eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.1هزار عکس
3.5هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 📖 صفحه۳۷ شرکت در ختم قرآن برای فرج @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 ✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨ 🌷شادی روح شهدا_ @parastohae_ashegh313
🔶 زمانی که کار آزاد داشت و بنایی می‌کرد، کمتر کارگری بود که باهاش دووم بیاره، می‌گفت: 🌷 من نونی که میخورم باید حلال باشه. معتقد بود که روز قیامت باید، من از این صاحب کار طلب داشته باشم نه بدهکارش باشم. ✨کارش واقعا عالی بود و یه ذره از کارش نمی‌دزدید. هر خونه‌ ای که می‌ساخت فرض می کرد برای خودش می‌سازه، بناها که تعطیل می‌کردن، اون صبر می‌کرد و مثلا پانزده یا بیست دقیقه بیشتر کار می‌کرد تا احیانا کم کاری نکرده باشه.. فرمانده تیپ جواد الائمه (علیه‌السلام) شهادت: ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ @parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🍃🌸🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زین‌الدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #
🍃🌸🍃 🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه 📔کتاب ستارگان حرم کریمه - سی و نهم عراقی ها که آمدند روی دامنه ، نیروهای بالای تپه افتادند توی حلقه محاصره .شرایط سختی بود.با چندتا تانک پایین تپه ، منتظر دستور فرمانده بودیم که گفتند مجروح شده .مانده بودیم چه کار کنیم. جوان کم سن وسالی با یک لباس رنگ و رو رفته ی بسیجی آمد وگفت ((دامنه رو بگیریدزیر آتش.)) گفتم ((ما خودمون مسئول داریم ، ازتو دستور نمی گیریم.)) توی همین گیر رودار معاون فرمانده آمد.جوان رو که دید، بغلش کرد و بوسید. گفت(( هرچی ایشون می گن انجام بدید.)) تازه آن جا آقامهدی را شناختم. ✍🏻نویسنده کتاب 🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زین‌الدین ... @parastohae_ashegh313 ━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
شهید خیزاب هیچ خانم نامحرمی را نگاه نمی‌کرد، 🍃__ و همیشه می‌گفت اگر قرار است چشمی به آقا (عجل‌الله) بیفتد نباید با نگاه به نامحرم آلوده شود در خیابان هم که بودیم همیشه ملاحظه می‌کرد که نگاهش به نامحرم نیفتد و مراعات می‌کرد. @parastohae_ashegh313
بیشتر روزها، آفتاب را نمی دیدیم. برف تقریباً ، هر روز می بارید و حسین پارو روی دوش می انداخت و از داخل مهتابی روی پشت با م می رفت و یک تنه، تمام برف ها را توی کوچه می ریخت و برای برگشــتن از همان پشــت بام، روی برف های توی کوچه که تا سینۀ دیوار بالا آمده بودند، می پرید. بیشتر شب های طولانی زمستان، عمه و بچه هایش میهمان ما می شدند و گاهی هم، ما به طبقۀ پایین می رفتیم. زیر کرسی گرمِ عمه، می نشستیم و از کِشمش، مویــز و گردویــی کــه حســین از بــاغ عمه آورده بــود، می خوردیم. باغ مثل همین خانــۀ بــزرگ، ارث پــدری عمــه و پــدرم بــود کــه بعد از فوت پدر و مادرشــان به آن ها رسیده بود. تا اینجای قصۀ زندگی مشــترک با خانوادۀ عمه را می دانســتم. امّا از ماجرای مهاجرت آنان از آبادان به همدان بی خبر بودم تا اینکه در یک شــب ســردزمستانی، دور کرسی نشستیم. منقل زیر کرسی، گرما نداشت. با همۀ اشتیاقی که برای شــنیدن ماجرای زندگی عمه و بچه هاش، داشــتم، دســت وپاهام ســرد بــود. ایــران و افســانه هــم دل ودمــاغ قصه گــوش کردن، نداشــتند. مادرم چند تکــه زغــال ســرخ آورد. پــدرم ســینی منقــل را از زیــر کرســی کشــید بیــرون، آرام روی خاکســتر فــوت کــرد و زغال هــای ســرخ را روی آن گذاشــت و ســینی و منقــل را هــل داد ســر جــاش و چنــد تلمبــه بــه چــراغ تُــوری زد. کرســی کــه داغ شــد، لحــاف کرســی را تــا روی شــانه هایمان بــالا کشــیدیم و زیــر نــور پــر فروغ چــراغ تُــوری، چشــم بــه دهان آقام دوختیــم. مثل یک قصه گو برایمان تعریف کرد که: «شــوهرعمه، آدم زحمت کش و عرق ریزی بود که تو شــرکت نفت آبادان کار می کرد. 🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀 @parastohae_ashegh313