eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.8هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
3.4هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 مردی وارسته، با عواطف عمیق انسانی بود که در برابر دشواریهای بشری به شدت منقلب می‌شد. راز و نیازهای عارفانه‌اش، و نوشته‌هایی که از او به جا مانده، حاکی از عشق و علاقه خالصانه او به خدا و اوج محبت و دوستی‌اش به همنوعانش است؛ چنان که دوستانش لقب «خدای عشق» را به او داده بودند. او فردی وحدت گرا بود و از گرایش به هر جریانِ غیراسلامی به شدت گریزان بود. @parastohae_ashegh313
✨🍃🍃🌹🍃🍃✨ 🌙 آيت الله شاه آبادی: «اگر برای نافله شب بيدار شديد و ديديد برای نافله خواندن آمادگی روحی نداريد، بيدار بمانيد. بنشينيد حتی چای بخوريد. انسان بر اثر همين بيداری، آمادگی برای عبادت را پيدا می كند» همچنين فرمود: «بيداری سحر هم برای مزاج مادی مفيد است و هم برای مزاج معنوی» بارها در منبرهايشان ميفرمود: «برای دنيايتان هم كه شده، سحرها بيدار شويد. چون بيداری سحر، وسعت رزق، زيبايی چهره و خوش اخلاقی می آورد» @parastohae_ashegh313
❣ اَلسَّلاَمُ عَلَي بَقِيَّهِ اللَّهِ فِي بِلاَدِهِ وَ حُجَّتِهِ عَلَي عِبَادِهِ الْمُنْتَهِي إلَيْهِ مَوَارِيثُ الأَْنْبِيَاءِ وَ لَدَيْهِ مَوْجُودٌ آثَارُ الأَْصْفِيَاءِ، اَلْمُؤْتَمَنِ عَلَي السِّرِّ وَ الْوَلِيِّ لِلْأَمْرِ 💎سلام بر باقي مانده خدا در كشورهايش و حجّت او بر بندگانش، آنكه ميراث پيامبران به او رسيده، و آثار برگزيدگان نزد او سپرده است. آن امين بر راز، و ولي امر. 📚فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج) @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 بســـم الـلـه الـــــرحمـن الـــرحیــم🩸 🕊زیارتنـامـه ی 🕊 🌹🌱اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَولِیـاءَ اللـهِ وَ اَحِبّـائَـهُ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یَا اَصفِیَـآءَ الـلهِ وَ اَوِدّآئَـهُ🌷 اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یا اَنصَـارَ دیـنِ اللهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ رَسُـولِ الـلهِ🌷اَلسَـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَمـیرِالمُـومِنـینَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ فاطِـمَةَ سَیِّـدَةِ نِسـآءِ العـالَمیـنَ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی مُحَمَّـدٍ الحَسَـنِ بـنِ عَلِـیٍّ الـوَلِیِّ النّـاصِـحِ🌷اَلسَّـلامُ عَلَیـکُم یـا اَنصـارَ اَبـی عَبـدِ اللـهِ🌷 بِـاَبـی اَنـتُم وَ اُمّـی طِبـتُم🌷وَ طابَـتِ الـاَرضُ الَّتـی فیها دُفِنـتُم ، وَفُـزتُـم فَـوزًا عَظـیمًا🌷فَیا لَیـتَنی کُنـتُ مَعَکُـم فَـاَفُـوزَ مَعَـکُم🌹🌱 🩸ســــــلام بـــر شهـــــــــدآء🩸 🌷@parastohae_ashegh313🌷
<💙🔗🦋> روزےکه‌بالبخندِ‌تو آغازمیشود‌را بایدبوسیدو بررویِ‌چشم‌ها‌گذاشت... 🌷@parastohae_ashegh313🌷
عمليات زين العابدين جواد مجلسي آذر ماه 1631 بود. معمولاً هر جا كه ابراهيم مي رفت با روي باز از او استقبال مي كردند. بسياري از فرماندهان، دلاوري و شجاعت هاي ابراهيم را شنيده بودند. يكبار هم به گردان ما آمد و با هم صحبت كرديم. صحبت ما طولاني شد. بچه ها براي حركت آماده شدند. وقتي برگشتم فرمانده ما پرسيد: كجا بودي؟! گفتم: يكي از رفقا آمده بود با من كار داشــت. الان با ماشــين داره مي ره. 💖💖💖💖 برگشت و نگاه كرد. پرسيد: اسمش چيه؟ گفتم: ابراهيم هادي. يكدفعه با تعجب گفت: اين آقا ابراهيم كه مي گن همينه؟! گفتم: آره، چطور مگه؟! همينطور كه به حركت ماشــين نگاه مي كرد گفــت: اينكه از قديمي هاي جنگه چطور با تو رفيق شــده؟! با غرور خاصي گفتم: خُب ديگه، بچه محل ماست. بعد برگشت و گفت: يكبار بيارش اينجا براي بچه ها صحبت كنه. @parastohae_ashegh313
