eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.2هزار عکس
3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر به گريه افتاد. بهنام با ناراحتی گفت: چرا گريه می کنی مادر جان؟ ـ آخر تو هنوز کوچكی. غسل شهادت برای تو زود است. ـ زير اين همه توپ و خمپاره هر لحظه امكان شــهادت اســت. من هم مثل ديگران. چه فرقی می کند. چه بهتر که با بدن تمیز و گرفتن غســل شهادت به آرزويمان برسیم. خب مادر جان فردا صبح با هم راهی می شويم. باشد؟ ـ آخر کجا برويم؟ ـ مگر بابابزرگ و فامیل در امیديه نیستند؟ می برمتان آنجا. آن شب مادر به خاطر بهنام يك شام لذيذ تهیه کرد. بهنام برای شهرام لقمه می گرفت و بهرام را می خنداند. مهنوش فقط برای خوردن شــیر مادر، از بهنام جدا می شد. *** بچه ها خوابشان برده بود. فقط بهنام و مادر بیدار بودند، مادر زير نور کم جان فانــوس در حال وصله زدن پارگــی لباس بهنام بود. بهنام مهنوش را در آغوش گرفته و تكانش می داد. مادر گفت: نمی دانم چرا چند روزه که همه اش ياد زمان تولدت می افتم. بهنام لبخندزنان گفت: و ياد مسجد سلیمان، درسته؟ مادر ســر تكان داد و به فكــر فرو رفت. بهنام در دوازدهــم بهمن دنیا آمد. در بیمارســتان نفت مسجدســلیمان. بهنام را پنج ماهه بــاردار بود که به خانه پــدرش در مسجدســلیمان رفــت. منزل پــدری اش در محلــه «کلگه» جنب مسجد «صاحب الزمان(عج)» بود. پدربزرگ مادری بهنام اسمش مهديقلی بود. مهديقلی محمدی. مورد احترام تمام شــهر با ريشه ای بختیاری که در شرکت نفت مسجدســلیمان شــاغل بود. حافظ و قاری قرآن و بــه هفت زبان خارجی مسلط بود. بهنام اولین نوه اش بود و خودش اسم او را انتخاب کرد. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
شهید "محمدحسین حمزه" اهل خطه کویر ایران، سمنان است. روز لیله الرغائب سال 65 به دنیا آمد. وی به عنوان مدافع حرم از حریم اهل بیت(ع) دفاع کرد و در روز لیله الرغائب سال 95 در حلب سوریه بر اثر اصابت گلوله مستقیم توپ به ناحیه گردن، دست راست و چپ و پهلوی چپ به شهادت رسید. وصیت نامه شهیدمدافع حرم شهید محمد حسین حمزه فرزندان عزیزتر از جانم، بدانید ولایت مطلقه فقیه یعنی ولایت امام زمان(عج) و پیامبر اعظم(ص) و ولایت خداوند. هرکس که این ولایت را در آشکار و پنهان قبول ندارد و فکر می‌کند که دیکتاتوری است، بداند که با این کار تمام زندگی خود را زیر سوال برده و زندگی‌اش باطل و بر باد فنا استوار است. - و اما بدانید ای فرزندانم، محمد محسن و زینب گلم (البته شاید سومی هم در راه باشد و من بی خبرم) که دشمن به هر روشی می‌خواهد شما را نابود کند و با هر ابزاری وارد می‌شود. هوشیار باشید که اسیر زیبایی‌هایی که دشمن فراهم می‌کند نشوید. چرا که اول می‌خواهد دینتان را از دنیایتان جدا کند و بعد دینتان را از بین ببرد و در آخر هم خودتان را. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجروحيت مرتضي پارسائيان، علي مقدم ابراهيم تا آخرين مرحله كار حضور داشــت، در زمان تصرف ســنگرهاي پاياني دشمن در آن منطقه، مورد اصابت قرار گرفت. بين راه دائماً گريه مي كردم. ناراحت بودم، نكند ابراهيم... نه، خدا نكنه، از طرفي ابراهيم در شب اول عمليات هم مجروح شده بود. خون زيادي از بدنش رفت. حالا معلوم نيست بتواند مقاومت كند.پزشــك بهــداري دزفول گفت: گلولــه اي كه به صورت خــورده به طرز معجزه آسائي از گردن خارج شده، اما به جايي آسيب نرسانده. ☘☘☘☘☘ اما گلوله اي كه به پا اصابت كرده قدرت حركت را گرفته، استخوان پشت پا خرد شده. از طرفي زخم پهلوي او باز شده و خون ريزي دارد. لذا براي معالجه بايد به تهران منتقل شود. ابراهيم به تهران منتقل شد. يك ماه در بيمارستان نجميه بستري بود. چندين عمل جراحي روي ابراهيم انجام شــد و چند تركش ريز و درشــت را هم از بدنش خارج كردند. ابراهيــم در مصاحبه با خبرنگاري كه در بيمارســتان به ســراغ او آمده بود گفت: با اينكه بچه ها براي اين عمليات ماه ها زحمت كشيدند و كار اطاعاتي كردنــد. اما با عنايــت خداوند، مــا در فتح المبين عمليــات نكرديم! ما فقط راهپيمائي كرديم و شعارمان يا زهرا(س)بود. آنجا هر چه كه بود نظر عنايت خود خانم حضرت صديقه طاهره بود. @parastohae_ashegh313
• تو زندگیم تویـے تنھا رفیقِ من . ♥
هیچ بودم ، پوچ بودم ناامید از تمام دنیا و این زندگۍ .. تا اینکھ سلام‌برابراهیم را خواندم ابراهیم ؛ شعبه‌ای از کشتی ِ نجات است .🌱 | | @parastohae_ashegh313
🤎 دو راهکار اصلی که انسانِ مؤمن را به مقام "" میرساند: ✨- اشک ✨- عبور از نفس • (حفظه اللّٰه تعالی) • @parastohae_ashegh313
اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ تَحْتَ رایَةِ وَلِیِّکَ الْمَهْدِیّ(عج) @parastohae_ashegh313
مَهدی جان آرزو کَردَنَت‌کِه مَحال نیست 🌙🐋اِمشب آرزویِ آمَدنت رو بِ آسمان میفِرِستم شاید براورده شُد🌿 خدارو چِه دیدی؟! @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 🕊 🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱 🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊 🥀 🍃 @parastohae_ashegh313
🌹 این تصویر را قاب کنیم بالای سرمان ، در محل کار بگذاریم تا فراموش نکنیم ، میزی را که بر آن تکیه کرده ایم به برکت جانفشانی مردان میدان است. 🇮🇷 مردانی که رفتند تا راه گم نشود ، مردانی که رفتند تا معنی دیگری را از خدمت ارائه دهند 🌷 🌹🌺 یاد شهداء.. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خودم انجام می دهم. بهنــام به حیاط رفــت. با چند رديف آجر يك اجاق کوچك درســت کرد و تكه های چوب را وسط اجاق به آتش کشید و ديگ بزرگی پر از آب کرد و روی اجاق گذاشــت. آفتاب در حال طلوع بود که آب گرم شــد. مادر بهرام و شهرام و مهنوش را به حمام برد و به ســرعت آنها را شست و غسل داد. خودش هم با لباس غسل گرفت. بهنام با نگرانی گفت: مادر جان سرما می خوريد. ـ اشــكالی ندارد. اين طوری با لباس بهتره. می ترســم خدای نكرده بمباران شويم. نمی خواهم بدون لباس شهید بشوم. بهنام هم با لباس و به سرعت غسل شهادت گرفت. خودش را خشك کرد و