eitaa logo
پارچه سرای متری ونوس
13.5هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
9 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم فروش انواع پارچه های #متری 💥ارسال به سراسر کشور💥 برای سفارش به ایدی زیر پیام بدید👇👇 ثبت شفارس به ایدی زیر @sefaresh_venos ادمین تبادل ایدی زیر @Mhmd490 رضایت مندی و کد پیگیری ارسالی ها👇 @rezayat_mushtari
مشاهده در ایتا
دانلود
(ص)می‌فرمایند: اگه به همسرت از ته دل گفتی ❤️دوستت دارم❤️ تا آخر عمر از قلبش بیرون نمیره. 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
پارچه سرای متری ونوس
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 #نسل_سوختــه #قسمت_بیست_و_هفتم ✍(( والسابقون )) 📖
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 ✍((هادی های خدا)) 🌹خداوند میفرمایند:”بنده من، تو یه قدم به سمت من بیا، من ده قدم به سمت تو میام” اما طرف تادوتاکار می کنه و دو قدم حرکت می کنه، میگه کو خدا؟ چرا من نمی بینمش؟ 🍃فاصله توتاخدا، فاصله یه ذره کوچیک و ناچیز از این جا تا آخرکهکشان راه شیریه. خدا، که ، اون همه بالا رفت، تا جایی که جبرئیل هم دیگه نتونست بالا بیاد، هم فقط تا حدود و جایی رفت. 🌹حالابعضی هاتادوقدم میرن طلبکار هم میشن. یکی نیست بگه برادر من، خواهر من، چند تا قدم مورچه ای برداشتی؟ تازه اگر درست باشه و یه جاهایی نلرزیده باشی. فکر کردی چقدر جلو رفتی که معرفتت به حدی برسه که… 🍃تازه چقدر به خاطرخدا کردی؟ چند لحظه و ثانیه زندگیت در روز به خاطر خدا بوده؟ ازمالت گذشتی؟از آبروت گذشتی؟ از جانت گذشتی؟ 🌹آسمان بار نتوانست کشید ی فال به نام من دیوانه زدند 🍃اما با همه اون اوصاف عشق ، این راه چند میلیون سال نوری رو، یک شبه هم می تونه بره. اما این ، دردداره، سوختن داره، ماجرای شمع و پروانه است. 🌹لیلی و مجنونه. اگر مرد راهی و به جایی رسیدی که جرات این وادی رو داری، بایست بگو: ❤️خدایا ، خودم و خودت. و الا باید توی همین حرکت مورچه ای بری جلو.این فرق آدم هاست که یکی یک شبه ره صد ساله رو میره ، یکی توی دایره محدود خودش ،دور خودش می چرخه. 🌹واکمن به دست ، محو صحبت های سخنران شده بودم و اون ها رو ضبط می کردم. نماز رو که خوندن، تا فاصله بین رو رفت بالای منبر. خیلی از خودم خجالت کشیدم. هنوز هیچ کار نکرده از خدا چه طلبکار بودم. سرم رو انداختم پایین، و توی راه برگشت تمام مدت این حرف ها توی سرم تکرار می شد. 🍃اون شب، توی رختخواب، داشتم به این حرف ها فکر می کردم که یهو چیزی درون من جرقه زد و مثل فنر از جا پریدم. 🌹– مهران، حواست بود سخنرانی امشب، ماجرای تو و خدا بود. حواست بودبرعکس بقیه پنجشنبه شب ها، بابا گفت دیرمیاد و مامان هم خیلی راحت اجازه دادتنها بری دعای کمیل. همه چیز و همه اتفاقات درسته، خدا تو رو برد تا جواب سوالات رو بده. و اونجا و اولین باری بود که با مفهوم ها آشنا شدم. 🍃اسم شون رو گذاشتم نزدیک ترین فردی که در اون لحظه می تونه واسطه تو با خدا باشه. و من چقدر کور بودم. اونقدر کور که هرگز متوجه نشده بودم. دوباره درازکشیدم درحالی که اشک چشمم بند نمی اومد. همیشه نگران بودم. نگران غلط رفتن ، نگران خارج شدن از خط ، شاگرد بی استاد بودم. 🌹اما اون شب ، خدا دستم رو گرفت و برد و بهم نشون داد . خودش رو راهش رو طریقش رو 🍃و تشویق اینکه تا اینجا رو درست اومدی. … اونقدر رفته بودم که هادی ها رو ببینم و درک کنم. با اون قدم های مورچه ای، تلاش بی وقفه ۴ ساله من ✍ادامه دارد...... 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
پارچه سرای متری ونوس
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 #نسل_سوختــه #قسمت_شصت 👈(( جایی برای مردها)) 🍁پرو
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀° 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 👈(( رضایت نامه)) 🌸چند لحظه بهم خیره شد. – کار کردن که بچه بازی نیست. ـ خیلی ها هم سن و سال من هستن و کار می کنن. قبولم می کنید یا نه؟ زبر و زرنگم،کار رو هم زود یاد می گیرم. ـ از ساعت ۴ تا ۸ شب، زبر و زرنگ باشی، کار رو یادت میدم. نباشی باید بری، چون من یه آدم دائم می خوام. ولی از جسارتت خوشم اومده که قبولت می کنم. فقط قبل از اومدن باید از پدر یا مادرت رضایت بیاری. 🌼کلا از قرار توی گیم نت یادم رفت. برگشتم سمت خونه، موقعیت خیلی خوبی بود و شروع خوبی. اما چطور بگم و رضایت بگیرم؟پدرم که محاله قبول کنه، مادرمم … 🌸اون شب، تمام مدت مغزم داشت روی نقشه های مختلف کار می کرد، حتی به این فکر کردم که خودم رضایت نامه تقلبی بنویسم. اما بعدش گفتم: – خوب، اون وقت هر روز به چه بهانه ای می خوای بری بیرون؟ هر بار هم باید واسش دروغ سر هم کنی. تازه دیر هم اگه برگردی باز یه جور دیگه. 🌼غرق فکر بودم که ایده فوق العاده ای به ذهنم رسید. بعد از نماز صبح رفتم توی آشپزخونه، چای رو دم کردم و رفتم نون تازه گرفتم. وقتی برگشتم، مادرم با خوشحالی ازم تشکر کرد. منم لبخند زدم ـ دیگه مرد شدم، کار و تلاش هم توی خون مرده. خندید. 🌸ـ قربون مرد کوچیک خونه. به خودم گفتم: – آفرین مهران، نزدیک شدی، همین طوری برو جلو. 🍃و با یه لبخند بزرگ به پیش رفتم. . ✍ادامه دارد...... °❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺 📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی 📝 👈((شانه های یک مرد)) 🌸دنبال مامانم رفتم توی آشپزخونه، داشت نون ها رو تکه تکه می کرد. ـ مامان! – جانم؟ 🌼ـ قدیم می گفتن یکی از نشانه های مرد خوب اینه که یکی محکم بزنی روی شونه اش، ببینی از روش خاک بلند میشه یا نه. خندید. 🌸ـ این حرف ها رو از بی بی شنیدی؟ ـ الان همه بچه های هم سن و سال من، یا توی گیم نتن، یا توی خیابون به چرخ زدن و گشتن، یا پای مشغول بازی. نمیگم بازی بده ولی… مکث کردم و حرفم رو خوردم،چرخید سمت من. 🌼ـ میشه من وقتم رو یه طور دیگه استفاده کنم؟ ـ مثلا چطوری؟ – یه طوری که گفته. 🌸لبخندش جدی شد. اما نگاهش هنوز پر از محبت بود. – حضرت علی چی گفته؟ – خوش به حال کسی که تفریحش، کارشه. 🌼با همون حالت، چند لحظه بهم نگاه کرد. ـ ولی قبل از حضرت علی، زمان بوده، که گفتن: را بجوئید حتی اگر در چین باشد. رسما کم آوردم. همیشه جلوی آرامش، وقار، کلام و منطق مادرم، از دور خارج می شدم. سرم رو انداختم پایین و از آشپزخونه رفتم بیرون. 🌸لباسم رو عوض کردم و آماده شدم که برم مدرسه و عمیق توی فکر. ـ خدایا، یعنی درست رفتم یا غلط. کیفم رو برداشتم و از اتاق اومدم بیرون. . . ✍ادامه دارد...... 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
اگر خدا بخواهد اشرف مخلوقات یعنی صلی الله و علیه و آله وسلم را در غار با سست ترین خانه که همان تار عنکبوت است حفظ می‌کند! اگر خدا بخواهد فرعون صاحب قدرت را به وسیله ی آب که به آن می‌نازید، غرق می‌کند. اگر خدا بخواهد درخت خشک، میوه‌دار می‌شود اگر خدا بخواهد برادران یوسف او را به ته چاه می اندازند، اما او عزیز و حاکم مصر میشود. اگر خدا بخواهد ابراهیم را از آتش سخت نمرود نجات میدهد. 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🗣🎙 ببین ! یڪ ڪ⚱ـــــوزه سفال و یڪ جـــ🍸ــام ڪریستال وقتی به هم می خورند ، هر دو می شڪنند. ولی در این میان آنڪه بیشتر بازنده است جام ڪریستال است. گرفــــــــــــــــــــتی منظورم ؟ می خواهم بگویم : در دعوا ها و ڪشمڪش های پوچ و بی حاصل خود را ڪنار بڪش وگرنه در هر صــــــــــورت بازنده ای ؛ حالا اگر ڪوزه ای ڪمتر ؛ و اگر ڪریستالی بیشتر. به همین خاطر نازنین"ص" می فرمود : "اذا غضبت فاسڪت" هر گاه به خشـــ ـــم آمدی سڪوت ڪن! 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
👈همسر تصميم گرفتــ که شود ؛ و شُد یکــی از والای بهشتــی ... 👈پسر تصميمــی برای شدن نداشتــ ... غرق شد و شُد درس برای آیندگان... 👌 اولی همسر يک بود و دومی پسر يک ...!!! 📌 براے شدن هيچ قابل قبول نيستـــــ .... ✅اين هستــی که تصميم می‌گيری تا عوض بشی 💢 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آدم هم زمانی عوض میشه که پا روی هوای نفسش بذاره... 🎀 @RomaneMazhabi 🎀 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