eitaa logo
پارچه سرای متری ونوس
13.3هزار دنبال‌کننده
14هزار عکس
1.7هزار ویدیو
9 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم فروش انواع پارچه های #متری 💥ارسال به سراسر کشور💥 برای سفارش به ایدی زیر پیام بدید👇👇 ثبت شفارس به ایدی زیر @sefaresh_venos ادمین تبادل ایدی زیر @Mhmd490 رضایت مندی و کد پیگیری ارسالی ها👇 @rezayat_mushtari
مشاهده در ایتا
دانلود
15.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نماهنگ عطرنرگس کدوم جمعه اقای خوبمان کی می ایی اللهم عجل لولیک الفرج 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👨🏻آقای خونه! آقــای خونه اگه بدونید؛ همکاری شمادرامورمنزل وتوجه به کاهش خستگیهایِ همسرتون؛ چقدردرازدیادمحـ💕ـبت ودلبستگیِ ایشون به شمامؤثره؛ هرگز رهاش نمیکنید! 💞💞💞💞💞💞 👩‍🔧خانم خونه👇 خانم ها رفتارهای زیر جاذبه شما را کم میکند. 👈🏻 نصیحت تکراری 👈🏻 تذکر مداوم 👈🏻 سرزنش 👈🏻 منت گذاشتن 👈🏻 مقایسه کردن 👈🏻 جرو بحث کردن 👈🏻 برچسب منفی زدن 👈🏻 نفوس بد زدن
‍ ‍ 📚 ❗️ قومی در ساحل عدن مسجدی بنا کردند، اما وقتی کار ساختن آن تمام شد، ناگهان مسجد فرو ریخت، آن قوم نزد خلیفه اول رفته و داستان خراب شدن مسجد را با او در میان گذاشتند. خلیفه گفت: باید بنای را محکم بسازید. مجدداً مسجد را ساختند، ولی ویران شد، باز هم نزد خلیفه رفتند و جریان را به اطلاع رساندند، خلیفه نمی‌دانست چه باید بکند،‌ مثل همیشه به حضرت علی متوسل شد و از او کمک خواست. امام علی(ع) فرمود: طرف راست و چپ قبله را حفر نمایید، دو آشکار می‌شود که روی آن نوشته شده: «من رضوا هستم و خواهرم حیا که هر دو دختران تبّع پادشاه یمن هستیم، ما مردیم در حالی که به خداوند شرک نورزیدیم». پس آن‌ها را در آوردید، غسل و کفن کنید و بر آن‌ها نماز بخوانید و بعد آن‌ها را به خاک بسپارید، سپس مسجد را بنا کنید تا خراب نشود، آنان امر حضرت را اجرا کردند و پس از آن مسجد خراب نشد. 📓بحارالانوار،ج41، ص297، ح22 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✅دین به ۴چیز استوار است: ❶عالم علمش را ابراز کند ❷جاهل تکبر نکند و برود یاد بگیرد. ❸غنی مالش را ابراز کند و بخل نورزد ❹فقیر عفت خودش را حفظ کند و آبروی خودش را نریزد "حاج آقا رفیعی" 🎀@RomaneMazhabi🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
💎جرعه ای از نهج البلاغه 🔹غفلت از خود 📜 امیرالمومنین علی(ع) فرمود: کسى که خود را محاسبه کرد سود برد، و هر که از خود بى خبر ماند زیان دید، و آن که ترسید ایمنى یافت، و هر که عبرت گرفت بینا شد، و هر که بینا شد فهمید، و هر که فهمید دانست. حکمت 208 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨خوش بـہ حـــالِ ڪسے ڪہ در صَـحنـٺ ✨زیـــر بــاران اسـیــــر خــواهَــد شــد...♥ 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
مردان حقيقت ڪہ بہ حق پيوستند از دنيارستنـد.. چشمے بہ تماشاے جهــــان بگشودند ديدند،ڪہ ديدنے نـــدارد،بستـــند... 🌷 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
⚠️ ✍۸چیز ۸ چیز دیگر را می خورد ➊ غـیبت⇦ حسن عمل را ➋ تڪــبر⇦ عـلم را ➌ تــــوبه⇦ گـناه را ➍ عــــدل⇦ ظلم را ➎ غــــــم⇦ عـمر را ➏صــدقه⇦ بـــلا را ➐خـــشم⇦ عـقل را ➑نیـڪی⇦ بـدی را 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
سلام وقتتون بخیر و عافییت وعاقبت بخیری °❀°🌼°❀°‌🌼°❀°🌼°❀° 💕 💕 در کانال ارسال میشود
°❀°🌼°❀°‌🌼°❀°🌼°❀° 💕 💕 ✨قسمت اول : با من ازدواج میکنید؟!✨ 🌷توی دانشگاه مشهور بود به اینکه نه به دختری نگاه می کنه و نه اینکه، تا مجبور بشه با دختری حرف می زنه ... هر چند، گاهی حرف های دیگه ای هم پشت سرش می زدن ... . 🌸توی راهرو با دوست هام ایستاده بودیم و حرف می زدیم که اومد جلو و به اسم صدام کرد ... خانم همیلتون می تونم چند لحظه باهاتون صحبت کنم؟ ... . 🌷کنجکاو شدم ... پسری که با هیچ دختری حرف نمی زد با من چه کار داشت؟ ... دنبالش راه افتادم و رفتیم توی حیاط دانشگاه ... بعد از چند لحظه این پا و اون پا کردن و رنگ به رنگ شدن؛ گفت: می خواستم ازتون درخواست ازدواج کنم؟ ... . 💥چنان شوک بهم وارد شد که حتی نمی تونستم پلک بزنم ... ما تا قبل از این، یک بار با هم برخورد مستقیم نداشتیم ... حتی حرف نزده بودیم ... حالا یه باره پیشنهاد ازدواج ... ؟ ☘پیشنهاد احمقانه ای بود ... اما به خاطر حفظ شخصیت و ظاهرم سعی کردم خودم رو کنترل کنم و محترمانه بهش جواب رد بدم ... . 🌷بادی به غبغب انداختم و گفتم: می دونم من زیباترین دختر دانشگاه هستم اما ... . ⚡️پرید وسط حرفم ... به خاطر این نیست ... . 🌻در حالی که دل دل می زد و نفسش از ته چاه در میومد ... دستی به پیشانی خیس از عرق و سرخ شده اش کشیده و ادامه داد: 🔹دانشگاه به شدت من رو تحت فشار گذاشته که یا باید یکی از موارد پیشنهادی شون رو قبول کنم یا اینجا رو ترک کنم ... 🌹برای همین تصمیم به ازدواج گرفتم ... شما بین تمام دخترهای دانشگاه رفتار و شخصیت متفاوتی دارید ... رفتار و نوع لباس پوشیدن تون هم ... . ☘همین طور صحبتش رو ادامه می داد و من مثل آتشفشان در حال فوران و آتش زیر خاکستر بودم ... 🍂تا اینکه این جمله رو گفت: طبیعتا در مدت ازدواج هم خرج شما با منه ... . دیگه نتونستم طاقت بیارم و با تمام قدرت خوابوندم زیر گوشش ... . ادامـــــه دارد......... °❀°🌼°❀°‌🌼°❀°🌼°❀° : 👈تا لحظه مرگ ☘تو با خودت چی فکر کردی که اومدی به زیباترین دختر دانشگاه که خیلی ها آرزو دارن فقط جواب سلام شون رو بدم؛ پیشنهاد میدی؟ ... 🌷من با پسرهایی که قدشون زیر 190 باشه و هیکل و تیپ و قیافه شون کمتر از تاپ ترین مدل های روز باشه اصلا حرف هم نمیزنم چه برسه ... . 💥از شدت عصبانیت نمی تونستم یه جا بایستم ... دو قدم می رفتم جلو، دو قدم برمی گشتم طرفش ... . 🌻اون وقت تو ... تو پسره سیاه لاغر مردنی که به زور به 185 میرسی ... اومدی به من پیشنهاد میدی؟ ... به من میگه خرجت رو میدم ... تو غلط می کنی ... فکر کردی کی هستی؟ ... مگه من گدام؟ ... یه نگاه به لباس های مارکدار من بنداز ... یه لنگ کفش من از کل هیکل تو بیشتر می ارزه ... . 🍁و در حالی که زیر لب غرغر می کردم و از عصبانیت سرخ شده بودم ازش دور شدم ... دوست هام دورم رو گرفتن و با هیجان ازم در مورد ماجرا می پرسیدن ... با عصبانیت و آب و تاب هر چه تمام تر داستان رو تعریف کردم ... . 🔸هنوز آروم نشده بودم که مندلی با حالت خاصی گفت: اوه فکر کردم چی شده؟ بیچاره چیز بدی نگفته. کاملا مودبانه ازت خواستگاری کرده و شرایطی هم که گذاشته عالی بوده ... تو به خاطر زیبایی و ثروتت زیادی مغروری ... . 🔹خدای من ... باورم نمی شد دوست چند ساله ام داشت این حرف ها رو می زد ... با عصبانیت کیفم رو برداشتم و گفتم: اگر اینقدر فوق العاده است خودت باهاش ازدواج کن ... بعد هم باهاش برو ایران، شتر سواری ... . ♣️اومدم برم که گفت: مطمئنی پشیمون نمیشی؟ ... . ♦️باورم نمی شد ... واقعا داشت به ازدواج با اون فکر می کرد ... داد زدم: تا لحظه مرگ ... و از اونجا زدم بیرون ... . ادامــــه دارد...... 📗نویسنده کتاب طاها ایمانی • °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