📓فراتر از زمان
✍🏻بخشی از وصیت نامه
#شهیدسیدمحمودافتخاری
💢 ای برادرانی که مسئولیت گرداندن چرخ های جمهوری اسلامی را به دوش گرفته اید، به خدا #مسئولید!
مسئولیتی سخت!
📛 آتش در کنار شماست و بهشت در طرف دیگرتان. به خدا اگر کوتاهی کنید، اگر دقت کافی و بینش و عملکرد قرآنی و... نداشته باشید.
⭕️ به خدا برادران، اگر به جای پیاده کردن احکام اسلام و عمل به قوانین اسلام، پیروی هوای نفس و کبر و غرور خویش کنید، نابود می شوید هیچ گاه مغرور نشوید، حتی در اوج قدرت و پیروزی!!
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایت فرزند #شهید_سلیمانی (حساسیت به مصرف بیت المال)
⭕️ هرکس از خدا ترسید خدا همه چیز را از او میترساند....
🌹ان شاءالله روح امام ره و همه #شهدا غریق رحمت الهی
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
🕊 دستمان نمیرسید
به بلنداے آسمان #شہادت!
اما دست به دامان شما شدیم؛
ای شہید...
تا شاید ضمانتمان را بکنید :)
🌷یاد کنیم از شهدا، بالاخص مدافع حرم، #شهیدغلامرضالنگریزاده با ذکر سه صلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
❥🔗🌹
_حِجـᰔــــآب سَنگر؎ أست ،
آغشـــــتِہ بہ خـــــونِ مَــ✿ـــن ۔۔؛
ڪہ أگر آن رٰا حِفـــــظ نڪُنید۔۔!!
بِہ خـــــون مَن خیـــــآنت ڪَردهاید۔۔𑁍
[ _#شهیـــــداحمدپناهـے۔۔ ❀]
#حجاب #شهیدانه
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#قسمت345
یــک روز خانــم حاج آقــا ســماوات از همــدان زنــگ زد و گفت:«پروانه خانــم، عروسی دخترم فاطمه است. شما دعوتید. به حسین آقا هم زنگ زدم. ایشون هم گفت سعی می کنم بیام.» راستش تعجب کردم. چند ماه از رفتن حسین به دمشق می گذشت. بارها من و بچه ها اصرار کردیم که: «دلمون تنگ شده، بیا.» و جواب شنیدیم که: «سرم شلوغه نمی تونم بیام.» موعد عروسی رسید و ظهر همان روز، حسین با یک پرواز از دمشــق به تهران آمد. گفتم: «باورم نمی شــه اومده باشــی.» گفت: «بچه های حاج آقا سماوات مثل بچه های خودم هستن، باید میومدم.» بچه ها از دیدن حسین به وجد آمده بودند و رفتن با او به عروسی این شادی را دو چنــدان می کــرد و جالب تــر اینکــه عروســی دخترِ دکتر باب الحوایجی نیز همان شــب بود. از تهران به همدان رفتیم. تو ی هر دو مراســم شــرکت کردیم. رفقای حسین از دیدنش سیر نمی شدند. همه می دانستند که مدتی است به سوریه رفته ولی کسی جز ما نمی دانست که او همین امروز از سوریه آمده است. فقط دلمان خوش بود که حداقل یک هفته پیش ماست. اما خیلی زود این شــادی نیم روزه تمام شــد. همان شــب حســین گفت: «بریم تهران.» بچه ها جا خوردند. با تعجبی که چاشنی ناراحتی داشت، پرسیدم: «چرا این قدر زود؟!» گفت: «فردا با یه پرواز ترابری باید برگردم دمشــق.» غمی به مراتب ســنگین تر و بیشتر از این شادی نیم روزه به دلم نشست اما دم بر نیاوردم، مبادا بچه ها غصه بخورنــد و بــه پدرشــان اعتــراض کننــد. حتــی برای اینکه زهــر این غم را بگیرم، برای حمایت از او گفتم: «با این مشغله ای که شما داری، یه روزم غنیمته.» کســی حرفــی نــزد. بچه هــا هنــوز گــرم لحظات حضــور بودند. فــردا صبح وقت بدرقه، دور از چشم بچه ها گفتم: «مثل یه خواب بود، کوتاه ولی شیرین. حیف زود تموم شد.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
#قسمت346
