eitaa logo
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
1.9هزار دنبال‌کننده
13.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
38 فایل
•❤️|شـهیـد ســید مــرتـضـے آویـنــے: در عالمـ رازےاست کہ جز بـہ بهـای خــون فـــــاش نمـیشـود.💖 ایــنــجــا⇦ 『قـطـعـہ‌اےاز بـهشـ😍ــت』 『شـهـدای گمنـام』(زندگی به سبـ💚ــڪ شهـدا) 🌹°تخریب چی ڪانال ☜ @Khomool2 🌹°بیسیم چی ڪانال ☜ @Hasibaa2
مشاهده در ایتا
دانلود
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم ، مهدی ثامنی راد : 💝اگر روزی جنازه من را آوردند حتما ، بذار یک بوس
دیر گذشت اما سرانجام لحظه وصال رسید .... بعد از ۳ سال "اگر" حاج مهدی به یقین رسید و فاطمه سلما برای بوسیدن روی پدر لحظه شماری میکند . بخشی از وصیت نامه شهید مدافع حرم ، مهدی ثامنی راد : 💝اگر روزی جنازه من را آوردند حتما ، بذار یک بوسه بر روی من فاطمه ی بابا بزند💝 ╭━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╮ @parastohae_ashegh313 ╰━═━⊰❀ 🌺❀⊱━═━╯
خاکریز خاطرات قسمت سوم ✍️ این توصیه ی شهید کاظمی به شهید همت را ، همه ی نیروهای انقلابی باید بخوانند : مأموریتم که تموم شد ، رفتم با حاج همت درباره‌ی برگشتم صحبت کردم. شهید همت بهم گفت: یه خاطره برات بگم؟ گفتم بگو؟ حاجی ‌گفت: وقتی‌توی پاوه مأموریتم تموم شد ، به شهید ناصر کاظمی گفتم: مأموریتم تموم شده و می خوام برم. ناصر پرسید: بریده ای؟ از سوالش تعجب کردم وگفتم: منظورت رو نمی فهمم، حکمم سه ماهه بوده و حالا تموم شده... ناصر کاظمی گفت: مأموریت و مدت مأموریت زیاد مهم نیست! اگه بریدی بیا تسویه حساب کن و برو ، اگر هم نبریدی بمان و کار کن، اینجا کار زیاده و بهت احتیاج داریم... منصرف شدم و دیگه باهاش درباره برگشتن حرف نزدم... 🌷خاطره ای از سردار شهید محمد ابراهیم همت 📚سالنامه یاران ناب ۱۳۹۳ ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
💠🍃💠🍃💠 نماز سـفر آسمـان است سفر آسمـان را باید با دل بـروی... سفارش یاران آسمانیمان #نماز_اول_وقت ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
عملیات که تمام شد و برگشتند دمشق ، مدت مأموریت حامد و رفقایش هم تمام شده بود. 😊رفت پیش سردار برای خداحافظی. سردار گفت یادت نرفته که چی قرار گذاشته‌ایم ؟ حامد که خجالت و حیا گونه‌هایش را سرخ کرده بود😌 سرش را انداخت پائین و گفت «حاجی راستش را بخواهید ، مادرم این‌ها برایم رفته‌اند خواستگاری و خدا بخواهد برگشتم می‌رویم قرار و مدارهای عروسی را بگذاریم....»☺️ 😍گل از گل حاج احمد شکفت. گفت چه خوب ! حالا که این‌طور است ، کت و شلوار دامادیت را هم من می‌خرم😇 و حامد را برد توی یکی از پاساژهای شیک دمشق و یک دست کت و شلوار اعلا برایش خرید. حامد کت و شلوار را که پوشید سردار آمد جلو و پیشانی‌اش را بوسید : «به‌به! چه داماد خوش تیپی بشوی تو...!»💔🌱 ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
از ایـنجا … که من هـسـتم ، تا آنجا .... کـه تو هـسـتی … وجـب بـه وجـب ... ثانیه ثانیه ... دلـتنگـم …! خودت برای این دل ڪاری کن... ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
❣دو چشمم شوق باران کرده ، ای دوست مرا سر در گریبان کرده ، ای دوست ❣غم دلتنگی ام را با تو گویم دلم یاد شهیدان کرده ، ای دوست.. 🌹 التماس دعا 🌷°|شبتون شهدایی|°🌷 ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ೋ❅❄️❅ೋ═┅─
یڪ جایـی لابه لایِ خنده‌های شیرین‌ تان دلم مانده انگار  سخت دلتنگـم  مرا نه ! دلـم را دریابیـــد … 💕°|صبحتون شهدایی|°💕 ─┅═☁️☀️☁️═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═☁️☀️☁️═┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷☘🌷☘🌷☘🌷☘ صحبت های شهید محمد حسین محمد خانی بر سر پیکر یکی از همرزمان ─┅═☁️☀️☁️═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═☁️☀️☁️═┅─
خاکریز خاطرات قسمت چهارم ✍️ طرحِ جالبِ شهیدچمران برای ریزشِ غرور . : ماهی یکبار بچه‌های مدرسۀ جبل عامل رو جمع می‌کرد ، می رفتند و زباله‌های شهر رو جمع‌‌آوری می‌کردند. می‌گفت: با اینکار هم شهر تمیز میشه و هم غرور بچه‌ها می‌ریزه... 🌷خاطره ای از سردار شهید دکتر مصطفی چمران 📚 منبع: مجموعه یادگاران، جلد یک «کتاب شهید چمران» صفحه 22 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
🎈نگفت این حجابش درست نیست🎈 یادم هست در یکی از سفرهایی که به روستاها می‌رفت ، همراهش بودم. داخل ماشین هدیه‌ای به من داد اولین هدیه‌اش به من بود و هنوز ازدواج نکرده بودیم خیلی خوشحال شدم و همان‌جا باز کردم و دیدم روسری است ، یک روسری قرمز با گل‌های درشت من جا خوردم ، اما او لبخند زد و به شیرینی گفت :« بچه‌ها دوست دارند شما را با روسری ببینند.» از آن وقت روسری گذاشتم و مانده. من می‌دانستم بچه‌ها به مصطفی حمله می‌کنند که چرا شما خانمی را که حجاب ندارد می‌آوری مؤسسه ، اما برایم عجیب بود که مصطفی خیلی سعی می‌کرد مرا به بچه‌ها نزدیک کند... نگفت این حجابش درست نیست ، مثل ما نیست ، فامیل و اقوامش آن‌چنانی‌اند. این‌ها خیلی روی من تاثیر گذاشت. او مرا مثل یک بچه کوچک قدم به قدم جلو برد ، به اسلام آورد. نُه ماه ... نُه ماه زیبا با هم داشتیم و بعد ازدواج کردیم... 📑 بخشی از کتاب «نیمه پنهان ماه؛ چمران به روایت همسر شهید» به روایت غاده جابر ، همسر شهید ♥ ┄┅┅✿❀🌹❀✿┅┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅┅✿❀🌹❀✿┅┅┄
🔷🔹🔹 💫لبخند بزن رزمنده 💠 سلامتی راننده ▫️صدا به صدا نمی‌رسید ، همه مهیای رفتن و پیوستن به برادران مستقر در خط بودند. ▫️راه طولانی ، تعداد نیروها زیاد و هوا بسیار گرم بود. راننده خوش انصاف هم در کمال خونسردی آینه را میزان کرده و به سر و وضعش می‌رسید.😂 ▫️بچه‌ها پشت سر هم صلوات📿 می‌فرستادند ، برای سلامتی امام ، بعضی مسئولین و فرمانده لشگر و ... اما باز هم ماشین راه نیفتاد.🚎 ▫️بالاخره سر و صدای بعضی درآمد: «چرا معطلی برادر؟ لابد صلوات می‌خواهی. اینکه خجالت نداره. چیزی که زیاد است صلوات.» ▫️سپس رو به جمع ادامه داد : برای سلامتی بنده! گیر نکردن دنده ، کمتر شدن خنده یک صلوات راننده پسند! بفرستید.»😂😂😂 ┄┅┅✿❀🌹❀✿┅┅┄ @parastohae_ashegh313 ┄┅┅✿❀🌹❀✿┅┅┄
❤️ ســاعــت هشــت عــاشــقــے بــه افــق مــشــهد مــقــدس ❤️ 💕السلام علیڪ یا شاه خراساڹ💕 🌺بسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم 🌺 اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِک @parastohae_ashegh313
خوابت هم عبادتــــ مےشود … اگر دغدغہ‌ات ڪار براے خدا باشد ، و سربازے براے مهدی فاطمه هدفِ زندگیت! ☘°|شبتون شهدایی|°☘ ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅─
دارد دلِ ما از تو تمنایِ نگاهی محروم مگردان دلِ ما را که روا نیست ... ☀️°|صبحتون شهدایی|°☀️ @parastohae_ashegh313
💢روزشمار دفاع مقدس (۶ تیر) 💢رویداد‌های مهم این روز در تقویم شمسی (۶ تیر) • قیام مردم تبریز به رهبری ستارخان و باقرخان علیه استبداد محمدعلی شاه قاجار (۱۲۸۷ ه.ش) • ولادت شهید مرتضی سلمان‌طرقی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۳۵ ه.ش) • ولادت شهید جمال ظل انوار (استان فارس، شهرستان شیراز) (۱۳۳۸ ه.ش) • ولادت شهید تفحص علی محمودوند (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۴۳ ه.ش) • سوء قصد به جان حضرت آیت الله خامنه‌ای، امام جمعه تهران در مسجد ابوذر (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید امیرحسین محمدی (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید محمدرضا کاوند (استان لرستان، شهرستان بروجرد) (۱۳۶۰ ه.ش) • شهادت شهید محمدحسین نامدار محمدی (استان کرمان، شهرستان کرمان) (۱۳۶۱ ه.ش) • شهادت شهید عباس حبیبی (استان سمنان، شهرستان میامی، روستای فرومد) (۱۳۶۱ ه.ش) • شهادت شهید شعبان رضایی (استان مازندران، شهرستان نور) (۱۳۶۱ ه.ش) • شهادت شهید سیدمحسن افضلی (استان فارس، شهرستان اقلید) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید عیسی امیری شاراج (استان مازندران، شهرستان تنکابن) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید منصور آقاجانی عزین آبادی (استان مازندران بابلسر) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید علی رضا روشن (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید ستار مرتمی (استان مازندران، شهرستان عباس‌آباد) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید بهداد مظفری مطلق (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید علیرضا فلاح مهرآبادی (استان تهران، شهرستان تهران) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید عزیزالله فلاح (استان قزوین، شهرستان بوئین زهرا) (۱۳۶۲ ه.ش) • شهادت شهید شعبان علی فضل الهی مرزونی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۳ ه.ش) • شهادت شهید علی قلی زاده قرا (استان مازندران، شهرستان قائمشهر) (۱۳۶۴ ه.ش) • شهادت شهید غلام رضا اعلائی (استان مازندران، شهرستان بهشهر) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید مصطفی قوی قائم‌مقام فرمانده تیپ دوم از لشکر ۵ نصر (استان خراسان رضوی، شهرستان مشهد) (۱۳۶۵ ه.ش) • شهادت شهید حسین گوهر رستمی (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید نورالله گرجی (استان مازندران، شهرستان بابل) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید ایرج ترکاشوند (استان لرستان، شهرستان خرم‌آباد، بخش معمولان) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید مهدی خوش‌سیرت فرمانده لشکر ۱۶ قدس گیلان (استان گیلان، شهرستان آستانه اشرفیه، روستای چورکوچان) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید یوسف محمودی فرد (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید حسین گوهر رستمى (استان مازندران، شهرستان رامسر) (۱۳۶۶ ه.ش) • شهادت شهید عزیزالله لهراسبی نیچکوهی (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید مجتبی حاجی‌زاده (استان مازندران، شهرستان آمل) (۱۳۶۷ ه.ش) • شهادت شهید شمس الدین منصور سمایی (استان مازندران، شهرستان چالوس) (۱۳۶۷ ه.ش) رویداد‌های مهم این روز در تقویم میلادی (۲۷ ژوئن) • آغاز عملیات هواپیما ربایی از فرودگاه تل آویو توسط مبارزان فلسطینی (۱۹۷۶ م) ╔═•♡🎶♡•════•♡🎵♡•═╗ @parastohae_ashegh313 ╚═•♡🎵♡•════•♡🎶♡•═╝
. 📝 خاکریز خاطرات قسمت پنجم ✍شهید لاجوردی: به خاطر امام خمینی داخل آتش می‌روم... اونایی که نمی‌خواستند آقاسید مسئول باشه، خیلی بهش فشار می‌آوردند. سید تأییدِ امام رو داشت ، اما هیچ‌وقت این تأیید رو اعلام نکرد. می گفت: نباید از امام خرجِ خودمون کنیم، من فدای امام ... می گفت: من فقط یک‌جا کوتاه میام ، اونم در برابرِ امام خمینی ... می گفت: ای کاش امام یکبار امتحان می کرد و از من می‌خواست تا داخل آتش بروم، به خدا میرم، بخاطر امام حتی داخل آتش هم می روم... . 🌷خاطره ای از زندگی شهید سید اسدالله لاجوردی 📚منبع: کتاب دیده‌بان انقلاب ، صفحه 40 و 42 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
پیرو درخواست مکرر کاربران کانال، خاطرات شهید دکتر از نگاه همسر لبنانی شهید چمران از امروز(هر روز یک قسمت) داخل کانال رسمی شهدای گمنام قرار داده میشود....با ما همراه باشین🙏 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
پیرو درخواست مکرر کاربران کانال، خاطرات شهید دکتر #مصطفی_چمران از نگاه #غاده_جابر همسر لبنانی شهید چ
💠بِسم ِ رب الشهداءِ والصِّدیقین💠 به روایت غاده جابر همسر شهید 🍃سال ها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت می گذرد و این بار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت می کند،داستان "مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص. " دختر قلم را میان انگشتانش جابه جا کرد و بالاخره روی کاغذی که تمام شب مثل میت به او خیره مانده بود نوشت "از جنگ بدم می‌آید" با همه غمی که در دلش بود خنده اش گرفت ، آخر مگر کسی هم هست که از جنگ خوشش بیاید ؟ چه می دانست ! حتماً نه. خبرنگاری کرده بود، شاعری هم ، حتی کتاب داشت . اما چندان دنیا گردی نکرده بود. "لاگوس" را در آفریقا می شناخت چون آن جا به دنیا آمده بود و چند شهر اروپایی را ، چون به آنجا مسافرت می رفت. 🍃بابا بین آفریقا و ژاپن مروارید تجارت می کرد و آن ها خرج می کردند، هر طور که دلشان می خواست . با این همه ، او آن قدر لبنانی بود که بداند لبنان برای جنگ همان قدر حاصلخیز است که برای زیتون و نخل .هر چندنمی فهمیدم چرا مردم باید همدیگر را بکشند.حتی نمی فهمیدم چه می شود کرد که این طور نباشد، فقط غمگین بودم از جنگ داخلی ، از مصیبت. 🍃خانه ما در صور زیبا بود ، دو طبقه با حیاط و یک بالکن رو به دریا که بعدها اسرائیل خرابش کرد .شب ها در این بالکن می نشستم ، گریه می کردم و می نوشتم . از این جنگ که از اسلام فقط نامش را داشت با دریا حرف می زدم، با ماهی ها ، با آسمان. 🍃این ها به صورت شعر و مقاله در روزنامه چاپ می شد . مصطفی اسم مرا پای همین نوشته ها دیده بود . من هم اسم او را شنیده بودم اما فقط همین . در باره اش هیچ چیز نمی دانستم ، ندیده بودمش ، اما تصورم از او آدم جنگ جوی خشنی بود که شریک این جنگ است. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
