eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
14.2هزار عکس
3.6هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارتنامه‌شهدا۩شهیدسلیمانی.mp3
1.25M
"🎧 ✧بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم✧ ✿ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...✿ 🎙 🌹هدیه به ارواح طیبه شهدا صلوات.. @parastohae_ashegh313
💌سر مزار اميرنشسته بودم که يه جوانی آمدو گفت=شما با اين شهيد نسبتی دارين؟ گفتم=بله! من برادرش هستم. گفت=راستش من مسلمان نبودم. بنابه دلايلی به زورمسلمان شدم! اماقلباً اسلام نياوردم...يه روز اتفاقی عکس برادرتون رو ديدم، حالت عجيبی بهم دست داد. انگار عکسش باهام حرف ميزد. با ديدنش عاشق اسلام شدم ! قلباً ايمان آوردم... راوی=برادر شهيدامير حاج امينی @parastohae_ashegh313
برخورد صحيح جمعي از دوستان شهيد مدتي بعــد ابراهيم با او صحبت کرد. ابتــدا او را غيرتي کرد و گفت: اگر کسي به دنبال مادر و خواهر تو باشد و آن ها را اذيت کند چه مي کني؟ آن پسر با عصبانيت گفت: چشماش رو در مي يارم. ابراهيم خيلي باآرامش گفت: خُب پسر، تو که براي ناموس خودت اينقدر غيرت داري، چرا همان کار اشتباه را انجام مي دي؟! بعد ادامه داد: ببين اگر هرکســي به دنبال ناموس ديگري باشد جامعه از هم مي پاشد و سنگ روي سنگ بند نمي شود. 💚💚💚 بعد ابراهيم از حرام بودن نگاه به نامحرم حرف زد. حديث پيامبر اکرم(ص)را گفت كه فرمودند: «چشمان خود را از نامحرم ببنديد تا عجايب را ببينيد.» بعد هم دلايل ديگر آورد. آن پســر هم تأييد مي کــرد. بعدگفت: تصميم خودت را بگير، اگه مي خواهي با ما رفيق باشي بايد اين كارها را ترك كني. @parastohae_ashegh313
13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلتـــــون رو ببرم شلمچه؟🕊 نوش روحتون التـــــماس دعا:)❤️ @parastohae_ashegh313 ╰═━⊰🍃🌸✨🌸🍃⊱━═╯
برشی✂️ از کتاب سلام بر ابراهیم (۱) 🔹نيمه شعبان بود. با ابراهيم وارد کوچه شديم. چراغانی کوچه خيلي خوب بود. بچه های محل انتهاي کوچه جمع شده بودند. وقتی به آنها نزديک شديم همه مشغول ورق بازی و شرط بندی و... بودند! 🔹ابراهيم با ديدن آن وضعيت خيلي عصبانی شد اما چيزي نگفت. من جلو آمدم و آقا ابراهيم را معرفي کردم و گفتم: ايشان از دوستان بنده و قهرمان واليبال و کشتی هستند. بچه ها هم با ابراهيم سلام و احوالپرسی کردند. 🔹بعد طوری که کسی متوجه نشود، ابراهيم به من پول داد و گفت: برو ده تا بستنی بگير و سريع بيا. آن شب ابراهيم با تعدادی بستنی و حرف زدن و گفتن و خنديدن، با بچه های محل ما رفيق شد. 🔹در آخر هم از حرام بودن ورق بازی گفت. وقتی از كوچه خارج می‌شديم تمام كارت ها پاره شده و در جوب ريخته شده بود! @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 ✨ خبر پیدا شدن پیکر هادی درست زمانی پخش شد که قرار بود در شب جمعه، یعنی شب اول ایام فاطمیه در مسجد موسی ابن جعفر(علیه‌السلام) تهران برای او مراسم برگزار شود،همزمان با مراسم، اعلام شد برای شهید هادی ذوالفقاری چهار مراسم تشییع برگزار شده! 🌹شهید هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند. این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقی‌ها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین می‌برند و بعد دفن می کنند؛اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.در تمام حرم ها نیز برایش نماز خواندند! 🇮🇷 پرچم زیبای ایران نیز بر روی پیکر این شهید، حرف های زیادی با خود داشت. این که مردم ما، برادران شیعه خود را رها نمی کنند. ✨ تشییع هادی در نجف بسیار باشکوه بود. چنین جمعیتی حتی در تشییع علما و فرماندهان دیده نشده بود. ✨ مرحوم آیت‌الله آصفی (نماینده مقام معظم رهبری ) هم در نجف بر پیکر هادی نماز خواند. در آخر هم تمام جمعیتی که برای تشییع پیکر هادی آمده بودند برای تدفین به سمت وادی‌السلام رفتند.