eitaa logo
وارد کانال زیر بشید ،
215 دنبال‌کننده
18 عکس
4 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شوهر من چند سال پیش با یکی از آشنایانم بهم خیانت کرد من خودم فهمیدم ولی اون گفت چیزی نیست بینمون ولی من مطمئنم اون زن هم خودش شوهر داره بچه ولی به من خیانت شد حس میکنم شوهرم بهم علاقه نداره به اون زنی که بهم خیانت کرده علاقه داره البته شوهرم که اومد منو گرفت عاشق من بود ولی نمیدونم چی شد یه دفعه بهم خیانت کرد ولی میدونم علاقه ای به من نداره حس میکنم تلفنی باهم ارتباط دارن .نمیدونم چیکار کنم اون کسی هم که بهم باهاش خیانت کرده از اقوام .ولی اگه به کسی بگم کسی حرفم باور نمیکنه چون یه سری گفتم کسی باور نکرد من مقصر شدم حالا میخام شما کمکم کنید لطفا. https://chat.whatsapp.com/Jyp7U5ldqGyDdQBgL7EIVI جهت نوبت دهی مشاوره حضوری یا تلفنی به شماره زیر پیام دهید 09173101243 زهرا سقائی کارشناس ارشد روانشناسی
سلام خانم سقایی من خانمی هستم تقریبا سی سالمه و همسرم شش سال بزرگتر هستن ما هر دو بزرگ شده ی روستا هستیم ولی از وقتی ازدواج کردیم رفتیم ی شهرستانی ک با روستامون تقریبا ۴۰ دقیقه راه هست محل کار همسرم توی روستامون هست ک مغازه دار هست و شناخته شده هست و مشتری داره ما هر ماه ۲۰ روزش تقریبا قهریم شوهرم روزها خونه نمیاد میاد خونه پدرش شب تا شب میاد خونه ک اینم خسته هست و حوصله نداره و من بهش حق میدم ک کلا بد اخلاق و عصبی باشه ولی خوب نمیدونم مشکل از منه یا او ک همش با هم بحث میکنیم منم جواب میدم نمیتونم طاقت بیارمو جواب ندم چون حرفاش منطقی نیست با هیس و بسه دیگه تمومش کن میخواد تمومش کنه ولی وقتی میایم روستامون خونه باباش باهام خوبه فقطم خونه باباش ن بابای خودم من وقتی میام خونه پدر شوهرم راحت نیستم وقتی میام همه کارهای خونه با منه مادر شوهرم ک میگه برنج خیس کن دیگه تا آخرش رو میخونم ک باید غذا درست کنم با لباس و تو گرما و آشپزی خونه کس دیگه خیلی سخته خیلی هم ایراد گیرن هی باید بپرسی این کجاس اون کجاست حتی نمیگه چیکارش بکن عقدم ک بودیم همین روال بود ده پونزده روز میومدم حتی اگه آب برق و گاز قطع بود ی سال هم تو خونشون زندگی کردم بعد از عروسیمون اون موقع هم همینجور بود باید کارهای خونه رو بکنم تا خودش ی کاری مثل حیاط شستن رو بکنه ی جاری هم دارم ک جدیدنا حتی بعد ناهار ظرفا رو نمیشوره اینا رو گفتم ک بدونید زندگی کردن نزدیکشون خیلی برام سخته چون هر روز دیگه باید این کارا رو انجام بدم خونواده شلوغی هم هستن حالا واقعا نمیدونم اگه ی عمر بخوام از همسرم دور باشم او روستا باشه و من شهرستان خیلی سخته همش باید دعوا داشته باشیم اگرم من بخوام بیام تو روستامون ک خیلی سخته انگار باید برا بقیه زندگی کنم ادمای خوبی هم هستنا ولی کلا بد دختر و زن و عروس هستن دوتا جاری هم داشتم بعد از من عقد کردن طلاق گرفتن از طرفی هم خیلی بد دهن هستن و احترام همدیگرو ندارن بخاطر بچم نمیدونم چیکار کنم. https://chat.whatsapp.com/KEkRR9aCgYe1RixE8hCE4p جهت نوبت دهی مشاوره حضوری یا تلفنی به شماره زیر پیام دهید 09173101243 زهرا سقائی کارشناس ارشد روانشناسی
