خاکریز خاطرات قسمت ۲۶
✍️ کاش ما نیز مانند شهیدباهنر ، اینگونه احترام پدرومادرمان را حفظ میکردیم
#متن_خاطره:
نشست کنارِ مادر. آرام و سر به زیر گفت: مادر! پارگیِ شلوارم خیلی زیاد شده ، تویِ مدرسه ...
لحظاتی مکث کرد و ادامه داد: اگه به بابا فشار نمیاد بگین یه شلوار برام بخره...
پدرش میگفت: محمدجواد خیلی محجوب بود، مواظب بود چیزی نخواهد که در توانمون نباشه...
🌷خاطره ای از روحانی شهید محمدجواد باهنر
📚منبع: کتاب هنرِ آسمان ، صفحه 11
#حیا #ادب #احترام_به_والدین #شهیدباهنر
╔══════••••••••••○○✿❤️╗
@parastohae_ashegh313
╚❤️✿○○••••••••••══════╝
بسم الله الرحمن الرحیم
❤️از مکتب اهل بیت بیاموزیم❤️
جلسه سوم : ادب
قال امیرالمومنین علیه السلام
#الادب صورة #العقل
ادب (هر كس) صورتي (و نمودي) از #عقل او است
#الادب في الانسان كشجرة اصلها #العقل
ادب در انسان همچون درختي است كه ريشهاش عقل و خرد است
در این روایات منشا ادب رو عقل معرفی کرده است لذا نتیجه میگیریم #عاقل ترین افراد ، باداب ترین انها و بی ادب ترین افراد ، #جاهل ترین و کم عقل ترین انهاست
🌹در سیره شهدا🌹
1⃣ سه نفرند. می گویند پایگاه درمان سقوط کرد. از صد و بیست نفر فقط ما توانستیم فرار کنیم.
می گویند چهل و پنج نفر شهید، بقیه اسیر. . .
صدای بی سیم درمی آید. کومله ها آمده اند روی خط ما. می گویند منتظر باشین. بقیه رو هم می گیریم ازتون.
می گویم پدرت را درمی آورم. پوست از کله ی همه تون می کنم.
محمد می گوید این جوری حرف نزن. درست نیست.
می گویم دری وری می گه. کومله است. نمی شنوی ؟
می گوید عیب نداره ! تو #درست #صحبت کن.
یادگاران، جلد 12 کتاب #شهید #بروجردی، ص 45
2⃣ ادب این پسر همه را متعجب میکرد؛ من را هم.
تیپ دوازده از دزفول حرکت کرد و رفت به طرف شلمچه. بعد از صرف ناهار دراز کشیده بودم که پرسید:« آقای قصاب! شما وصیتنامه نوشتی؟».
گفتم:« بله.».
گفت:« من هنوز ننوشتم. میشه وصیتنامهی شما رو ببینم؟ میخوام بدونم چطوری باید شروع کرد.».
گفتم:« آره، چرا نمیشه! مخصوصاً برای شما که پسر حاج آقایی.».
وصیتنامهام را که سه چهار تا برگهی4A بود، دادم. قبل از این که تای برگهها را باز کند، پرسید:« مطلب خاصی که من نباید ببینم توش نیست؟».
گفتم:« نه، با خیال راحت بخون!».
در دلم خیلی به آن #ادب و نزاکت آفرین گفتم.
شهید #نور الله_اختری
منبع فرهنگنامه شهدای سمنان، ج1، ص257
3⃣ مادرم میگفت وقتی باخواهر وبرادرت بیرون میرفتیم هیچ وقت ندیدم برادرت قدمی جلوترازخواهرت بردارد درراه رفتن براوسبقت بگیرد. این بدان علت بود که خواهر بزرگترم دو سال از برادرم بزرگتر بودکه البته این رفتارالگویی بود که ایشان از پدرم درخانه فراگرفته بود .
کتاب سیره شهید دکتر #بهشتی، ص46
@parastohae_ashegh313