eitaa logo
پارچه سرای متری ونوس
13.5هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
9 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم فروش انواع پارچه های #متری 💥ارسال به سراسر کشور💥 برای سفارش به ایدی زیر پیام بدید👇👇 ثبت شفارس به ایدی زیر @sefaresh_venos ادمین تبادل ایدی زیر @Mhmd490 رضایت مندی و کد پیگیری ارسالی ها👇 @rezayat_mushtari
مشاهده در ایتا
دانلود
در زمان یکی از شاهان، شایعه شد که شاه مرده. شاه به عواملش دستور پیگیری داد که کسی که شایعه را درست کرده پیدا کنند. پس از جستجو، به عامل شایعه پراکنی که یک پیرزن بود رسیدند.، و نزد پادشاه بردند. پادشاه به پیرزن گفت، چرا شایعه مرگ من را درست کردی، در حالی که من زنده ام. پیرزن گفت من از اوضاع مملکت به این نتیجه رسیدم که شما دارفانی را وداع گفته اید. چون هرکسی هرکاری که بخواهد انجام میدهد، قاضی رشوه میگیرد و داروغه از همه باج خواهی میکند و به همه زور میگوید، کاسبها هم کم فروشی و گران فروشی میکنند هیچ دادخواهی هم پیدا نميشود، هیچکس بفکر مردم نیست و مردم به حال خود رها شده اند، لاجرم فکر کردم شما در قید حیات نیستی. 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 برای پختن پلو به مقدار زياد از قابلمه های بزرگی به نام ديگ استفاده می كنند. و از قاشق های بزرگی بنام كفگير برای هم زدن و كشيدن پلو استفاده می شود . در زمانهای قديم كه مردم نذر می كردند و غذا مي پختن ، مردم براي گرفتن غذای نذری صف می كشيدند . از آنجا كه جنس كفگيرها فلزی بود وقتی به ديگ می خورد صدا می داد . هنگامی كه غذا در حال تمام شدند بود و پلو به انتها ميرسيد اين كفگير در اثر برخورد به ديگ صدا می داد و آشپزها وقتی كه غذا تمام ميشد كفگير را ته ديگ می چرخاندند و با اينكار به بقيه كسانی كه در صف بودند خبر ميدادند كه غذا تمام شده است . كم كم اين كار بصورت ضرب المثل در آمد و وقتی كسی از آنها سوال مي كرد كه غذا چی شد . می گفتند از بدشانسی وقتی به ما رسيد كفگير به ته ديگ خورد (يعنی غذا تمام شد ) . امروزه از اين ضرب المثل موقعی استفاده مي شود كه مي خواهند به فردی بگويند دير رسيده و ديگر مثل قبل توانایی يا ثروت قبلی را ندارد و قادر به كمک كردن به او نيستند . 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🐭موشي در خانه ي صاحب مزرعه، تله موش ديد. به مرغ و گوسفند و گاو خبر داد. همه گفتند: تله موش؛ مشکل توست به ما ربطي ندارد...ماری دمش در تله موش گیر کرد و زن مزرعه دار را که آنجا بود گزيد. و سپس از آن مرغ، برايش سوپ درست کردند و گوسفند را براي عيادت کنندگان از زن مزرعه دار، سر بريدند. زن مزرعه دار زنده نماند و مرد. گاو را براي مراسم ترحيم کشتند. « و در اين مدت موش از سوراخ ديوار نگاه مي کرد و به مشکلي که به ديگران ربط نداشت فکر می کرد. » 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚 برای پختن پلو به مقدار زياد از قابلمه های بزرگی به نام ديگ استفاده می كنند. و از قاشق های بزرگی بنام كفگير برای هم زدن و كشيدن پلو استفاده می شود . در زمانهای قديم كه مردم نذر می كردند و غذا مي پختن ، مردم براي گرفتن غذای نذری صف می كشيدند . از آنجا كه جنس كفگيرها فلزی بود وقتی به ديگ می خورد صدا می داد . هنگامی كه غذا در حال تمام شدند بود و پلو به انتها ميرسيد اين كفگير در اثر برخورد به ديگ صدا می داد و آشپزها وقتی كه غذا تمام ميشد كفگير را ته ديگ می چرخاندند و با اينكار به بقيه كسانی كه در صف بودند خبر ميدادند كه غذا تمام شده است . كم كم اين كار بصورت ضرب المثل در آمد و وقتی كسی از آنها سوال مي كرد كه غذا چی شد . می گفتند از بدشانسی وقتی به ما رسيد كفگير به ته ديگ خورد (يعنی غذا تمام شد ) . امروزه از اين ضرب المثل موقعی استفاده مي شود كه مي خواهند به فردی بگويند دير رسيده و ديگر مثل قبل توانایی يا ثروت قبلی را ندارد و قادر به كمک كردن به او نيستند . 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