دنبال ماشــین رفت. نزديك مسجد جامع يكی از آشناها را ديد که می خواست خانواده اش را با وانت ببرد. بهنام سوار وانت شد و جلوی خانه رسیدند. گلوله باران شروع شده بود. توپها و خمپاره ها بی وقفه بر خرمشهر می باريد. زمین از انفجار می لرزيــد. دود و آتش از خانه های اطراف شــعله می کشــید. بهنام به ســرعت مختصــر لوازمــی که مادرش جمع کرده بود را به پشــت وانت انتقال داد. مادر دلش نمی آمد خانه و بهنام را ترك کند. مهنوش از آغوش بهنام جدا نمی شــد. بهرام و شــهرام هم بهانه گرفته و دست بهنام را گرفته و گريه می کردند. بهنام مستأصل مانده بود چكار کند. مادر گفت: تو هم با ما بیا. ما را به جايی برسان و برگرد. 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجروحيت مرتضي پارسائيان، علي مقدم ابراهيم ادامه داد: وقتي در صحرا، بچه ها را به اين طرف و آن طرف مي برديم و همه خسته شده بودند، سجده رفتم وتوسل پيدا كردم به امام زمان(عج) از خود حضرت خواستيم كه راه را به ما نشان دهد. وقتي سر از سجده برداشتم بچه ها آرامش عجيبي داشتند، اكثراً خوابيده بودند. نسيم خنكي هم مي وزيد. من در مسير آن نسيم حركت كردم. ☘☘☘☘☘ چيز زيادي نرفتم كه به خاكريز اطراف مقر توپخانه رســيدم. در پايان هم وقتي خبرنگار پرسيد: آيا پيامي براي مردم داريد؟ گفت: «ما شرمنده اين مردم هستيم كه از شام شب خود مي زنند و براي رزمندگان مي فرســتند. خود من بايد بدنم تكه تكه شود تا بتوانم نسبت به اين مردم اداي دِين كنم!» ابراهيم به خاطر شكستگي استخوان پا، قادر به حركت نبود. پس از مدتي بستري شدن در بيمارستان به خانه آمد و حدود شش ماه از جبهه ها دور بود. اما در اين مدت از فعاليت هاي اجتماعي و مذهبي در بين بچه هاي محل و مسجد غافل نبود. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠شهراگرجای‌ماندن‌بودکه هامی‌ماندند،نه‌آنکه‌روی‌ خاک‌های‌فکه‌معراج‌برای‌خودشان‌بسازند! 💠درس‌و‌دانشگاه‌اگرقراربود‌ رفاه‌و‌سعادت‌بدهدکه‌ های‌کت‌و‌شلواری‌،دانشگاه‌برکلی کالیفرنیارارهانمی‌کردندتالباس‌چریکی‌ بپوشندودرکوچه‌پس‌کوچہ‌های‌کردستان ردمنافقین‌بزنند! 💠کُرسی‌اگرارزش‌داشت هاآن‌رارهانمی‌کرند تابہ‌پروازدرآیند؛ 💠دنیااگرلیاقت‌ماندن‌داشت‌که مانمی‌رفت... دل‌به‌چه‌می‌بندیم؟ دنبال‌چه‌می‌دویم؟ نه‌که‌اینها‌بدباشد،نه‌!همه‌اش‌خوب! همه‌اش‌نوش‌جان‌آنها‌که‌طالبش‌هستند، اما.. امابایدپی‌عقیده‌دوید، بایدجنگید! بایدزنده‌ماند‌برای‌هدفی‌که‌فنا‌دراوراه‌ندارد پس تا شهیدانه زندگی نکنیم ، شهید نمی شویم ....😔🥀 @parastohae_ashegh313
🌷هر وقت می دید بچـــه‌ها مـشـغــول غیبت کسی هستند مــرتب می‌گـفـت: صلوات بفــرست! یا بـه هــر طریقی بحث را عوض می کرد... 💎 هیچ گاه از کسی بد نمی‌گفت، مگر به قصد اصلاح کردن... هیچ وقت لباس تـنگ یا آسـتین کـوتـاه نمی پـوشــید... 🌻بارهــا خــودش را به کارهای سخت مشغول می کرد. زمانی هم که عـلـت را سؤال می کردیم می گفت:«برای نفس آدم این کارها لازمه». شهید ابراهیم هادی ═✧❁🌸❁✧═ @parastohae_ashegh313 ═✧❁🌸❁✧═