سلام تشکر از خانم سقایی من اسفند ماه عروسی گرفتم همسرم ماه اول خوب بود بعد بحث میکردیم مشت میزد ولی چیزی نگفتم رفتیم تهران بحثی پیش اومدو شروع کرد به مشت زدن و با لیوان پلاستیکی زد تو سرم و شروع کرد خون اومدن اونقدر خون اومده بود که بلند میشدم سرم گیج میرفت میگف اگه حاضر شدی اومدی بیرون که هیچ وگرنه دوباره همین اشو همین کاسه‌منو باسر شکسته نشوند تو ماشین و اورد شهرمون و رفتم اورژانس و بخیه خورد چند روز بعدش بحثمون شد شیشه برداشت و گفت میزنم اونطرف سرتم میشکنم بری بخیه کنی حتی گفت به کسی نگو منم گفتم باش وبه خانوادم گفتم خوردم زمین شد هفته پیش تو ماشین دعوامون شد تهدیدم کرد میزنمت خونه که رسیدیم رفتم تو اتاق بعد از یکساعت اومد یه چی پشت سر هم میگفت و میرفت ترسیدم که بلایی سرم بیاره زنگ زدم بابام اومد دنبالم حالا پشت سر هم پیام به مامانم و خودم حرفای زشت زدن ولی دلم میخواد برم خونم چکار کنم بنظرتون https://chat.whatsapp.com/J2FZOsjqXfmDbV3s4ws3OP جهت گرفتن نوبت مشاوره حضوری یا تلفنی به شماره زیر پیام دهید 09173101243 زهرا سقائی کارشناس ارشد روانشناسی
باسلام خدمت خانم سقایی وتشکراززحمات شما...من چندین سال هست ازدواج کردیم همسرم خداروشکرخوب هست امایک مشکلی که داره زیادباخانواده من رابطه نداره رفت وآمدنداره ماباهم غریبه بودیم..یعنی شایدهردوماه یکباربیادخونه پدرم اینااونم نیم ساعت میشینه میگه بریم..نه اینکه ازخانواده ام بی احترامی دیده باشه نه یاخونه برادروخواهرم هم همینطوروقتی بهش میگم بریم یه سرخونشون انگارخفه اش کردی وقتی اخم میکنم وناراحت میشم دیگه ازسرزور میگه بریم اونم نیم ساعت وبرمیگردیم اصلا حرفی هم پیش نیامده باکسی یابی احترامی ازکسی دیده باشه اما خدانکنه خواهراش زنگ بزنن بگن بیاپارک دورهمیم میگه زودبپوشیدبریم بچه هابازی کنن یامیریم خونه هاشون بیشترازدوساعت میشینه کمترنمیشینه..یه چندبارباهاش لج کردم گفتم حالاکه نمیری خونه خواهروبرادرم منم نمیرم یه دوبارخوب میشه دوباره همون آش وهمون کاسه هفته ایی یکباربایدخونه یکی جمع بشن دورهم شامی دورهمی یاهواخوب باشه پارکی منم همیشه باهاش رفتم اماانقدرازخانواده ام دوری کرده تواین چندسال که اوناهم زیادنمیان خونمون دیدارهادیرورابطه هاسردشده نمیخوامم مقل خودش هفته ایی بره خونه خانواده ام حداقل دوهفته ایی سه هفته ایی یه بارحداقل خونه مادرم اینا...ممنون ازراهنمایی وزحمات شما🌹 https://chat.whatsapp.com/J2FZOsjqXfmDbV3s4ws3OP جهت نوبت گیری مشاوره حضوری یا تلفنی به شماره زیر پیام دهید 09173101243 زهرا سقائی کارشناس ارشد روانشناسی
سلام وقت بخیر. من 30سالمه و 9ساله ک از عقدمون میگذره منو شوهرم خیلی بهم علاقه مند بودیم هردوهم تاحدی مذهبی هسیم. وقتی عقد کردیم چن از قبل همدیگررو میخواسیم و اشناهم بودیم باتموم مشکلاتمون براحتی میگذشتیم وکنار میومدیم هردومون دانشجو بودیم. نه پولی ن سربازی ن کاری ن سرمایه ای هیچی نداشت همسرم فقط بخاطر خوب بودن و پاک بودنش واینکه همو میخواسیم قبول کردیم وعقدهم شدیم. 3سال عقد بودیم حتی پوله یه ادامس هم نداشت همسرم. تااینکه ای سه سال بخوشی گذشت بعده شوهرم درسش تموم شد وسربازی رف و چندین جا از پایین ترین کارها و سمت ها شروع ب کار کرد ک بعد از چن ماهی تو مشغوله کار در مورد رشتش شد. وعروسی کردیم همه چیز خوب پیش میرف باوجوده اینکه درامدمون کم بود وقسط ووام ومشکلاته دیگه زندگی داشتیم. به اصرارو تیکه وکنایه دیگران بعد 2سال از ازدواجمون بچه دارشدیم اما همسر موافق با بچه نبود ومن هم ک بچه دوسداشتم و طاقت تیکه واصرارای دیگران رو نداشتم راضیش کردم ک بچه دارشیم. الان دختر3سالشه باباش دوسشداره اما اونجوری ک باید حوصلش رو داشته باشه نداره. ب اصراره من باهاش بازی کنه جوری که دخترمم باوجوده علاقه زیادی ک به باباش داره اما در بودنه من اصن پیش بابا نمیره خیلی کم پیش میاد. بالاخره بعداز اومدن دخترم منو همسرم روز بروز از هم دورتر شدیم. نمیدونم چرا دیگه مثه قبل نیس. درضمن همسرم ادمه ساکت وکم حرف و درعین حال مسولیت پذیر درقباله کارش هس والان مدیره ومشغله وخستگیش خ زیادشده صب ساعت5میره 6عصرمیاد خسته جوریکه حوصله خودشم نداره ومدام باید پاگوشی جوابگو کارمنداش باشه. اصن وضع زندگیمون خ خوب شده الی شکر اما اون صمیمیتی ک باید داشته باشیمو نداریم. حتی رابطه زناشوییمون هم ب حداقل رسیده. هیچی از لحاظ امکانات کم نمیذاره بی حرمتی نمکنه اما ارتباط کلامیمون بشدت کم شده. وقتی بهش میگم چرا ایجور شدی نکنه مشکل منم نکنه من کاری کردم ک ناراحتی چی شده؟! فقط. میگه باز خیال پرداز شدی و فکرای الکی واسه خودت میکنی میگه از خستگی زیاده کلافه شدم سره کار. کارش سنگین پرمسولیت و پرمشغلس. ومن هم از اینکه مدام باید با بچه کل کل کنم و هیچ هم صحبت و هم دردی ندارم دیگه خسه شدم اما میگه من دوستدارم فقط خستگی اجازه نمیده ک بهت بگم وانمود کنم. یابعضی وقت میگه منکه میگم منکه رفتارم عوض نشده تو حساس شدی. ولی من واقعا حس تنهایی شدید دارم کمبود محبت دارم پول برامن محبت نمیشه تنهاییمون پر نمیکنه نیازمو بر طرف نمیکنه. لطفا راهنماییم کنین بدونم چجور باید رفتار کنم چیکار کنم ک همسرم ب حرف بیاد و یکم بگه بخنده یکم خستگیش بره. یکم باهم خوبو خوش باشیم. ک یکمم از دلتنگیا ودردای من کم شه خواهش میکنم راهنماییم کنین من چندباری تو پیج وگروه های مختلف بامشاوره درمیون گذاشتم اما هیچکس جوابمونمیده راهنماییم نمیکنه https://chat.whatsapp.com/J2FZOsjqXfmDbV3s4ws3OP جهت نوبت دهی مشاوره حضوری یا تلفنی به شماره زیر پیام دهید 09173101243 زهرا سقائی کارشناس ارشد روانشناسی
سلام خانم من خانمی هستم 34ساله وهمسرم35ساله 11سال است که ازدواج کردیم ودوپسر 9و3ساله داریم شوهرم اول عاشقم شد واینقدر اومدورفت تابابام راضی شد حقیقتش اول دلم باهاش نبود ولی کم کم منم عاشقش شدم وازدواج کردیم اوایل خوب بود ولی بهد 3سال فهمیدم اعتیاد داره من خیلی بهش وابسته هستم الان فقط تنهامشکلم اینه که نمیره سرکار نشسته تایه نفر بیاد ببرتش تومعدن سرکار منم همش حرص میخورم یعنی پیرشدم شب تاصبح میشینه ازروزی گوشی خرید هنوز سرکار بود ولی الان یکساله بیکاره بیمه بیکاری گرفت الان بیمه هم نیستیم منم دیابتی هستم واقعا نمیدونم چکارکنم چجورباهاش برخورد کنم که گوش به حرفم بده اصلا نمیشه باهاش حرف زد نمیاد باهام حرف برنه که بگه میخواد چکارکنه واقعا موندم همش جنگ اعصاب دارم اطرافیان هم بدترن همش زخم زبون میزنن خیلی خوب بود الاننمیدونم چطورشده فقط بهم بگین چجور برخوردکنمچی بهش بگم بااعتیادش کاری ندارم فقط میگم بره سرکار بادوتابچه وخونه اجاره ای واقعا سختمونه https://chat.whatsapp.com/J2FZOsjqXfmDbV3s4ws3OP جهت نوبت دهی مشاوره حضوری یا تلفنی به شماره زیر پیام دهید 09173101243 زهرا سقائی کارشناس ارشد روانشناسی
سلام خدمت شما ببخشید من ی زن ۴۹ساله دارای ۲فرزند هستم که یکی دانشگاهی یکی دبیرستان حدود ۲۳,ساله ازدواج کردیم شوهر من دقیقا ۷سال،پیش،. به من خیانت کرد کلا آدم هوسران و دمدمی. مزاجی هستش و فقط اهل مسخره کردن خانواده من ولی احترامی کردن در بحثهایی که باهاش میکنم و بسیار بد دهن و پرخاشگر هستش بی نماز و بی. تقوا هستش و فقط میگه من بهترینم خلاصه که رنج زیادی. میکشم تو زندگی باهاش و نمیتونم با کسی درد دل کنم راجبش. میگم بریم طلاق منو بده هم جا میزنه میگه خودت برو بگیر به نظر شما چکار کنم https://chat.whatsapp.com/J2FZOsjqXfmDbV3s4ws3OP جهت نوبت گیری مشاوره حضوری یا تلفنی به شماره زیر پیام دهید 09173101243 زهرا سقائی کارشناس ارشد روانشناسی