فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 #ببینید
😁 گلایه #جناب_خان از مشکلات مردم، چشم در چشم دبیر شورای امنیت ملی و رئیس رسانه ملی
🌐 @partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 ببینید
🌹دیدار استاد رائفی پور با خانواده شهید محمد علی بایرامی (شهید امنیت) که توسط فرقه دواعیش (دروایش) گنابادی به شهادت رسید.
🌐 @partoweshraq
🛌 گویند مردی از گرسنگی رو به مرگ افتاده بود.
👿 شیطان برای او غذایی آورد، به شرط آنکه ایمانش را به او بفروشد!!
🍽 مرد پس از سیری از فروختن ایمان خود ابا کرد و گفت:
👌آنچه در گرسنگی فروختم، موهوم و معدومی بیش نبود،
چرا که: «آدم گرسنه دین و ایمان ندارد!!»
🔅گرگ گرسنه چو یافت گوشت، نپرسد
🔅کاین شتر صالح است یا خرِ دجال
📘 علی اکبر دهخدا، امثال و حکم.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه
#طنز
💠❓📚 ✍💠 #پــرســمــان
❓سئوال: آیه ای در قرآن است که می گوید درخت زقوم که غذای جهنمیان است شبیه سرهای شیاطین است؟ این مثال یعنی چی؟ چند تا از ما سر شیاطین رو دیدن که درخت زقوم به سر اونها تشبیه شده؟
✅ پاسخ:
📖 قرآن با اشاره به اینکه غذای جهنمیان، خوراکی ناگوار درخت زقوم است می فرماید:
🔅«درخت زقّوم طعام گنهكار است كه همانند فلز گداخته در شكمها مى جوشد، جوششى همچون آب سوزان (انَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الأثِيمِ - كَالمُهْلِ يَغْلِي فِي البُطُونِ- كَغَلْي الحَمِيم)».
📖 دخان، آیات ۴٣ - ۴۶.
📖 و می فرماید:
🔅«آيا آن (نعمتهاى جاويدان بهشت) براى پذيرايى بهتر است يا درخت (نفرت انگيز) «زقوم»... آن درختى است كه از قعر جهنّم مى رويد، شكوفه هايش همچون سرهاى شياطين است - آنها (مجرمان) از آن مى خوردند و شكم خود را پر مى كنند» (اذلِكَ خَيْرٌ نَزُلًا امْ شَجَرَةُ الزَّقُّومِ... انَّها شَجَرَةُ تَخْرُجُ فِي اصْلِ الجَحِيم - طَلْعُها كَانَّهُ رُؤُسُ الشَّياطينِ- فَانَّهُم لاكِلُونَ مِنْها فَمالِئُونَ مِنْها البُطُونَ).
📖 صافات ۶٢ - ۶۶.
📚 زقوم به گفته اهل لغت اسم گياهى است بسیار تلخ و بد بو و بد طعم.
📚 مجمع البحرین ماده زقم.
❓حال سوال اینجاست كه مگر مردم كله هاى شياطين را ديده بودند كه قرآن شكوفه هاى زقوم را به آن تشبيه مى كند؟
👌آنچه صحيح تر به نظر مى رسد اين است كه اين تشبيه براى بيان نهايت زشتى و چهره تنفرآميز آن است، زيرا انسان از چيزى كه متنفر باشد در ذهن خود براى آن قيافه اى زشت و وحشتناك ترسيم مى كند، و به هر چه علاقه مند است براى آن قيافهاى زيبا و دوست داشتنى.
🖌 لذا در عكسهايى كه مردم برای فرشتگان مى كشند زيباترين چهره ها را ترسيم مى كنند و به عكس براى شياطين و ديوان بدترين چهره ها را، در حالى كه نه فرشته را ديده اند و نه ديو را.
👹 در تعبيرات روزمره بسيار ديده مى شود كه مى گويند فلان كس مانند عفريت است، يا قيافه ديو دارد! اينها همه تشبيهاتى است بر اساس انعكاسات ذهنى انسانها از مفاهيم مختلف، تشبيهاتى است لطيف و گويا.
📚 تفسیر نمونه، ج ١٩، ص ٧٢.