حسرت‌نداٰشتن‌خیلےازچیزهاٰ بودن‌درحصاٰر‌گناهاٰن‌خُود‌است مثل‌ِشھادٺ... !💔」 @parastohae_ashegh313
🌷برادران و خواهران! امام را تنها نگذارید و به جان امام دعا کنید و با دعا، فرج صاحبمان حضرت (عجل‌الله) را از خداوند بخشنده‏ی مهربان بخواهید. @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فصل۲۷ چشمان بهنام پر از اشك شد. آه کشید و گفت: «صالي، اگر من هم شهید بشوم، به بهشت مي روم و در آنجا مي توانم پیامبر و حضرت علي و امام حسین را ببینم؟» صالح به طرف بهنام برگشت. باريكه ي اشك از چشمان بهنام روي گونه هايش شیار انداخته بود. صالح گفت: «ايــن حرف ها چیه؟ تو بايد زنده بماني، درس بخواني و آدم مهمي بشــوي. مملكت ما به آدم هايي مثل تو نیاز دارد.» «کاکا، من دوســت دارم زودتر شهید بشوم. بروم بهشت و پیامبران را ببینم. دوست دارم پیش شهدا بروم.» صالح دراز کشید. بهنام گفت: «صالي، من خواب ديدم که عراقي ها را شكســت داده ايم و خرمشــهر دوباره آباد شــده. در جاده ي خرمشهر، به طرف شلمچه، کلاهخود و سلاح عراقي ها بر زمین ريخته بود. من مطمئنم که ما پیروز مي شويم.» چنــد لحظه بعد، بهنــام خوابش برد. صالح به خواب بهنــام فكر کرد. يعني مي شد عراقي ها خرمشهر را رها کنند و فراري شوند؟ 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
فصل۲۷ منورهــا مثل چلچراغ از مخمل ســیاه آســمان آويزان بودند و نورافشــاني مي کردند. صداي تیراندازي و انفجار از دور مي آمد. گروه صالح موســوي در نزديكي يك ساختمان اســتراحت مي کردند. بهنام در کنار صالح دراز کشــیده بود. سرش روي بازوي صالح بود و چشم به آسمان داشت. بهنام آه کشید و گفت: «کاکا؟» «جانم!» «راستي بچه ها که شهید مي شوند، به بهشت مي روند؟» «ها، به بهشت مي روند، چطور؟!» «وقتي حرف از بهشــت مي شــود، من يك حالي پیدا مي کنم. ببینم صالي، بهشت چه جور جايي است؟»نــور منورها روي شیشــه هاي ســاختمان مي افتاد. با هر انفجار، ســاختمان مي لرزيد و شیشــه ها تكان مي خورد. يك ترکش بي هدف به يكي از شیشــه ها تكان خورد. شیشه شكست و خرده هايش با صداي بلند بر زمین ريخت. صالح گفت: «بهشــت جاي سرســبز و خوش آب و هوايي است. نهرهاي فراواني دارد. به بندگان خوب خدا در بهشت، قصرهاي بلوري و باغ هاي پر از میوه مي دهند.» «صالي، حضرت محمد و حضرت علي هم آنجا هستند؟» «خُب، معلوم اســت. تمام پیامبران و امام ها آنجا هســتند. آدم هاي خوب و کساني که در راه خدا جهاد کرده اند و شهید شده اند، همه و همه در بهشت از نعمات خدا استفاده مي کنند.» 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
کریم‌نژاد: زیر آتش عملیات بدر مرا به سفارش کرد همرزم شهید برونسی گفت: در عملیات بدر مجروح شدم برگشتم عقب، شهید برونسی را برای آخرین بار دیدم که گفت؛ 🌱 سید نمازت را بخوان بعد به عقب برگرد. ✨امام و شهدا را یاد کنیم با ذکر @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷 در تاریخ انقلاب اسلامی، به‌ویژه دوران دفاع مقدس، به مردان آسمانی و شهیدان والامقامی برمی‌خوریم که تلاش خالصانه را سرلوحه زندگی خویش قرار داده بودند. نمونه بارز این افراد، است . او تا آنجا در آسمان معنویت اوج گرفته بود که تاریخ و محل شهادتش را نیز می دانست و قبل از عملیات «» به هم‌رزمانش گفته بود: 💠 «اگر من در این عملیات شهید نشدم، در مسلمانی‌ام شک کنید.» این اطمینان قلبی از روح بلند و خلوص نیتش نشأت می گرفت. در این کتاب گزیده‌ای از زندگی آن شهید بزرگوار را خواهید شنید. @parastohae_ashegh313
هیچ‌ وقت فکر نکن که امام زمان(عج) کنارت نیست همه حرفا و شکایت‌ها رو به امام زمان بگو.. و این رو بدون که تا حرکت نکنی برکتی نمیاد سمتت.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸🌸🍃 ✨بـسم‌الله‌الࢪحمن‌الࢪحـیم✨ السَّلامُ‌عَلَیکُم‌یَااَولِیاءَاللهِ‌وَاَحِبّائَهُ، اَلسَّلامُ‌عَلَیکُم‌یَااَصفِیَآءَاللهِ‌وَاَوِدّآئَهُ، اَلسَلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصَارَدینِ‌اللهِ، اَلسَلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَرَسُولِ‌اللهِ، اَلسَلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَاَمیرِالمُومِنینَ، اَلسَّلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَفاطِمَةَسَیِّدَةِ نِسآءِالعالَمینَ،اَلسَّلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَ اَبی‌مُحَمَّدٍالحَسَنِ‌بنِ‌عَلِیٍّ‌الوَلِیِّ‌النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ‌عَلَیکُم‌یااَنصارَاَبی‌عَبدِاللهِ ، بِاَبی‌اَنتُم‌وَاُمّی‌طِبتُم،وَطابَتِ‌الاَرضُ الَّتی‌فیهادُفِنتُم،وَفُزتُم‌فَوزًاعَظیمًا ، فَیالَیتَنی‌کُنتُ‌مَعَکُم‌فَاَفُوزَمَعَکُم. ... @parastohae_ashegh313
[ اَللَّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّنْ دَأْبُهُمُ‏ الْإِرْتِیاحُ اِلَیْکَ وَالْحَنینُ ! خدایا کاری کن شبیه عاشقانِ تو زندگی کنیم ❤️ @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فصل۲۸ بهنام از پله ها پايین آمد. صالح گفت: «تمام شد؟» «ها، تمام شد.» «عیدت مبارك، بهنام.» «عید چي؟» «امروز عیدقربان است.» حال عجیبي به بهنام دست داد. روز بیست و هشتم مهرماه بود و عید قربان. روزي که ابراهیم خلیل مي خواست پسر عزيزش را در راه خدا قرباني کند. صالح رو به بچه ها گفت: «خب، حرکت مي کنیم.» بهنام هم آماده شد. صالح جلو آمد. «نه بهنام، تو بمان!» بهنام خشكش زد.«بمانم؟ براي چي؟» «گوش کن بهنام، من نمي توانم تو را ببرم.» «تو را به خدا صالي، بگذار من هم بیايم.» هرچه اصرار کرد، صالح راضي نشــد. بچه ها داشتند آماده ي رفتن مي شدند. مهــدي رفیعــي که از همه بزرگتر بود، وقتي ديد کــه بهنام، دمغ و ناراحت در گوشه اي نشسته، جلو آمد و گفت: «چي شده بهنام؟ کشتي هات غرق شده؟» رفیعي همیشــه سر به سر بهنام مي گذاشــت. گاهي وقت ها آن قدر بهنام را اذيت مي کرد که سر و صدا راه مي انداخت. اما اين بار بهنام منتظر بهانه اي بود تا دعوا راه بیندازد و حالا بهانه به دســتش آمده بود. بلند شــد و به مهدي براق شد: «به تو چه؟ اصلا ًتو چرا به صالي چپ چپ نگاه مي کني؟» 🌹داستان شهید بهنام محمدی🌹 @parastohae_ashegh313
عمليات زين العابدين جواد مجلسي مــن هم كلاس گذاشــتم و گفتم: ســرش شــلوغه، اما ببينم چي مي شــه. روز بعــد براي ديدن ابراهيم به مقــر اطاعات عمليات رفتم. پس از حال و احوالپرسي و كمي صحبت گفت: صبركن برسونمت و با فرمانده شما صحبت كنم. بعد هم با يك تويوتا به سمت مقرگردان رفتيم. در مسير به يك آبراه رسيديم. هميشه هر وقت با ماشين از آنجا رد مي شديم، گير مي كرديم. گفتم: آقا ابراهيم برو از بالاتر بيا، اينجا گير مي كني. گفت: وقتش را ندارم. از همين جا رد مي شيم. گفتم: اصاً نمي خواد بيايي، تا همين جا دستت درد نكنه من بقيه اش را خودم مي رم. 💖💖💖💖 گفت: بشين سر جات، من فرمانده شما رو مي خوام ببينم. بعد هم حركت كرد. با خودم گفتم: چه طور مي خواد از اين همه آب رد بشه! تو دلم خنديدم و گفتم: چه حالي مي ده گير كنه. يه خورده حالش گرفته بشــه! اما ابراهيم يك الله اكبر بلند و يك بسم الله گفت. بعد با دنده يك از آنجا رد شد! به طرف مقابل كه رسيديم گفت: ما هنوز قدرت الله اكبر را نمي دانيم، اگه بدانيم خيلي از مشكات حل مي شود @parastohae_ashegh313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🌹 تصاویر شهید عباس کریمی، فرمانده لشکر 27 محمدرسول‌الله(ص) و بخشی از سخنرانی او در جمع رزمندگان 📆 24 اسفند 1363- شهادت فرمانده بااخلاص لشکر27-در عملیات بدر، در کنار دجله و بر اثر اصابت ترکش به سر ➕ فرازی از سخنان شهید عباس کریمی در جمع رزمندگان جبهه @parastohae_ashegh313