقتي تو مسابقات کشتي اول شدم، اين را جايزه دادند!» مصیب خنديد. از گوشه ي لبش باريكه ي خون جاري شد. «پس... پس چرا... فقط يك... يك چرخ... دارد؟» «عراقي ها گشنه بودند، سه تا چرخ ديگرش را کوفت کردند!» چرخ فلزي فرغون با صداي بلند غیژ غیژ مي کرد. مصیب با درد خنديد. «حتما ًاين هم آژيرش است!» نزديك مسجد جامع رسیدند. بهنام در همان حال گفت: «فقط قول بده وقتي خوب شدي، کرايه ام را بدهي!» به مســجد جامع رســیدند، بهنام به مصیب نگاه کرد. مصیب لبخند بر لب، چشمانش باز مانده بود. فرغون از دست بهنام افتاد. با ناباوري جلو رفت. مصیب با چشــمان رو به آســمان شهید شده بود. بغض بهنــام ترکید. چند نفر آمدند و جنازه ي مصیب را داخل حیاط مســجد جامع بردند. بهنام به گوشــه ي حیاط رفت. به ديوار تكیه داد و شانه هايش لرزيد. در هر گوشــه ي حیاط، عده اي مشــغول کاري بودند. در زاويه ي راست، يك چادر بهداري بود. چند دکتر و پرســتار به مجروحین مي رســیدند. در زاويه ي چپ، خانم ها در حال پختن غذا بودند. ده ها نوجوان و جوان در حال درســت کردن کوکتل مولوتف بودند. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
یادوخاطره جمیع شهدای آتش نشان ویژه شهدای حادثه پلاسکو در۳۰ دی ۱۳۹۵ گرامی باد. شادی ارواح طیبه شهدافاتحه مع الصلوات @parastohae_ashegh313
فتح المبين جمعي از دوستان شهيد شب بعد دوباره حركت نيروها آغاز شد. گروه تخريب جلوتر از بقيه نيروها حركت مي كرد، پشت سرشان علي موحد، ابراهيم و بقيه نيروها قرار داشتند. هر چه رفتيم به خاكريز و مواضع توپخانه دشمن نرسيديم! پس از طي شش كيلومتر راه، خسته و كوفته در يك منطقه در ميان دشت توقف كرديم. علــي موحد و ابراهيم به اين طرف و آن طــرف رفتند. اما اثري از توپخانه دشمن نبود. ما در دشت و در ميان مواضع دشمن گم شده بوديم! با اين حال، آرامش عجيبي بين بچه ها موج مي زد. 🌹🌹🌹🌹 به طوري كه تقريباً همه بچه ها نيم ساعتي به خواب رفتند. ابراهيــم بعدهــا در مصاحبه با مجله پيــام انقاب شــماره فروردين 1631 مي گويد: آن شب و در آن بيابان هر چه به اطراف مي رفتيم چيزي جز دشت نمي ديديم. لذا در همانجا به سجده رفتيم و دقايقي در اين حالت بوديم. خدا را به حق حضرت زهرا(س)وائمه معصومين قسم مي داديم. @parastohae_ashegh313
🏴 من را دیده‌ام. اما نه در سال 61 هجری. در سال به سال دهه 90 شمسی.🌺🌺 وقتی همسر بالای پیکر شوهرش گفت: «به به! زینت ارباب شدی! نوش جونت!»😂😂 وقتی مادر شهید محمدخانی بالای قبر پسرش رجزخوانی کرد: «پسرم شنیدم مردانه با اشقیا جنگیدی و دشمن را تار و مار کردی و رعب در دل‌شان انداختی. شنیدم تو همچون همت لشکر بودی. آفرین پسرم!» وقتی مادر خبر شهادت پسرش را شنید گفت: «محمدحسینم به آرزوش رسید. من اگر هزارتا محمدحسین هم داشتم همه فدای امام حسین... همه زندگیم فدای امام حسینه!»😔😔 وقتی مادر گفت: «آقا که آمد بالاسرش و تابوتش رو بوسه زد گفتم خوشا به لیاقتت مادر!»😭 وقتی مادر شهید باافتخار گفت: «اگه شهید نمیومد جلو اسم امیرحسینم باورم نمی‌شد!» ✍️ 🌺🌺🌺 @parastohae_ashegh313
💕 همسر شهید می‌گفت؛ صحبت‌های ما خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید کرد، او بارها گفت که یک می‌خواهد. شاید کسی که به خواستگاری می رود بگوید همسر و همدم می‌خواهد اما مصطفی گفت که همسنگر می‌خواهد. بعد از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده ؟ او گفت: « جنگ ما در حال حاضر جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما . اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگیه تا وقتی من انجام می‌دهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند ». 🍃 🌷 یادش با ذکر @parastohae_ashegh313
دل میزنم به دریا.mp3
12.53M
🕊🌿🌸 دل میزنم به دریا پا میزارم به جاده....... 🔹 💐با حال خوب گوش کنید 🕊🥀 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀 @parastohae_ashegh313