👌به بیان دیگر: تشبيه شكوفه هاى اين درخت به سرهاى «شياطين» با اينكه هيچكدام از مخاطبين اين آيات، نه شيطان را ديده بود، و نه كلّه شياطين را، شايد از اين نظر باشد كه هر چيز زشت و وحشتناكى را به «شيطان» تشبيه مى كنند، همانگونه كه هر موجود زيبايى را به «فرشته» تشبيه مى نمايند با اينكه هيچكس «فرشته» را نيز نديده است، زنان مصر درباره قيافه يوسف گفتند: «صورتش درست مانند فرشته»! (انَّ هذا الّا مَلَكٌ كَرِيْمٌ). (يوسف- ٣١).
👌و در استعمالات روز مره مى گوييم فلان شخص قيافه «ديو» دارد، با اينكه كسى ديو را نديده، بلكه اصولًا ديو يك موجود موهوم است.
💭 اينها همه تشبيهاتى است كه براساس ذهنيتى كه ما از مفهوم كلمه «فرشته» و «شيطان» داريم آمده است، و عموماً تشبيهاتى است رسا و گويا و زيبا.
👌به اين ترتيب «زقوم» نه تنها ناگوار و بد طعم و بدبو است، بلكه از نظر ظاهر نيز بسيار بد منظر است، به خلاف بسيارى از گياهان سمّى دنيا كه ظاهر زيبايى دارند.
📚 پیام قرآن، ج ۶، ص ٣٢٩.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
👌 مثل ﺭﺍ ﺩﺭﺳﺖ ﺑﯿﺎﻥ ﮐﻨﯿﻢ!
❌ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﻋﺼﺎ ﻣﯽﺭﻭﺩ (ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ)
✅ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﻮﺵ ﺑﺎ ﻋﺼﺎ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﺩ (ﺩﺭﺳﺖ)
🔰 ﺷﺮﺡ:
🐍 ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻮﺳﯽ (ﻉ) ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻨﺜﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﺤﺮ و ﺟﺎﺩﻭﯼ ﺳﺎﺣﺮﺍﻥ ﻭ ﺗﺮﺳﺎﻧﺪﻧﺸﺎﻥ، ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﺧﺪﺍ ﻣﻌﺠﺰﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﻭﺯ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺁﻥ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻦ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻋﺼﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺭﻭﯼﺯﻣﯿﻦ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﮊﺩﻫﺎ ﻣﺒﺪﻝ ﺷﺪ ﻭ...
🌟 ﺍﺯ ﺁﻧﺮﻭﺯ ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻮﺳﯽ ﺷﻬﺮﺕ ﯾﺎﻓﺖ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﻣﻌﺠﺰﻩﺍﯼ ﮐﻪ ﮐﺮﺩ ﻧﻪ ﺑﻪ ﺩﻟﯿﻞ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻋﺼﺎ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺍﺳﺖ.
✒ ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﮐﻪ ﺑﯿﻦ ﻣﻮﺳﯽ ﻭ ﻣﻮﺵ ﺩﺭ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﺗﺠﺎﻧﺴﯽ ﺧﻄﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻣﺎﻧﺪﮔﺎﺭﯼ ﺷﻬﺮﺕ ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻮﺳﯽ ﺩﺭ ﺍﺫﻫﺎﻥ، ﻣﻮﺵ ﺑﺎ ﻋﺼﺎ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﺩ ﺑﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﺎ ﻋﺼﺎ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﺩ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻧﻮﺷﺘﺎﺭﯼ ﺭﺥ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺩﺭ ﺍﺫﻫﺎﻥ ﺑﺎﻗﯽ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ.
❓ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯽﮔﻮﺋﯿﻢ ﺁﻧﺠﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﺎ ﻋﺼﺎ ﺭﺍﻩ ﻣﯽﺭﻭﺩ، ﭼﻪ ﺁﮔﺎﻫﯽ ﻭ ﭼﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﺷﻨﻮﻧﺪﻩ ﻣﯽﺩﻫﺪ؟
👌ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺩﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻣﺜﻞ ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﯿﻢ ﺑﻪ ﻣﺨﺎﻃﺐ ﺧﻮﺩ ﺑﻔﻬﻤﺎﻧﯿﻢ ﮐﻪ، ﺣﻮﺍﺳﺖ ﺑﺎﺷﺪ، ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﻈﻢ ﺑﺮﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺮﺭﺍﺕ ﺳﺨﺖ ﺟﺎﺭﯾﺴﺖ ﺗﺎ ﺟﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﺵ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﻋﺼﺎ ﺭﺍﻩ ﺑﺮﻭﺩ.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌌 در #شب_جمعه، شب زیارتی مخصوص اباعبدالله الحسین (علیه السلام) دومین قسمت از مجموعه #حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت تقدیم می شود.
🌹 با ما و این حکایات دلنشین و پندآموز همراه باشید!
🌐 @partoweshraq
🌹 #حسن_عاقبت_و_سوء_عاقبت 🔥
(حکایت 2⃣)
👥 ابوالحتوف و برادرش سعد
⚔ داستان ابوالحتوف و برادرش سعد مربوط به ساعاتی است که امام حسین (علیه السلام) بیشتر یاران خویش را از دست داده بود.
🔰 جریان این دو برادر اینچنین است:
🌴 ابوالحتوف بن حارث بن سلمه انصاری عجلانی با برادرش سعد، ساکن کوفه بودند.
👥 این دو برادر به دیدگاه های خوارج باور داشتند بهمراه عمر بن سعد برای جنگ با امام حسین (علیه السلام) از کوفه خارج شدند.
🌄 روز عاشورا فرا رسید و یاران امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند.
🌹 در این هنگام امام حسین (علیه السلام) ندا دادند:
🔅«الا ناصر فینصرنا».
⛺ وقتی صدای امام حسین (علیه السلام) به گوش زنان و اطفال اهل بیت (علیه السلام) رسید صدایشان به گریه بلند شد سعد و برادرش ابوالحتوف هم ندای امام حسین (علیه السلام) و صدای ناله و گریه اهل بیت او را شنیدند گفتند:
👥 ما ادعای لاحکم الا لله داریم یعنی، حاکمیت غیر خدا را جایز نمیدانیم، ما ادعا داریم که پیروی و اطاعت از کسی که نافرمانی خدا می کند جایز نیست، و اینک این حسین است، پسر دختر پیامبر ما محمد (صلی الله علیه و آله وسلم) است که امید شفاعت جدش را در روز قیامت داریم پس با چه توجیهی با او می جنگیم که یار و حامی ندارد؟!!
👥 وقتی این سخنان را با خود گفتند در حالی که شمشیرهای خود را به دست داشتند از لشکر عمرسعد جدا شدند و به لشکر امام حسین (علیه السلام) پیوستند و در برابر دشمنان امام حسین قرار گرفتند و در نزدیکی امام حسین (علیه السلام) به جنگ با دشمنان حسین پرداختند و عده ای را کشتند؛ و گروهی را مجروح کردند تا اینکه با هم و در یک محل به شهادت رسیدند.
📚 القمی، حاج شیخ عباس، الکنی و الالقاب، (تهران: در منشورات مکتبة الصدر، ١٣٩٧ ق)، الطبعة الاولی، الجزء الاول، ص ۴۵.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠📢💠 #منـبر؛ رسـانـہ شیعـہ
🎬 #ببینید
🌷 شهادت دادن حمزه سیدالشهدا بر ولایت حضرت علی (علیه السلام)
🎙حجت الاسلام #پناهیان
🏴 سالروز شهادت حمزه سیدالشهدا(ع)
🌐 @partoweshraq
🕑 💠🌹💠 #بـہـجٺ_خـــوبـان
🎙هر چقدر خندۀ آقا شیرین بود، اخمش دلمان را میلرزاند. یک راههایی برای ادب کردن ما داشت که خیلی سخت بود...
📔 سالنامه العبد.
🗓 چهارشنبه ٧ تیرماه ١٣٩٧
🌐 @partoweshraq
🕓 💠🚻💠 #مشاوره_خانواده
⚜🚺⚜🚼⚜🚹⚜
💔 کناره گیری از زن و زندگی
🌴 روزی سه نفر زن حضور پیامبر گرامی اسلام (صلّی اللّه علیه و آله وسلم) شرفیاب شدند.
👤 اوّلین نفر از ایشان اظهار داشت:
✋ یا رسول اللّه! شوهر من گوشت نمیخورد، دیگری گفت:
✋ شوهرم بوی خوش عطر استفاده نمیکند!
👤 سوّمی عرض کرد:
✋ یا رسول الله! شوهرم با من نزدیکی نمیکند!
👣 حضرت رسول از شنیدن چنین سخنانی ناراحت شد و به سمت مسجد حرکت نمود پس از وارد شدن به مسجد در جمع أصحاب، بالای منبر رفت و بعد از حمد و ثنای الهی چنین فرمود:
🔅چه شده است! شنیدهام که بعضی از دوستان من گوشت نمیخورند و عدّهای بوی خوش استعمال نمیکنند و بعضی دیگر با زنان خود هم بستر نمیگردند.
همه بدانید که مَنِ رسول الله گوشت میخورم و بوی خوش استفاده میکنم و با زنان خود هم بستر میشوم.
🔅پس هر کس از روش من در تمام جهات زندگی روی گردان باشد، من از او بیزار خواهم بود.
📚 فروع کافی، ج ۵، ص ۴۹۶، ح ۵.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq
🌹مرا در دلتان دعا کنید!
⛔ مخالفت رهبر انقلاب با برگزاری مراسم شکرگزاری سلامتی ایشان در حادثه ۶ تیر
🔺 در پی انتشار اخباری در رسانهها دربارهی برپایی «مراسم شکرگزاری سلامتی رهبری» بهمناسبت سالگرد سوءقصد به جان حضرت آیتالله خامنهای، رهبر انقلاب اسلامی در پیغامی شفاهی دربارهی چنین مراسمهایی، خطاب به برگزارکنندگان فرمودند: «بگویید مراسم شکرگزاری لازم نیست. مرا در دلتان دعا کنید.»
🌹رهبر انقلاب:
⚖ امروز قوه قضاییه از جانب دشمنان خارجی و غافلین داخلی، آماج شدیدترین فشارهای تبلیغی و رسانهای است بهگونهای که در این تبلیغات، یک قاتل بی رحم که چند جوان حافظ امنیت را به قتل رسانده و در یک فرآیند قانونی و منصفانه چند ماهه به جرم وی رسیدگی و محکوم شده است، مظلوم جلوه داده می شود و قوه قضاییهی دلسوز و پیگیر حقوق مظلومین، ظالم و متجاوز معرفی میشود.
🕠 📚 #داستان_دنباله_دار
#جان_شیعه_اهل_سنت؛
💚 ☪ عاشقانه ای برای مسلمانان
✒ نویسنده: فاطمه ولینژاد
🔗 قسمت صد و چهل و دوم
با همه کمردردی که تا ساق پاهایم رعشه میکشید، به زحمت از پلهها بالا میرفتم که حالا تمام وجودم از ناراحتی آتش گرفته و دیگر حال آشفته لحظات قبلم را از یاد بُرده بودم که تازه میفهمیدم این جماعت چه موزیانه به خانواده ما نفوذ کرده و هنوز چند هفته از فوت مادر نگذشته، میخواستند راهی به خانه ما باز کنند.
⁉ نمیفهمیدم در خانواده ما دنبال چه هستند که بر سر تجارت با پدر، قصه دوستی را آغاز کرده و بعد خواهر جوانشان را به عقد پدر پیر من درآوردهاند که صدای کوبیده شدن در اتاق، مرا از اعماق افکار نابسامانم بیرون کشید.
