فاطمه و مهدی زندگی مشترک خود را ساده اما با ارادهای محکم آغاز میکنند و با دست خالی خانوادهای گرم را تشکیل میدهند.
مهدی عاشقانه همسر و فرزندانش را دوست دارد؛ اما هدفی بزرگتر او را از جگرگوشههایش جدا میکند
و راهی خط مقدم مبارزه با دشمنان دین و ولایت میشود تا پای بیگانه به حریم مقدس وطن نرسد.
پس از شهادت مهدی، فاطمه که «کوه صبر و تحمل» است بار سنگین زندگی را به عهده میگیرد
تا به خواست مهدی «فرزندانی لایقِ سربازی امام عصر(عجلالله)» تربیت کند.
(فاطمه قاضیخانی همسر شهید مدافع حرم مهدی قاضیخانی در گفتوگو با خبرنگار تسنیم از زندگی خود با این مجاهد فیسبیلاللّه میگوید.)
#شهیدمهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
#امام_زمان
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
●لطفاً از نحوه آشنایی با شهید قاضیخانی بفرمائید؟
همسر شهید: سال اول دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل میکردم و در عین حال خیلی بلندپرواز بودم
و با اینکه ماشین نداشتیم و میدانستم که نمیتوانیم ماشین بخریم دوست داشتم گواهینامه بگیرم
و برای همین هم به نزدیکترین آموزشگاه رانندگی محل زندگیمان مراجعه کردم
، هنگام ثبتنام مسئول آموزشگاه گفت ما یک هنرجوی دیگر هم داریم که نام ایشان هم قاضیخانی است و من در پاسخ گفتم اینجا کسی را با این نام نمیشناسم.
چند روز بعد همان مسئول به من گفتند که آن آقا همان کسی است که میگفتم هم نام شماست و بعد از آن هم، من، آقا مهدی را یکی دو بار دیگر در آموزشگاه دیدم
و با هم در حد سلام و احوالپرسی صحبت میکردیم، هر بار هم که آقا مهدی من را میدید چهرهاش برافروخته میشد.
آقا مهدی آن زمان تازه از سربازی برگشته بودند و در همان مدّت هم مسئله ازدواج را با خانواده مطرح کرده بودند و گویا چون همشهری پدرم بودند، پدرم را هم میشناختند.
مدافع حرم
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
ادامه دارد.....
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
● مراسم خواستگاری و عقد و عروسی چگونه برگزار شد؟
همسر شهید: خواستگاری ما خیلی ساده برگزار شد و حتی گل و شیرینی نگرفته بودند و خواهر بزرگتر من میگفت ببینید حتی گل و شیرینی نگرفتهاند؛
اما این حرفها برایم مهّم نبود، چرا که آقا مهدی در آن مراسم حرفهایی زدند که برای من از هر گلی زیباتر و از هر شیرینی شیرینتر بود، و وقتی به آقا مهدی میگفتم چرا من را انتخاب کردید میگفتند به خاطر حجاب شما، حجاب مسئله کوچکی نیست و خیلی باارزش است.
پدرشان در همان جلسه خطاب به آقا مهدی گفتند شما تازه 20 سالت تمام شده
و از سربازی برگشتهای، من الان این را در جمع میگویم که فردا از من طلب کمک نکنی،
آقا مهدی هم گفتند من با توکل به خدا تصمیم گرفتهام زندگی کنم و تا آخر هم به امید خدا روی پای خودم میایستم،
این حرف برای من خیلی زیبا بود و به من قوّت قلب میداد.
#حجاب
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
پدرشان در همان جلسه خطاب به آقا مهدی گفتند شما تازه 20 سالت تمام شده
و از سربازی برگشتهای، من الان این را در جمع میگویم که فردا از من طلب کمک نکنی،
آقا مهدی هم گفتند من با توکل به خدا تصمیم گرفتهام زندگی کنم و تا آخر هم به امید خدا روی پای خودم میایستم،
این حرف برای من خیلی زیبا بود و به من قوّت قلب میداد.
آقا مهدی دیپلم هم نداشت
و در دانشگاه به من میگفتند که شاید شما موقعیتهای بهتری را داشته باشید،
من با خیلیها مشورت کردم اما در نهایت با خودم فکر کردم که
《خداوند فردی را سر راهم قرار داده که با اخلاق و باایمان است و به خانواده اهمیّت میدهد و اهل #نماز است 》
و هر چه سبک سنگین کردم دیدم اینها بهتر از مدرک تحصیلی و ثروت است.
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
ادامه دارد…
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
طولی هم نکشید که عقد کردیم، عقدمان همزمان با سالگرد ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه (علیهاالسلام) بود،
من دوست داشتم مهرم به وحدانیت خداوند یک سکه باشد اما پدر شوهرم گفتند که 5 سکه باشد و با اینکه زیاد راضی نبودم قبول کردم.
پول محضر را خود آقا مهدی پرداخت کردند و فقط برای من یک چادر سفید ساده خریدند و برای خودشان هم رفتیم خیاطی و یک دست کت و شلوار تهیه کردند به همراه کفش.
بعد از عقد، یکسال نامزد بودیم.
تا آقا مهدی پولی فراهم کنند و وسایل را تهیه کنیم، به من گفتند اگر برای شما طلا بگیرم دیگر هیچ وسیله دیگری نمیتوانم بخرم که من گفتم من طلا نمیخواهم و برای عروسی هم هیچ طلایی نداشتم و فقط همان حلقهای بود که برای من خریداری کرده بودند و چون میگفتند طلا برای مرد حرام است برای خودشان هم حلقه نخریدند و همزمان با عید غدیر هم مراسم عروسی برگزار شد که همراه با مولودیخوانی و خیلی ساده بود.
#ساده_زیستی
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
● از آغاز زندگی مشترک بفرمائید؟
همسر شهید: از وقتی که زندگی را آغاز کردیم در همین مجتمع امام رضا(علیهالسلام) ساکن بودیم، همیشه به آقا مهدی میگفتم اسم امام رضا(علیهالسلام) هم مانند صحن سرای ایشان گیراست و حتی الان هم که به من میگویند بروید جای دیگری ساکن شوید که حیاط داشته باشد و بچهها بتوانند راحتتر بازی کنند، نمیتوانم از اینجا دل بکنم.
جالب اینجاست که ما از طبقه اول همین مجتمع به تدریج آمدیم تا طبقه ششم که آخرین طبقه ساختمان است و وقتی به آقا مهدی میگفتم بعد از این کجا میرویم، میگفتند که دفعه بعدی میرویم آسمان.
● رابطه شهید با فرزندانش چگونه بود؟
همسر شهید: آنقدر ولایتمدار بودند که دوست داشتند تعداد بچهها زیاد باشد، به فرزندآوری توصیه میکردند و میگفتند فرزندان سبب روزی میشود،
با اینکه خیلیها به ما میگفتند شرایط جامعه خوب نیست هزینهها بالاست و باید به فکر مشکلات بعدی باشید اما آقا مهدی به شدّت با این حرفها مخالفت میکردند.
#فرزندآوری
#شهیدمهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
ادامه دارد..
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
وقتی هم محمدمتین فرزند اول ما به دنیا آمد ما وسیله نقلیه نداشتیم اما بعد از آن توانستیم نیسان بگیریم و نهال که به دنیا آمد ما یک خانه در پوئینک گرفتیم و بعد از آن محمدیاسین که به دنیا آمد آن زمین را فروختند و یک زمین کشاورزی تهیه کردند.
دوست داشتند بچهها را به مهمانیها ببریم تا آداب معاشرت را فرابگیرند، اهل مسافرتهای سالم بودند و دوست داشتند بچهها آزاد باشند و میگفتند بچهها باید تخلیه هیجانی شوند که در این صورت وقتی بزرگ شوند آرام میشوند.
● بچهها بهانه پدر را نمیگیرند؟
همسر شهید: بیشتر از همه نهال اذیت میشود، اینکه میگویند دخترها بابایی هستند واقعاً درست است، حتی وقتی صحبت نقل مکان میشود نهال میگوید اگر جای دیگری برویم بابا راه خانه را گم میکند.
وقتی محمدمتین و محمدیاسین دعوا میکنند، محمدیاسین میگوید بابا که برگردد به او شکایت میکنم.
#شهیدمهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
● ارتباط شهید با شهدا چگونه بود؟
همسر شهید: اولین باری که بعد از عقد بیرون رفتیم، سرمزار شهدا رفتیم، میگفتند ما هر چه داریم از این شهداست، حتی وقتی باردار میشدم من را میبرد سر مزار شهدا و اگر شکلاتی روی مزار بود میگفت از اینها بردار که تبرک است، بخور که خداوند به ما اولاد صالح بدهد.
هنگام زیارت شهدا همراه خود گندم میبردیم میگفتند این شهدا آنقدر پر روزی هستند که پرندگان به واسطه آنها رزق و روزی میخورند و چون دوست داشتند بچهها هم با شهدا ارتباط برقرار کنند کیسه گندم را به آنها میدادند و میگفتند روی مزار شهدای گمنام بگذارید.
آقا مهدی به زیارت امامزادهها هم که میرفتند ابتدا سراغ مزار شهدا میرفتند، گویا ناخودآگاه به آنجا کشیده میشدند و به خاطر همین ارتباط ایشان با شهدا بود که به فیض شهادت نائل آمدند.
در روستای خودمان با هزینه خود برای شهدا یادواره میگرفتند و میرفتند به سپاه میگفتند شما فقط لوح را بدهید و برای مراسم تشریف بیاورید و بقیه کارها را خودش ترتیب میداد، مسئله دیگر اینکه همیشه در تشییع شهدا شرکت میکرد، هر جایی که شهید میآوردند میآمد و لباس نظامی میپوشید و میرفت.
#شهدا
#شهیدمهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
● حال و هوای خود شهید چگونه بود؟
همسر شهید: هر از گاهی میرفتیم امامزاده بیبی زبیده، جایی بود در گلزار شهدای بیبی زبیده که میگفت اگر خدا بخواهد من اینجا دفن میشوم، من هم میخندیدم!
و میگفتم مگر جنگ است که تو جای خودت را مشخص میکنی؟! بعضی وقتها هم که با هم مسافرت میرفتیم و جای سرسبزی بود میگفت
از من عکس شهادت بگیر، منم همان حرفها را میزدم و میگفتم کو جنگ؟ شما با این حال و هوا و روحیه باید در زمان دفاع مقدس به دنیا میآمدی،
اینها را با شوخی و خنده میگفتم اما واقعاً از داشتن چنین همسری خوشحال بودم.
● از زمان اعزام شهید قاضیخانی به سوریه و شهادتشان بفرمائید؟
همسر شهید: آقا مهدی در 16 آذر سال 94 به شهادت رسیدند و خوش به سعادت ایشان که شهادتشان با #شهادت_امام_رضا (علیهالسلام) مصادف شد.
وقتی قضیه سوریه پیش آمد خیلی پیگیری میکرد با اینکه من چندان اطلاع نداشتم، سال سوم جنگ سوریه بود که برگهای آوردند که من آن را امضا کنم، و میگفت آیا میدانی واقعاً این چیست؟
میگفتم حالا که خبری نیست و من مطمئنم اصلاً جای خطرناکی نیست، شما دوست داری میتوانی بروی
#شهیدمهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
ادامه دارد...
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
تقریباً محمدمتین یکماه بود رفته بود مدرسه که آقا مهدی رفتند سوریه،
طبق گفته دوستانشان شب شهادت بعد از نماز وارد عملیات میشوند گویا یکی از دوستانشان زخمی شده بوده که آقا مهدی سینهخیز میروند
که دوستشان را بیاورند و در حین آوردن او از ناحیه پهلو تیر میخورد و به شهادت میرسد، البته خدا را شکر آن دوستشان نجات پیدا میکند
●مهّمترین دغدغه شهید چه بود؟
همسر شهید: مسائل اخلاقی و فرهنگی هم برایش خیلی مهّم بود، از پایگاه دستگاه دیجیتال میآورد و آن را با ماهوارهها تعویض میکرد.
●تسنیم: خبر شهادت آقا مهدی را چگونه به شما دادند؟
همسر شهید: من خانه را تمیز کرده بودم چون میدانستم سر 45 روز همه را برمیگردانند و حتی فرشها را شسته بودم و برای بچهها هم لباس نو خریده بودم،
محمدمتین مدرسه بود، من محمدیاسین را بغل کردم و دست نهال را گرفتم و برای خرید رفتم بیرون، همان موقع شهید نجفی به شهادت رسیده بودند
و اولین شهید ایرانی قرچک بودند، از جلوی منزل آنها عبور میکردم که با دیدن بنر شهادت، رفتم جلوتر و از آقایی که در آنجا بود پرسیدم
یعنی هر کسی به سوریه برود شهید میشود؟! آن آقا گفتند که نه باید قسمتشان باشد و اینکه شهید نجفی مدّت زیادی در سوریه بوده، حالم بد شد و
با خودم گفتم این بار که آقا مهدی زنگ بزند میگویم که حتماً مراقب خودت باش که اتفاقی نیفتد.
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
ادامه دارد...
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
قبل از آن آقا مهدی فقط یکبار به من زنگ زده بودند، که من تشییع همه شهدا بودهام و حالا که آقا میثم شهید شده و من نمیتوانم در مراسم ایشان حضور داشته باشم، پس شما حتماً در مراسم تشییع شرکت کنید.
روزی که خبر شهادت را به ما دادند، در تدارک سفره نذری بودم و همه وسایل سفره را نیز تهیه کرده بودم، مادر و همسر دوست آقا مهدی آمده بودند، از آنها در مورد میزان مواد آش سؤال کردم که دیدم لبخند تلخی به عروسشان زدند، گفتم خب اگر چیزی کم و کسر است بگوئید من تا فردا وقت دارم و تهیه میکنم، بعد از چند دقیقه هم یکی از دوستان آقا مهدی آمد، خیلی تعجب کردم، چون تا آن زمان کسی درب منزل ما نمیآمد، ایشان گفتند آمدهام اگر کم و کسری دارید من برای شما تهیه کنم.
بعد از آن برادرشوهرم آمدند و گفتند سریع بلند شو برویم منزل پدرم که مهدی مجروح شده است و او را آورده اند، من هم اصلاً تعجب نکردم چون میدانستم در این جاها احتمال مجروح شدن هم وجود دارد، شروع کردم به حمام کردند بچهها، برادرشوهرم گفت چه میکنی؟
گفتم آقا مهدی همیشه بچهها را تمیز دیده، دوست دارم الان هم که بچهها را میبیند تمیز و مرتب باشند و خوشحال شود.
#شهیدمهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
ادامه دارد....
یادشهدا باصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
بعد از حمام بچهها رفتیم خانه پدرشوهرم و دیدم که اقوام از راه دور آمدهاند، شوکه شده بودم نمیتوانستم گریه کنم، چون کسانی آنجا بودند که همیشه خوشبختی من و آقا مهدی را دیده بودند و همیشه من از خوبی زندگی با ایشان صحبت میکردم و میگفتم آقا مهدی اهل خانواده است، آقا مهدی هم همیشه در جمع به جای هر مسئله دیگری از من میگفت.
میگفتم اگر الان من گریه کنم اینها میگویند دیدید بالاخره اشکش درآمد، احساس میکردم اگر گریه کنم انگار شکست خوردهام؛
اما بعد که بیشتر فکر کردم دیدم آقا مهدی همانطور که در قبل از شهادت برای من افتخار بود بعد از شهادت هم باعث افتخار من است و الان هم افتخار میکنم که همسر مجاهد فی سبیلاللّه هستم.
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
ادامه دارد…
یادشهدابا صلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
● شهید قاضیخانی در وصیتنامه خود به چه مواردی اشاره کرده بودند؟
همسر شهید: آقا مهدی واقعاً قدرشناس بودند و در وصیتنامه هم چند بار تأکید کرده بودند که به پدر و مادر خود احترام بگذارید، در مورد من هم نوشته بودند که همسر من کوه صبر و تحمل است و میدانم که فرزندانم را لایق و سرباز امام زمان(عجلالله) تربیت میکند و بر ولایتمداری و حفظ حجاب تأکید کرده بودند و اینکه نگذارید خون شهدا پایمال شود و به نظر من اگر این شهدای مدافع حرم نمیرفتند قطعاً خون شهدای دفاع مقدس پایمال میشد.
قبل از شهادت هم میگفتند سوریه خط مقدم ما است، برای این است که نگذاریم دشمن وارد ایران شود؛ چرا که هدف اصلی ایران است.
#حجاب
#شهید_مهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
ادامه دارد…
یادشهداباصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
ادامه وصیتنامه:
از خداوند بزرگ و پدر و مادرم عاجزانه می خواهم مرا ببخشند و ما را حلال بنمایند. و از پدر و مادر می خواهم بسیار مرا دعا نموده و نیز در برابر سختی ها صبر و به خداوند بزرگ توکل کنند.
و نیز از همسر عزیز و مهربانم؛ کوه صبر و تحمل و کوه انصاف؛ به حق، او از من صبر و گذشت بالایی دارد که این سال ها بنده حقیر را تحمل و در برابر سختی ها یاری نموده، از او می خواهم که مرا حلال نموده و در تربیت فرزندان مان بسیار کوشا بوده که می دانم او فردی بسیار بزرگ و دارای صبر و گذشت فراوان است و عاجزانه درخواست می کنم فرزندان مان را در حفظ قرآن و اسلام و شهدا هدایت و تربیت کند که خداوند بزرگ در این کار او را هدایت خواهد کرد.
لازم به ذکر می دانم که از تمامی دوستان و فامیل و هم رزمان عزیزم و خواهران و برادران دینی ام چند نکته مهم را اهمیت دهند:
🔸عاجزانه درخواست کنم که بسیار به نماز اول وقت و احترام به پدر و مادر اهمیت دهند و چند توصیه ای از بنده حقیر:
✨بسیار به پدر و مادر احترام کنید و به دیدار اقوام و دوستان بروید. از فقرا و نیازمندان دل جویی کنید. قرآن را سرلوحه زندگی قرار بدهید.
✨در خط شهدا و امام شهدا حرکت کنید و گوش به فرمان ولی امر زمان باشید و رهبر عزیزمان را در این راه تنها نگذارید تا پرچم را به صاحب اصلی (امام زمان عجلالله) برسانند.
اگر امنیت هست در این مملکت، مدیون شهدا و کمک های رهبر عزیزمانیم. خداوند عمر با عزت به او عطا فرماید.
اگر من در این راه حق و خداپسند قدم گذاشتم، مطمئن باشید برای رضای خدا و رسول خدا (ﷺ) بوده و می خواهیم به دشمنان اسلام ثابت کنیم که ما برای رضای خداوند و کمک رساندن به اهل بیت (ﷺ) و رسول الله (ﷺ) از تمامی جان و مال و همسر و فرزندان مان خواهیم گذشت و نمی گذاریم که دشمنان خدا و اهل بیت (ﷺ) به این اسلام ناب محمدی ضربه بزنند که این کار (فداکاری) را امام حسین (علیهالسلام) برای اسلام نموده و تمام دار و ندار خود را در راه اسلام و خداوند فدا نمود و از او الگو گرفته ایم. اگر من گناهکار در این کار خداپسندانه قدم گذاشتم، [می خواهم] فردای قیامت در نزد خدا و رسولش سرافکنده نباشم.
رسول خدا (ﷺ) فرمودند: اگر مسلمانی صدای مسلمانی را بشنود و به او کمک نکند، او مسلمان نیست. به امام حسین (صلواتاللهعلیه) ثابت کنیم که تا خون در رگ هایمان جریان دارد، نمی گذاریم به خواهرت، عمه مان زینب اهانت شود.
ای خواهران و برادران؛
بدانید سوریه خط مقدم ما بوده و اگر ما در آنجا حضور داریم، بدانید که هدف دشمنان رسیدن به ایران است.
نگذارید بین شما و اسلام جدایی بیاندازند که اگر موفق شوند، شما را به فنا می کشند.
گوش به فرمان رهبر عزیزمان باشید تا از فتنه زمان در امان باشید
و نگذارید روی افکار و عقاید شما کار کنند. نگذارید خون شهدا پایمال شود که فردای قیامت همه ما مسئول و جوابگو باشیم.
والسلام علیکم
بنده حقیر- مهدی قاضی خانی
#امام_زمان
#شهیدمهدی_قاضی_خانی
#زندگینامه_شهیدمهدی_قاضی_خانی
پایان
یادشهدا باصلوات
اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313