می‌گویند عراقی‌ها در نجف برای شهدای خودشان تشییع خوبی در حرم‌ها راه‌ می‌اندازند، ولی بعد از آن که می‌خواهند شهید را دفن کنند، همه می‌روند و فقط چند نفر می‌مانند. ولی در تشییع پیکر هادی همه چیز فرق کرد. صدها نفر وارد وادی السلام شدند. خودعراقی‌ها هم از شرکت چنین جمعیتی در مراسم تدفین شهید تعجب کرده بودند و می‌گفتند این شهید استثنایی است. اما نکته دیگر اینکه قطعه شهدای عراق در نجف، از حرم حضرت امیر(علیه‌السلام) فاصله بسیاری دارد اما مزار هادی به حرم حضرت علی(علیه‌السلام) بسیار نزدیک است. این قبر متعلق به یکی از دوستان هادی بود که او هم قبر را برای مادرش در نظر داشت، اما هادی قبل از اعزام با او صحبت کرد. او هم مادرش را راضی نمود تا مزار را برای هادی قرار دهد. ♦️دست آخر درست در شب جمعه و شب اول فاطمیه، در همان مزار (کمی جلوتر از قبر علامه سیدعلی قاضی) به خاک سپرده شد. 🌹شهید ذوالفقاری وصیت‌های عجیبی برای تدفین داشت که عمل کردنش مشکل بود، اما به خواست خدا همه‌اش تحقق یافت. اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(سلام‌الله‌علیها) بوده. چون وقتی پیکر او با این تأخیر چند روزه پیدا شد، آغاز ایام فاطمیه بود. شبی که او به خاک سپرده شد، شب اول فاطمیه بود.دوستانش می‌گویند بعد از شهادت هادی وقتی به خانه‌اش رفتیم دیدیم حتی سجاده‌اش پهن بوده است. انگار که او بعد از نماز برای رفتن و جنگیدن به قدر سجاده جمع‌کردنی هم درنگ نکرده است.😭😭 @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بهنــام، يك جیپ تــوپ 601 را ديد، فرياد زد. جیپ توقف کرد. چند تكاور، سوار جیپ بودند. بهنام به آنها رسید و گفت: «من راه را بلدم.» «بپر بالا!» سوار جیپ شد. با راهنمايي بهنام، جیپ زير باران گلوله و انفجار خمپاره ها، به نزديكي محل درگیري رسید. سیدصالح با ديدن جیپ، جلو دويد. سیدصالح، آرپي جي زياد شلیك کرده بود و از گوش راستش خون مي آمد. يكي از تكاورها پرسید: «تانك ها کجايند؟» «آنجا، با من بیايید. تو پیاده شو بهنام!» بهنام با دلخوري پیاده شد اما دنبال جیپ دويد. دو خیابان آن طرفتر، چند تانك خیابان را بســته بودند و به نوبت شلیك مي کردند. رسول نوراني با ديدن بهنام، جلو دويد و گفت: «اسلحه از کجا آوردي؟» «غنیمت گرفتم.» «بیا برويم بجنگیم!» جلو رفتند. سیدصالح گفت: «من به طرف شان شلیك مي کنم. با اشاره ي من، بیايید و شلیك کنید. ســیدصالح، فرز و چابك وســط خیابــان دويد. يك رگبار بــه طرف تانك ها شلیك کرد. جیپ به سرعت وسط خیابان رفت. يكي از تكاورها توپ را شلیك کــرد. گلوله ي توپ، زوزه کشــان در دل تانك منفجر شــد. دو نفــر از بچه ها با آرپي جي شــلیك کردند. تانك هاي عقبي که سالم مانده بودند، عقب کشیدند. نیروها، الله اکبر گويان و در حال شلیك، به طرف تانك ها دويدند. تیربار تانك هاي عقبي، بي وقفه شــلیك مي کردند. نیروها زمین گیر شــدند. شــدت آتش به حدي بــود که نمي توانســتند تكان بخورند. ســیدصالح فرياد کشید: «مي رويم طرف خیابان طالقاني!» نیروها پشت ســر ســیدصالح، تو يك کوچه دويدند. قصد داشتند عراقي ها را دور بزنند. به دستور سیدصالح، در خانه ها پخش شدند و روي پشت بام ها رفتند. حالا آنها روي تانك هاي عراقي مســلط بودند. از چند نقطه ي شهر، دود و آتش زبانه مي کشید. گروه هاي ديگر، در آن نقاط با دشمن درگیر شده بودند. با رسیدن تانك هاي عراقي، درگیري آغاز شد. بهنام روي لبه ي پشت بام دراز کشید و شلیك کرد. رسول نوراني که کنارش بود، گفت:«بده من هم شلیك کنم!» 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313