eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
ابوجعفر حسين الله كرم، فرج الله مراديان بعد ادامه دادند: اين اســير ســه روز است كه مشــغول صحبت است. تمام اطاعاتش صحيح و درست است. از روز اول جنــگ هم در اين منطقه بوده. . .🌸🌸🌸🌸 حتي تمام راه هاي عبور عراقي ها، تمامي رمزهاي بيسيم آن ها را به ما اطاع داده. براي همين آمده ايم تا از كار مهم شما تشكر كنيم. ابراهيم لبخندي زد و گفت: اي بابا ما چيكاره ايم، اين كارخدا بود. فرداي آن روز ابوجعفر را به اردوگاه اسيران فرستادند. . ابراهيم هر چه تاش كرد كه ابوجعفر پيش ما بماند نشــد. ابوجعفرگفته بود: خواهش مي كنم من را اينجا نگه داريد. مي خواهم با عراقي ها بجنگم! اما موافقت نشده بود @parastohae_ashegh313
شهید امر به معروف علی خلیلی علی خلیلی در سال ۱۳۷۱ در استان تهران متولد شد و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم ادامه داد.علی خلیلی از سنین نوجوانی با موسسه فرهنگی دینی بهشت آشنا شده و وارد این مجموعه ی فرهنگی شد. او که انگیزه و استعداد خوبی در انجام فعالیت های فرهنگی داشت خیلی زود به یکی از مربیان موفق این مجموعه تبدیل شد و پس از اخذ مدرک دیپلم وارد حوزه علمیه امام محمد باقر(ع) شد. شام نیمه شعبان تصمیم می گیرد بعد از هیئت رفقای نوجوانش را از نارمک تا محله خاک سفید تهران بدرقه کند. شاید نگران بود. اضطراب اینکه نکند نیمه های شب برای هم هیئتی های کم سن و سالش خطرساز باشد. غیرتش اجازه نداد تنها راهیشان کند. اما در میان راه متوقف شد. غیرتش به جوش آمد. عده ای خناس در حال آزار و اذیت دختر جوان بودند. دخترک وحشت زده استمداد می طلبید. تاب نیآورد. امر به معروف کرد. محل نگذاشتند. طاقت نیآورد. جلو رفت. جامه به دندان گرفتند و گریختند. دخترک دامنش آلوده نشد. اما لحظاتی بعد...قمه جاهلی و اب دیده دیوان و ددان، خون علی را بر زمین ریخت. ماهها گذشت؛ تا در خلسه بهاری نوروز زهرائی سلام الله علیها، نام علی در قطعه آسمانی و بهشتی شهدای غیرت نقش ببندد. علی پهلوان و خوش عیار ماهها با بیماری دست و پنجه نرم کرد. طی این ایام آنقدر زخم زبان شنید که زخمهای جانکاهش را فراموش کرد. روزهای پایانی عمر کوتاهش نامه ای خطاب به رهبری نوشت تا تسکین و التیام زخم هایش باشد. زخم هائی که این روزهای آخر نه بر جسم که روح و قلبش را جریحه دار کرده بود. وقتی که مذهبی های تسبیح به دست و جانماز آب کشیده او را نصیحت می کردند: " جوان مگر مملکت قانون ندارد تو چرا درگیر شدی؟... رهبر هم راضی نبود جانت را به خطر بیاندازی و ..." و چه خوش گفت که از زاهدان خشک مجو پیچ تاب و عشق. @parastohae_ashegh313
هدفتـون‌ایـن‌نباشـه تجربۍبخونیـن↓ دڪتربشیـن...! هدفتـون‌ایـن‌باشـه بندگۍبخونیـن↯ شھیدبشیـن♥️! ☚ ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
وصیت نامه شهیده زینب کمایی : خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره مان افتد و در این هنگامه جنگ حسین را تنها گذاریم . اینها از یزدید بدترند و جایگاهشان اسفل سافلین است و بس … ماذا وجدک من فقدک و ماذا فقد من وجدک . چه یافت آنکسی که تو را گم کرد و چه گم کرد انکس که تو را یافت . ( قسمتی از مناجات امام حسین علیه السلام ) بدلیل اینکه هر مسلمانی باید وصیت نامه ای داشته باشد من نیز تصمیم گرفتن این متن را بعنوان وصیت نامه بنویسم و آخرین حرف های خود را برای دوستان و خانواده و تمام عاشقان شهادت بنویسم . از شما عاشقان شهادت می خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید . هیچ گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید . همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید . تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد .نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی اماممان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی عج باشید مادر جان تو که از بدو تولد همیشه پرستار و غمخوار من بودی حال که وصیت نامه مرا می خوانی خوشحال باش که از امتحان خدا سربلند بیرون امده ای و هرگزدر نبود من ناراحت نشو ٬ زیرا که من در پیشگاه خدای خود روزی می خورم و چه چیزی از این بهتر است که تشنه ای به آب برسد و عاشقی به معشوق . مادر جان می دانم که برای رساندن من به این مرحله از زندگی زحمات بسیار کشیده ای و بهمین دلیل تو را به رنجهای حضرت زینب سلام الله علیها قسم می دهم مرا حلال کن و مرا دعای خیر بفرما @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋♥️🦋♥️♥️ وارد حریم شدیم خواستم برم اب بخورم گفتم علی من با رقیه و اردلان میریم اب بخوریم گفت باشه شما برید یه قدم دور شدم ازش شروع کرد به گریه کردن گفت اقا جان تو را به خواهرت قسم التماست میکنم به گلوی تیرخورده شیش ماهه ات قسم یه طوری بشه اسما راضی بشه بتونم برم برای دفاع حرم خواهرت برگشتم و دست زدم رو شونه ی علی گفتم پاشو برگردیم تهران وسایلتو جمع کنیم بعد برو گفت تو. مگه نرفتی اسمااااا گفتم نه اقا دلمو راضی کرد پاشو برگردیم بعد از چند روز زیارت برگشتیم تهران شروع کردیم به جمع کردن وسایلش لباساشو جمع کردم اون شب تا صبح گریه کردم و التماس کردم به خدا گفتم من بدون علی چیکار کنم؟؟؟ خدایا من بدون علی نمیتونمم خدایا خودت بهم صبر بده خواهش میکنم انقدر گریه کردم که سر سجاده خوابم برد صبح که پا شدم دیدم داره کفششو میپوشه کمکش کردم و کفششو پوشید پوتینشو کمکش کردم بپوشه گریه میکردمم اشکام باهام یاری نمیکرد گفتم علی تند تند بهم زنگ بزن علی من نمیتونمااا علی طاقت نمیارمااا علی گفت که اسما باشهه عزیزم اروم باشش اصلا میخوای همش پشت سنگر باشم نرم وسط گفتم علی مواظب خودت باش گفت باشه خانومم رفیق نیمه راه نشو دیگه
بانـو! این چادر تا برسد به‌دست تو هم از ڪوچه های مدینه گذشته هم از ڪربلا هم از بازار شام هم از میادین جنگ... چادر وصیت نامه ی شهداست بر تن تو چادرت را در آغوش بگیر و بگو برایت از خاطراتش بگوید... همه را از نزدیڪ دیده است .@parastohae_ashegh313
شلمچه خلاصه عشق است و... قطعه ای از بهشت ، شلمچه ، آینه ایست که تمام جبهه با خاکهای سرخش درآن‌میدرخشد. و دریچه آسمانی است که از آن بوی رشادت و عطر دلنواز شهادت میوزد❤️🌱 💌@parastohae_ashehh313
🔅 السَّلَامُ عَلَیْکَ أَیُّهَا الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیَاءِ الدَّوْلَةِ الشَّرِیفَةِ... 🌱سلام بر تو و بر امید فرح بخش آمدنت، آنگاه که حکومت خدا را نشانمان میدهی و خشکسالی آرزوهای ما را با باران مهربانی ات سیراب میکنی؛ آنگونه که بعد از آن هیچ عطشی، هرگز بی تابمان نکند. 📚 صحیفه مهدیه،زیارت حضرت صاحب الامر در سرداب مقدس، ص610. @parastohae_ashegh313
