eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
♦️خلاصه ای از زندگینامه سردار نادیده گرفتن خطای دیگران: موقعی که ما عکس و شعار امام ر ا روی دیوار نصب می کردیم یکی از افراد ضد انقلاب عکس امام را پاره کردند. بچه‌ها او را گرفتند و می‌خواستند او را کتک بزنند. ولی ناصر مانع شد. آن مرد هم از خجالت سرش را پایین انداخت و رفت. یک روز دیدیم که آن مرد پیش ناصر آمده عکس‌ها و اعلامیه‌های امام را گرفته و به دیوار نصب می‌کند. 🌻🌻🌻 پرهیز از اختلاف: ما یک گروه تبلیغاتی بودیم که هر وقت امام اعلامیه می‌داد به ناصر در پخش آن کمک می‌کردیم، دو نفر از بچه ها بخاطر مسئله کوچک با هم اختلاف پیدا کرده بودند. کار مثل همیشه به خوبی انجام نمی‌شد. ناصر از این موضوع خیلی ناراحت بود بچه‌ها را جمع کرده با آن‌ها حرف زد.«رژیم می‌خواهد ما را از اهدافمان دور سازد، بیش‌تر انقلاب‌ها به خاطر دو دستگی و خودخواهی به نتیجه نرسیده‌اند. همین اختلافات باعث می‌شود از اسلام و امام فاصله بگیریم» .... پس از این صحبتها بچه‌ها را با هم آشتی داد، از آن روز بچه‌ها با اتحاد بیش‌تری کار می‌کردند. @parastohae_ashegh313
🦋مروری بر 9⃣ 🌷🌷🌷 : "... پس از شهادت هم دشمنان را شکست داد. این تشییعی که در ایران شد، تشییع عجیب و واقعاً فراموش‌نشدنی‌ای [بود]؛ و همچنین تشییع میلیونی‌ای که در عراق شد؛ در نجف،‌ در بغداد ایشان تشییع شد، تشییع میلیونی عجیبی؛ ایشان و شهید ابومهدی مهندس با همدیگر تشییع شدند. در واقع این تشییع و بعد بزرگداشت ها، ژنرال‌های جنگ نرم استکبار را متحیّر کرد. این هایی که ژنرال‌های جنگ نرم آمریکا و استکبار هستند، اصلاً متحیّر ماندند که این چه وضعی است؛ این که بود ! این چه بود!! این چه حرکت عظیمی است که آن ها را شکست داد ." @parastohae_ashegh313
ماه_مبارک_رمضان مسئول_آشپزخانه یونس درحالی‌که از کارهای خنده‌اش گرفته، کف شوررا برمی‌دارد و می‌گوید: «چشم قربان» بعد درحالی‌که مشغول کار می‌شود، با صدای بلند آواز می‌خواند. ، را روی تخت پهن می‌کند و می‌ایستد به . از بیرون، صدای ماشین می‌آید. اول، ماشین سرلشکر و بعد یک جیپ نظامی جلو ساختمان آشپزخانه می‌ایستند. داخل جیپ، چند نظامی چماق به دست نشسته‌اند. سرلشکر و سگش از ماشین پیاده می‌شوند. سرلشکر به نظامی‌ها می‌گوید: «من می‌روم داخل... وقتی صدا زدم، شما هم بیایید.» سرلشکر، چماق یکی از نظامی‌ها را می‌گیرد و به‌طرف آشپزخانه راه می‌افتد. سگ جلوتر از او می‌رود. صدای آواز یونس و مناجات شنیده می‌شود. ... ‌══════°✦ ❃🌷❃ ✦°‌══════ 👇🏻 https://eitaa.com/parastohae_ashegh313/25823