🌹🍃 در غروب جمعه، 7 بار این دعا را بخوانید و تا هفته بعد از بلایا محفوظ بمانید 🌺🍃 مرحوم آخوند ملامحمدباقر فشارکی رحمةالله علیه در یکی از کتاب های خود نقل نموده است: کسی که وقت غروب روز جمعه این دعا را 7 مرتبه بخواند، از بلیات تا هفته بعد محفوظ می ماند ان شاء الله: ✨«اللَّهُمَ‏ صَلِّ‏ عَلَى سَیِّدِنَا‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِ‏ مُحَمَّد؛ وَ ادْفَعْ‏ عَنَّا الْبَلاءَ الْمُبْرَمَ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأرْضِ، إنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»✨ 📚ابواب الجنّات في آداب الجمعات ص26 @parastohae_ashegh313
📚برشی از کتاب لبخند پاریز چند ماه بعد محمدعلی رفت پاریز و پدر و مادرش را برد مشهد. کار همیشگی‌اش بود. پدر و مادر را می‌برد مشهد؛ زیارت. پدرش را برد کنار ضریح امام رضا (ع) و گفت برایش دعا کند که شهید شود. حاج‌علی‌آقا ایستاد جلوی ضریح، دست‌هاش را گرفت جلوی صورتش. اشک‌های پیرمرد جلوی پیراهن آبی‌اش را خیس کرده بود. بلندبلند دعا کرد. آقاجان شما واسطه شو این محمدعلی ما شهید بشه. محمدعلی دوزانو نشست پایین پای پدرش و دست‌هاش را گرفت جلوی صورتش و آرام گریه کرد. حاج‌علی‌آقا دیگر نتوانست روی پا بایستد؛ نشست. محمدعلی دست‌هاش را انداخت دور گردن باباش و صورتش را پنهان کرد توی سینهٔ حاجی و هق‌هق گریه کرد. 📍زندگی‌نامه شهید سرتپ‌ دوم پاسدار محمدعلی الله دادی 🕊🌱 💌@parastohae_ashegh313
دلانہ✨ زمانه عجیبی است! برخی مردمان، امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را... میدانی چرا؟ امام گذشته را هرگونه که بخواهند تفسیر میکنند!!! اما امام حاضر را باید فرمان برند!!! و کوفیان اینگونه عاشورا را رقم زدند... _شهید‌مرتضیٰ‌آوینی🌱 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 🔻به جمع ما بپیوندید↓ 『◆ @parastohae_ashegh313
شهدا....! همان ها که به عشق آمدند در فکه؛ آنها که برایشان یک عمر بود، نه یک روز! همان ها که به مقام ( مَن عَرَف رَبّه )رسیده بودند... . خوبانی که تا پای جان وقوف کردند در ... و عشقشان شد سرزمینِ نخل های بی سرِ،! آنها که در زمزم دست از "خود" شستند... . و در منای خود را قربانی کردند... شیر دلانی که به ندای پدر اُمت لبیک دادند... و از اسماعیل به مسلخِ رفتند... . و وقتش رسیده بود که بندگان حقیقی سیر الی اللهی شان را جشن بگیرند ؛ در لباس شهادت... ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🥀 🍃 @parastohae_ashegh313
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد 🕊امروز ۱ بهمن دی سالروز شهادت 🌹شهید مدافع حرم اکبر شهریاری 💐شادی روح پرفتوح شهید . @parastohae_ashegh313
💠 شهیدی که در زمان جنگ دشمن برای سرش جایزه ای بیشتر از فرمانده اش تعیین کرده بود! 💠 در لحظه شهادت قرآن را بوسید و زیر لب امام زمان (عج) را صدا میزد. 💠 در عملیات حصر آبادان توانست با اسلحهٔ خالی چند عراقی را اسیر کند‌. 💠 قبل از انقلاب، عکس شاه را از سر در مدرسه پایین آورد و به جایش عکس الاغ گذاشت! 💠 حاج قاسم درمورد ایشان گفتند: حاج مهدی کازرونی کلید لشکر بود و قسم میخورم در وجودش ذره ای ترس وجود نداشت! 🌷 @parastohae_ashegh313
و سلام بر او که می گفت: «خدا، خدا، خدا همه چیز دست خداست تمام مشکلات بشر به خاطر دوری از خداست» قهرمان من رفیق آسمانی من @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسمان، وسعت چشمان تو را کم دارد دلم اندازه زیبایی تو غم دارد همچو رودی که صدای عطشش می آید... دل دیوانه من از تو خوشش می آید...🥀 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به زحمت دسته هاي فرغون را بلند کرد و به جلو راند. هرچند لحظه، خمپاره و توپ بي هدفي در دور و نزديكي شــان منفجر مي شــد. صداي شلیك گلوله و انفجار براي لحظه اي قطع نمي شــد؛ گرچه از گلوله باران روز اول کاســته شده بود. مصیب که ســرش رو به چرخ فرغون بود، سر، بلند کرد، به زحمت لبخند زد و پرسید: «بهنام... اين... آمبولانس... را... از... کجا... آوردي؟» بهنام که از زور و تقلا خیس عرق شده بود، خنده خنده جواب داد: «مگر يادت رفته؟ وقتي تو مسابقات کشتي اول شدم، اين را جايزه دادند!» مصیب خنديد. از گوشه ي لبش باريكه ي خون جاري شد. «پس... پس چرا... فقط يك... يك چرخ... دارد؟» «عراقي ها گشنه بودند، سه تا چرخ ديگرش را کوفت کردند!» چرخ فلزي فرغون با صداي بلند غیژ غیژ مي کرد. مصیب با درد خنديد. «حتما ًاين هم آژيرش است!» نزديك مسجد جامع رسیدند. بهنام در همان حال گفت: «فقط قول بده وقتي خوب شدي، کرايه ام را بدهي!» به مســجد جامع رســیدند، بهنام به مصیب نگاه کرد. مصیب لبخند بر لب، چشمانش باز مانده بود. فرغون از دست بهنام افتاد. با ناباوري جلو رفت. مصیب با چشــمان رو به آســمان شهید شده بود. بغض بهنــام ترکید. چند نفر آمدند و جنازه ي مصیب را داخل حیاط مســجد جامع بردند. بهنام به گوشــه ي حیاط رفت. به ديوار تكیه داد و شانه هايش لرزيد. در هر گوشــه ي حیاط، عده اي مشــغول کاري بودند. در زاويه ي راست، يك چادر بهداري بود. چند دکتر و پرســتار به مجروحین مي رســیدند. در زاويه ي چپ، خانم ها در حال پختن غذا بودند. ده ها نوجوان و جوان در حال درســت کردن کوکتل مولوتف بودند. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
فتح المبين جمعي از دوستان شهيد او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و امام زمان(عج) فقط آقا را صدا مي زديم و از او كمك مي خواســتيم. اصاً نمي دانستيم چه كاركنيم. تنها چيزي كه به ذهن ما مي رسيد توسل به ايشان بود. 🌹🌹🌹🌹 هيچكس نفهميد آن شب چه اتفاقي افتاد! در آن سجده عجيب، چه چيزي بين آن ها و خداوند گفته شد؟ اما دقايقي بعد ابراهيم به سمت چپ نيروها كه در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت! پس از طي حدود يك كيلومتر به يك خاكريز بزرگ مي رسد. زماني هم كه به پشــت خاكريز نگاه مي کند. تعداد زيادي از انواع توپ و ســاح هاي سنگين را مشاهده مي کند. نيروهــاي عراقي در آرامش كامل اســتراحت مي كردنــد. فقط تعداد كمي ديده بان و نگهبان در ميان محوطه ديده مي شــد. ابراهيم سريع به سمت گردان بازگشت. ماجرا را با علي موحد در ميان گذاشــت. آن ها بچه ها را به پشــت خاكريز آوردند. در طي مســير به بچه ها توصيه كردند: تا نگفته ايم شليك نكنيد. در حين درگيري هم تا مي توانيد اسير بگيريد. 🌹🌹🌹🌹 از سوي ديگر نيز گردان حبيب به فرماندهي محسن وزوايي به مقر توپخانه عراق حمله كردند. آن شــب بچه ها توانســتند با كمتريــن درگيري و با فريــاد الله اكبر و ندای يازهرا(س) توپخانه عراق را تصرف كنند و تعداد زيادي از عراقي ها را اســير بگيرند. تصرف توپخانه، ارتش عراق را در خوزستان با مشكلي جدي روبرو كرد. بچه ها بافاصله لوله هاي توپ را به سمت عراق برگرداندند. @parastohae_ashegh313
👈 امروز توی این تاریکی‌های عالم مجازی بدونِ دو رکعت نماز نیای پشت کامپیوتر بشینی، بدون وضو نشینی؛ 👈 یه موقع‌هایی برا خودت یه روضه بذار، یه ذره اشک بریز، بذار این کلیدهای کامپیوتر با اشکات به همدیگه سیماشون وصل بشه! 🍃 حاج حسین یکتا @parastohae_ashegh313
سلام علیکم هل من ناصر ینصرنی جلسه توجیهی برنامه های سفره خانه شهدا یکشنبه ۲بهمن ماه ،ساعت ۱۶ مکان : حرم‌مطهر صحن صاحب الزمان طبقه بالای صحن، منتظر قدوم مشتاقان خادمی شهدا هستیم گروه فرهنگی تبلیغی شهید گمنام
🌵صفات بارز اخلاقی: مهربان، شوخ طبع، صبور، خنده رو، ماخوذ به حیا، فداکار، مسولیت پذیر، مشتاق در انجام کار خیر، صادق و بی ریا 🌵علایق: فعالیت ورزشی، مسافرت، حضور در هییت‌های مذهبی، علمداری حضرت ابولفضل العباس «علیه السلام»، دایر کردن چای خانه اباعبدالله الحسین «علیه السلام» در دهه‌ی اول محرم،••• تکاور مدافع حرم @parastohae_ashegh313