eitaa logo
حمید پارسانیا
4.2هزار دنبال‌کننده
394 عکس
144 ویدیو
85 فایل
کانال رسمی اطلاع رسانی دروس و جلسات حجت‌الاسلام دکتر حمید پارسانیا 🔳 «وبگاه» parsania.net 🔳 «ویراستی» virasty.com/parsania_net 🔳 «تلگرام» t.me/parsania_net
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰 متن و حاشیه علوم اجتماعی مدرن در فرهنگ ایرانی 💢 علوم اجتماعی و انسانی مدرن، اینک به دلایل مختلف تاریخی که در ذهنیت جامعه علمی ایران دارند، بیش از نیمی از حجم امکانات انسانی و اقتصادی نظام آموزش عالی ایران را به خود مشغول داشته‌اند. نظریات مربوط به این علوم، گسسته از شبکه‌های معنایی مربوط به خود نیست. ♒️ این علوم در زادبوم خویش پس از ظهور آگاهی‌های فرادستی که بنیان‌های فلسفی و مفاهیم پایه آنها را تأمین می‌کند و پس از استقرار این مفاهیم در سطح فرهنگ عمومی، یعنی در ادبیات، هنر، زیست و زندگی روزمره مردم از حاشیه به متن وارد شده‌اند و به دنبال آن، واقعیت‌ها و مفاهیم فرودست خود را نیز از حاشیه به متن آورده‌اند. 🌀 ورود این مفاهیم به عرصه فرهنگ اسلامی، مسیر دیگری را طی کرده است، این نظریات در جهان اسلام، طی یک فرآیند علمی برای پاسخ به مسائل تاریخی و اجتماعی درون جامعه پدید نیامده‌اند تا آن که به مثابه بخشی از معرفت در حاشیه شبکه‌های معرفتی مستقر در فرهنگ اسلامی، فعلیت پیدا کرده و به متن وارد شده باشند. ⭕️ این نظریات و علوم، دانش‌هایی هستند که در متن یک فرهنگ و تاریخی دیگر برای حل مسائل مربوطه به آن جامعه، براساس معرفت‌هایی مستقر در آن شکل گرفته‌اند و سپس در حاشیه هژمونی و مرجعیتی که بر اثر غلبه سیاسی و اقتصادی جوامع غربی پیدا کرده‌اند، به دیگر جوامع راه یافته‌اند. ❇️ این نظریات در جوامع غیرغربی چون تولید بومی نیستد، به محیطی گام می‌گذارند که دانش‌ها و آگاهی‌های فرادست آنها بروز و ظهوری ندارند و به همین دلیل، معرفت‌های فرادست آنها، با آنکه در محیط‌های اولیه و اصلی معرفت‌های روشن و مستقر در فرهنگ هستند، درمحیط‌های جدید به منزله لوازم منطقی این نظریات به صورت معرفت‌های پوشیده، پنهان و در حاشیه در می‌آیند. ♐️ این معرفت‌های در حاشیه در یک خلأ فرهنگی پوشیده و پنهان نیستند، بلکه به فرهنگی راه یافته‌اند که در آن معرفت‌های بدیل و ناسازگاری با آنها قرار دارد، به همین دلیل نظریات جدید از ناحیه معرفت حاشیه‌ای خود در محیط جدید، آبستن چالش‌های فرهنگی و تاریخی هستند. 💠 @parsania_net
. 🔰 تکوین و بسط تاریخی علوم پایه و علوم انسانی 💢 ظهور و بروز تاریخی علوم پایه و علوم انسانی و اجتماعی جدید محصول تحول در لایه‌های بنیادین معرفت‌ها و آگاهی‌هایی است که رویکردهای نوینی را در عالم و آدم به دنبال می‌آورند. این تحولات در سطوح مختلف، باور، فهم، عمل و حیات و زیست عمومی و اجتماعی بشر واقع شده است. صورت نظری و تئوریک آن در کار علمی فیلسوفان رخ می‌نماید و سطح گسترده و عمومی آن در زندگی، اغراض و امیال روزانه اقتصاد، معیشت و شیوه و سبک زندگی مردم و در افق هنر، خیال و وهم همگانی ظاهر می‌شود و لایه اجرایی و هدایت عملی آن در کنش و ساختارهای سیاسی جامعه رقم می‌خورد. 🌀 هر بخش و سطحی از این مجموعه به هم پیوسته هم به حضور دیگر بخش‌ها و سطوح نیاز دارد و هم به وجود و بقای آن کمک می‌کند و غیبت هر بخش به حضور و تداوم دیگر بخش‌ها نیز آسیب می‌رساند، هرچند سطح و عمق تأثیرگذاری آنها مشابه و یکسان نیست. هنر و ادبیات پس از رنسانس، معیشت و اقتصاد تجاری و صنعتی بعد از نظام کشاورزی قرون وسطی، فلسفه نوپدید چهار قرن اخیر و بالاخره تکوین دائره‌المعارف نوینی که عهده‌دار بازخوانی و بازسازی مفاهیم فرهنگی و علمی بودند، بسترهای تکوین یا تحکیم علوم جدید را پدید آوردند. همان گونه که این علوم نیز شواهد یا حلقه‌های مفقود را برای امتداد بخشیدن به آن مبانی یا تأمین نیازهای معیشتی و اقتصادی تأمین کرده و می‌کنند. ❇️ انتقال این علوم به بسترهای فرهنگی و زیستی مناطقی که بر اساس سلطه اقتصادی و سیاسی جوامع غربی در حاشیه نظم جدید جهانی قرار می‌گیرند، انتقال به محیط‌های فروپاشیده و آسیب دیده است. در چنین شرایطی اغلب به جای آنکه فرهنگ و ذخائر معرفتی آن فرصت بازخوانی پالایش و بازسازی این دانش‌ها را مطابق با شرایط و نیازهای خود پیدا کنند، این علوم لوازم منطقی در حاشیه خود را به تدریج به قلمرو فرهنگ و زیست جدید وارد کرده و در مواجهه با چالش‌ها و بحران‌های هویتی تا مرز استحاله فرهنگی پیش می‌روند. 💠 @parsania_net
📚 العلم سلطان ✴️ سه معنا برای حدیث فوق بیان شده است که در طول یکدیگرند؛ معنای نخست ناظر به علوم طبیعی و تجربی است که قدرت پیش بینی و تسلط بر پدیده‌های طبیعی را به انسان می‌دهد، این معنا در شکل افراطی خود در جهان مدرن، حقیقت علم را به قدرت فرو می‌کاهد. ❇️ معنای دوم ناظر به حقیقت علم است که با درخشش و ظهور ذاتی خود، باهر، تابان و برهان است و بر قلمرو ادراک و فهم عالِم، سیطره و سلطنت دارد؛ چندان که انسان نمی‌تواند آن را نیابد. 💠 معنای سوم که از راه‌ها و روش‌های مختلف می‌توان دریافت، این است که علم مبدأ صدور و منشأ ظهور حقایق عالم است و آدمی تنها از طریق علم است که به ملکوت عالم گام می‌نهد و در مقام خلافت و ولایت الهی نسبت به دیگر مخلوقات بار می‌یابد. 💠 @parsania_net
💢 دو منظر در ارزیابی انتقادی علوم انسانی 1️⃣ نخست بررسی کنیم این نظریه‌ای که در صحنه تاریخ مطرح می‌شود و موافقان و مخالفان و بدیل‌هایی دارد، از جهت مبانی و منطق حاکم بر آن، چه نسبتی با حقیقت دارد؟ آیا تعریفی که از علم و علوم انسانی در آن فرض گرفته شده است، صحیح است یا خیر؟ مبانی هستی شناختی و متافیزیکی آن چیست و از چه بنیان‌های معرفت شناختی‌ای تغذیه می‌کند؟ 2️⃣ منظر دوم این است که دانش و علم را نه به لحاظ حقیقت منطقی، بلکه به لحاظ تعامل و ارتباطی که با حوزه فرهنگ و تاریخ و جامعه دارد بررسی کنیم. 🔸جامعه شناسان علم و معرفت، اغلب از همین منظر به علوم مختلف نگاه می‌کنند. آنان درباره تعامل دانش با حوزه اقتصاد و سیاست و عرصه‌های مختلف اجتماع بحث می‌کنند. 🔸یکی از این عرصه‌ها، عرصه فرهنگ است. در اینجا بحث این است که این علمی که شکل گرفته است، تعاملش با فرهنگی که درون آن زیست می‌کند، چیست؟ 🔸صرف نظر از معیار حقیقت، از کدام بستر فرهنگی تغذیه کرده، در چه مسیری هجرت نموده و به کدام فرهنگ وارد شده است؟ چه تعاملی با فرهنگی که وارد شده دارد و چه تأثیری بر آن گذاشته است؟ 🔸بستر تکوین علوم انسانی موجود، غالبا جهان مدرن است. جهان غرب، این نظریه‌ها را درون فرهنگ خود و برای حل نیازهای خویش ایجاد کرده است و به همین دلیل هیچ گاه در نسبت با آنها احساس چالش نمی‌کند؛ زیرا فرهنگی که نظریه‌ای را در دامن خود شکل می‌دهد، کمتر با آن نظریه دچار مشکل می‌شود. این فرهنگ، نظریه‌ها را در خدمت نیازهای اقتصادی و سیاسی خودش به کار گرفته است. 🔸اگر رشته‌ای به نام شرق شناسی، آن هم در دل وزارت مستعمرات شکل می‌گیرد، برای این است که استعمار بفهمد وقتی به بخش دیگری از جهان می‌رود و با حوزه فرهنگی جدیدی روبرو می‌شود، با آنها چگونه برخورد کند. در واقع، حوزه ، به دلیل یک نیاز سیاسی به وجود آمده است. 💠 @parsania_net
💠 چیستی علوم انسانی اسلامی 🔸 در تعریف پوزیتیویستی از علم، اتصاف علم به اسلامی و غیراسلامی پذیرفته نمی‌شود و این اتصاف مهمل دانسته می‌شود. 🔸در تعریف تفهمی و نوکانتی از علم، علوم انسانیِ اسلامی به جهت موضوع خود از علوم انسانی غیراسلامی متمایز می‌شود؛ یعنی چنانچه علوم انسانی، مسلمانان را ابژه مطالعه خود قرار دهد، علوم انسانی تحقق خواهد یافت. 🔸در تعاریف پسامدرن از علم، اسلام می‌تواند در جایگاه یک پارادایم علمی، قوام بخش و هویت بخش نوع خاصی از علوم انسانی باشد؛ اگرچه خود این مجموعه اعتقادی و ارزشی، اعتبار و شأن علمی ندارد. 🔸براساس فلسفه اسلامی، علوم انسانی به حسب متافیزیک و فلسفه‌ای که از آن تغذیه می‌کند، می‌تواند به وصف دینی و غیردینی یا اسلامی و غیراسلامی متصف شود، چرا که فلسفه و متافیزیک نیز به حسب نگاهی که به اصل هستی و جغرافیای کلی آن دارد، به دینی و غیردینی یا توحیدی و مشرکانه متصف می‌شود. 🔸در تاریخ جهان اسلام، حکمای مسلمان چون در چارچوب حکمت اسلامی می‌اندیشیده‌اند، فلسفه خود و همچنین علومی را که در ذیل آنها شکل گرفته است را همواره اسلامی و دینی یافته‌اند. 🔸مخالفان و رقبای آنها نیز اغلب کسانی نبوده‌اند که تفسیری غیرتوحیدی از انسان و جهان داشته باشند؛ به همین دلیل آنها هرگز در معرض پرسش از هویت دینی و غیردینی علوم و علوم انسانی قرار نگرفته‌اند. 🔸اما امروز فیلسوفانی که در امتداد فلسفه اسلامی می‌اندیشند، به دلیل این که جامعه اسلامی با نظریاتی مواجه است که در ذیل فلسفه‌های الحادی نسبت به عالم قرار دارند، در معرض این سؤال واقع می‌شوند. 🔸حضرت آیت الله جوادی آملی در آثار خود، مسیرهای دیگری را نیز برای پاسخ به این مسأله طی کرده‌اند: اسلامی بودن علوم از جهت متافیزیک، از جهت موضوع، از جهت ساختار دورنی معرفت، از جهت روش، از جهت هنجاری و تجویزی، از جهت فرهنگی، تاریخی و تمدنی؛ طی مسیرهای متعدد به این دلیل است که درباره اسلامی بودن علوم و از جمله علوم انسانی از ابعاد و جهات متعددی می‌توان بحث کرد. 💠 @parsania_net
💠 تعریف علم 🔸فرهنگ و تاریخی که در آن، اعتقاد و ایمان دینی وجود دارد، نمی‌تواند تعاریفی از علم را بپذیرد که امکان شناخت و وصول به حقایق دینی را نفی می‌کنند و بذر تردید و شک در مورد پایه‌ها و بنیادهای ایمان دینی در درون خود دارند. 🔸فرهنگ و تمدن مدرن به زندگی دنیوی بسنده کرده است، افراد در این فرهنگ به تناسب رویکرد این جهانی خود یا به انکار حقایق معنوی می‌پردازند و مفاهیم دینی را ساخته‌هایی ذهنی در خدمت منافع طبقاتی و گروهی می‌دانند. 🔸و یا آنکه اگر این معانی و مفاهیم را به صراحت نفی نمی‌کنند، با دیده شک و تردید در آنها می‌نگرند و البته گاه به دلیل کارکرد مثبت و بی‌بدیل این معانی از ضرورت حضور آنها برای تداوم زندگی دنیوی نیز سخن می‌گویند. 🔸فرهنگی که ویژگی‌های فوق را دارد، با تعریفی از علم یا با بخشی از علم سروکار دارد که با کارکرد ابزاری خود، نیازهای این جهانی بشر را تأمین کند، چنین فرهنگی، بی‌نیاز از معانی یا مصادیقی از علم است که راه را بر آسمان‌های معنوی می‌گشاید، بلکه آن علوم را به دلیل این که زندگی دنیوی او را در معرض پرسش و چالش قرار می‌دهد، تاب نمی‌آورد و از آن اعراض می‌کند. 🔸قرآن کریم؛ دلیل انحراف برخی از افراد را که علم به مبدأ و معاد و مانند آن را انکار می‌کنند، این می‌داند که آنها به دنبال عمل کردن به فجور خود هستند «بل یرید الانسان لیفجر امامه» قیامت/5 🔸همان گونه که فرهنگ مدرن غرب، نیازمند علمی است که متناسب با آن باشد، فرهنگ و تمدن اسلامی نیز در حیات و تداوم خود، اقتضای حضور علم متناسب با خود را دارد. 🔸از طرف دیگر همان گونه که تمدن اسلامی با تمدن غرب، علم مناسب با خود را طلب می‌کنند، هر معنایی از علم نیز فرهنگ و تمدن مناسب با خود را به دنبال می‌آورد؛ به همین دلیل، علم یکی از مفاهیم و معانی کلیدی برای فرهنگ‌های مختلف بوده و در کنار دیگر مفاهیم پایه و کانونی فرهنگ قرار می‌گیرد. 💠 @parsania_net