📚اب زیر کاه آب زیر كاه به كسانی اطلاق می شود كه زندگی و حشر و نشر اجتماعی خود را بر پایه مكر و عذر و حیله بنا نهند و با صورت حق به جانب ولی سیرتی نا محمود در مقام انجام مقاصد شوم خود بر آیند. آب زیركاه از ابتكارات قبایل و جوامعی بود كه به علت ضعف و ناتوانی جز از طریق مكر و حیله یارای مبارزه و مقابله با دشمن را نداشتند. به همین جهت برای آنكه بتوانند حریف قوی پنجه را مغلوب و منكوب نمایند، در مسیر او با تلاقی پر از آب حفر می كردند و روی آب را با كاه و كلش طوری می پوشانیدند كه هیچ عابری تصور نمی كرد آب زیر كاهی ممكن است در آن مسیر و معبر وجود داشته باشد. باید دانست كه ایجاد این گونه باتلاقهای آب زیركاه صرفأ در حول و حوش قرا و قصبات مناطق زراعی امكان پذیر بود تا برای عابران وجود كاه و كلش موجب توهم و سوءظن نشود و دشمن با خیال راحت و بدون دغدغه خاطر و سرمست از باده غرور و قدرت در آن گذرگاه مستور از كاه و كلش گام بر می داشت و در درون آب زیركاه غرقه می شد. آب زیركاه در قرون و اعصار قدیمه جزء حیله های جنگی بود🍂 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
📚آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد ناصرالدین شاه سالی یکبار (آنهم روز اربعین) آش نذری میپخت و خودش در مراسم پختن آش حضور مییافت تا ثواب ببرد. در حیاط قصر ملوکانه اغلب رجال مملکت جمع می شدند و برای تهیه آش شله قلمکار هریک کاری انجام می دادند. بعضی سبزی پاک میکردند. بعضی نخود و لوبیا خیس می کردند. عدهای دیگهای بزرگ را روی اجاق میگذاشتند و خلاصه هرکس برای تملق و تقرب پیش ناصر الدین شاه مشغول کاری بود. خود اعلیحضرت هم بالای ایوان مینشست و قلیان میکشید و از آن بالـا نظاره گر کارها بود. سر آشپزباشی ناصرالدین شاه مثل یک فرمانده نظامی امر و نهی می کرد. بدستور آشپزباشی در پایان کار به در خانه هر یک از رجال کاسه آشی فرستاده میشد و او می بایست کاسه آنرا از اشرفی پر کند و به دربار پس بفرستد. کسانی را که خیلی می خواستند تحویل بگیرند روی آش آنها روغن بیشتری می ریختند. پرواضح است آنکه کاسه کوچکی از دربار برایش فرستاده می شد کمتر ضرر می کرد و آنکه مثلـا یک قدح بزرگ آش (که یک وجب هم روغن رویش ریخته شده) دریافت می کرد حسابی بدبخت میشد. به همین دلیل در طول سال اگر آشپزباشی مثلـا با یکی از اعیان و یا وزرا دعوایش می شد٬ آشپزباشی به او می گفت: بسیار خوب! بهت حالی میکنم دنیا دست کیه! آشی برات بپزم که یک وجب روغن رویش باشد !!! 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
هدایت شده از تبادل موقت برای دیده شدن کانال.
🔴از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم در زمانهای قدیم یک روستائی جل و پلاسش را برداشت و به ده همسایه رفت و مهمان دوستش شد. نه یک روز نه دو روز نه سه روز بلکه چند هفته ای آنجا ماند. یک روز زن صاحبخانه که از پذیرائی او خسته شده بود به شوهرش گفت: بیا یک فکری کنیم شاید بتوانیم این مهمان سمج ر ا از اینجا بیرون کنیم. با همدیگر مشورت کردند دست آخر زن گفت امروز تو که از بیرون آمدی بنا کن به کتک زدن من و بگو چرا به کارهای خانه نمی رسی و هرچه میگویم گوش نمیکنیو من با گریه و زاری میروم پیش مهمان میگویم شما که چند هفته است منزل ما هستی و امروز هم میخواهی بروی آیا در این مدت از من بدی دیدی؟ شاید به این وسیله خجالت بکشد و برود. مرد قبول کرد و روز بعد که از سرکار به خانه آمد بنا کرد با زنش اوقات تلخی کردن و دست به چوب برد و بنا کرد به کتک زدن زن. زن گفت چرا مرا میزنی؟ شوهر گفت نافرمانی میکنی. زن گریه کنان به مهمان پناه برد و گفت ای برادر تو که چند هفته است منزل ما هستی و امروز دیگر میخواهی بروی آیا از من نافرمانی دیده ای؟ مهمان با خونسردی گفت: من چند هفته است اینجا هستم و چند هفته دیگه هم خواهم ماند، اما از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═