✨🍃🍃🌹🍃🍃✨
#نماز_شب🌙
آيت الله شاه آبادی:
«اگر برای نافله شب بيدار شديد و ديديد برای نافله خواندن آمادگی روحی نداريد، بيدار بمانيد. بنشينيد حتی چای بخوريد.
انسان بر اثر همين بيداری، آمادگی برای عبادت را پيدا می كند»
همچنين فرمود: «بيداری سحر هم برای مزاج مادی مفيد است و هم برای مزاج معنوی»
بارها در منبرهايشان ميفرمود:
«برای دنيايتان هم كه شده، سحرها بيدار شويد. چون بيداری سحر، وسعت رزق، زيبايی چهره و خوش اخلاقی می آورد»
#شبتونبخیر
@parastohae_ashegh313
❣#سلام_امام_زمانم❣
اَلسَّلاَمُ عَلَي بَقِيَّهِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَي عِبَادِهِ الْمُنْتَهِي إلَيْهِ مَوَارِيثُ الأَْنْبِيَاءِ وَ لَدَيْهِ مَوْجُودٌ آثَارُ الأَْصْفِيَاءِ، اَلْمُؤْتَمَنِ عَلَي السِّرِّ وَ الْوَلِيِّ لِلْأَمْرِ
💎سلام بر باقي مانده خدا در كشورهايش و حجّت او بر بندگانش، آنكه ميراث پيامبران به او رسيده، و آثار برگزيدگان نزد او سپرده است. آن امين بر راز، و ولي امر.
📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج)
#سلام✋
#امام_زمان
@parastohae_ashegh313
🩸 بســـم الـلـه الـــــرحمـن الـــرحیــم🩸
🕊زیارتنـامـه ی #شهـــــــداء🕊
🌹🌱اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَولِیـاءَ اللـهِ وَ اَحِبّـائَـهُ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَصفِیَـآءَ الـلهِ وَ اَوِدّآئَـهُ🌷 اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یا اَنصَـارَ دیـنِ اللهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ رَسُـولِ الـلهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَمـیرِالمُـومِنـینَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ فاطِـمَةَ سَیِّـدَةِ نِسـآءِ العـالَمیـنَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی مُحَمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـیٍّ الـوَلِیِّ النّـاصِـحِ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی عَبـدِ اللـهِ🌷 بِـاَبـی اَنـتُم وَ اُمّـی طِبـتُم🌷وَ طابَـتِ الـاَرضُ الَّتـی فیها دُفِنـتُم ، وَفُـزتُـم فَـوزًا عَظـیمًا🌷فَیا لَیـتَنی کُنـتُ مَعَکُـم فَـاَفُـوزَ مَعَـکُم🌹🌱
🩸ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸
🌷@parastohae_ashegh313🌷
<💙🔗🦋>
روزےکهبالبخندِتو
آغازمیشودرا
بایدبوسیدو
بررویِچشمهاگذاشت...
#داداشبابڪمـ
🌷@parastohae_ashegh313🌷
#قسمت257
عمليات زين العابدين
جواد مجلسي
آذر ماه 1631 بود. معمولاً هر جا كه ابراهيم مي رفت با روي باز از او استقبال مي كردند. بسياري از فرماندهان، دلاوري و شجاعت هاي ابراهيم را شنيده بودند.
يكبار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت كرديم. صحبت ما طولاني شد. بچه ها براي حركت آماده شدند. وقتي برگشتم فرمانده ما پرسيد: كجا بودي؟! گفتم: يكي از رفقا آمده بود با من كار داشــت. الان با ماشــين داره مي ره.
💖💖💖💖
برگشت و نگاه كرد. پرسيد: اسمش چيه؟ گفتم: ابراهيم هادي. يكدفعه با تعجب گفت: اين آقا ابراهيم كه مي گن همينه؟! گفتم: آره، چطور مگه؟! همينطور كه به حركت ماشــين نگاه مي كرد گفــت: اينكه از قديمي هاي جنگه چطور با تو رفيق شــده؟! با غرور خاصي گفتم: خُب ديگه، بچه محل ماست. بعد برگشت و گفت: يكبار بيارش اينجا براي بچه ها صحبت كنه.
@parastohae_ashegh313
حسرتنداٰشتنخیلےازچیزهاٰ
بودندرحصاٰرگناهاٰنخُوداست
مثلِشھادٺ... !💔」
@parastohae_ashegh313
🌷برادران و خواهران! امام را تنها نگذارید و به جان امام دعا کنید و با دعا، فرج صاحبمان حضرت #امام_مهدی (عجلالله) را از خداوند بخشندهی مهربان بخواهید.
#شهیدعباسعبداللهی
#سهشنبههایمهدوی
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
فصل۲۷
چشمان بهنام پر از اشك شد. آه کشید و گفت: «صالي، اگر من هم شهید بشوم، به بهشت مي روم و در آنجا مي توانم پیامبر و حضرت علي و امام حسین را ببینم؟» صالح به طرف بهنام برگشت. باريكه ي اشك از چشمان بهنام روي گونه هايش شیار انداخته بود. صالح گفت: «ايــن حرف ها چیه؟ تو بايد زنده بماني، درس بخواني و آدم مهمي بشــوي. مملكت ما به آدم هايي مثل تو نیاز دارد.» «کاکا، من دوســت دارم زودتر شهید بشوم. بروم بهشت و پیامبران را ببینم. دوست دارم پیش شهدا بروم.» صالح دراز کشید. بهنام گفت: «صالي، من خواب ديدم که عراقي ها را شكســت داده ايم و خرمشــهر دوباره آباد شــده. در جاده ي خرمشهر، به طرف شلمچه، کلاهخود و سلاح عراقي ها بر زمین ريخته بود. من مطمئنم که ما پیروز مي شويم.» چنــد لحظه بعد، بهنــام خوابش برد. صالح به خواب بهنــام فكر کرد. يعني مي شد عراقي ها خرمشهر را رها کنند و فراري شوند؟
🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹
@parastohae_ashegh313