💌 فـرازے از وصیتنـامہ ◽️شما را قسم می‌دهم به آن چیزی ڪه ایمان دارید، نائب برحق امام زمان(عج) حضرت امام خامنه‌ای(مدظله ‌العالی) را همانند امام علی(ع) خانه‌نشین نکنید... ◽️ در این دنیا ، تنها چیزی ڪه مرا آرام می‌نمود ، نگاه زیبا و پر برق این آقا بود.. ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─ @parastohae_ashegh313 ─┅═°•°✾🌼✾°•°═┅─
آن باد ؛ که آغشته به بویِ نفسِ توست ؛ ای کاش از کوچه‌ی مٰا گذر داشتِه باشد ... ♥°|شبتون شهدایی|°♥ @parastohae_ashegh313
#سلام_امام_زمانم❤️ چہ کنم چہ چارہ سازم کہ شوم فدای مهدی چہ کنم کہ من ببینم رُخ دلربای مهدی چہ خوش است آن زمانی برسد کہ زندہ باشم منِ بینوای مسکین شنوم صدای مهدی... 🌷اللهم عجل لولیک الفرج #صبحتون_بخیر_و_شادی ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
خاکریز خاطرات قسمت ششم ✍ توصیه جالبِ آیت الله بهاءالدینی به طلاب: اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا دارید هم آخرت... . طلبه‌های شیراز اومدند نزد آیت‌الله بهاءالدینی و از ایشون درسِ اخلاق خواستند. این عارفِ بزرگ بهشون فرمود: بروید از صیاد شیرازی درسِ زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید، هم دنیا دارید و هم آخرت... . 🌷 خاطره‌ای از زندگی امیرسپهبد علی صیادشیرازی 📚منبع: کتاب امیر دلاور ، صفحه 69 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝
شـهداۍ گـمـنـام ( زندگی به سبڪ شهدا )
پیرو درخواست مکرر کاربران کانال، خاطرات شهید دکتر #مصطفی_چمران از نگاه #غاده_جابر همسر لبنانی شهید چ
‍ 💠بِسم ِ رب الشهداءِ والصِّدیقین💠 به روایت غاده جابر همسر شهید 🍃ماجرا از روزی شروع شد که سید محمد غروی، روحانی شهرمان، پیشم آمد و گفت: آقای صدر می خواهد شما را ببیند.من آن وقت از نظر روحی آمادگی دیدن کسی را نداشتم، مخصوصا این اسم را... اما سید غروی خیلی اصرار می کرد که آقای موسی صدر چنین و چنان اند ، خودشان اهل مطالعه اند و می خواهند شمارا ببینند. این همه اصرار سید غروی را دیدم قبول کردم و "هر چند به اکراه" یک روز رفتم مجلس اعلای شیعیان برای دیدن امام موسی صدر ، ایشان از من استقبال زیبایی کرد .از نوشته هایم تعریف کرد و اینکه چقدر خوب درباره ولایت و امام حسین (ع) "که عاشقش هستم " نوشته ام. 🍃 بعد پرسید: الان کجا مشغولید؟ دانشگاهها که تعطیل است. گفتم: در یک دبیرستان دخترانه درس میدهم. گفت: اینها را رها کنید، بیایید با ما کار کنید. پرسیدم ( چه کاری ؟) گفت: شما قلم دارید، می توانید به این زیبایی از ولایت، از امام حسین(ع)، از لبنان و خیلی چیزها بگویید، خوب بیایید و بنویسید. گفتم: دبیرستان را نمی توانم ول کنم، یعنی نمی خواهم. امام موسی گفت: ما پول بیشتری به شما میدهیم، بیایید فقط با ما کار کنید. من از این حرف خیلی ناراحت شدم .گفتم: من برای پول کار نمی کنم، من مردم را دوست دارم. 🍃 اگر احساسم تحریکم نکرده بود که با این جوانان باشم اصلاً این کار را نمی کردم، ولی اگر بدانم کسی می خواهد پول بیشتر بدهد که من برایش بنویسم احساسم اصلاً بسته میشود. من کسی نیستم که یکی بیاید بهم پول بدهد تا برایش بنویسم و با عصبانیت آمدم بیرون. البته ایشان خیلی بزرگوار بود، دنبال من آمد و معذرت خواست، بعد هم بی مقدمه پرسید چمران را می شناسم یا نه؟ گفتم: اسمش را شنیده ام. گفت: شما حتماً باید او را ببینید. ادامه دارد...✒️ 🍃جهت تعجیل در فرج و سلامتی آقا و شادی روح امام و ارواح طیبه شهدا صلوات🍃 ╔══════••••••••••○○✿❤️╗ @parastohae_ashegh313 ╚❤️✿○○••••••••••══════╝