🌹با حنجــر خــود
بــوسـہ از خنجـــر گرفتند......
🌷شهدای مدافع ایرانی که توسط داعش ذبح شدن🌷
سرارشهیدعبدالله_اسکندری
شهیدمحسن_حججی
شهیدرضااسماعیلی
یادشهداباصلوات
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✵چرا شهید ابـــراهـــیـــم هـادی
حاجتمو نمیده...؟؟؟
@parastohae_ashegh313
#بخش9
به زحمت دسته هاي فرغون را بلند کرد و به جلو راند. هرچند لحظه، خمپاره و توپ بي هدفي در دور و نزديكي شــان منفجر مي شــد. صداي شلیك گلوله و انفجار براي لحظه اي قطع نمي شــد؛ گرچه از گلوله باران روز اول کاســته شده بود. مصیب که ســرش رو به چرخ فرغون بود، سر، بلند کرد، به زحمت لبخند زد و پرسید: «بهنام... اين... آمبولانس... را... از... کجا... آوردي؟» بهنام که از زور و تقلا خیس عرق شده بود، خنده خنده جواب داد: «مگر يادت رفته؟ وقتي تو مسابقات کشتي اول شدم، اين را جايزه دادند!» مصیب خنديد. از گوشه ي لبش باريكه ي خون جاري شد. «پس... پس چرا... فقط يك... يك چرخ... دارد؟» «عراقي ها گشنه بودند، سه تا چرخ ديگرش را کوفت کردند!» چرخ فلزي فرغون با صداي بلند غیژ غیژ مي کرد. مصیب با درد خنديد. «حتما ًاين هم آژيرش است!» نزديك مسجد جامع رسیدند. بهنام در همان حال گفت: «فقط قول بده وقتي خوب شدي، کرايه ام را بدهي!» به مســجد جامع رســیدند، بهنام به مصیب نگاه کرد. مصیب لبخند بر لب، چشمانش باز مانده بود. فرغون از دست بهنام افتاد. با ناباوري جلو رفت. مصیب با چشــمان رو به آســمان شهید شده بود. بغض بهنــام ترکید. چند نفر آمدند و جنازه ي مصیب را داخل حیاط مســجد جامع بردند. بهنام به گوشــه ي حیاط رفت. به ديوار تكیه داد و شانه هايش لرزيد. در هر گوشــه ي حیاط، عده اي مشــغول کاري بودند. در زاويه ي راست، يك چادر بهداري بود. چند دکتر و پرســتار به مجروحین مي رســیدند. در زاويه ي چپ، خانم ها در حال پختن غذا بودند. ده ها نوجوان و جوان در حال درســت کردن کوکتل مولوتف بودند.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
یادوخاطره جمیع شهدای آتش نشان ویژه شهدای حادثه پلاسکو در۳۰ دی ۱۳۹۵ گرامی باد.
شادی ارواح طیبه شهدافاتحه مع الصلوات
@parastohae_ashegh313
#قسمت205
فتح المبين
جمعي از دوستان شهيد
شب بعد دوباره حركت نيروها آغاز شد. گروه تخريب جلوتر از بقيه نيروها حركت مي كرد، پشت سرشان علي موحد، ابراهيم و بقيه نيروها قرار داشتند. هر چه رفتيم به خاكريز و مواضع توپخانه دشمن نرسيديم! پس از طي شش كيلومتر راه، خسته و كوفته در يك منطقه در ميان دشت توقف كرديم.
علــي موحد و ابراهيم به اين طرف و آن طــرف رفتند. اما اثري از توپخانه دشمن نبود. ما در دشت و در ميان مواضع دشمن گم شده بوديم! با اين حال، آرامش عجيبي بين بچه ها موج مي زد.
🌹🌹🌹🌹
به طوري كه تقريباً همه بچه ها نيم ساعتي به خواب رفتند. ابراهيــم بعدهــا در مصاحبه با مجله پيــام انقاب شــماره فروردين 1631 مي گويد: آن شب و در آن بيابان هر چه به اطراف مي رفتيم چيزي جز دشت نمي ديديم.
لذا در همانجا به سجده رفتيم و دقايقي در اين حالت بوديم. خدا را به حق حضرت زهرا(س)وائمه معصومين قسم مي داديم.
@parastohae_ashegh313
🏴 من #ام_البنین را دیدهام.
اما نه در سال 61 هجری. در سال به سال دهه 90 شمسی.🌺🌺
وقتی همسر #شهید_محمدخانی بالای پیکر شوهرش گفت: «به به! زینت ارباب شدی! نوش جونت!»😂😂
وقتی مادر شهید محمدخانی بالای قبر پسرش رجزخوانی کرد:
«پسرم شنیدم مردانه با اشقیا جنگیدی و دشمن را تار و مار کردی و رعب در دلشان انداختی. شنیدم تو همچون همت لشکر بودی. آفرین پسرم!»
وقتی مادر #شهید_حدادیان خبر شهادت پسرش را شنید گفت:
«محمدحسینم به آرزوش رسید. من اگر هزارتا محمدحسین هم داشتم همه فدای امام حسین... همه زندگیم فدای امام حسینه!»😔😔
وقتی مادر #شهید_حججی گفت: «آقا که آمد بالاسرش و تابوتش رو بوسه زد گفتم خوشا به لیاقتت مادر!»😭
وقتی مادر شهید #امیرحسین_قربانی باافتخار گفت: «اگه شهید نمیومد جلو اسم امیرحسینم باورم نمیشد!»
✍️ #محمدعلی_جعفری
🌺🌺🌺
@parastohae_ashegh313
💕 همسر شهید میگفت؛
صحبتهای ما خیلی کوتاه بود اما در همان فرصت کوتاه روی یک چیز خیلی تاکید کرد، او بارها گفت که یک #همسنگر میخواهد.
شاید کسی که به خواستگاری می رود بگوید همسر و همدم میخواهد اما مصطفی گفت که همسنگر میخواهد.
بعد از چند سال به او گفتم ما که الان در زمان جنگ نیستیم، علت اینکه همسنگر خواسته چه بوده ؟
او گفت:
« جنگ ما در حال حاضر جنگ نظامی نیست؛ جنگ الان ما #جنگ_فرهنگیه . اگر همسنگر خواستم به خاطر کارهای فرهنگیه تا وقتی من #کار_فرهنگی انجام میدهم، همسرم هم در کنار من کار فرهنگی کند ».
#شهید_مصطفی_صدرزاده 🍃
🌷 یادش با ذکر #صلوات
@parastohae_ashegh313
دل میزنم به دریا.mp3
12.53M
🕊🌿🌸
دل میزنم به دریا
پا میزارم به جاده.......
🔹#حاجمهدیسلحشور
💐با حال خوب گوش کنید
#مدیونشهدائیم
#شادیروحشهداصلوات🕊🥀
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
#زندگی_به_سبک_شهدا
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
@parastohae_ashegh313
🌹🍃 در غروب جمعه، 7 بار این دعا را بخوانید و تا هفته بعد از بلایا محفوظ بمانید
🌺🍃 مرحوم آخوند ملامحمدباقر فشارکی رحمةالله علیه در یکی از کتاب های خود نقل نموده است:
کسی که وقت غروب روز جمعه این دعا را 7 مرتبه بخواند، از بلیات تا هفته بعد محفوظ می ماند ان شاء الله:
✨«اللَّهُمَ صَلِّ عَلَى سَیِّدِنَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد؛ وَ ادْفَعْ عَنَّا الْبَلاءَ الْمُبْرَمَ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأرْضِ، إنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»✨
📚ابواب الجنّات في آداب الجمعات ص26
#اللھمعجݪاللولیڪاݪـفࢪج
#بحقحضرتزینبسلاماللهعلیها
@parastohae_ashegh313
📚برشی از کتاب لبخند پاریز
چند ماه بعد محمدعلی رفت پاریز و پدر و مادرش را برد مشهد. کار همیشگیاش بود. پدر و مادر را میبرد مشهد؛ زیارت. پدرش را برد کنار ضریح امام رضا (ع) و گفت برایش دعا کند که شهید شود. حاجعلیآقا ایستاد جلوی ضریح، دستهاش را گرفت جلوی صورتش. اشکهای پیرمرد جلوی پیراهن آبیاش را خیس کرده بود. بلندبلند دعا کرد. آقاجان شما واسطه شو این محمدعلی ما شهید بشه. محمدعلی دوزانو نشست پایین پای پدرش و دستهاش را گرفت جلوی صورتش و آرام گریه کرد. حاجعلیآقا دیگر نتوانست روی پا بایستد؛ نشست. محمدعلی دستهاش را انداخت دور گردن باباش و صورتش را پنهان کرد توی سینهٔ حاجی و هقهق گریه کرد.
