بسم الله الرحمن الرحیم
#هر_روز_با_قرآن
📖 صفحه۵۴
شرکت در ختم قرآن برای فرج
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#زیارتنامه_شهدا🕊
✨اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم✨
#شهدایگمنام
🌹شادی روح مطهر شهدا_#صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُمْ
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
#عکس_نوشته #شهیدمطهری
♦️ همه مدیون و مرهون شهدا هستند؛
📃 عالم در علم خود و مکتشف در اکتشاف خود و مربی و معلم اخلاق در تعلیمات خود و حکیم و فیلسوف در حکمت و فلسفه خود مدیون و مرهون شهدا هستند و شهدا در کار خود مدیون کسی نیستند، زیرا شهدا بودند که محیط آزاد به دیگران دادند تا آنها توانستند نبوغ خود را ظاهر کنند. شهدا شمع محفل بشریتند؛ سوختند و محفل بشریت را روشن کردند.
📕 حماسه حسینی، جلد۲، صفحه ۲۴
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
💔
شهیدی که نام و هویتش به امام جواد علیهالسلام گره خورده
وقتی جواد به دنیا آمد به آقا اباعبدالحسین(ع) گفتم پسرم را به تو سپردم و او را نذر امام حسینش کردم و به یاد امام رضا (ع) که نام فرزندش را جواد گذاشته بود نام جواد را بر او نهادم و گفتم او را جواد نامیدم تا غلام امام رضا (ع) شود.
امام رضا(ع) خواست تا تهران برای پابوسی پسرم بروم. از خداوند میخواهم صبری به من و پدرش بدهد که این چهار روز دنیا را پشت سر بگذاریم.
جواد میهمان امام حسین(ع) است و حالا که در تهران به خاک سپرده شده نظرمان هست که همان جا که خودشان خواستند باقی بمانند.
خوشحالم که در سالروز شهادت امام جواد(ع) خداوند جوادم را که هم نام با میوه دل حضرت رضا(ع) است را به من برگرداند.
این شهید متولد سال 48 و اعزامی از سپاه پاسداران است که در تاریخ 28 تیر سال 66 در جزیرهی مجنون به شهادت رسیده و سال 90 به عنوان شهید گمنام در محوطه دانشگاه صدا و سیما به خاک سپرده شد.
دسته گلی از صلوات به نیابت از شهید، هدیه میدهیم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
به امید نگاهی از جانب پُر مهرشان
راوی: پدر و مادر #شهید_جواد_نظام_دوست
#شهید_گمنام
شهادت_امام_جواد
@parastohae_ashegh313
#شهیدیحییرحمانیانکوشککی:
🔸 به نماز جماعت اهمیت دهید که یدالله مع الجماعه. حداقل در روز یک بار نمازتان را با جماعت بخوانید.
#نماز_اول_وقت #سیره_شهدا
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین 📔کتاب ستارگان حرم کریمه #قسمت
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷
زندگی نامه #سردار_شهید_مهدی_زینالدین
📗کتاب ستارگان حرم کریمه
#قسمت- پنجاه و پنجم
شام نخورده بود. سریع سفره را پهن کردم . غذا را که آوردم، صدای لیلا بلند شد.تا آرامش کنم و برگردم سرسفره طول کشید. وقتی برگشتم دیدم دست به غذایش نزده ؛ صبر کرده بود باهم شام بخوریم.
✍🏻نویسنده کتاب #مهدی_قربانی
🌷نثار روح مطهر سردار شهید مهدی زینالدین #صلوات
#ادامه_دارد...
#اللهمعجللولیکالفرج
@parastohae_ashegh313
━━━━━━༺♥️༻ ━━━━━━
#فرمانده_قلب_ها
#قسمت168
پاییز را دوست داشتم و ترکیب متنوع و چشم نوازِ برگ های زرد و سبز و سرخ روی درختان را. باد لای شاخ و برگ درختِ بلندِ بیدِ جلوی خانه، می پیچید و درخت را از برگ می تکاند و کف حیاط، از حجم برگ ها پر می شد. مریض بودم و بی رمق و بی حال، نزدیک ظهر بود که عمه گوهر برای احوال پرسی آمد. دید که سرحال نیستم، آستین بالا زد و برای نهار آش گذاشت. پیازداغ و نعنا را که روی تابه به هم زد، ناخواســته دلم به هم خورد. نخواســتم مادرشــوهرم را نگــران کنــم. امّــا او بــا نگاه نافذ، به چشــمانم خیره شــد و گفــت: «پروانه جان، مژه هات کنار هم، جُفت شده، تو می خوای مادر بشی و من صاحب نوه»1 و بغلم کرد و صورتم را بوسید. حسّ مادرانگی، حسّ خوبی بود که برای اولین بار تجربه می کردم. حسین هم رســید. صدای ســایش پای حســین روی برگ ها که آمد، خجالت کشــیدم و به اتاقم رفتم. عمه ســلام کرده، نکرده خبر را به حســین داد اوّلش باور نمی کرد. یکه خورد و آمد سراغم و پرسید: «مامان راست می گه؟» گفتم: «عمه گوهر همیشه راست می گه.» هرچقدر رنگ من سفید و شاید زرد بود، صورت حسین از شوق و شعف سرخ و برافروخته شد. و در پوست خود نمی گنجید، گفت: «پروانه، از امروز شما، دو نفرید، باید بیشتر مواظب خودت باشی.» پرسیدم: «درس و دبیرستان چی می شه؟» گفت: «تا وقتی که تونستی، مدرسه برو درست رو بخون.»
🥀خاطرات همسر شهید سردار حسین همدانی🥀
@parastohae_ashegh313