ابوجعفر حسين الله كرم، فرج الله مراديان مدتي بعد، شنيدم جمعي از اسراي عراقي به نام گروه توابين به جبهه آمده اند. آن ها به همراه رزمندگان تيپ بدر با عراقي ها مي جنگيدند. عصر بــود. يكي از بچه هاي قديمي گروه به ديدن من آمد. با خوشــحالي گفــت: خبر جالبي برايت دارم. ابوجعفر همان اســير عراقي در مقر تيپ بدر مشغول فعاليت است! عمليات نزديك بود. . .🌸🌸🌸🌸 بعد از عمليات به همراه رفقا به محل تيپ بدر رفتيم. گفتيم: هر طور شــده ابوجعفر را پيدا مي كنيم و به جمع بچه هاي گروه ملحق مي كنيم. قبل از ورود به ســاختمان تيپ، با صحنه اي برخورد كرديم كه باوركردني نبود. تصاوير شــهداي تيپ بر روي ديوار نصب گرديده بود. تصوير ابوجعفر در ميان شهداي آخرين عمليات تيپ بدر مشاهده مي شد! سرم داغ شد. حالت عجيبي داشتم. مات ومبهوت به چهره اش نگاه كردم. ديگر وارد ساختمان نشديم. از مقر تيپ خارج شــديم. تمام خاطرات آن شــب در ذهنم مرور مي شد. . حمله به دشــمن، فداكاري ابراهيم، بيســيم چي عراقي، اردوگاه اسراء و تيپ بدر و... بعد هم شهادت، خوشا به حالش! @parastohae_ashegh313
✰﷽✰ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌ ─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌ ✰نهج‌البلاغه در آینه تصویر✰ آن‌کس که خویشتن را بیشتر می‌فریبد، نزد خدا گناه‌کارترین انسان‌ها است، زیانکار واقعی کسی است که خود را بفریبد. 📚نهج البلاغه خطبه ۸۶ (بند۳) @parastohae_ashegh313
[•••] ✨افتادگی آموز ••••✨ به سنگرما آمد تا شب را درسنگر بگذراند ولی ما اورا نمیشناختیم هنگام خواب گفتیم پتو نداریم برادر گفت ایرادی نداره یک برزنت زیرخود انداخت وخوابید صبح وقت نماز فرمانده گردانمان آمد وگفت «برادر خرازی شما جلو بایستید» تازه فهمیدیم که او فرمانده لشگر بود.... @parastohae_ashegh313
شهید یونس پورجلو تاریخ تولد: ۲۹ دی‌ ۱۳۶۸ در شهر تشان شهادت:۳۱ شهریور ۱۳۹۷ پاسدار شهید یونس پورجلو فرزند کربلایی موسی یکی از جوانان استان خوزستان است که در تاریخ 29 دی ماه سال 1368 در بخش تشان بهبهان دیده به جهان گشود که 5 خواهر و یک برادر دارد. یونس محبت خیلی زیادی به اعضای خانواده به‌ویژه پدر و مادر داشت، خودش را وقف پدر و مادر کرد و همیشه دستگیر آنها بود. بسیار اهل صله رحم و شوخ‌ طبع بود. از شاخصه ‌های اخلاقی ویژه‌اش، جهاد با مال بود. بسیار اهل کار خیر و دستگیری از نیازمندان بود. خیلی دوست داشت جهاد با جان هم داشته باشد که نصیبش شد. همه او را به حجب و حیا می ‌شناختند. از طرفی به مادیات و زرق و برق دنیا تعلق خاطر نداشت. این جوان خوزستانی پس از طی کردن تحصیلات مدرسه و دبیرستان در دانشگاه امام حسین (ع) پذیرفته و در شته مهندسی صنایع فارغ التحصیل شد، پس از آن برای طی کردن مدارج علمی در سال 1393 در کنکور کارشناسی ارشد شرکت کرد و در دانشگاه امیرکبیر پذیرفته شد ولی به دلیل محدودیت های شغلی نتوانست ادامه تحصیل دهد. به گفته مادر شهید یونس پورجلو، وی از کادر تحصیل کرده لشکر عملیاتی حضرت ولیعصر (عج) خوزستان بود، این جوان به قدری متواضع و فروتن برخورد می کرد که گاهی جای سرباز با مافوق را اشتاه می گرفتند. شهید پورجلو در صبح روز شنبه 31 شهریور ماه سال 1397 در رژه نیروهای مسلح در اهواز که به مناسبت هفته دفاع مقدس در بلوار قدس برگزار شد، حضور داشت که هدف تیر تروریست ها قرار گرفت و به همراه 22 نفر دیگر از جمله شهید سید حسن سواری، سردار شهید علی لویمی باقری ، ارتشی شهید هادی الماسیان ، سرباز شهید رضا شعیبی ، سرباز شهید سعید آقاجری ، سرباز شهید مهران زرافشان ، سرباز شهید نبی دریس ، سرباز شهید سعید کریمی و سرباز شهید محمد عذاری به شهادت رسید. پیکر پاک شهید یونس از شهدای مظلوم عملیات تروریستی 31 شهریور پس از تشییع باشکوه و کم نظیر در اهواز به همراه پیکر پاک سرباز شهید سید خلیل هاشمی فر به بهبهان منتقل شد تا در دیار سردار شهید مجید بقایی آرام بگیرد. پیکر پاک شهید سعید پورجلو به همراه سرباز شهید سید خلیل هاشمی فر در بهبهان تشییع شد و پس از آن در گلزار شهدای شهر تشان در همسایگی دیگر شهیدان آرام گرفت. 🍀🍀شهدا را با صلواتی یاد کنید🍀🍀 @parastohae_ashegh313
[...💗] 🍃شهیدتهرانۍمقدم‌می‌گفت: وقتی‌یه‌کارخیرانجام‌دادی؛ ازهمون‌درپشتی‌در،رو! 🤔پرسیدن‌چرا ؟ گفت‌خب‌اگه‌وایسی‌ یکی‌بیاد‌ازت‌تشکر‌کنه‌ دیگه‌تواجرتوگرفتی📿 📜حیف نیست گمنام نمونه حیف نیست همه اجرش گردن خدا نباشه⁉️ 🌸@parastohae_ashegh313|🌸
صدایم‌ڪن‌از‌خلوتِ‌خاطࢪات‌پرستو بگو‌پشتِ‌پࢪواز‌ِ‌مࢪغانِ‌عاشق! چہ‌رازۍست؟ ❁═══┅┄ 💠 @parastohae_ashegh313💠 ❁═══┅┄
🕊 🌱 پدر شهید علی‌وردی تعریف می‌کردند: آرمان بشدت اهل رعایت حق الناس بود. یه سال انتخابات بود و من و آرمان رفته بودیم برای شمارش آراء. نیمه شب گذشته بود و آرمان خیلی خسته شده بود؛ بهش گفتم پسرم شما برو قدری استراحت کن من خودم کار رو انجام میدم؛ فعلا هم به شما احتیاجی نیست. آرمان رفت و حدود ۳ ساعت خوابید، فردای اون روز بمن گفت: بابا من چون رفتم خوابیدم واسه شمارش آراء پولی رو قبول نمیکنم. گفتم: پسرم یه مقدار استراحت برای اعضاء طبیعیه و مشکلی نداره. اما آرمان راضی نشد گفت: من وظیفه‌م بوده اونجا سرشماری آراء رو انجام بدم اما رفتم خوابیدم، پس این پول حق من نیست... آخرم پول رو نگرفت... کانال رو به دوستانتون معرفی کنید🌱 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@parastohae_ashegh313 یہ‌بزرگی‌میگفت: "شڪ‌نڪن‌وقتی‌بہ‌یہ‌شہـید فڪر‌ڪردی،چند‌لحظہ‌قبلش،، همون‌شهید‌داشتہ‌بہ‌تو‌فکر‌میکرده!"🍃 هرکسی باهر شهیدی خو گرفت روز محشر آبرو از ﴿او﴾ گرفت ..🌱 ممنون بابت همراهی و نگاه پرمهرتون 🌷 نگاه شهدا بدرقه ی زندگیتون 🕊 نماز شبتون رو به نیت ظهور بخونین✨ سه صلوات هدیه به ارواح طیبه ی شهدا فراموش نشه🍃 شبتون بی دغدغه یا علی⚡️
🌱 🍃مقيد بود هر روز را بخواند. حتي اگر كار داشت و سرش شلوغ بود، حتما سلام آخر زيارت عاشورا را ميخواند. ❣️دائما ميگفت: "اگر دست جوانان را در دست امام حسين (عليه السلام) بگذاريم،همه مشكلاتشان حل ميشود و امام با ديده ي لطف به آنها نگاه ميكند. ╔━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╗ 🦋 🕊️🕊️🕊️ @parastohae_ashegh313 ╚━━━━๑ღ♥️ღ๑━━━━╝
💫 سیمای تـو . . . سجادهِ عشق است و دلِ من ؛ با اشک وضو بسته و هردَم به است 🕊️ الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍوَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🌷🍃 🕊️ @parastohae_ashegh313🦋
دوست مصطفي هرندي خيلي بي تاب بود. ناراحتي در چهره اش موج مي زد. پرسيدم: چيزي شده!؟ ابراهيــم با ناراحتي گفت: ديشــب با بچه هــا رفته بوديم شناســائي، تو راه برگشــت، درست در كنار مواضع دشمن، ماشاءالله عزيزي1 رفت روي مين و شهيد شد. عراقي ها تيراندازي كردند. ما هم مجبور شديم برگرديم. تازه علت ناراحتي اش را فهميدم. هوا كه تاريك شد ابراهيم حركت كرد، نيمه هاي شب هم برگشت، خوشحال و سرحال! مرتب فرياد مي زد؛ امدادگر... امدادگر... سريع بيا، ماشاءالله زنده است! بچه ها خوشــحال بودند، ماشــاءالله را ســوار آمبولانس كرديم. 🍃🍃🍃🍃 اما ابراهيم گوشه اي نشسته بود به فكر! كنارش نشستم. با تعجب پرسيدم: تو چه فكري!؟ مكثي كرد و گفت: ماشاءالله وسط ميدان مين افتاد، نزديك سنگر عراقي ها. اما وقتي به سراغش رفتم آنجا نبود. كمي عقب تر پيدايش كردم، دور از ديد دشمن. در مكاني امن! نشسته بود منتظر من. @parastohae_ashegh313
تماشاچی ندارد! ▪️▫️...ما دراسلام تماشاچی نداریم همه مسلمانان به هرنحوی باید درصحنه نبرد بین و درتمامی زمین خدا شرکت کنند وگرنه خود نیز باطلند. 🌷مهندس فرمانده گردان قدر شهادت ۱۹ شهریور۱۳۶۱ @parastohae_ashegh313