eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
3.3هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 یک بار در خیابان به همراه همسرم بودم که دیدم آقامهدی یک جاروی بزرگ شهرداری دستش گرفته و دارد خیابان را جارو می‌زند. علت را که جویا شدم، گفت که پشت نیسانش بار شیشه داشته، موقع حرکت، شیشه‌ها شکسته و خرد شده‌اند و کف خیابان ریخته‌اند. من به آقامهدی گفتم: "ولش کن! آبرومون میره، خود شهرداری میاد تمیز می‌کنه." ولی به حرفم توجهی نکرد و بعد از این‌که خیلی اصرار کردم، گفت: " اگه این شیشه‌ها توی لاستیک ماشین مردم فرو بره،حق‌الناس گردنمه و فردای قیامت آبرومون می‌ره." 🌷 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
{°•🌻🍁} 🔰 آقا مهدی واقعاً قدرشناس بودند و در وصیتنامه هم چند بار تأکید کرده بودند که به پدر و مادر خود احترام بگذارید، در مورد من هم نوشته بودند که همسر من کوه صبر و تحمل است و می­‌دانم که فرزندانم را لایق و سرباز (عجل‌الله) تربیت می‌کند و بر "ولایتمداری" و حفظ تأکید کرده بودند و اینکه نگذارید خون شهدا پایمال شود و به نظر من اگر این شهدای مدافع حرم نمی­‌رفتند قطعاً خون شهدای دفاع مقدس پایمال می­‌شد. 🏷به نقل ازهمسر مدافع حرم 📥 تسنیم اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج ┄┄┅┅┅❅❁🍃🌼🍃❁❅┅┅┄┄ @parastohae_ashegh313
●لطفاً از نحوه آشنایی با شهید قاضی‌خانی بفرمائید؟ همسر شهید: سال اول دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل می‌کردم و در عین حال خیلی بلندپرواز بودم و با اینکه ماشین نداشتیم و می‌دانستم که نمی­‌توانیم ماشین بخریم دوست داشتم گواهینامه بگیرم و برای همین هم به نزدیک­‌ترین آموزشگاه رانندگی محل زندگیمان مراجعه کردم ، هنگام ثبت‌نام مسئول آموزشگاه گفت ما یک هنرجوی دیگر هم داریم که نام ایشان هم قاضی‌خانی است و من در پاسخ گفتم اینجا کسی را با این نام نمی‌شناسم. چند روز بعد همان مسئول به من گفتند که آن آقا همان کسی است که می­‌گفتم هم نام شماست و بعد از آن هم، من، آقا مهدی را یکی دو بار دیگر در آموزشگاه دیدم و با هم در حد سلام و احوالپرسی صحبت می‌کردیم، هر بار هم که آقا مهدی من را می­‌دید چهره­‌اش برافروخته می­‌شد. آقا مهدی آن زمان تازه از سربازی برگشته بودند و در همان مدّت هم مسئله ازدواج را با خانواده مطرح کرده بودند و گویا چون همشهری پدرم بودند، پدرم را هم می­‌شناختند. مدافع حرم ادامه دارد..... یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
مراسم خواستگاری و عقد و عروسی چگونه برگزار شد؟ همسر شهید: خواستگاری ما خیلی ساده برگزار شد و حتی گل و شیرینی نگرفته بودند و خواهر بزرگ‌تر من می­‌گفت ببینید حتی گل و شیرینی نگرفته­‌اند؛ اما این حرف­‌ها برایم مهّم نبود، چرا که آقا مهدی در آن مراسم حرف­‌هایی زدند که برای من از هر گلی زیباتر و از هر شیرینی شیرین­‌تر بود، و وقتی به آقا مهدی می­‌گفتم چرا من را انتخاب کردید می­‌گفتند به خاطر حجاب شما، حجاب مسئله کوچکی نیست و خیلی باارزش است. پدرشان در همان جلسه خطاب به آقا مهدی گفتند شما تازه 20 سالت تمام شده و از سربازی برگشته‌ای، من الان این را در جمع می­‌گویم که فردا از من طلب کمک نکنی، آقا مهدی هم گفتند من با توکل به خدا تصمیم گرفته­‌ام زندگی کنم و تا آخر هم به امید خدا روی پای خودم می­‌ایستم، این حرف برای من خیلی زیبا بود و به من قوّت قلب می‌داد. یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
پدرشان در همان جلسه خطاب به آقا مهدی گفتند شما تازه 20 سالت تمام شده و از سربازی برگشته‌ای، من الان این را در جمع می­‌گویم که فردا از من طلب کمک نکنی، آقا مهدی هم گفتند من با توکل به خدا تصمیم گرفته­‌ام زندگی کنم و تا آخر هم به امید خدا روی پای خودم می­‌ایستم، این حرف برای من خیلی زیبا بود و به من قوّت قلب می‌داد. آقا مهدی دیپلم هم نداشت و در دانشگاه به من می­‌گفتند که شاید شما موقعیت‌های بهتری را داشته باشید، من با خیلی‌ها مشورت کردم اما در نهایت با خودم فکر کردم که 《خداوند فردی را سر راهم قرار داده که با اخلاق و باایمان است و به خانواده اهمیّت می­‌دهد و اهل است 》 و هر چه سبک سنگین کردم دیدم اینها بهتر از مدرک تحصیلی و ثروت است. ادامه دارد… یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
طولی هم نکشید که عقد کردیم، عقدمان هم­زمان با سالگرد ازدواج حضرت علی و حضرت فاطمه (علیها‌السلام) بود، من دوست داشتم مهرم به وحدانیت خداوند یک سکه باشد اما پدر شوهرم گفتند که 5 سکه باشد و با اینکه زیاد راضی نبودم قبول کردم. پول محضر را خود آقا مهدی پرداخت کردند و فقط برای من یک چادر سفید ساده خریدند و برای خودشان هم رفتیم خیاطی و یک دست کت و شلوار تهیه کردند به همراه کفش. بعد از عقد، یکسال نامزد بودیم. تا آقا مهدی پولی فراهم کنند و وسایل را تهیه کنیم، به من گفتند اگر برای شما طلا بگیرم دیگر هیچ وسیله دیگری نمی­‌توانم بخرم که من گفتم من طلا نمی‌خواهم و برای عروسی هم هیچ طلایی نداشتم و فقط همان حلقه‌ای بود که برای من خریداری کرده بودند و چون می­‌گفتند طلا برای مرد حرام است برای خودشان هم حلقه نخریدند و همزمان با عید غدیر هم مراسم عروسی برگزار شد که همراه با مولودی‌خوانی و خیلی ساده بود. یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
تقریباً محمدمتین یکماه بود رفته بود مدرسه که آقا مهدی رفتند سوریه، طبق گفته دوستانشان شب شهادت بعد از نماز وارد عملیات می‌شوند گویا یکی از دوستانشان زخمی شده بوده که آقا مهدی سینه‌خیز می­‌روند که دوستشان را بیاورند و در حین آوردن او از ناحیه پهلو تیر می‌خورد و به شهادت می­‌رسد، البته خدا را شکر آن دوستشان نجات پیدا می­‌کند ●مهّم‌ترین دغدغه شهید چه بود؟ همسر شهید: مسائل اخلاقی و فرهنگی هم برایش خیلی مهّم بود، از پایگاه دستگاه دیجیتال می­‌آورد و آن را با ماهواره­‌ها تعویض می­‌کرد. ●تسنیم: خبر شهادت آقا مهدی را چگونه به شما دادند؟ همسر شهید: من خانه را تمیز کرده بودم چون می­‌دانستم سر 45 روز همه را برمی­‌گردانند و حتی فرش‌ها را شسته بودم و برای بچه‌ها هم لباس نو خریده بودم، محمدمتین مدرسه بود، من محمدیاسین را بغل کردم و دست نهال را گرفتم و برای خرید رفتم بیرون، همان موقع شهید نجفی به شهادت رسیده بودند و اولین شهید ایرانی قرچک بودند، از جلوی منزل آن‌ها عبور می­‌کردم که با دیدن بنر شهادت، رفتم جلوتر و از آقایی که در آنجا بود پرسیدم یعنی هر کسی به سوریه برود شهید می‌شود؟! آن آقا گفتند که نه باید قسمتشان باشد و اینکه شهید نجفی مدّت زیادی در سوریه بوده، حالم بد شد و با خودم گفتم این بار که آقا مهدی زنگ بزند می­‌گویم که حتماً مراقب خودت باش که اتفاقی نیفتد. ادامه دارد... یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
بعد از حمام بچه‌ها رفتیم خانه پدرشوهرم و دیدم که اقوام از راه دور آمده‌اند، شوکه شده بودم نمی­‌توانستم گریه کنم، چون کسانی آنجا بودند که همیشه خوشبختی من و آقا مهدی را دیده بودند و همیشه من از خوبی زندگی با ایشان صحبت می‌کردم و می­‌گفتم آقا مهدی اهل خانواده است، آقا مهدی هم همیشه در جمع به جای هر مسئله دیگری از من می‌گفت. می­‌گفتم اگر الان من گریه کنم اینها می‌گویند دیدید بالاخره اشکش درآمد، احساس می­‌کردم اگر گریه کنم انگار شکست خورده­‌ام؛ اما بعد که بیشتر فکر کردم دیدم آقا مهدی همان‌طور که در قبل از شهادت برای من افتخار بود بعد از شهادت هم باعث افتخار من است و الان هم افتخار می‌کنم که همسر مجاهد فی سبیل‌اللّه هستم. ادامه دارد… یادشهدابا صلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313
شهید قاضی‌خانی در وصیتنامه خود به چه مواردی اشاره کرده بودند؟ همسر شهید: آقا مهدی واقعاً قدرشناس بودند و در وصیتنامه هم چند بار تأکید کرده بودند که به پدر و مادر خود احترام بگذارید، در مورد من هم نوشته بودند که همسر من کوه صبر و تحمل است و می­‌دانم که فرزندانم را لایق و سرباز امام زمان(عجل‌الله) تربیت می‌کند و بر ولایتمداری و حفظ حجاب تأکید کرده بودند و اینکه نگذارید خون شهدا پایمال شود و به نظر من اگر این شهدای مدافع حرم نمی­‌رفتند قطعاً خون شهدای دفاع مقدس پایمال می­‌شد. قبل از شهادت هم می­‌گفتند سوریه خط مقدم ما است، برای این است که نگذاریم دشمن وارد ایران شود؛ چرا که هدف اصلی ایران است. ادامه دارد… یادشهداباصلوات اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج @parastohae_ashegh313