گفته بود: «برای میلاد حضرت زهرا و روز زن به تهران می آم.» بچه ها کیک بزرگی برای من سفارش دادند که به دست حسین، بریده شود. جمع شدیم وچشم به راه ماندیم اما به جای زنگ در، زنگ گوشی، به صدا درآمد واسم «باباحسین» افتاد. فهمیدم که آمدنی نیست. و عذر خواهی کرد و گفت: «نتونستم بیام ولی به یادت بودم. نشون به اون نشون که یه سکه طلا از لبنان برات خریدم، سالار.» گلایــه ای نکــردم. گوشــی را بــه تک تــک بچه هــا دادم وصدایــش را شــنیدند و غم نبودنش برایشان تازه شد. زهرا و سارا نگاه به چشم های من دوخته بودند و منتظر عکس العمل بودند، خواســتم خونســرد نشــان بدهم. کیک را وســط گذاشتند و شمع ها را روشن کردند و چراغ ها را خاموش، که بغضم ترکید. مدتی بعد، نوبت ســارا می شــد که برایش جشــن تولد بگیریم. صلاح ندانســتم که موضوع جشــن تولد ســارا را درتماس هایم با حســین مطرح کنم.ترســیدم مثل دفعه قبل، قول بدهد و نتواند بیاید. روز تولــد ســارا جمــع شــدیم کــه زنــگ در بــه صــدا درآمــد. فریــاد زدم: «بچه ها بابــاس.» عــادت نداشــت کلیــد بینــدازد. زنــگ مــی زد. ریتــم زنــگ زدنش را می شناختم. اصلاً این بار قبل از زنگ، بوی آمدنش را حس کردم و قیافه اش را پشت در دیدم. ساک وچمدان در دست داشت. وارد حیاط که شد،زهرا و سارا غرق بوسه کردندش. من نگاهش کردم. وارد اتاق شد، اول سکه لبنانی را داد و گفت: «روزت مبارک.» و بعد دست گل طبیعی را که برای سارا خریده بود، هدیه کرد. روی ردیف گل ها، چند کفش دوزک پلاستیکی زده بودند که چشم نوازی می کرد. سارا بیشتر از شادی تولد و دیدن این دسته گل قشنگ، از دیدن بابا ذوق زده شــده بود. پرســید: «از کجا می دونســتی که امروز تولد منه که اومدی؟!» مگه آدم، تولد عزیزش رو فراموش می کنه؟ اتفاقاً دو سه تاریخ رو برای آمدن در نظر گرفتم دوتاش قبل از این تاریخ بود. امّا گذاشتم که روز تولد تو بیام. زهرا پرسید: «بابا تاکی پیش ما هستی؟»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313
da(2).mp3
7.07M
#کتاب_صوتی 🎧
📕 دا ( قسمت2)
#سیدهزهراحسینی
اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✦❁🌴❁✦═┅┄
قسمت1 👇🏻
https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/29066
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه #شهید_محمد_معماریان قسمت نهم منطقهاي كه لشكر چادر زده بود، جاي امني نبود؛ نه از لحاظ
#زندگینامه
#شهید_محمد_معماریان
قسمت دهم
سحر بود كه به خانه رسيد. مادر بيدار شده بود و با تعجب به محمد نگاه كرد. محمد خنديد و مادر را بوسيد. مادر نگاهش به موهاي بلند محمد افتاد. محمد گفت: فقط اين بار اينقدر بلند شده. يك عكس قشنگ براي حجلة شهادتم بگيرم، بعد كوتاهش ميكنم. مادر دوباره با تعجب به محمد نگاه كرد. محمد به شيطنت سري تكان داده بود و گفت: باور كن مادر، براي آخرين بار آمدهام كه همديگر را ببينيم. ديگر نميخواهم منتظر باشم. اين آخرين ديدار ماست. وعدهمان ديگر پل صراط. . .
ادامه دارد...
اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
146-anam-ar-parhizgar.mp3
956.2K
بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه 146
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
✨روزمان را با سلام به ساحت مقدس چهارده معصوم علیهم السلام منور و متبرک کنیم.
🌹به نیابت از #شهدا
⊰بسم الله الرحمن الرحیم ⊱
🌷| السلامعلیڪیارسولالله
🌷| السلامعلیڪیاامیـرالمؤمنین
🌷| السلامعلیڪیافاطمهالزهـرا
🌷| السلامعلیڪیاحسـنِبنعلے
🌷| السلامعلیڪیاحسـینِبنعلے
🌷| السلامعلیڪیاعلےبنالحسین
🌷| السلامعلیڪیامحمدبنعلے
🌷| السلامعلیڪیاجعـفربنمحمـد
🌷| السلامعلیڪیاموسےبنجعـفر
🌷| السلامعلیڪیاعلےبنموسیالرضاالمرتضے
🌷| السلامعلیڪیامحمدبنعلےِالجـواد
🌷| السلامعلیڪیاعلےبنمحمـدالهادی
🌷| السلامعلیڪیاحسنبنعلیِالعسـڪری
🌷| السلامعلیڪیابقیهالله،یاصـاحبالزمان
🌷| السلامعلیڪیازینبڪبری
🌷| السلامعلیڪیاابوالفضلالعبـاس
🌷| السلامعلیڪیافاطمهالمعصومه
♥️''السلامعلیڪمورحمهاللهِوبرڪاته''
#امام_زمان
🦋در خانه ها نبودنت احساس می شود؛
خالیست جای عکس تو بین اتاق ها...
🦋برگرد بی تو کل جهان نامنظم است؛
خوش کرده ایم دل به همین اتفاق ها...
تعجیل در فرج مولایمان صلوات
✨الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#ٵݪݪہم_عجݪ_ݪۅݪێڪ_ٵݪفࢪج
@parastohae_ashegh313
#زیارتنامه_شهدا🌹
🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌱
مدافع حرم
#شهیدمرتضیکریمی
🌷شادی ارواح پاک شهدا صلوات
الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#سبک_زندگی_شهدا
📝 در دفترچه یادداشتش،
از کارهایی که مقید به انجامشان بود
لیستی تهیه کرده بود به این شرح:
🌱خوشرفتاری با مردم، ذکر روزهای هفته، غذا خوردن با خانواده، اطلاع از اخبار، مسواک و بهداشت فردی، ورزش و پیادهروی، دروغ نگفتن، ادب در کلام، محاسبه اعمال روزانه...
گاهی به سراغ دفترچه میرفت
و این موارد را مرور میکرد
تا خیالش از بابت عمل به تمامی آنها آسوده باشد...
#شهید_یدالله_قاسم_زاده
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
✴️ صاحب اصلی جبهه های ما و شهیدی که امام زمان عجل الله را در جبهه دید ؛ #شهیدمهدیمهدوی
🌾چند روزی بود که به مرخصی آمده بود پایش دچار موج گرفتگی شده بود و این مسئله آزارش می داد؛ اما به روی خودش نمی آورد.
🍂 یک روز به او گفتم: مهدی جان! وقتی به جبهه می روی خیلی دلواپست هستم؛ آنجا دائم از زمین و آسمان آتش می بارد و من مُدام نگران سلامتیت هستم.
مهدی گفت:
✅ مادرجان! نگران نباش تا وقتی که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به رزمندگان نظر دارند و با امدادهای غیبی یاریشان می کنند هیچ اتفاقی نمی افتد.
🔸چندی پیش که با پسر عموهایم ؛ (شهیدان مهدی و جابر مهدوی) در جبهه بودیم مسئول جمع آوری و انتقال مجروحین و شهدا به عقب بودیم.
تعداد زیادی از اجساد عراقی ها در کنار شهدای ما روی زمین افتاده بودند و جویی از خون جاری بود.
💢 صحنه رُعب انگیزی به وجود آمده بود وقتی برانکارد را بلند کردیم تا از میان اجساد عبور کنیم ترس بر ما غلبه کرد.
در همین حین ناگهان حال عجیبی به ما دست داد مردی اسب سوار به سمت ما آمد و با صلابت گفت: نترسید؛ حرکت کنید؛ از هیچ چیز نترسید.
✅ با این حرف ترس از وجودمان رخت بربست و وظیفه مان را انجام دادیم.
از آن روز یقین پیدا کردیم که صاحب اصلی جبهه های ما امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستند که دائم در کنار رزمندگان هستند و آنها را یاری می کنند.
🔅 راوی خانم زهرا قوام آبادی مادر شهید...
#امام_زمان
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامهشهیدحاجحسینخرازی | قسمت ششم شهيد خرازی در عمليات شكست حصر آبادان، فرماندهی خط دارخوين
#زندگینامهشهیدحاجحسینخرازی | قسمت هفتم
حاج حسين خود شخصا به شناسایی ميرفت. تدبير فرماندهیاش مبنی بر اساس غافلگيری و محاصره دشمن بود، حتی در عمليات والفجر ۳
و ۴ خود او از شب تا صبح در عمليات خاكريزی شركت داشت. همواره در تمام عملياتها پيشقدم بود.
در عمليات فتح المبين دشمن را در جاده عينخوش با همان تدبير فرماندهیاش حدود پانزده كيلومتر دور زد و آنها را غافلگير كرد.
در عمليات بيت المقدس، يگان تحت امرش جزو اولين لشكرهایی بود كه از رود كارون عبور كرد و به جاده اهواز ـ خرمشهر رسيد و در آزادسازی خرمشهر نيز سهم به سزایی داشت.
از آن پس در عمليات مختلف همچون رمضان، والفجر مقدماتی، والفجر۴ و خيبر، همچنان در سمت فرماندهی لشکر امام حسين(عليه السلام) به همراه رزمندگان دلاور آن لشكر، رشادتهای بسياری از خود نشان داد.
📥منبع: نوید شاهد
✍شهید حاج حسین خرازی | نعمالرفیق
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
27.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️پای مکتب #حاج_قاسم
🔷 با محبت حرف بزنیم استدلال کنیم ؛
➕اونی که با ما فاصله داره باید جذبش کنیم
#حجاب
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
#زندگینامه #شهید_محمد_معماریان قسمت دهم سحر بود كه به خانه رسيد. مادر بيدار شده بود و با تعجب به
#زندگینامه
#شهید_محمد_معماریان
قسمت یازدهم
پنج روز عزيزترين مهمان خانه، محمد بود. مثل هميشه به مادر در كارهاي خانه كمك ميكرد. ميرفت و ميآمد و حرف ميزد. هيچكس چيزي نميدانست اما خودش ميفهميد كه دارد چه ميكند، چه ميگويد، چرا ميگويد، كجا ميرود، چرا ميرود، چرا ميآيد، چگونه مينشيند، چرا ميخندد، چرا گريه ميكند، چگونه قرآن بخواند و.... همة كارهايش حسابشده و دقيق بود.
روز پنجم خيلي مستأصل شده بود. ميآمد توي خانه چرخي ميزد. كمي مادر را نگاه ميكرد، بعد ميرفت بيرون. دوباره همينطور، سهبار و چهاربار، سرانجام مادر گفت: محمدجان قيافهات ميگويد كه حرفي داري. فكر كنم دربارة جبههات هم باشد. من گوش ميكنم، بگو مادر جان. محمد انگار باري از روي دوشش برداشته شود، آرام و خوشحال گفت: ميخواهم تنها با شما صحبت كنم. اگر شد شب تنهايي صحبت كنيم. . .
ادامه دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
┄┅═✧❁🌹❁✧═┅┄
@parastohae_ashegh313
🕊بسمـ رب الشـهدا.....
مدافع حرم #شهید_سعید_کمالی متولد ۱۹ شهریور ماه سال ۱۳۶۹ در روستای کفرات ، از توابع بخش هزار جریب شهرستان نکا می باشد.
🔰 بعد از فارغ التحصیلی ، در ناحیه سپاه شهرستان میاندورود ( سورک ) مشغول به کار شد.
این شهید عزیز در مورخه ۱۴ فروردین ماه سال ۱۳۹۵ با نیت دفاع از حرم حضرت زینب ( سلام لله علیها ) به جمع دلاور مردان لشکر ۲۵ کربلا پیوست و به سوریه اعزام شد. که در تاریخ ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ در منطقه خان طومان به همراه ۱۲ تن از همرزمانش به شهادت رسیدند.
🌱 از این شهید بزرگوار یک فرزند پسر بنام امیرمهدی به یادگار مانده است.
🌼 روحش شاد ؛ شادی روحش فاتحه ای بخوانید.
✨هدیه به روح مطهر شهید صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ فَرَجَهُم
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
|🌻🕊|
🌺 خواهرانم، شما با حجابتان، ڪه ڪوبندهتر از خون شهيد است، اسلام را نگه داريد و ديگران را هم ارشاد نماييد و سخت جلوي اينڪارها را بگيريد.
#شهیدسیدمهدیاحمدپناهی
#حجاب
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313