💠❓📚 ✍🏻💠 #پــرســمــان
❓سئوال: هجوم به خانه وحی و هتک حرمت بیت نبوی و مورد ضربت قرار گرفتن حضرت زهرا(س) دقیقاً چند روز پس از شهادت پیامبر گرامی صورت گرفت؟
❓آیا روزهای ابتدایی ماه ربیعالاول صورت گرفته است؟
❓آیا راست است که در روایتی آمده است که تا روز نهم ربیع باید سیاه پوش باشیم؟
❓آیا روایت مذکور دلالت ندارد که مصائب وارده پس از شهادت پیامبر تا روز نهم ربیع بوده است؟
✅ پاسخ: روایات و نصوص تاریخی تصریح دارد که پس از شهادت پیامبر گرامی، اهل بیت ایشان مورد هتک قرار گرفتند و فدک غصب شد و به خانه حضرت زهرا(س) حمله شد و ایشان مورد هجوم و ضربه قرار گرفتند و فرزندشان محسن(ع) سقط شد و علی (علیه السلام) دست بسته روانه مسجد شد تا به زور با ابوبکر بیعت کند.
📚 بحارالأنوار، ج ٢٨، ص ١۷۵، باب ۴، و ج ٢٩، ص ١٠۵، باب ١١.
❓اما این که این حوادث چند روز پس از شهادت پیامبر گرامی صورت گرفته است؟
بلافاصله؟ دو روز؟ پنج روز؟ ده روز؟ بیست روز؟ سی روز؟ و... در هیچ نص تاریخی به آن تصریح نشده است و اختصاص دادن این مصائب در روزهای اول ماه ربیعالاول بدون مستند و نص است.
🏴 اما به هر حال این مصائب در مدت حدوداً دو ماه پس از شهادت پیامبر گرامی محقق شده است و حضرت زهرا(س) حداقل هفتاد روز پس از شهادت پیامبر گرامی به واسطه مصائب و ضربات وارده شهید شدند.
❓اما این که آیا در روایتی آمده است که باید تا نهم ربیعالاول سیاهپوش باشیم یا خیر؟
✅ پاسخ آن است که در روایتی از امیرمؤمنان آمده است که فرمود:
🔅«روز نهم ربیع الاول... روز برکت و عید الله الاکبر و استجابت دعا... و در آوردن لباس سیاه است... آن روز ، روز فرح شیعه و توبه و انابه... و روز عید اهل بیت است...».
📚 بحارالأنوار، ج ٣١، ص ٢٧.
👌🏻عده ای روایت مذکور را تضعیف می کنند، اما این روایت، روایتی صحیح است که بحث تفصیلی در مورد آن در روزهای آتی ارائه می شود.
📚 به هر حال روایت می گوید از آنجایی که روز نهم ربیع روز فرح و شادی است، شیعیان باید غم و غصه خود را در آن روز به دور بریزند و اگر به هر دلیلی لباس حزن و غم به تن دارند، در آن روز از تن در بیارند و شاد باشند.
❌ بنابراین روایت دلالتی بر سیاه پوشی آغاز ماه ربیع الاول تا روز نهم به سبب مصائب اهل بیت پس از جریان سقیفه ندارد.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
7⃣3⃣1⃣ #ضرب_المثل «اصطلاح پدرت را در می آورم!»
👑 شاه اسماعیل اول سرسلسله ی دودمان صفوی که در تاریخ ما به عنوان جوانی بی باک و دلیر، که بعد از مدت ها، نواحی مختلف ایران را باهم متحد کرد، اغلب به یاد آورده می شود، اما شاه اسماعیل با وجود تمام خدماتی که انجام داد، بخش تاریکی نیز دارد که کمتر به آن توجه شده است.
🗡 شاه اسماعیل برای رسیدن به این اتحاد از هیچ جنایتی فروگذار نبود، چنانچه بعد از فتح تبریز نه تنها سلطان یعقوب آق قویونلو و خاندانش بلکه تمام کسانی که به او وفادار بودند از زن، مرد، کودک و حتی سگ های آنها را نیز از دم تیغ گذراند.
📜 فهرست شکنجه های که در زمان شاه اسماعیل توسط قزلباش ها اجرا می شد بسیار طولانی است و گفتن آنها چیزی جز تشویش خاطر به دنبال نمی آورد، اما در اینجا به یکی از بی رحمانه ترین آنها که به صورت یک اصطلاح رایج در آمده است اشاره می کنیم.
🔥 از جمله شکنجه های روحی که شاه اسماعیل به مخالفان خود وارد می آورد، این بود که در مقابل چشمان محکوم بیچاره، جنازه پدرش را از خاک در آورده و آنرا به آتش می کشیدند، بعد هم محکوم را به هلاکت می رساندند، به نظر میرسد دو اصطلاح معروف «پدرت را در می آورم» و «پدر سوخته» از همین جا و این شکنجه خاص آمده باشد!!
📙 سیاست و اقتصاد عصر صفوی، ص ٣٨.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
🔺فکرش رو بکنید تمام این امکانات و خرج های میلیون دلاری ایران اینترنشنال با افشای بودجه سعودی ایران اینترنشنال توسط جمال خاشقچی به فنا رفت!
📡تریبونی که رمضان زاده معاون وزیر فرهنگ وقت دولت اصلاحات با پول سعودی بر علیه کشور راه انداخته، بعد وقتی میگیم داعش وطنی بدشون میاد.
⚠ کار رسانه هایی امثال اینترنشنال و من و تو و بی بی سی، ترور شخصیت نظام و پمپاژ یأس و نا امیدی به مردم هست.
🌐 @partoweshraq
#تروریسم_رسانه_ای
🔳 زندان تنگ و باريك!
🇮🇷✌️🏻 پس از #پيروزى_انقلاب_اسلامى_ايران، سران #رژيم_طاغوت از جمله #نخست_وزير آن به دست انقلابيون مسلمان افتادند و به حكم حاكمان اسلامى در زندان قرار گرفتند.
🛬 گروهى از سازمان هاى #عفو_بين_الملل براى ديدن #زندانيان طاغوت مسلك و رسيدگى به وضع آنان به زندانى كه معروف به زندان قصر بود آمدند، از جمله كسانى را كه در زندان مورد توجه قرار دادند نخست وزير رژيم شاهنشاهى بود كه حدود چهارده سال مستبدانه و ظالمانه بر جامعه مسلمان ايران حكومت داشت و از ظلم و ستم بر آنان چيزى فرو نگذاشت.
👥 مأموران سازمان عفو بين الملل از او پرسيد:
❓آقاى نخست وزير! در چه وضعى هستيد؟
👤 پاسخ داد: از نظر غذا و وسائل و ابزار و در اختيار داشتن راديو و روزنامه و ملاقات كسانم مشكلى ندارم، تنها مشكل من اين سلول انفرادى است كه طول و عرضش بسيار نامناسب و تنگ و باريك است!
👌🏻مدير زندان كه از چهره هاى انقلابى و مؤمن و مردى دانشمند بود به رئيس گروه عفو بين الملل گفت:
🔳 اين #زندان را ما نساخته ايم، اين زندان زير نظر معاون اين نخست وزير براى ما #انقلابيون ساخته شده بود كه اكنون خود او و دست يارانش گرفتار ساخته هاى خويش هستند!!
📖 «كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ»؛
🔅هر كسى در گرو دست آورده هاى خويش است».
🔥آرى؛ خطاها، #گناهان و معاصى و حالات منفى و درونى، زندان هايى هستند كه خود خطاكاران گناه كار و آلوده به حالات منفى در آن گرفتار خواهند شد.
🍷رعشه سر و گردن، دست و پا، ضعف اعصاب، ناتوانى بدن، مشكل دستگاه گوارش، خرابى كليه و كبد، بى حوصلگى، سستى و تنبلى، لكنت زبان؛ زندان هايى هستند كه خورنده #مشروبات_الكلى گرفتار آن مى شوند و بايد به خود بگويند: خود كرده را تدبير نيست.
⚠ كسى در دستگاه آفرينش عزيزدردانه بى جهت نيست كه او را از عكس العمل اعمال زشت و حالات منفى استثناء كنند، بدون ترديد:
🔅هر كسى آن درود عاقبت كار كه كِشت
🖥 منبع: پایگاه عرفان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#پندها
🌹 #شنبہ_هاے_نبوے
💚 دل با صلوات محرم راز شود
🌸 سیمرغ شود بلند پرواز شود
🌸 فرمود پیامبر که با هر #صلوات
💚 درهای اجابت دعا باز شود
🌹اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مُحَمِّدٍ وَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَّ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
🚗 اگه با #پارک_دوبل مشکل دارید، این gif بهتون یاد میده چطوری بی نقص انجامش بدید!
🌐 @partoweshraq
4_5987612133532108047.mp3
3.49M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
⚠ طرز برخورد و بی ادبی به پدر و مادر!!
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
⚜ حضرت #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
🎙این مطلب باید برای اهل ایمان مجسّم شود و یقین کنند که دوری از کسانی که خداوند متعال امر فرموده با آنها باشیم (اهل بیت علیهمالسلام) موجب دوری ما از جمیع برکات دنیویه و اخرویه است!
📚 در محضر بهجت، ج ۲، ص ۳۸.
🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⛔ هیچ مردی نباید فضای شخصی همسرش را از او بگیرد. زنان فضاهایی دارند که مختص به خودشان است.
👗 مثلاً: امشب دامن آبیمو بپوشم بهتره یا قرمزه رو؟
🚹 مرد نباید این فضا را از او بگیرد، چون خودش نمیتواند جایگزینی برای آن باشد.
💞 زنها در این مدل حرفها کلی انرژی عاطفی رد و بدل میکنند که مردها هیچ وقت نمیتوانند چنین کاری بکنند.
🌐 @partoweshraq
🔺آمادهسازی #ورزشگاه_آزادی جهت انجام بازی فینال جام باشگاههای آسیا در یک فاصله زمانی نسبتاً کوتاه، گواه اینست که هم پول وجود دارد و هم تواناییِ انجام کارهای بزرگ اما فقط نیازست که یا مدیران محترم کمی همت نمایند و یا مقداری چاشنیِ زور بالای سرشان وجود داشته باشد؛ آیا واقعاً نمیشد قبل از فشار و اجبار AFC، ایرادات این ورزشگاه را رفع کرد؟!
🌐 @partoweshraq
🇮🇷✌ ما مرد روزهای سختیم...
📊 #اینفوگرافی | حریفان قدر و ثروتمند پرسپوليس تا الان
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید
😐😳😂 دستشویی هایی که تو #ورزشگاه_آزادی کشف شده از بس زیباست، آدم دوس داره توش لحاف پهن کنه بخوابه!!
🌐 @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و دهم
☕☕☕ با سینی چای قدم به اتاق گذاشتم و مجید دید سینی در دستانم میلرزد که از جایش پرید و سینی را از من گرفت تا کمتر عذاب بکشم و من در هالهای از غم گوشه اتاق نشستم که مامان خدیجه صدایم زد:
❓الهه جان! چرا ناراحتی عزیزم؟
👌🏻و ای کاش چیزی نمیپرسید و به رویم نمیآورد که صورتم بیشتر در سایه ناراحتی پنهان شد و زیر لب جواب دادم:
🏻نه، خوبم! چیزی نیس... و به قدری آهسته گفتم که به گمانم نشنید، ولی به خوبی شنیده بودند و آسید احمد فهمید نمیخواهم حرفی بزنم، که سرِ شوخی را با مجید باز کرد:
👳🏻 حتماً این مجید یه کاری کرده، خانمش از دستش دلخوره!
🏻صورت گرفته مجید به خندهای تصنعی باز شد و آسید احمد برای دلخوشی من، با شیرین زبانی ادامه داد:
👳🏻 عیب نداره دخترم! منم یه وقتایی این مامان خدیجه رو اذیت میکنم! بلاخره بخشش از بزرگتره!
👌🏻و بعد به آرامی خندید تا به کلی فضا را عوض کرده باشد و به فکرش هم نمیرسید چه بلایی به سرم آمده که حتی نمیتوانستم در پاسخ خوش زبانیهای پدرانهاش، لبخندی بیرنگ تحویلش دهم و باز به بهانه آوردن میوه از جایم بلند شدم که مامان خدیجه با مهربانی مانعم شد:
☝🏻دخترم! ما که غریبه نیستیم، بیا بشین عزیز دلم!
👳🏻 و خواستم در برابر تعارفش حرفی بزنم که آسید احمد هم دنبال حرف همسرش را گرفت:
- آره باباجون! ما اومدیم یه نیم ساعت بشینیم، خودتون رو ببینیم. نمیخواد زحمت بکشی!
👌🏻ولی خجالت میکشیدم از میهمانان عزیزم پذیرایی نکنم که اینبار با قاطعیتی لبریز محبت، اصرار کرد تا بنشینم:
👳🏻 دخترم! بیا بشین، کارت دارم!
👁 نگاه خیرهام به چشمان متعجب مجید افتاد و شاید او هم مثل من ترسیده بود که آسید احمد بویی از ماجرا بُرده باشد که درست همین امشب به خانهمان آمده و انتظارم چندان طولانی نشد که تا سرِ جایم نشستم، با لحنی ملایم آغاز کرد:
☝🏻ببینید بچهها! شما مثل دختر و پسر خودم هستید! تو این شش ماهی که شما قدم رو تخم چشم من گذاشتید و اومدید تو این خونه، سعی کردم هر کاری برای بچههای خودم میکردم، برای شما هم انجام بدم! ولی خُب حتماً یه سری کم کاری هایی هم کردم که انشاءالله هم خدا ببخشه، هم شما حلالم کنید!
⁉ نمیدانستم چه میخواهد بگوید که با اینهمه تواضع و فروتنی، اینقدر مقدمهچینی میکند و فرصت نداد من و مجید زبان به تشکر باز کنیم که با همان نگاه سر به زیر و لحن مهربانش ادامه داد:
👳🏻 خُب پارسال همین موقع پسر و عروسم اینجا بودن و ما با اونا عازم شدیم. ولی حالا شما جای عروس و پسرم هستین و میخوام اگه خدا بخواد و شما هم راضی باشید، امسال با هم راهی بشیم!!
👁 مجید مستقیم نگاهش میکرد و مثل من نمیدانست خیال مهربان آسید احمد برایمان چه خوابی دیده که مامان خدیجه به کمک همسرش آمد:
🗓 حدود بیست روز تا اربعین مونده، باید کم کم آماده بشیم!
🏻🏻 و من و مجید همچنان مات و متحیر مانده بودیم که آسید احمد در برابر اینهمه تحیرِ ما، به آرامی خندید و حرف آخر را زد:
👳🏻 به لطف خدا و کرم امام حسین (علیهالسلام) ما چند ساله که تو مراسم پیاده روی اربعین شرکت میکنیم. حالا امشب اومدیم که اگه دوست دارید، با هم بریم کربلا!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و یازدهم
👁 نگاه مجید از هیجانی عاشقانه به تپش افتاد و چشم من مبهوت صورت خندان مامان خدیجه بود که با آرامشی مؤمنانه، پاسخ نگاه خیرهام را داد:
👌🏻عزیزم! تو یه دخترِ سُنی هستی! عزیز مایی، رو سرِ ما جا داری! خُب شاید تمایلی به این سفر نداشته باشی! ما فقط روی علاقهای که به شما داشتیم، گفتیم بهتون خبر بدیم که اگه دوست دارید، با هم همسفر بشیم! با ما بیای یا نیای، عزیزِ دل من میمونی!
🚪🛋 و دیگر هر دو ساکت شدند و حالا نوبت من و مجید بود تا حرفی بزنیم و من هنوز از بُهت مصیبت پدرم خارج نشده و نمیتوانستم بفهمم از من چه میخواهند که تنها نگاهشان میکردم و مجید با صدایی که از اشتیاق وصال کربلا به لرزه افتاده بود، زمزمه کرد:
🏻نمیدونم چی بگم... و دلش پیش همسر اهل سنتش بود که لب فرو بست و در عوض چشمانش را به سوی من گشود تا ببیند در دلم چه میگذرد و من محو دعوت نامه ناخواستهای شده بودم که امام حسین (علیهالسلام) برایم فرستاده و در جواب جنایات پدر و برادرم در حق شیعیانش، مرا به سوی خودش فرا خوانده بود که پیش از مجید به سمت حرمش پَر زدم و از سرِ شوق و اشتیاق، به ندای پسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) لبیک گفتم:
⁉ حالا باید چی کار کنم؟ باید چی آماده کنم؟ ما که گذرنامه نداریم...
👁 و دیدم چشمان مجید پیش پاکبازی عاشقانهام به زمین افتاد و پاسخ دل مشتاقم را مامان خدیجه با روی خوش داد:
☝🏻همین فردا برید دنبال گذرنامههاتون تا انشاءالله زودتر آماده شه. فقط هم با خودتون یه دست لباس بردارید، دیگه هیچی نمیخواد. همه چی اونجا هست.
👳🏻 و آسید احمد از تماشای اینهمه شور و شوق یک دختر اهل سنت چه حالی شده بود که نگاهش به زمین بود و میدیدم به شکرانه حال خوشم صورت پیر و پُر چین و چروکش غرق شادی شده و در همان حال توضیح داد:
- ما انشاءالله شنبه صبح، پونزدهم آذر حرکت میکنیم. به امید خدا یکشنبه صبح هم میرسیم مرز شلمچه... سپس چشمانش درخشید و با حالی خوش زمزمه کرد:
- اگه خدا بخواد یکشنبه شب میرسیم نجف، خدمت حضرت علی (علیهالسلام)!
✨ و چه سفر دلانگیزی بود که میخواست با میزبانی خلیفه بزرگوار پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آغاز شود؛ همان کسی که در شبهای قدر از منِ اهل سنت دل بُرده و جانم را آنچنان شیفته خودش کرده بود که هنوز هم پس از گذشت چند ماه، هر روز در میان کلمات نهج البلاغهاش تفرج میکردم و حالا میخواستم به زیارت مرقدش بروم!
🏻حالا بُهت بهجتانگیز این مسافرت با عظمت هم به فاجعه پدر و برادرم اضافه شده و مرا بیشتر در خودش فرو میبُرد که من با همه تمایلات شیعیانه و اشتیاقی که بیش از پیش به اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهماجمعین) پیدا کرده بودم، باز هم آمادگی زیارت مزار و ملاقات مرقدشان را نداشتم و نمیدانم چه شد که پیش از شوهر شیعهام، برای قدم زدن در مسیر کربلا سینه سپر کردم و با قلبی که همچنان به مصیبت هلاکت پدر و نگون بختی برادرم، آکنده از درد و غم بود، برای زیارت اربعین بیقراری میکردم.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq