شهید سید مهدی رضوی؛
شهید سید مهدی رضوی فرزند سید علی اصغر در یکم آذر۱۳۵۱ در شهر بار چشم به جهان گشود.
او اولین فرزند خانواده بود، بعد از گذراندن دوران کودکی تحصیلات خود را تا پنجم ابتدایی ادامه داد و به علت نداشتن شرایط ادامه تحصیل به پدر و مادرش در شغل قالیبافی و کشاورزی کمک می کرد. نوجوانی مهربان و پرتلاش بود. سید مهدی با اینکه ۱۴ سال بیشتر نداشت حرف ها و حرکاتش او را بزرگتر نشان می داد.
عشق و علاقه زیادی به امامان و ائمه اطهار(علیه السلام) داشت. بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی(ره) و آیت الله خامنه ای را خیلی دوست داشت و مقام معظم رهبری در زمان ریاست جمهوری خود که به نیشابور سفر کرده بود و سفر یک روزه به بار داشت شب قبل سید مهدی و دوستانش گلزار شهدا را به یمن ورود ایشان آذین بندی کردند و به استقبالشان رفتند و پس از این دیدار بعد از چندماه از طریق بسیج عازم جبهه شد و پس از سه ماه جنگ حق علیه باطل در عملیات کربلای۵ شلمچه شهد شیرین شهادت نوشید و به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در گلزار شهدای بار به خاک سپرده شد.
#شهید_سید_مهدی_رضوی
#ایثار
@parastohae_ashegh313
♦️ بزرگ_مردان_کوچک
نوجوان
#شهید_سید_مهدی_رضوی
قسمت_اول
در روزهای پایانی 8 سال دفاع مقدس و پس از قبول قطع نامه 598 شورای امنیت توسط ایران، گروهک منافقین با ادعای اینکه 48 ساعته به تهران می رسند، عملیاتی نظامی را آغاز کردند که حاصل آن، شکست مفتضحانه شان توسط نیروهای نظامی و مردمی ایران بود. حاصل شکست منافقین در عملیات مرصاد که در روز 5 مرداد سال 67 صورت گرفت, کشته شدن بیش از 2 هزار نفر از نیروهایش بود اما منافقین در همان حملات خود برای جبران شکست خود در این عملیات, رزمندگان ایرانی را به بدترین شکل ممکن به شهادت رساندند که شهید سید مهدی رضوی یکی از این شهدا بود.
او متولد سال 1350 بود که از سال 66 به جبهه های نبرد میرود و در نهایت ششم مرداد 67 در عملیات مرصاد به فیض شهادت نائل میشود.
مادر شهید رضوی در خصوص ویژگی ها و سرگذشت فرزندش میگوید: سید مهدی در سال 50 به دینا آمد.
زمانی که انقلاب پیروز شد به بسیج مسجد الرحمن رفت و در آنجا فعالیت می کرد.
یادم میآید زمانی که 11 سالش بود, یک روز بلند شد و پتویش را زیر بغلش گرفت ، گفتم «چرا پتو رو زیر بغلت گرفتی؟» گفت «می خواهم به جبهه بفرستمش»، گفتم «پس خودت چی» گفت «رزمندگانی که در جبهه هستند و در سرما دارند در سختی برای ما میجنگند، آن وقت من باید راحت باشم؟» ما به او پول دادیم و یک پتو خرید و خیلی خوشحال شد .
ادامه_دارد...
اللهمعجللولیکالفرج
✦࿐჻ᭂ🌹჻ᭂ࿐✦
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
♦️ بزرگ_مردان_کوچک نوجوان #شهید_سید_مهدی_رضوی قسمت_اول در روزهای پایانی 8 سال دفاع مقدس و پس از ق
♦️ بزرگ_مردان_کوچک
نوجوان
#شهید_سید_مهدی_رضوی
قسمت_دوم
14 ساله که بود همش می گفت «مادر میخواهم برومجبهه» اما به خاطر سن پایینش او را نمی بردند.
دوره راهنمایی اش که تمام شد به خاطر مشکلات مالی که پدرش داشت مدرسه نرفت و به سر کار رفت و در فرش فروشی کار می کرد.
حقوقی که می گرفت، عیناً همان را به پدرش می داد و مقداری که پدرش به او پس می داد را به صندوق جنگ می ریخت و به جبهه کمک می کرد.
صاحب کارش که پدر شهید بود واسطه شد تا رضایت ما را برای جبهه رفتن سید مهدی بگیرید چون اگر ما رضایت می دادیم و نمیدادیم او هوای دفاع از کشور و انقلاب را در سر داشت و میرفت،ما هم رضایت دادیم.
شب آن روز که رضایت دادیم تا به جبهه برود خیلی خوشحال به خانه آمد و یک جعبه شیرینی گرفت و صورت من و پدرش را بوسید و تشکر کرد.
گفت اگر رضایت نمیدادین من خیلی ناراحت می شدم اما الان با خیال راحت و آسوده می روم تا از انقلاب و کشورم دفاع کنم.
اواخر سال 66 بود رفت به جبهه و در طی این مدت دو بار به مرخصی آمد.
هر وقت زنگ می زد می گفتم «چرا نمی آیی مرخصی» می گفت «هر وقت می آیم مرخصی شما می گویید نرو.
من اینجا از قفس آزاد شدم.
من اینجا عاشق شدم».
دفعه آخر که به مرخصی آمد دیدم خیلی فرق کرده و حالت معنوی خاصی پیدا کرده.
وقتی بغلش کردم با خودم گفتم برای آخرین بار است که می بینمش.
به سید مهدی گفتم «مادر مگر جنگ تمام نشده و امام قطعنامه را امضا نکردند؟» گفت «مگر امام نفرمودند من جام زهر را نوشیدم، من باید دوباره برگردم» .
گفتم «برو و مواظب خودت باش!» با اینکه خودش می دانست بر نمی گردد گفت «این دفعه که برگردم تحصیلاتم را ادامه می دهم به خاطر شما! »
ادامه_دارد...
اللهمعجللولیکالفرج
✦࿐჻ᭂ🌹჻ᭂ࿐✦
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
♦️ بزرگ_مردان_کوچک نوجوان #شهید_سید_مهدی_رضوی قسمت_دوم 14 ساله که بود همش می گفت «مادر میخواهم ب
♦️بزرگ_مردان_کوچک
نوجوان
#شهید_سید_مهدی_رضوی
قسمت_سوم
مادر شهید رضوی در خصوص عشق و ارادت فرزندش به ائمه اطهار (علیهمالسلام) میگوید: عشق خیلی زیادی به حضرت زهرا(سلامالله)، حضرت زینب(سلامالله) #امام_حسین(علیهالسلام) داشت.
ایام محرم و عزاداری در هیئت ها عزاداری می کرد و عشقش قابل وصف نبود.
قبل اینکه شهید شود هر موقع تهران بود می رفت روی قبر شهدا میخوابید و با شهدا صحبت می کرد و با خدا راز و نیاز میکرد و خیلی دوست داشت شهید شود .
5 روز بعد از آخرین باری که به جبهه رفت به شهادت رسید .
آخرین بار به من گفت «مادر من لایق شهادت نیستم اما اگر شهید شدم مادر برای من گریه نکنی و هزینه های مراسم من را به جبهه کمک کن».
وقتی خبر شهادتش را برایم آوردند من بچه شیرخواره داشتم و درب را باز کردند و پدرش راخواستند به من الهام شد که سید مهدی شهید شده .
وقتی خبر شهادتش را دادند من گفتم خدا را صد هزار مرتبه شکر همه فکر کردند که من گزیه و زاری می کنم اما خدا را شکر کردم.
این مادر شهید, نحوه شهادت فرزندش توسط منافقین در عملیات مرصاد را اینچنین بیان میکند: سید مهدی در گردان مسلم لشکر 27 و در منطقه اسلام آباد غرب بود که به شهادت می رسد.
منافقین سفّاک چشم هایش را در آورده بودند, گوشهایش را بریده بودند و آنقدر به فکش ضربه زنده بودند تا فکش خرد شده بود و پوستش را کنده بودند و بدنش را سوزانده بودند.
زمانی که پیکرش را برای ما آوردند اجازه ندادند او را ببینم ولی بعدا فیلم پیکرش را دیدم .
🌷روحش_شاد_یادش_گرامی_راهش_پر_رهرو
اللهمعجللولیکالفرج
✦࿐჻ᭂ🌹჻ᭂ࿐✦
@parastohae_ashegh313