💣 هرگز کار ما تمام نخواهد بود
تا آنکه جنگ را از میان برداریم...!
🌍 برای تأمین این منظور،
باید آدمی را ترغیب کنیم که
مسائل بینالمللی را با روشی نو بنگرد!
💪 نه به عنوان زورآزمایی،
که در آن پیروزی از آن جناحی است
که در کشتار عامه نهایت چیرهدستی را دارد،
بلکه آنرا حکمیتی بداند که بر اساس اصول و موازین قانونی پذیرفته شدهای عمل میکند.
🌀 تغییر دادن عادات ذهنی که طی قرنها ملکه آدمی شده است کار آسانی نیست...
👌اما چارهای نداریم جز اینکه به تغییر این عادت ذهنی همت گماریم...!
📗آینده بشر | برتراند راسل
🌐 @partoweshraq
4_5819012685521487192.mp3
12.04M
🎧 #بشنوید | #سخنرانی
🌷 یادواره #شهدای_مدافع_حرم
🎙استاد #رائفی_پور
🗓 ١۴ دی ٩۶ - شهریار
📥 حجم ١٢ مگابایت
🌐 @partoweshraq
4_6050605164732088673.mp3
3.29M
🕥 💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎧 #بشنوید | #موعظه
🇮🇷✌اتحاد اقوام ایرانی
🎙حجت الاسلام #دانشمند
🌐 @partoweshraq
🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
💚 #نماز، بالاترین وقت ملاقات با خدا
⚜ حضرت #آیت_الله_بهجت (قدس سره):
🎙نماز، بالاترین وقت ملاقات و استحضار و حضور در محضر خداست. چقدر مردم در مراتب قوسِ صعود و نزول با هم تفاوت دارند! نماز برای خضوع و خشوع جعل شده است با همهی مراتب خضوع و خشوع. ولی چقدر تفاوت دارد نماز و حال کسی که حقیقتاً نمازگزار و حاضر است، با نماز و حال کسی که ادای نمازگزار را در میآورد و شبیه نمازگزار است.
🔅البته بلاکلام چنین کسی نیز تکلیفش ساقط است و عقاب ندارد، ولی نماز او آثار و خواص نماز حقیقی را ندارد. ما شبیه و صورت نماز را بهجا میآوریم و فایدهی آن فقط اسقاط تکلیف است، به خلاف نماز سلمان رحمهاللّه که آن همه خواص و آثار در تنویر قلب داشت.
📚 در محضر بهجت، ج۱، ص ٢٢٢.
🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
👌نقش کلام
🚻 حرفهای خود را با کلام مطرح کنید؛ نه با رفتار چرا که از کلام همان برداشت میشود که شما میگویید؛ ولی از رفتارتان هزاران برداشت میشود.
💔 رفتارهای توام با کم محلی و قهرگونه، کینهها، سوءظنها و اختلافات را تشدید میکند!
👌فقط صحبت کنید با همسرتون تا او بداند ناراحتی شما دقیقا از چیست؟
🌐 @partoweshraq
🕯پنجشنبه و یادآور
خاطره های به جامانده
💚 پنجشنبه و روز
شاد کردن دل عزیزانی که
جا و مکانشان از ما جداست...
💐 برای شادی روحشان فاتحه و صلوات بفرستیم:
🌹الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
🌐 @partoweshraq
#دلنوشته
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و بیستم
🎪 مثل دو خواهر، روی تشک کنار هم نشسته و همانطور که پاهای خستهمان را دراز کرده بودیم، از شور و شوق همین روز اول پیادهروی میگفتیم که من پرسیدم:
🏻به نظرت تا روز اربعین چند نفر وارد کربلا میشن؟
👌🏻ابروان کشیدهاش را تکانی داد و با لحنی فاخر پاسخ داد:
- نمیدونم، ولی پارسال که حدود بیست میلیون اومده بودن!
👁 سپس در برابر نگاه متعجبم، لبخندی زد و سرِ حوصله برایم توضیح داد:
📰 قبل از اینکه بیام اینجا، ترجمه یه مقاله از یه روزنامه خارجی رو میخوندم؛ نوشته بود مراسم اربعین شیعیان، بزرگترین حرکت مذهبی تو دنیاست! حتی از مراسم حج هم بزرگتره!
🏻و نمیتوانستم انکار کنم که فقط مرزهای ایران از هجوم جمعیت بسته شده و میدیدم که سه ردیف جاده موازی نجف به کربلا، دیگر گنجایش زائران را ندارد و اینهمه در حالی بود که به گفته عبدالله و چند نفر دیگر، داعش زائران اربعین را به عملیاتهای متعدد تروریستی تهدید کرده بود.
🍽 سپس نگاهی به ظرفهای شام که هنوز روی زمین مانده بود، کرد و گفت:
- ببین اینجا چقدر غذا و میوه و آب پخش میکنن! چه کسی میتونه بیست میلیون آدم رو سه وعده غذا تو چند روز بده و بازم غذا اضافه بیاد؟!!!
📰 نویسنده همون مقاله نوشته بود که بعد از زلزله هائیتی، سازمان ملل و بعضی کشورها تو بوق و کرنا کردن که تونستن حدود پنج میلیون وعده غذایی برای زلزله زدهها تهیه کنن. ولی تو مراسم اربعین بیست میلیون آدم، حداقل چهار روز، سه وعده مهمون امام حسین (علیهالسلام) هستن و بازم کلی غذا اضافه میاد! تازه اگه جمیعیت چند میلیونی که از پونزده روز قبل از بصره و شهرهای جنوبی عراق راه میافتن رو حساب کنیم که دیگه فقط خدا میدونه چقدر غذا تو این مدت طبخ میشه!
🍲 و حقیقتاً مقایسه میهمانداری شیعیان عراق با پخش غذا بین زلزلهزدگانی که به هر یک غذایی را به هزار منت میدهند، بیانصافی بود که میدیدم خادمان موکبها به زائران التماس میکنند تا میهمان سفره آنها شوند، که میدیدم برای پذیرایی از عزاداران امام حسین (علیهالسلام) به دادن غذا با دست راضی نمیشوند که روی زمین زانو میزدند و سینیهای غذا را روی سرشان میگذاشتند تا میهمان امام حسین (علیه السلام) را بر فرق سرِ خود اکرام کنند، که میدیدم پیرمردان سالخورده و محترمِ هر طایفه، با دست خود به کودکان رطب تعارف میکنند و با چه عشقی تعارف میکردند که از سرانگشتانشان، عشق و علاقه چکه میکرد!
🏻هر چند من هنوز هم نمیفهمیدم پسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) از چه جامی اینها را اینچنین مست کرده که او را ندیده و پس از گذشت چهارده قرن از شهادتش، برایش اینگونه سر و جان میدهند!
🎪 محو حرفهای زینبسادات شده و نگاهم همچنان میان این زائران عاشق میچرخید که هر یک در گوشهای دراز کشیده و در اوج خستگی، نشانی از پشیمانی در نگاهشان دیده نمیشد که چشمم به یک زن جوان عراقی افتاد که به نظرم شش ماهه باردار بود.
👁 آنچان خیره نگاهش میکردم که خودش متوجه شد، به چشمان متحیرم لبخندی زد و من باور نمیکردم او در این وضعیت و با این بار سنگین، از رهروان پیادهروی اربعین باشد که دلم را به دریا زدم و با مهربانی پرسیدم:
⁉ شما سختت نیس با این وضعیت اومدی؟!
🏻که خودم سختی این دوران را کشیده و حتی نمیتوانستم تصور کنم که زنی با حمل شش ماهه، این مسیر طولانی را با پای پیاده بپیماید، ولی متوجه حرفم نمیشد که مامان خدیجه به یاریام آمد و سؤالم را برایش ترجمه کرد.
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت سیصد و بیست و یکم
👌🏻صورت زیبا و درخشان این مادر جوان از خنده پُر شد و با اشاره دست و به کلماتی با لهجه غلیظ عراقی پاسخم را داد که نه تنها سختش نیست که به عشق امام حسین (علیهالسلام) میرود و ظاهراً مسیری طولانی را تا اینجا پیموده بود که پاهایش ورم کرده و مدام به ساق پایش دست می کشید تا دردش قدری قرار بگیرد و من همچنان محو این عزم عاشقانه، تنها نگاهش میکردم که صدای پُر شور و نشاط کودکی، توجهم را جلب کرد.
👦🏻 پسر بچهای سه چهار ساله، دسته ساک به نسبت بزرگی را گرفت و با ذکر «یا علی!»
🎒به لهجه عراقی، ساک را بلند کرد و به سمت مادرش آمد و دیدم مادرش همین بانوی باردار است و باور کردم کودکی که از زمان حضورش در جنین، زائر پیاده امام حسین (علیهالسلام) باشد، اینچنین عاشق پرورش مییابد.