📍زندگینامه شهید سرتپ دوم پاسدار محمدعلی الله دادی
#سالروزآسمانیشدنتمبارک🕊🌱
💌@parastohae_ashegh313
دلانہ✨
زمانه عجیبی است!
برخی مردمان، امام گذشته را عاشقند، نه امام حاضر را...
میدانی چرا؟
امام گذشته را هرگونه که بخواهند تفسیر میکنند!!!
اما امام حاضر را باید فرمان برند!!!
و کوفیان اینگونه عاشورا را رقم زدند...
_شهیدمرتضیٰآوینی🌱
#لبیک_یا_خامنه_ای
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🔻به جمع ما بپیوندید↓
『◆ @parastohae_ashegh313
شهدا....!
همان ها که به #عرفات عشق آمدند در فکه؛
آنها که #عرفه برایشان یک عمر بود،
نه یک روز!
همان ها که به مقام ( مَن عَرَف رَبّه )رسیده بودند...
.
خوبانی که تا پای جان وقوف کردند در #خرمشهر...
و #مشعر عشقشان شد سرزمینِ نخل های
بی سرِ،#شلمچه!
آنها که در زمزم #اروند دست از "خود" شستند...
.
و در منای #طلاییه خود را قربانی کردند...
شیر دلانی که به ندای #ابراهیمی پدر اُمت لبیک #جان دادند...
و #عاشق_تر از اسماعیل به مسلخِ #عشق رفتند...
.
و وقتش رسیده بود که بندگان حقیقی #خدا سیر الی
اللهی شان را جشن بگیرند ؛
در لباس #سُرخ شهادت...
#شبتون_شهدایی_
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
@parastohae_ashegh313
─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
🕊 #زیارتنامه_ی_شهدا🕊
🌹🌱🌹🌱اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم🌹🌱🌹🌱
🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊🕊
#شادی_روح_شهدا_صلوات
#زندگی_به_سبک_شهدا🥀
#شهدای_گمنام🍃
@parastohae_ashegh313
#اختصاصی
او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد
🕊امروز ۱ بهمن دی سالروز شهادت
🌹شهید مدافع حرم اکبر شهریاری
💐شادی روح پرفتوح شهید #صلوات
. @parastohae_ashegh313
💠 شهیدی که در زمان جنگ دشمن برای سرش جایزه ای بیشتر از فرمانده اش تعیین کرده بود!
💠 در لحظه شهادت قرآن را بوسید و زیر لب امام زمان (عج) را صدا میزد.
💠 در عملیات حصر آبادان توانست با اسلحهٔ خالی چند عراقی را اسیر کند.
💠 قبل از انقلاب، عکس شاه را از سر در مدرسه پایین آورد و به جایش عکس الاغ گذاشت!
💠 حاج قاسم درمورد ایشان گفتند: حاج مهدی کازرونی کلید لشکر بود و قسم میخورم در وجودش ذره ای ترس وجود نداشت!
#سردارشهید_محمدمهدی_کازرونی🌷
@parastohae_ashegh313
و سلام بر او که می گفت:
«خدا، خدا، خدا
همه چیز دست خداست
تمام مشکلات بشر
به خاطر دوری از خداست»
قهرمان من
رفیق آسمانی من
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آسمان، وسعت چشمان تو را کم دارد
دلم اندازه زیبایی تو غم دارد
همچو رودی که صدای عطشش می آید...
دل دیوانه من از تو خوشش می آید...🥀
#برادرشهیدم
#داداشرسول
@parastohae_ashegh313
#فصل9
به زحمت دسته هاي فرغون را بلند کرد و به جلو راند. هرچند لحظه، خمپاره و توپ بي هدفي در دور و نزديكي شــان منفجر مي شــد. صداي شلیك گلوله و انفجار براي لحظه اي قطع نمي شــد؛ گرچه از گلوله باران روز اول کاســته شده بود. مصیب که ســرش رو به چرخ فرغون بود، سر، بلند کرد، به زحمت لبخند زد و پرسید: «بهنام... اين... آمبولانس... را... از... کجا... آوردي؟» بهنام که از زور و تقلا خیس عرق شده بود، خنده خنده جواب داد: «مگر يادت رفته؟ وقتي تو مسابقات کشتي اول شدم، اين را جايزه دادند!» مصیب خنديد. از گوشه ي لبش باريكه ي خون جاري شد. «پس... پس چرا... فقط يك... يك چرخ... دارد؟» «عراقي ها گشنه بودند، سه تا چرخ ديگرش را کوفت کردند!» چرخ فلزي فرغون با صداي بلند غیژ غیژ مي کرد. مصیب با درد خنديد. «حتما ًاين هم آژيرش است!» نزديك مسجد جامع رسیدند. بهنام در همان حال گفت: «فقط قول بده وقتي خوب شدي، کرايه ام را بدهي!» به مســجد جامع رســیدند، بهنام به مصیب نگاه کرد. مصیب لبخند بر لب، چشمانش باز مانده بود. فرغون از دست بهنام افتاد. با ناباوري جلو رفت. مصیب با چشــمان رو به آســمان شهید شده بود. بغض بهنــام ترکید. چند نفر آمدند و جنازه ي مصیب را داخل حیاط مســجد جامع بردند. بهنام به گوشــه ي حیاط رفت. به ديوار تكیه داد و شانه هايش لرزيد. در هر گوشــه ي حیاط، عده اي مشــغول کاري بودند. در زاويه ي راست، يك چادر بهداري بود. چند دکتر و پرســتار به مجروحین مي رســیدند. در زاويه ي چپ، خانم ها در حال پختن غذا بودند. ده ها نوجوان و جوان در حال درســت کردن کوکتل مولوتف بودند.
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313
#قسمت206
فتح المبين
جمعي از دوستان شهيد
او ادامه داد: در آن بيابان ما بوديم و امام زمان(عج) فقط آقا را صدا مي زديم و از او كمك مي خواســتيم. اصاً نمي دانستيم چه كاركنيم. تنها چيزي كه به ذهن ما مي رسيد توسل به ايشان بود.
🌹🌹🌹🌹
هيچكس نفهميد آن شب چه اتفاقي افتاد! در آن سجده عجيب، چه چيزي بين آن ها و خداوند گفته شد؟ اما دقايقي بعد ابراهيم به سمت چپ نيروها كه در وسط دشت مشغول استراحت بودند رفت! پس از طي حدود يك كيلومتر به يك خاكريز بزرگ مي رسد. زماني هم كه به پشــت خاكريز نگاه مي کند. تعداد زيادي از انواع توپ و ســاح هاي سنگين را مشاهده مي کند. نيروهــاي عراقي در آرامش كامل اســتراحت مي كردنــد.
فقط تعداد كمي ديده بان و نگهبان در ميان محوطه ديده مي شــد. ابراهيم سريع به سمت گردان بازگشت. ماجرا را با علي موحد در ميان گذاشــت. آن ها بچه ها را به پشــت خاكريز آوردند. در طي مســير به بچه ها توصيه كردند: تا نگفته ايم شليك نكنيد. در حين درگيري هم تا مي توانيد اسير بگيريد.
🌹🌹🌹🌹
از سوي ديگر نيز گردان حبيب به فرماندهي محسن وزوايي به مقر توپخانه عراق حمله كردند. آن شــب بچه ها توانســتند با كمتريــن درگيري و با فريــاد الله اكبر و ندای يازهرا(س) توپخانه عراق را تصرف كنند و تعداد زيادي از عراقي ها را اســير بگيرند. تصرف توپخانه، ارتش عراق را در خوزستان با مشكلي جدي روبرو كرد. بچه ها بافاصله لوله هاي توپ را به سمت عراق برگرداندند.
@parastohae_ashegh313
👈 امروز توی این تاریکیهای عالم مجازی بدونِ دو رکعت نماز نیای پشت کامپیوتر بشینی، بدون وضو نشینی؛
👈 یه موقعهایی برا خودت یه روضه بذار، یه ذره اشک بریز، بذار این کلیدهای کامپیوتر با اشکات به همدیگه سیماشون وصل بشه!
🍃 حاج حسین یکتا
#زندگی_به_سبک_شهدا
#شادی_روح_شهدا_صلوات
@parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_🥀﷽یاد خاطرات عاشقان خدا﷽
➕سلام بر پيكرهاى جامانده در خانطومان
#خانطومان_قطعه_ايى_از_بهشت🌷
#شفاعتمون_کنید... 🤲🕊
#حجاب
@parastohae_ashegh313