پرتو اشراق
🔥 هرزه گوئى مردى خوشگذران، هنگام مرگ
🤲🏻 به مناسبت #شب_جمعه، شب نزول رحمت و مغفرت 📿
👨🏻🦱 يكى از پولداران خوشگذران و از خدا بى خبر كه همواره در عيش و عشرت به سر مىبرد، روزى در كنار در خانهاش نشسته بود، بانوئى به حمام معروف به حمام منجاب مىرفت، ولى راه حمام را گم كرد، و از راه رفتن خسته شده بود، به اطراف نگاه مىكرد، تا شخصى را بيابد و از او بپرسد، چشمش به آن مرد افتاد، نزد او آمد و از او پرسيد:
🧕🏻 حمام منجاب كجاست؟
👨🏻🦱 آن مرد عياش به خانه خود اشاره كرد و گفت: حمام منجاب همين جا است!!!
🧕🏻 آن بانو به خيال اين كه حمام، همانجاست، به آن خانه وارد شد، و آن مرد در خانه را فورا به روى آن بانو بست، و به سراغ او آمد و تقاضاى همبسترى با او را كرد، آن بانو كه زنى پاكدامن بود، دريافت كه در تنگناى سختى افتاده و گرفتار نامردى هوس باز و سبكسر شده است، چارهاى جز اين نديد كه با به كار بستن تدبيرى، از چنگ او رها شود به او گفت: من هم كمال اشتياق به تو را دارم، ولى چون كثيف هستم و از اين رو به حمام مىرفتم، خوبست بروى مقدارى عطر تهيه كنى تا من خود را خوشبو كنم، قدرى غذا نيز فراهم كن تا با هم بخوريم!
👨🏻🦱 آن مرد به گفته هاى آن زن مطمئن شد و براى تحصيل عطر و غذا از خانه بيرون رفت، هماندم آن بانوى عفيفه از خانه بيرون آمد و نجات يافت. وقتى كه آن مرد هوس باز به خانه برگشت، زن را در خانه نديد، بسيار ناراحت گرديد، و حسرت و آرزوى زن در دل ناپاكش مانده، و به ياد او همواره اين شعر را مى خواند:
🔅يا رب قائلة يوما و قد تعبت
🔅اين الطريق الى حمام منجاب؟
❓چه شد آن زنى كه خسته شده بود و مىپرسيد: راه حمام منجلاب كجاست؟
🛌 مدتى از اين ماجرا گذشت. تا آن مرد بيمار شد و در بستر مرگ افتاد به بالين او آمدند و او را به كلمه شهادتين تلقين مىكردند و مىگفتند، بگو: لا اله الا اللّه، محمد رسول اللّه...
🛌 او به جاى اين ذكر، همان شعر را كه با آن خو گرفته بود مىخواند و مكرر مىگفت:
🔅يا رب قائلة يوما و قد تعبت
🔅اين الطريق الى حمام منجاب (١)
🔥 و با اين حال از دنيا رفت.
✍🏻 آرى او كه در آن هنگام قدرت و قوت داشت اسير شيطان بود و به جاى ذكر خدا، اين شعر انحرافى را مىخواند، اكنون كه به ضعف بيمارى و سرازيرى مرگ گرفتار شده، چگونه زبانش به غير اين شعر بگردد؟ فاعتبروا يا اولى الابصار
📚 پی نوشت:
۱. كشكول شيخ بهائى، ج ۱، ص ۲۳۲.
📁 عالم برزخ در چند قدمى ما، محمد محمدى اشتهاردى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#پندها
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🗓 وقتی شب و روز جمعه ماه مبارک رمضان فرا میرسد!
🌙 چشم انتظاری اموات در هر «جمعه» از #ماه_رمضان
⚠ حديثی تكان دهنده و معتبر
1⃣ در روایتی نقل شده است که:
🔆 اموات در هر #جمعه از ماه رمضان میآیند، میایستند و با صدایی محزون و با حالتی گریان چنین ندا می کنند:
🔅ای خانواده من!
🔅ای فرزندان من!
🔅ای نزدیکان من!
🔅با چیزی(عملی) به ما مهربانی کنید تا خداوند به شما رحم نماید.
🔅ما را یاد کنید و از دعا فراموش نکنید، بر ما و غربت ما رحم کنید،
🔅زیرا ما در زندان تنگ و اندوه طولانی، و در سختی میباشیم، پس بر ما رحم کنید
🔅و از دعا و صدقه دادن برای ما کوتاهی نورزید،
🔅شاید قبل از آن که مثل ما شوید،
🔅خداوند بر ما رحم نماید. ما حسرت بر گذشته میخوریم،
🔅ما نیز مثل شما توانا بودیم.
🔅پس ای بندگان خدا! به سخن ما گوش فرا داده و فراموش نکنید،
🔅فردا روزی شما نیز خواهید دانست. چیزهای اضافی (غیر مورد نیاز) که در دست شماست،
قبلاً در دست ما نیز بود، اما در راه بندگی خدا انفاق نکردیم، و از حق مانع شدیم، و لذا ضرر و سختی آن بر عهده ما قرار گرفت، و منفعت و سود آن به دیگران رسید.
🔅با درهمی، یا تکّه خمیر نانی، یا تکّه کوچک گوشت به ما توجّه و مهربانی کنید.
🔆 سپس ندا میکنند:
🔅بزودی بر خودتان خواهید گریست در حالی که برای شما فایده ای ندارد، همانگونه که ما گریه می کنیم،
🔅و برای ما فایده ای ندارد. لذا قبل از آن که مثل ما شوید، (در راه بندگی خداوند) تلاش کنید.
📚 مستدرک الوسائل، ج ۲، ص ۱۶۲ - ۱۶۳ به نقل از لُبّ اللّباب راوندی
2⃣ در روایتی دیگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودهاند:
🌹قالَ النَّبِيُّ صلّی الله علیه وآله:
🔅إذَا كَانَتْ لَيْلَةُ الْجُمُعَةِ وَ يَوْمُ الْجُمُعَةِ أَعْتَقَ فِي كُلِّ سَاعَةٍ مِنْهَا أَلْفَ أَلْفِ عَتِيقٍ مِنَ النَّارِ وَ كُلُّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبَ الْعَذَابَ.
🔅«هنگامی که #شب_جمعه و روز جمعه ماه رمضان می رسد، خداوند در هر ساعت از این ایّام، یک میلیون بنده را از آتش جهنم آزاد می کند ،که همه آنها مستوجب عذاب می باشند».
📕 بحارالأنوار، ج ۹۳، ص ۳۳۸ - ۳۳۹ به نقل از امالی مفید
🌕 در ایام ماه مبارک رمضان با کانال پرتو اشراق همراه باشید!
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#پندها
#روایت
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🌋 عذاب هولناک زنان گناهکار
🌕 به مناسبت ۱۷ #ماه_رمضان سالروز معراج پیامبر اعظم (ص)
⚜ «علی بن عبداللَّه الورّاق، از عبدالعظیم حسنی، از امام جواد علیه السلام روایت کرده که گفت:
💚 پدرم به واسطه آباء گرامش از امیرمؤمنان علیه السلام نقل کرد که فرمود:
💧 من و فاطمه بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وارد شدیم. پس ایشان را در حالی که سخت می گریست؛ یافتیم!!
🌷 من عرض کردم: پدر و مادرم فدایت یا رسول اللَّه! چه باعث شده که شما این چنین گریه می کنید؟
🌹 در پاسخم فرمود:
🔅«ای علی! شبی که مرا به آسمان بردند (یعنی معراج) زنانی از امّتم را در عذابی شدید، نگریستم و آن وضع برای من سخت گران آمد. گریه ام از جهت عذاب سخت آنان است که به چشم خویش وضعشان را دیدم (شرح واقعه بدین قرار است):
🔥 زنی را به مویش در دوزخ، معلّق، آویخته بودند که مغز سر او می جوشید.
🔥 زن دیگری را دیدم که به زبانش در جهنّم آویزان بود و آتش در حلقوم او می ریختند.
🔥 زن دیگری را مشاهده کردم که او را به پستان هایش آویخته بودند.
🔥 و دیگری را دیدم که گوشت بدن خویش را می خورد و آتش در زیر او شعله می کشید.
🔥 زنی دیگر را دیدم که پاهایش را به دست هایش زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب ها بر او مسلّط بودند،
🔥و زنی را دیدم کر و کور و لال که در تابوتی از آتش است و مخ او از بینیش خارج می شود و همه بدنش قطعه قطعه از جذام و برص (خوره و پیسی) است،
🔥 و زن دیگر را مشاهد کردم که در تنّوری از آتش به پاهایش آویزان است،
🔥 و زنی را دیدم که گوشت بدنش را از پس و پیش با قیچی آتشین می برند.
🔥 و دیگری را دیدم صورت و دست هایش آتش گرفته و مشغول خوردن روده های خویش است.
🔥 زنی را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن حمار است و هزار هزار نوع او را عذاب می کنند،
🔥 و زنی را به صورت سگ دیدم که از عقب به شکم او آتش می ریزند و از دهانش بیرون می ریزد و فرشتگان با گرزهائی آتشین بر سر و پیکر او می زنند.
🌺 پس فاطمه سلام الله علیها به پدرش عرض کرد:
⁉️ ای حبیب من، و ای نور دیدگانم، به من بگو که اینان چه کرده بودند و رفتارشان چه بود که به این عقوبت گرفتار شدند؟!
🌹 رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود:
🔅«ای دختر عزیزم، امّا آن زنی که به موی سرش معلّق در آتش بود؛ آن فردی بود که موی سر خویش از نامحرمان نمی پوشانید.
🔅 و امّا آن زنی که به زبانش آویخته بود؛ او کسی بود که با زبان، شوهر خویش را آزار می داد.
🔅آن که به پستان هایش آویزان بود؛ شوهرداری بود که از آمیزش با شویش پرهیز داشت،
🔅و امّا آنکه به پاهایش معلق در دوزخ بود؛ کسی بود که بدون اذن همسر خود، از خانه بیرون می رفت.
🔅امّا آن زنی که گوشت بدن خویش را می خورد؛ آن بود که خود را برای نامحرمان زینت می کرد.
🔅امّا آنکه دست و پایش را به هم زنجیر کرده بودند و مارها و عقرب ها بر او مسلّط بودند؛ زنی بود که درست وضو نمی ساخت و لباسش را از آلودگی به نجاست، تطهیر نمی کرد. غسل جنابت و حیض به جای نمی آورد. خود را نظیف نمی ساخت و به نماز اهمیت نمی داد.
🔅و امّا آن کر و کور و لال، زنی بود که از غیر شوهر خویش، دارای فرزند می شد و به شوهر خود نسبت می داد.
🔅آنکه گوشت بدنش را با مقراض ها می بریدند؛ پس وی زنی بود که خود را در اختیار مردان اجنبی می نهاد و خود را بدان ها عرضه می نمود.
🔅و امّا آن زنی که سر و رویش آتش گرفته بود و مشغول خوردن روده های خود بود؛ آن کسی بود که دلّالی جنسی به حرام می کرد.
🔅امّا آنکه سرش، سر خوک و بدنش بدن حمار بود؛ آن زنی بود که سخن چینی به دروغ می نمود.
🔅امّا آنکه رخسارش رخسار سگ بود و آتش در دبر او می ریختند و از دهانش بیرون می آمد؛ آن زنی آوازه خوان و نوحه گر و حسود بود،
🌹 آن گاه پیامبر(ص) فرمود:
🔅وای بر زنی که شوی خویش را به غضب آرد و خوشا به حال بانوئی که شوهرش از او راضی باشد». [۱]
📚 پی نوشت:
۱. شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا(ع)، ج ۲، ص ۹؛- ۱۱.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#پندها
#حجاب
#روایت
#داستان_کوتاه
🌠 خواب پيام آور!
🌷 به مناسبت #شب_جمعه، شب زیارتی ارباب بی کفن
✍🏻 شخصى را مى شناسم، دانشمندى اديب و احتياط كار و وارسته بود، مردم به او احترام خاصى مى كردند، حدود پانزده سال است كه از دنيا رفته است.
🏴 متأسفانه از خصوصيات او اين بود كه از مجالس عزاى سيد شهيدان امام حسين (ع) كنار مى كشيد و در دستجات سينه زنى شركت نمى نمود.
🕌 چندى پيش يكى از مؤمنينى كه دهها سال است از چاكران درگاه #امام_حسين عليه السّلام مى باشد و در حسينيه اى خدمتگذار عزاداران است، نقل مى كرد:
🎪 در عالم خواب ديدم، ماشين سوارى آمد و كنار در حسينيه توقف كرد، و چند نفر از آن پياده شدند از جمله شخص مذكور، پياده شد و نزد من آمد و ملتمسانه از من تقاضا كرد كه مقدارى از آن چادر حسينيه را به من بدهيد، كه به آن احتياج دارم!!
👂🏻نگارنده می گوید: وقتى كه اين خواب را شنيدم، بى درنگ دريافتم كه او بر اثر كناره گيرى از عزاى امام حسين (ع) اكنون در عالم برزخ، كارش به جائى رسيده كه به مقدارى پارچه چادر حسينيه، نياز پيدا نموده است!!
📔 داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#داستان_کوتاه
#عاشورا
#پندها
🌌 توبه فضيل بن عياض
🤲🏻 به مناسبت #شب_جمعه، شب نزول رحمت و مغفرت 📿
🗡 فضيل بن عياض دزد معروفى بود كه مردم از دست او خواب راحت نداشتند، شبى از ديوار خانه اى بالا مى رود، به قصد ورود به منزل روى ديوار مى نشيند.
📖 خانه از آن مرد عابد و زاهدى بود، كه شب زنده دارى مى كرد، نماز شب مى خواند، دعا مى نمود اما در آن لحظه به تلاوت قرآن مشغول بود، صداى حزين قرائت قرآنش به گوش مى رسيد، ناگهان اين آيه را تلاوت كرد:
🔅«أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ»؛
🔅«آيا وقت آن نرسيده است كه مدعيان ايمان، قلبشان براى ياد خدا نرم و آرام شود؟» (۱)
❤️🔥 تا كى قساوت قلب؟ تا كى تجرى و عصيان؟ تا كى پشت به خدا كردن؟! آيا وقت روى گرداندن از گناه و رو كردن به سوى خدا نرسيده است؟
🧔🏻♂ فضيل بن عياض همين كه اين آيه را از روى ديوار شنيد، گويى به خود او وحى شد و مخاطب شخص او است.
🤲🏻 از اين رو همانجا گفت: خدايا! چرا، چرا، وقتش رسيده است، و همين الان موقع آن است.
🌹 از ديوار پايين آمد و بعد از آن، دزدى، شراب، قمار و هر چه را كه احيانا به آن مبتلا بود، كنار گذاشت. از همه هجرت كرد، از تمام آن آلودگيها دورى گزيد، تا حدى كه برايش مقدور بود اموال مردم را به صاحبانش پس داد، حقوق الهى را ادا كرد و كوتاهى هاى گذشته را جبران نمود. تا جايى كه بعدها يكى از بزرگان گرديد، نه فقط مرد باتقوايى شد كه مربى و معلمى نمونه براى ديگران گرديد. (۲)
📚 پی نوشت:
۱. سوره حدید، آیه ۱۶.
۲. گفتارهاى معنوى، ص ۲۲۶ و روضات الجنات، لفظ فضيل.
📚 عاقبت بخيران عالم، جلد ۱، على محمد عبداللهى
#پندها
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🌟 علم تعبير خواب پاداش تقواى ابن سيرين
🕯 به مناسبت ٩ ماه شوال، سالروز وفات محمد بن سیرین بصرى، معبر بزرگ
👌🏻مىگويند #ابن_سيرين تعبير خواب مىكرد. و تعبير خوابهاى عجيبى از او نقل مىكنند [۱] و اين موهبت را خدا به او عطا كرده بود و اين لطف خدا بخاطر مبارزه با نفس و از گناه فرار كردن ابن سيرين بوده است.
🧑🏻 در شرح حال او نقل مىكنند:
🥻در جوانى شاگرد بزاز بود، و چون جوانى خوشرو بود، روزى زنى آمد پارچه بخرد مجذوب زيبائى اين جوان شد و فكر شيطانى در مغزش آمد.
🧕🏼لذا به او گفت من پارچههاى زيادى مىخواهم بخرم آنها را به خانه ما بياور، جوان هم اين كار را كرد و وقتى داخل خانه زن شد، آن زن نظير پيشنهاد زليخا براى حضرت يوسف عليه السلام را به او كرد!!
🍊 حضرت يوسف بعد از آنكه از خلوت زليخا گريخت و زنان مصرى به دعوت زليخا به خانه او آمدند با ديدن حضرت يوسف عليه السلام دستهاى خود را بريدند.
👈🏻 زليخا خطاب به زنان گفت: اين است آنكه مرا بدو نكوهش مىكرديد و همانا از او كام خواستم ولى خوددارى كرد و اگر نكند آنچه فرمان دهم زندانى مىشود.
🤲🏻 آنگاه حضرت يوسف عليه السلام فرمود:
🔅«رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمّٰا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ». [۲]
🔅«خدايا زندان براى من محبوبتر است از اين هوسى كه اينها مرا دعوت مىكنند».
👣 اين سيرين هم مثل يوسف فرار كرد اما چگونه؟
🧑🏻 به آن زن گفت: من بروم دستشوئى، زن هم موافقت كرد، ابن سيرين بيرون رفت و خود را آلوده به نجاست كرد و بدين وسيله باعث تنفّر زن شد و... از گناه فرار كرد.
🌟 بخاطر همين مبارزه با گناه و نفس اماره، خداوند اين نور باطن را به او عنايت كرد.
✨خداوند خطاب به حضرت يوسف عليه السلام به خاطر همين نيكوكاريش و تحمل سختىها مىفرمايد:
🔅«وَ كَذٰلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ اَلْأَحٰادِيثِ». [۳]
🔅«بدين سان پروردگارت تو را بر مىگزيند و از حقيقت سخنها (تعبير خوابها) به تو مىآموزد».
🌟 اين خطاب، بشارتى است براى اهل خير. جوان چون قوايش به طور طبيعى در نهايت اوج خود است اگر پاكدل شد و از گناه پرهيز كرد معنوياتى عايدش مىشود. عكس اين مسأله و جود دارد، يعنى اگر اعمال انسان بد شد چه بسا در همين دنيا هم انسان به پاداش اعمال بد خواهد رسيد. در بعضى آيات خداوند راجع به منافقان يا مسلمانانِ ضعيف، مىفرمايد:
🔅«اينها وعده مىكردند كه: اگر خدا به ما مال داد ما چه مىكنيم و صدقه مىدهيم بعد كه خداوند به آنها مال داد به وعده شان عمل نكردند».
📖 آيه ۷۵ سورهى توبه مىفرمايد:
🔅«وَ مِنْهُمْ مَنْ عٰاهَدَ اَللّٰهَ لَئِنْ آتٰانٰا مِنْ فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَ لَنَكُونَنَّ مِنَ اَلصّٰالِحِينَ». [۴]
📚 پی نوشت ها:
۱. كليات تعبير خواب ابن سيرين.
۲. يوسف/ ۳۳.
۳. يوسف/ ۶.
۴. توبه/ ۷۵.
📚 تفسیر آیات قیام و زندگی عبرت آموز حضرت موسی، نویسنده: ایزدی، عباس، جلد ۱، صفحه ۱۳.
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#پندها
#روایت
#داستان_کوتاه
❤️🔥 آه جانكاه زاهد هنگام مرگ!
🤲🏻 به مناسبت #شب_جمعه، شب نزول رحمت و مغفرت 📿
🛌 زاهد وارستهاى در بصره سكونت داشت در بستر مرگ قرار گرفت، خويشانش بر بالين او نشسته و گريه مىكردند.
🛌 زاهد به پدرش رو كرد و گفت: چرا گريه مىكنى؟
👳🏼♂ پدر گفت: چگونه گريه نكنم، وقتى فرزندى از دنيا برود، پشت پدر مىشكند.
🛌 زاهد به مادرش گفت: چرا گريه مىكنى؟
✋🏻 مادر گفت: چگونه نگريم كه اميدوار بودم در ايام پيرى عصاى دستم باشى و به من خدمت كنى، و در هنگام بيمارى و مرگم در بالينم باشى.
🛌 زاهد به همسرش گفت: چرا گريه مىكنى؟
🧕🏼 همسر گفت: چگونه گريه نكنم كه با مرگ تو، فرزندانم يتيم و بى سرپرست مىشوند.
🛌 زاهد، فرياد زد آه! آه! شما هر كدام براى خود گريه مىكنيد، هيچ كس براى من نمىگريد، كه بعد از مرگ بر من چه خواهد رسيد و حالم چه خواهد شد؟ آيا سوالات دو فرشته نكير و منكر را مىدهم يا درمانده مىشوم؟ هيچكس براى من نمىگريد كه مرا تنها در لحد گور مىگذارند، و از اعمال من مىپرسند، اين را گفت و آهى كشيد و جان سپرد. (١)
📚 پی نوشت:
۱. مناهج الشارعين، منهج ۱۳، ث ۵۹۳.
📔 عالم برزخ در چند قدمى ما، محمد محمدى اشتهاردى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#پندها
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
⚰ گفتار كافر، با حمل كنندگان جنازهاش
🤲🏻 به مناسبت #شب_جمعه، شب نزول رحمت و مغفرت 📿
🌹 رسول خدا (صلى الله عليه و آله) فرمود:
⚰ هنگامى كه دشمن خدا (كافر و گنهكار و لاابالى) از دنيا رفت، و جنازهاش را برداشته و به سوى قبرش حركت مىدهند، به حمل كنندگان جنازهاش خطاب كرده و چنين مىگويد:
👤 اى برادرانم! آيا سخن مرا نمىشنويد؟ من از شما در مورد برادر بدبخت شما (خودم) شكايت دارم، دشمن خدا (شيطان) مرا فريب داد و مرا وارد (عذاب) كرد، سپس به دادم نرسيد، و براى من سوگند ياد كرد كه خير خواه من است، و با اين حيله مرا گول زد.
🔅و نيز به شما شكايت مىكنم، از دنيايى كه مرا فريب داد تا وقتى كه به آن اطمينان يافتم، با من درگير شد و مرا بر زمين كوبيده.
🔅و نيز به شما شكايت مىكنم در مورد دوستانم كه مرا به دست مرگ سپردند و سپس از من بيزار شدند و مرا تنها گذاشتند.
🔅و نيز در مورد فرزندانم از شما شكايت مىكنم كه از آنها حمايت كردم، و آنها را بر خودم مقدم داشتم، اموال مرا خوردند و مرا تسليم مرگ كردند.
🔅و نيز از شما در مورد اموالم شكايت مىكنم، حق خدا را تباه ساختم، و سنگينى كيفر آن بر گردنم باقى ماند، و ديگران از آن بهرمند شدند.
🔅و نيز شكايت مىكنم در مورد خانهام كه دار و ندار خود را براى ساختن و تعمير آن دادم، ولى افراد ديگر در آن مسكن گزيدند، و نيز شكايت مىكنم از طولانى بودن سكونت در قبر، كه همواره آن قبر، ندا مىكند:
🔅«انا بيت الدود، انا بيت الظلمه و الوحشه و الضيق»: من خانه كِرم و خانه تاريكى و وحشت و تنگى هستم...
🔅اى برادرانم! تا مىتوانيد مرا نگاه داريد (و نگذاريد مرا به قبر بسپرند)، و از آنچه بر سرم آمده، بر حذر باشيد،! بدانيد كه مرا به آتش و ذلت و زبونى و خشم خداوند جبار، بشارت دادند.
🔅واحسرتاه! تا اينكه در راه اطاعت خداوند، افراط و تجاوز كردم، واى از طولانى بودن نالهام، هيچ كسى نيست كه شفاعتش در مورد من پذيرفته شود، و هيچ دوستى نيست كه به من ترحم كند اگر بار ديگر به من اجازه مراجعت به دنيا مىدادند، طريقه ايمان را پيشه خود مىساختم و در صف مومنان، قرار مىگرفتم». (۱)
📚 پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۶، ص ۲۵۸، - فروع كافى، ج ۳، ص ۲۳۴.
📔 عالم برزخ در چند قدمى ما، محمد محمدى اشتهاردى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#روایت
#پندها
#داستان_کوتاه
🔥 حکایتی تکان دهنده از آثار نیت اقدام به سقط جنین
🤲🏻 به مناسبت #شب_جمعه، شب نزول رحمت و مغفرت 📿
🎙چند سال قبل در یک مجموعه جوانان و نوجوانان در مشهد سخنرانی می کردم.
📱یکی از جوانان جلسه، از من شماره تماس خواست تا مطلبی را بیان کند. روز بعد مادر این جوان تماس گرفت و ضمن بیان یکی از مشکلات که برایش پیش آمده بود، تقاضای راهنمایی کرد.
👶🏻👧🏻🧒🏻 او گفت: خداوند سه فرزند خوب به من داده و از زندگیم خیلی راضی هستم. هم اکنون برای چهارمین فرزند باردار شده ام اما شوهرم راضی نیست و می گوید باید این فرزند را سقط کنی، هر چه با او صحبت می کنم رضایت نمی دهد، آیا شما می توانید با ایشان صحبت کنید؟
📲 با پدر این خانواده صحبت کردم، برایشان آیات و روایاتی خواندم که این عمل حرام است، اما او در یک کلام می گفت: من نون خور اضافه نمی خواهم!
📱با تعجب گفتم: مگر ما نان بچه ها را تامین می کنیم؟ خداوند در قرآن وقتی بحث روزی انسان ها را می گوید می فرماید: ما ابتدا روزی بچه ها و سپس روزی شما را میدهیم، رزق و روزی فرزند دست خداست ما چه کاره ایم؟! شما که الحمدلله هیئتی هستی چرا این حرف ها را می زنی؟!!
🩸خلاصه هر چه گفتم، او باز هم بحث #سقط_جنین را مطرح می کرد!
💭 در ضمن صحبت، طرحی به ذهنم رسید و گفتم: همسر شما مخالف سقط جنین است، شما اجازه بدهید فرزند به دنیا بیاید، او را نگه ندارید، بیایید او را به کسی واگذار کنید تا بزرگش کند.
💷 با این طرح موافقت کرد، چند ماه بعد، درست در اوایل اردیبهشت بود که این بچه به دنیا آمد، ولی از همان بیمارستان نگذاشتند که این مادر و فرزند همدیگر را ببینند و در ازای مبلغی، فرزند به یک خانواده واگذار شد!!
💔 مادر این خانواده بسیار از این ماجرا ناراحت بود اما می گفت بهتر از این بود که بچه را سقط کنم.
🛌 درست دو ماه بعد، بار دیگر مادر همین خانواده با من تماس گرفت و التماس دعا داشت و گفت: از وقتی این بچه به دنیا آمده، شوهرم مریض شده و نمی تواند چیزی بخورد، وقتی به دکتر مراجعه کردیم و آزمایشات انجام شد، به ما گفتند شوهر شما به سرطان مبتلا شده، ما مجبور شدیم ایشان را در بیمارستان بستری کنیم.
⚰ هنوز چند هفته از این تماس نگذاشته بود که خبردار شدم پدر این خانواده که می خواست نان خور کمتری داشته باشد، از دنیا رفت و به تعبیری یک نان خور از آن خانواده کمتر شد!
🏜 اما نکته ای عجیبی که شنیدم این بود که مادر این خانواده در رویایی صادقه، همسرش را دیده بود که در یک بیابان سرگردان است، وقتی علت را سوال می کند همسرش می گوید:
👦🏻 من در برزخ می خواهم به سمت امام حسین علیه السلام بروم، اما یک بچه جلوی مرا گرفته و می گوید: تو مرا از مادرم جدا کردی، من هم تو را از امام جدا می کنم و نمی گذارم به سمت مولا بروی!!!
📖 این مطلب را یکی از اساتید حوزه نقل نمودند. اما خداوند در آیه ۳۱ سوره اسرا می فرماید:
🔅«وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلَاقٍ ۖ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ ۚ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئًا كَبِيرًا»؛
🔅«فرزندان خود را از ترس فقر نكشيد. اين ما هستيم كه آنان و شما را روزي مي دهيم، يقينا كشتن آنان گناهي بزرگ است».
🌧 آیه می فرماید ما اول فرزندان شما و سپس خود شما را روزی می دهیم. اینکه بعضی ها به خاطر رزق و روزی از آوردن فرزند جلوگیری می کنند نشان می دهد هنوز در بحث توحید کامل نیستند و خدا را رزاق نمی دانند!
📔 برگرفته از کتاب نسیمی از ملکوت، داستان رزق و روزی، اثر گروه شهید هادی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#پندها
#داستان_کوتاه
🔢 گروه دهگانه امت پيامبر صلى الله عليه و آله در محشر
🌴 جمعى از ياران پيامبر صلى الله عليه و آله در منزل ابو ايوب انصارى بودند.
👳🏻♂ معاذ بن جبل كه در كنار رسول خدا نشسته بود. از حضرت معناى آيه (يَوۡمَ يُنفَخُ فِي ٱلصُّورِ فَتَأۡتُونَ أَفۡوَاجࣰا) را سؤال كرد؟
🌹حضرت فرمود:
☝️🏻اى معاذ! از مطلب بزرگى پرشس نمودى،
💧آنگاه اشك از ديدگان پيامبر صلى الله عليه و آله جارى شد و فرمود:
🔆 ده گروه از امت من در ده صفت گوناگون وارد صحراى محشر مى شوند كه از ساير مسلمانان جدا هستند:
🐒 بعضى به صورت ميمون، برخى به صورت خوك، بعضى پاها بالا و صورتشان پايين به سوى محشر كشيده مى شوند، برخى كور و لال، بعضى زبانشان را مى جوند در حالى كه عفونت از دهانشان سرازير است و اهل محشر از كثافت دهان آنان ناراحت مى شوند، برخى دست و پابريده، بعضى بر شاخه هاى آتش آويخته، برخى بدبوتر از مردار گنديده و بعضى در پوشش آتشين وارد محشر مى شوند و آنها عبارتند از:
1⃣ سخن چين، به صورت ميمون
2⃣ حرامخواران، به صورت خوك
3⃣ ربا خواران، واژگون (پاها به طرف بالا و سرها به طرف زمين)
4⃣ ستمگران، كور
5⃣ خود پسندها، كر و لال
6⃣ عالم بى عمل و قاضى ناحق، در حال جويدن زبان خود...
7⃣ آزار دهندگان همسايه، دست و پا بريده
8⃣ خبرگزاران سلطان ظالم، آويخته به شاخه هاى آتش
9⃣ شهوت پرستان و عياشان و آنان كه حقوق الهى را پرداخت نمى كنند، بدبوتر از مردار گنديده
🔟 متكبران و مغروران، در پوششى از آتش در روز قيامت محشور خواهند شد. (۱)
📚پی نوشت:
۱. بحارالانوار، ج ۷، ص ۸۹.
📚 داستانهاى بحارالانوار، جلد پنجم، محمود ناصرى
#پندها
#روایت
#داستان_کوتاه
❤️ با دوستان، مدارا!
🌴 رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه نشسته بودند، ناگهان لبخندى بر لبانشان نقش بست، به طورى كه دندان هايشان نمايان شد!
👥👤 از ايشان علت خنده را پرسيدند؟!
🌹فرمود:
🔅دو نفر از امت من مى آيند و در پيشگاه پروردگار قرار مى گيرند؛ يكى از آنان مى گويد:
- خدايا! حق مرا از ايشان بگير!
+ خداوند متعال مى فرمايد: حق برادرت را بده!
- عرض مى كند: خدايا! از اعمال نيك من چيزى نمانده متاعى دنيوى هم كه ندارم!
✋🏻 آنگاه صاحب حق مى گويد: پروردگارا! حالا كه چنين است از گناهان من بر او بار كن!
💧پس از آن اشك از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير شد و فرمود:
🔅آن روز، روزى است كه مردم احتياج دارند گناهانشان را كسى حمل كند.
✨خداوند به آن كس كه حقش را مى خواهد مى فرمايد:
❓چشمت را برگردان، به سوى بهشت نگاه كن، چه مى بينى؟
🌳 آن وقت سرش را بلند مى كند، آنچه را كه موجب شگفتى اوست - از نعمت هاى خوب مى بيند، عرض مى كند:
❓پروردگارا! اينها براى كيست؟
✨مى فرمايد: براى كسى است كه بهايش را به من بدهد.
✋🏻 عرض مى كند: چه كسى مى تواند بهايش را بپردازد؟
✨مى فرمايد: تو!!
❓مى پرسد: چگونه من مى توانم؟
✨مى فرمايد: به گذشت تو از برادرت!
✋🏻 عرض مى كند: خدايا! از او گذشتم!
✨بعد از آن، خداوند مى فرمايد:
🔅دست برادر دينى ات را بگير و وارد بهشت شويد!
🌹آنگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
🔅پرهيزكار باشيد و مابين خودتان را اصلاح كنيد! (۱)
📚 پی نوشت:
۱- بحارالانوار، ج ۷۷، ص ۱۸۲.
📚 داستانهاى بحارالانوار، جلد اول، محمود ناصرى
#پندها
#روایت
#داستان_کوتاه
پرتو اشراق
🌹 جوان ارزشمند
🤲🏻 به مناسبت #شب_جمعه، شب نزول رحمت و مغفرت 📿
🌊 مردى با خانواده خود سوار بر كشتى شد و به دريا سفر نمود. كشتى در وسط دريا در هم شكست جز همسر آن مرد تمام سرنشينان كشتى غرق شدند زن روى تخته پاره كشتى نشست و امواج ملايم دريا آن تخته را حركت داد تا به ساحل جزيره اى رساند!
🏝 زن در ساحل پياده شد و بعد از پيمودن مسیری، ناگهان خود را بالاى سر جوانى ديد!
🗡 اتفاقاً آن جوان راهزنى بود كه از هيچ گناهى ترس و واهمه نداشت!
👨🏻 جوان ناگاه ديد كه بالاى سرش زنى ايستاده سرش را بلند كرد. رو به زن كرد و گفت: تو جنى يا انسان؟!
🧕🏻 زن پاسخ داد: از بنى آدمم!
💭 مرد بى حيا بدون آنكه سخنى بگويد افكار خلافى در سر گذراند و چون خواست اقدامى صورت دهد، زن را سخت پريشان و لرزان ديد
راهزن گفت: اين قدر پريشان و لرزانى؟
☝️🏻زن با دست به سوى آسمان اشاره كرد و گفت: از او (خدا) مى ترسم!
👨🏻 مرد پرسيد: آيا تا بحال چنين كارى كرده اى؟
🧕🏻زن پاسخ داد: به خدا سوگند نه!
❤️🔥 ترس و اضطراب زن در دل مرد بى باك اثر گذاشت راهزن گفت:
👨🏻🦱 تو كه تاكنون چنين كارى را نكرده اى و اكنون نيز من تو را مجبور مى كنم، اين گونه از خداى مى ترسى. به خدا قسم! كه من از تو به اين ترس و واهمه از خدا سزاوارترم!
👣 راهزن اين سخن را گفت و بدون آنكه كار خلافى انجام دهد برخاست و توبه كرد و به سوى خانه اش به راه افتاد!
👨🏻🦱🧔🏻♂ همين طور كه در حال پشيمانى و اضطراب راه مى پيمود. ناگاه به راهبى مسيحى برخورد كرد و با يكديگر همراه و هم سفر شدند مقدارى از راه را با هم رفتند.
☀️ هوا بسيار داغ و سوزان بود و آفتاب به شدت بر سر آن دو نفر مى تابيد.
🧔🏻♂ راهب گفت: جوان! دعا كن تا خدا سايه بانى از ابر براى ما بفرستد تا از حرارت خورشيد آسوده شويم.
👨🏻🦱 جوان با شرمندگى گفت: من عمل نيكويى در پيشگاه خدا ندارم تا جراءت درخواست چيزى از او داشته باشم.
🧔🏻♂ عابد گفت: پس من دعا مى كنم، تو آمين بگو.
👨🏻🦱جوان قبول كرد.
🤲🏻 راهب دعا كرد و جوان آمين گفت!
☁️ طولى نكشيد توده اى ابر آمد بالاى سرشان قرار گرفت و بر سر آن دو سايه انداخت هر دو زير سايه ابر مقدار زيادى راه رفتند تا بر سر دو راهى رسيدند و از يكديگر جدا شدند عابد به راهى رفت و جوان به راهى
🧔🏻♂ راهب متوجه شد ابر بالاى سر جوان حركت مى كند. راهب او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اكنون معلوم شد تو بهتر از من هستى! دعاى من به خاطر آمين مستجاب شده. اكنون بگو ببين چه كار نيكى انجام داده اى كه در نزد خدا ارزشمندتر از عبادت چندين ساله من است!
👨🏻🦱جوان داستان خود را با آن زن تفصيلا نقل كرد.
🧔🏻♂ راهب پس از آگاهى از مطلب گفت: خداوند گناهان گذشته ات را به خاطر آن ترس آمرزيده مواظب آينده باش و خويشتن را بار ديگر به گناه آلوده مساز. (١)
📚 پی نوشت:
📚 بحارالأنوار، ج ۱۴، ص ۵۰۷
📗 داستانهاى بحارالانوار، جلد دوم، محمود ناصرى
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#پندها
#روایت
#داستان_کوتاه