👦🏻 ساک را کنار مادرش روی زمین گذاشت و ورد زبانش نام امام حسین (علیهالسلام) بود که با قدمهای کوچکش مدام این طرف و آن طرف میرفت و تنها یک عبارت را تکرار میکرد:
☝🏻«یا ابوالسجاد ادرکنی!»
👦🏻 و گاهی دستش را به نشانه پاسخ به امامش بالا میبُرد و صدا بلند میکرد:
✋🏻 «لبیک یا حسین!»
👁 مامان خدیجه به نگاه حیرتزدهام خندید و پاسخ اینهمه علامت سؤال ذهنم را با خوشرویی داد:
- عراقیها بعضی وقتها امام حسین (علیهالسلام) رو به لقب ابوالسجاد، یعنی پدر امام سجاد (علیهالسلام) صدا میزنن!
💓 و من دلم جای دیگری بود و تازه میفهمیدم چرا مجید به هیچ عشوه و تطمیع و تهدیدی از میدان عشقبازی تشیع به در نمیشود که نه به کلام محبتآمیز من پای دلش میلرزید و نه از وحشیگریهای پدر و نوریه میترسید و مرد و مردانه پای عقیدهاش میماند که حالا میدیدم اینها در جنین به عشق امام حسین (علیهالسلام) دست و پا میزنند، در کودکی با ذکر امام حسین (علیهالسلام) شادی میکنند و در جوانی و برومندی و پیری به نام امام حسین (علیهالسلام) افتخار میکنند و گویی پوست و گوشت و خونشان با عشق امام حسین (علیهالسلام) روئیده شده که حاضر بودند، جان بدهند و مِهر فرزند پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را از دست ندهند و من از درک اینهمه عاشقی عاجز بودم که سرم را به دیوار تکیه دادم و چشمانم را بستم که دستانی قدرتمند شانههایم را گرفت و به لهجه عربی چیزی میگفت که نمیفهمیدم.
🎪 زنی میانسال و تنومند، با هر دو دست شانههایم را گرفته و با صورتی که در اوج مهربانی به رویم میخندید، مدام کلماتی را تکرار میکرد و من تنها نگاهش میکردم که مامان خدیجه با خنده رو به من کرد:
☝🏻الهه جان! میگه بخواب تا مشت و مالت بده!... و زینبسادات هم پشتش را گرفت:
- الهه جون! خجالت نکش، بخواب! اینا دوست دارن!
🏻 و من خجالت می کشیدم دراز بکشم و خانمی که جای مادرم بود، خستگی را از تنم به در کند و او دست بردار نبود که بلاخره تسلیم مهربانیاش شده و دراز کشیدم تا کمر و شانههایم را نوازش دهد و زمانی از آفتاب مِهر و محبتش آبم کرد که خم شد و به پاهایم دست میکشید و خاک قدمهایم را به چشم و صورتش میمالید.
🏻از شدت خجالت سرخ شده و دیگر نمیتوانستم تحمل کنم که با اصرار فراوان بلند شدم و به هر زبانی که میتوانستم از مهربانی بیریایش تشکر کردم تا سرانجام خیالش از بابت من راحت شد و به سراغ بانویی دیگر رفت تا نشان افتخار پرستاری از میهمانان امام حسین (علیهالسلام) را به گردن بیاویزد.
👌🏻مامان خدیجه اشکش را پاک کرد و با صدایی که از عمق اعتقادات این شیعیان پاکباخته به لرزه افتاده بود، رو به من کرد:
- الهه جان! اینا از خداشونه که بدن خسته و خاکی زائر امام حسین (علیهالسلام) رو مشت و مال بدن! بعدش هم برای تبرک، خاک لباسهای زائر رو به صورتشون میمالن تا روز قیامت با خاکی که از پای زائران اربعین به چهرهشون مونده، محشور بشن!
🎪 و اینها همه در حالی بود که من نماز مغرب را در این موکب با آداب خودم و به سبک اهل سنت خوانده بودم و میدانستم از چشم اهالی موکب مخفی نمانده که من از اهل سنت هستم و میدیدم در اکرام و احترام من با زائری شیعه، هیچ تفاوتی قائل نمیشوند که همه را در مقام میهمان امام حسین (علیهالسلام) همچون نور چشم خود میدانستند!!
🚨🔰 لینک #قسمت_اول برای دوستانی که تازه وارد کانال شدند:
🔗 eitaa.com/partoweshraq/8
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq