eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
📚 🍁 با  میانه خوبی نداشت. نمی خواست زیر دَین مردم برود.رفته بودم تدارکات تا یک سری وسایل برای سید حمید بگیرم. مسئول تدارکات گفت: سید حمید چیزی از ما نمی گیرد معمولا وسایلش را خودش از شهر تهیه می کند خیلی تعجب کردم. رفتم پیشش و گفتم: چرا این کار را می کنی؟گفت: نمی توانم می ترسم بروم زیر دین مردم. 🌱 اگر پولی هم از راه جبهه  به دست می آورد، در راه خیر مصرفش می کرد. مادرش می گفت: هر وقت می خواست به جبهه اعزام شود، کرایه راه را هم خودمان به او می دادیم. روزهای آخر می‌گفت از مادرم شنیده ام که به زودی شهید می شوم ترک موتور سید حمید بود که آسمانی شدند. "" 📙. اثر گروه @parastohae_ashegh313
📔 🔴 سربازی که از میوه های باغ پسر محمد رضا شاه نمی خورد! 💢 غلام علی خیلی مواظب لقمه حلال بود. برش اول: ⭕️ توی دوران سربازی شده بود راننده قریب؛ پیشکار شاپور غلامرضا پهلوی. همراه او می‌رفت سرکشی باغ‌های غلامرضا پهلوی. توی باغ لب به چیزی نمی‌زد، آن‌قدر که بالاخره یک روز صدای غریب درآمده بود که «همه به من التماس می‌کنند اجازه بدم از میوه‌های باغ ببرند؛ ولی تو حتی میوه‌هایی که خودم برات کنار می‌ذارم رو هم برنمی‌داری ببری؟!» برش دوم: ⭕️ با قریب رفته بود کاخ شاپور غلامرضا، موقع ناهار رسیده بودند. آقای قریب او را برده بود آشپزخانه و سفارش کرده بود که هر چه می‌خواهد بهش غذا بدهند. آن روز مهمانی بود و آشپزخانه پر از غذا و دسر های مختلف. بعدها به مادرش تعریف کرد که: «غذای آن روز از گلوم پایین نرفت. رفتم تو کوچه پس کوچه‌های نانوایی پیدا کردم یه نون خریدم و کمی پنیر و انگور. نشستم کنار جوی آب و جای شما خالی ناهارم رو خوردم». (رجبی) 📚مجموعه یادگاران /جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی/ به قلم سید احمد معصومی نژاد/ناشر: روایت فتح/ نوبت چاپ: دوم-۱۴۲۲؛ خاطره شماره ۶-۵٫ @parastohae_ashegh313
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌💢 مرا بگیرید و به بند و حبـس کشید تا آن‌وقت از من سلب مسئولیت شود اگر آزاد باشم فریاد می‌زنم، افشاگری می‌کنم. من این لباس را پوشیده‌ام که پاسدار اسلام و وفادار به رهبرم امام خمینی باشم. 🔺در محله شهید ابراهیم هادی اگر انسان های بزرگی تربیت شدند به خاطر وجود عالمی مثل شهید آیت الله سعیدی بود که در ۲۰ خرداد ۱۳۴۹ به شهادت رسید. 📙بصیرت در روزگار سکوت، کتابی بود در مورد زندگی این شهید بزرگوار به قلم گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی @parastohae_ashegh313
کتاب یکی از کتاب های خوب مجموعه شهید هادی است‌که ماجرای چاپ کتاب، در جای خود بسی شگفتی دارد. ماجرا از جلسه ای درباره شهید هادی شروع شد که یکی از دوستان شهید، متن داخل عکس را بیان کرد. او گفت که در شب عملیات خیبر داود را در جبهه می بیند. داود خاطرات دوران اسارت را بیان و دوستانش ضبط می کنند. داود روز بعد شهید می شود. سه نفر نوار کاست صحبت های داود را داشتند که بعد از سالها نوار، از بین رفته بود. ما هم که منابعی از خاطرات خود گفته شهید نداشتیم منصرف شدیم، اما... همسر شهید معارف وند، سالها قبل نوار را روی ۱۴ برگه پیاده می کند‌. به طرز عجیبی برگه ها به ما رسید و متن اولیه کتاب از خاطرات خود شهید آماده شد... 📙اسرائیل اسیر. اثر گروه شهید هادی @parastohae_ashegh313