دلبر و
بادِ خزان
با غمِ دل ،
دست به دست....
بی سبب نیست
اگر جمعه
پریشان باشد....
#أین_صاحبنا_الامام_مهدی😔
#شبتون_شهدایی
@parastohae_ashegh313
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق"علیه السلام"
عزا گرفته دل من ز ماتم صادق"علیه السلام"
دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم
زنم به سینه که آمد ، محرم صادق"علیه السلام"
🏴 شهادت رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق علیه السلام را به محضر امام زمان(عج) و پیروان راستین آن حضرت تسلیت عرض می کنیم 🏴
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🏴 امام خامنهای؛
امام صادق "علیهالصلاةوالسلام"، ماهیت مبارزهاش یک ماهیت سیاسی بود، کار فرهنگی او هم کار سیاسی بود.
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام در روز شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) .
@parastohae_ashegh313
خاکریز خاطرات قسمت هفتم
✍ ایده ی جالبِ شهید دکتر محمد علی رهنمون برای تربیت فرزند
#متن_خاطره :
محمدعلی صبح ها بعد از نماز قرآن
میخواند. اگه دخترمون بیدار بود، میگرفتش توی بغل ؛ اگه هم خواب بود ، کنارِ رختخوابش مینشست و میگفت: اینـجا قـرآن میخوانم ، میخواهم چشم و گوشِ بچه ام از الان به این چیزها عادت کنه...
🌷خاطرهای از زندگی شهید دکتر محمد علی رهنمون
📚منبع: یادگاران16 «کتاب رهنمون» ، صفحه 90
#انس_با_قرآن #تربیت_فرزند #شهیدرهنمون #سحرخیزی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
💠بِسم ِ رب الشهداءِ والصِّدیقین💠
#خاطرات_شهيد_چمران به روایت غاده جابر همسر شهید
#قسمت_سوم
🍃تعجب کردم، گفتم: من از این جنگ ناراحتم، از این خون و هیاهو... هرکس را هم در این جنگ شریک باشد نمی توانم ببینم. امام موسی اطمینان داد که چمران اینطور نیست. ایشان دنبال شما می گشت. ما موسسه ای داریم برای نگهداری بچه های یتیم. فکر می کنم کار در آن جا با روحیه شما سازگار باشد. من می خواهم شما بیایید آنجا و با چمران آشنا شوید. ایشان خیلی اصرار کرد و تا قول رفتن به موسسه را از من نگرفت، نگذاشت برگردم.
🍃شش هفت ماه از این قول و قرار گذشته بود و من هنوز نرفته بودم موسسه. در این مدت سید غروی هر جا من را می دید می گفت: چرا نرفته اید؟آقای صدر مدام از من سراغ می گیرند. ولی من آماده نبودم، هنوز اسم چمران برایم با جنگ همراه بود.فکر میکردم نمی توانم بروم او را ببینم.
🍃از طرف دیگر پدرم ناراحتی قلبی پیدا کرده بود. من خیلی ناراحت بودم. سید غروی یک شب برای عیادت بابا آمد خانه ما و موقع رفتن دم در تقویمی از سازمان امل به من داد گفت: هدیه است آن وقت توجهی نکردم، اما شب در تنهایی همانطور که داشتم می نوشتم، چشمم رفت روی این تقویم. دیدم دوازده نقاشی دارد برای دوازده ماه که همه شان زیبایند، اما اسم و امضایی پای آنها نبود.
🍃یکی از نقاشیها زمینه ای کاملاً سیاه داشت و وسط این سیاهی شمع کوچکی می سوخت که نورش در مقابل این ظلمت خیلی کوچک بود. زیر این نقاشی به عربی شاعرانه ای نوشته بود؛ من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم ،ولی با همین روشنایی کوچک فرق ظلمت و نور و حق و باطل را نشان میدهم و کسیکه بدنبال نور است این نور هرچقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهد بود .کسیکه بدنبال نور است، کسی مثل من. آن شب تحت تاثیر آن شعر و نقاشی خیلی گریه کردم. انگار این نور همه وجودم را فراگرفته بود. اما نمی دانستم چه کسی این را کشیده.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
صادق آهنگران - نوحه خوانی شهادت امام صادق -ع.mp3
6.02M
📅 بمناسبت شهادت رئیس مذهب شیعه امام جعفر صادق(ع)
📢صوت| نوحه خوانی حاج #صادق_آهنگران
▫️دانشسرای جعفری ماتم سرا شد
▪️از ماتم مولا جهانی در عزا شد
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
👌👌امام صادقی باشیم، یعنی چی؟
🔹در حالیکه زمینۀ قیام برای امام صادق(ع) بسیار مهیا بود و اگر ایشان قیام میکرد موفق میشد، کمااینکه بنیالعباس با نام اهلبیت(ع) قیام کردند و به قدرت رسیدند، اما چرا امام صادق(ع) قیام نکرد؟
🔹امام صادق(ع) به دنبال یک موفقیت پایدار بود نه موفقیتِ ناپایدار. حکومت ناپایدار، خوبها را سیبل دشمن میکند به ویژه اینکه بعد از یک حکومت دینی، دشمنیها با دین و خوبها، صد برابر میشود.
🔹برخی اطرافیان امام صادق(ع) آدمهای خوبی بودند، ولی در حدّ توقع امام(ع) برای عرصۀ سیاست نبودند و اگر حضرت با آنها حکومت تشکیل میداد، حکومتشان پایدار نبود.
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
👌👌«امام صادقی باشیم» یعنی...
انتظارمان از سیاسیون خیلی بالا باشد؛ فاجعۀ زمانِ امام صادق(ع) این بود که خوبها سطح عالی نداشتند. ضعف مهم ما هم اینست که اساساً مردم از مسئولین سیاسی زیاد انتظار تقوا ندارند
🔹انتظار بالای امام صادق(ع) از یارانش، برای عرصۀ سیاست بود نه عبادت!/ تعجب ندارد اگر اکثر سیاسیون بلغزند، سیاست «مردان خیلی بزرگ» میخواهد!
👌استاد علیرضا پناهیان
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
💠 تدبیر امام صادق(ع) در زمان تنگدستی و سختی معیشت برای گشایش مالی
🔻امام صادق(ع) به فرزند خود محمّد فرمود:
فرزندم! از آن خرجى، چقدر اضافه آمده است؟
عرض كرد: چهل دينار.
فرمود: برو و آنها را صدقه بده.
عرض كرد: فقط همين چهل دينار باقى مانده است.
حضرت فرمود: آنها را صدقه بده؛ زيرا خداوند عزّوجلّ عوضش را میدهد. مگر نمیدانى كه هر چيزى كليدى دارد و كليد روزى، صدقه دادن است، پس آن چهل دينار را صدقه بده.
👌محمّد چنين كرد، و ده روز بيشتر بر امام صادق (ع) نگذشت كه از جايى چهارهزار دينار به ايشان رسيد.
سپس فرمود: ای پسرم ما در راه خدا چهل دینار بخشیدیم و خداوند به ما چهار هزار دینار بخشید.
👈🏻منبع: كافي: ج۴، ص۱۰
👌استاد علیرضا پناهیان
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
سه سال با هم بودیم با هم عهد بستیم که من نکات جنگ افزاری یادش بدهم و او به من درس اخلاقی بدهد.
درسم که تموم شد گفتم: «بسم الله حالا نوبت شماست»
گفت: «بسم رب الشهدا و الصدیقین، غیبت نکن❌» بعد هم بلند شد که برویم.
_ همین؟
_همین؟فردا موقع درس پس دادنت می فهمی!
فردا نوبت رسید به درس پس دادن من. پرسید: «غیبت کردی؟» یکی یکی مثل فیلم از جلوی چشمم رد شد. گفتم: «محسن! هرچی زور زدم نشد!»
گفت: « پس تا این رو درست نکنی از درس جدید خبری نیست! »
#زندگی_شهدایی 🕊
#شهید_محسن_حججی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🌹درس شهادت 🌹
غواص به فرمانده اش گفت:
اگر رمز را اعلام کردي و تو آب نپريدم ، من رو هول بده تو آب!
فرمانده گفت اگه مطمئن نيستي ، ميتوني برگردي.
غواص جواب داد : نه ، پاي حرف امام ايستادم .
فقط مي ترسم دلم گير خواهر کوچولوم باشه.
آخه تو يک حادثه اقوامم رو از دست دادم و الان هم خواهرم راسپردم به همسايه ها تا درعمليات شرکت کنم.
والفجر ۸ ، اروند رود وحشي ، فرمانده تا داد زد يا زهرا ، غواص قصه ي ما اولين نفري بود که توی آب پريد ، و اولين نفري بود که به شهادت رسيد!
یاد هزاران لاله در خون خفته ، گرامی باد
همان هایی که از همه چیزشان گذشتند.
#شهدا_شرمنده_ایم
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
دیگر این
درد فراق تو
مرا خواهد کشت....
ای باخبر از
روز و شب من
تو کجایی....
🍄°|شبتون شهدایی|°🍄
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
💜❄️💜❄️💜❄️
چَشم و دِل دَر انتظارَت
صُبح ها بَرخاستند....
صُبحِ زیبایَت بِخیر
ای باعثِ دِلگرمی ام....
#سلام_صبحتون_شهدایی
#شهید_محمود_رضا_بیضائی🌷
@parastohae_ashegh313
خاکریز خاطرات قسمت هشتم
✍ تعبیرِ جالبی از یک مهندسِ شهید برای نمازِ اول وقت
#متن_خاطره
وقتی صدای اذان رو میشنید ، دست از غذا خوردن میکشید و میرفت نماز بخونه.
بهش اصرار میکردیم و میگفتیم:
غذات سرد میشه ، تمومش کن ، بعد برو نمازت رو بخون.
اما محمود میگفت: اگه نروم نماز بخونم، غذای روحم سرد میشه...
🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید محمود شهبازی
📚منبع: کتاب محراب عشق ، صفحه 35
#نماز_اول_وقت #تقوا #شهیدمحمودشهبازی
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
💠بِسم ِ رب الشهداءِ والصِدیقین💠
#خاطرات_شهيد_چمران به روایت غاده جابر همسر شهید
#قسمت_چهارم
🍃بالاخره یک روز همراه یکی از دوستانم که قصد داشت برود موسسه، رفتم در طبقه اول مرا معرفی کردند به آقایی و گفتند ایشان دکتر چمران هستند. مصطفی لبخند به لبش داشت و من خیلی جا خوردم. فکر می کردم که کسیکه اسمش با جنگ گره خورده و همه از او می ترسند باید آدم خشنی باشد، حتی می ترسیدم، اما لبخند او و آرامشش مرا غافلگیرکرد.
🍃دوستم مرا معرفی کرد و مصطفی با تواضعی خاص گفت: شمایید؟ من خیلی سراغ شما را گرفتم زودتر از اینها منتظرتان بودم. مثل آدمی که مرا از مدتها قبل می شناخته حرف می زد. عجیب بود. به دوستم گفتم: مطمئنی که دکتر چمران این است؟ مطمئن بود.
مصطفی تقویمی آورد مثل آن تقویمی که چند هفته قبل سیدغروی به من داده بود نگاه کردم.
گفتم: من این را دیده ام . مصطفی گفت: همه تابلو ها را دیدید؟ از کدام بیشتر خوشتان آمد؟
گفتم: شمع، شمع خیلی مرا متاثر کرد. توجه او سخت جلب شد و با تاکید پرسید: شمع؟ چرا شمع؟ من خود به خود گریه کردم، اشکم ریخت. گفتم: نمی دانم. این شمع، این نور، انگار در وجود من هست.
🍃 من فکر نمی کردم کسی بتواند معنی شمع و از خودگذشتگی را به این زیبایی بفهمد و نشان دهد. مصطفی گفت: من هم فکر نمی کردم یک دختر لبنانی بتواند شمع و معنایش را به این خوبی درک کند.پرسیدم: این را کی کشیده؟ من خیلی دوست دارم ببینمش و با او آشنا شوم مصطفی گفت: من بیشتر از لحظه ای که چشمم به لبخندش و چهره اش افتاده بود تعجب کردم شما! شما کشیده اید؟ مصطفی گفت: بله، من کشیدهام. گفتم: شما که در جنگ و خون زندگی می کنید، مگر می شود؟ فکر نمی کنم شما بتوانید این قدر احساس داشته باشید. بعد اتفاق عجیب تری افتاد.
🍃مصطفی شروع کرد به خواندن نوشته های من گفت: هر چه نوشتهاید خوانده ام و دور را دور با روحتان پرواز کردهام. و اشکهایش سرازیر شد. این اولین دیدار ما بود و سخت زیبا بود.
ادامه دارد...✒️
🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
"بسم رب الشهدا و الصدیقین"
🌺شهید عباس نادری
شهادت : ۹۴/۱۰/۲۲
@parastohae_ashegh313
🌷پلیسی که در شب تولد خود در مقابل چشمان همسرش به شهادت رسید .
#شهید_عباس_نادری
@parastohae_ashegh313
اینجا غرب کرخه است
صدای تیراندازی شدید در ساعت 10 شب همه را غافلگیر کرده؛
چند سبز پوش نیروی انتظامی راه را بستهاند و چند سبزپوش دیگر در اعماق تاریکی فرو رفتهاند؛
جز صدای تیراندازی چیزی احساس نمیشود.
خیلی زود خبر درگیری گشت نیروی انتظامی با سارقان مسلح و خطرناک در دل بیشه کرخه ، در شهر پیچید.
چهره نگران مردم با نگاه مصمم نیروی انتظامی گره خورده بود؛
صدای تیراندازیها همچنان ادامه داشت.
خبر میرسد که ستوان یکم عباس نادری ، فرمانده پاسگاه حسین آباد تیر خورده است.
نیروهای سبزپوش پشتیبانی بلافاصله با دقت و سرعت عمل به تعقیب ضاربان پرداخته و آنها را در یادمان شهدای شهرستان شوش زمینگیر و محاصره میکنند.
مأموران نیروی انتظامی در یک درگیری متقابل همراه با تیراندازی ، موفق به دستگیری یکی از اشرار مسلح شده و سارق دیگر نیز در این عملیات کشته میشود.
*شهید نظم و امنیت شوش
عباس نادری نیز به سرعت به بیمارستان نظام مافی شوش منتقل میشود؛ سربازها ، همکاران و مسئولان شهرستانی ، نگران فرمانده دلاور پاسگاه حسینآباد بودند.
اما حال هیچکس بدتر از حال پرستار اتاق اورژانس نبود ؛ آن پرستار کسی نبود جز همسر عباس نادری که تقدیر خواست تا شیفت کاری اش همزمان با شهادت مرد سبز پوشش باشد.
شهید عباس نادری 22 دیماه سال 94 به درجه رفیع شهادت رسید؛
از وی 2 فرزند دختر به یادگار مانده است.
این تنها یک سکانس از واقعیتهای نیروی انتظامی است؛
خادمانی که در لباس مقدس پلیس از تمام زندگی خود میگذرند تا مردم به راحتی زندگی کنند.
@parastohae_ashegh313
🌺 پلیسی که در شب تولد خود مقابل چشمان همسرش به شهادت رسید .
شهید عباس نادری فرمانده پاسگاه شوش دانیال در تاریخ ۹۴/۱۰/۲۲ در شوش بر اثر درگیری با سارقان مسلح دقیقا در شب تولدش مورد اصابت گلوله قرار می گیرد .
شبی که با همسرش قرار مراسم جشن تولد را گذاشته بودند .
ولی شهید نادری را غرق در خون به بیمارستان می برند که دقیقا همسرش پرستار همان بیمارستان بود .
همسرش می گوید : وقتی شنیدم پلیسی تیر خورده را به اورژانس آورده اند ، سریع خودم را به آن قسمت رساندم ، وقتی ملحفه خونی را کنار زدم عباسم را دیدم .
عباسی که قرار بود آن شب برایش تولد بگیرم .
@parastohae_ashegh313