🚪مجید با ابروهایی که زیر بار سنگین اخم تا روی چشمانش پایین کشیده شده و گونههایی که از عصبانیت گل انداخته بود، قدم به اتاق گذاشت و شاید به قدری قلبش از غیظ و غضب پُر شده بود که حتی وضعیت مرا هم فراموش کرده و ندید چقدر ناتوان روی کاناپه افتادهام که اینبار به غمخواری حالم پایین پایم زانو نزد و در عوض برای بازخواستم روی مبل مقابلم نشست و با صدایی که از شدت خشم خَش افتاده بود، پرسید:
این پسره تو رو کجا دیده؟
👌مبالغه نبود اگر بگویم که تا آن لحظه، چشمانش را اینهمه عصبی ندیده بودم و به غیرت مردانهاش حق میدادم که اینچنین در برابرم یکه تازی کند که سکوتم طولانی شد و صورتش را برافروختهتر کرد:
الهه! میگم اینا تو رو کجا دیدن؟
نیمخیز شدم تا خودم را کمی جمع و جور کرده باشم و زیر لب پاسخ دادم:
- یه بار اومده بودن درِ خونه... و نگذاشت حرفم تمام شود که دوباره پرسید:
خُب تو رو کجا دیدن؟
لبخندی کمرنگ نشانش دادم تا هم فضا را آرام کرده و هم بر اضطراب خودم غلبه کنم و با صدایی آهسته جواب دادم:
من رفته بودم در رو باز کنم... که دوباره با عصبانیت به میان حرفم آمد:
مگه نوریه خودش نمیتونست در رو باز کنه که تو از طبقه بالا رفتی در رو باز کردی؟
در برابر پرسشهای مکرر و قاطعانهاش کم آورده و باز تنم به لرزه افتاده بود.
🛋 به سختی از جا بلند شده، تکیهام را به پشتی کاناپه دادم و با صدایی که حالا بیش از دلم میلرزید، جواب دادم:
اون روز هنوز بابا با نوریه ازدواج نکرده بود... و گفتن همین کلام کوتاه کافی بود تا سرانجام شیشه تَرک خورده صبرش بشکند و عقدهای را که در سینه پنهان کرده بود، بر سرم فریاد بکشد:
⁉ پس اینا اینجا چه غلطی میکردن؟!!!
نگاهش از خشم آتش گرفته و به انتظار پاسخ من، به صورتم خیره مانده بود که لبهای خشکِ از ترسم را تکانی دادم و گفتم:
همون هفتههای اولی بود که مامان فوت کرده بود... اومده بودن به بابا تسلیت بگن... همین...
👌و نمیدانستم که آوردن نام آن روزها، اینچنین جگرش را آتش میزند که مردمک چشمان زیبایش زیر فشار خاطرات تلخش لرزید و با نفسهایی که بوی غم میداد، زمزمه کرد:
اون روزهایی که من حق نداشتم یه لحظه زنم رو ببینم، یه مُشت مردِ غریبه میاومدن با ناموس من حرف میزدن؟...
در مقابل بارش باران احساس عاشقانهاش، پرده چشم من هم پاره شد. قطرات اشکی که برای ریختن بیتابی میکردند، روی صورتم جاری شدند و همانطور که از زیر شیشه خیس چشمانم، نگاهش میکردم، مظلومانه پرسیدم:
⁉ تو به من شک داری مجید؟!
و با این سؤال معصومانه من، مثل اینکه صحنه نگاه گناهآلود و چشمان ناپاک برادر نوریه، برایش تکرار شده باشد، بار دیگر خون غیرت در صورت گندمگونش پاشید و فریادش در گلو شکست:
من به تو شک ندارم! به اون مرتیکه شک دارم که اونجوری بیحیا... و شاید شرمش آمد حرکت شیطانی برادر نوریه را حتی به زبان آورد که پشتش را به مبل تکیه داد و هر آنچه بر دلش سنگینی میکرد با نفس بلندی بیرون داد و مثل اینکه تازه متوجه رنگ پریده و نفس بُریدهام شده باشد، سراسیمه از جا بلند شد و با گامهای بلندش به سمت آشپزخانه رفت و لحظاتی نگذشته بود که با لیوان شربت قند و گلاب آمد و باز مثل گذشته کنارم روی کاناپه نشست.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 برای خواندن داستان های دنباله دار، به ما بپیوندید...
▶🆔: @partoweshraq
🌹 فقیه برجستهای که از همسرش کتک می خورد!!
🗓 شیخ جعفر کاشفالخطاء از بزرگترین علمای شیعه در قرن ١٣ هجری بود که شایعه شده بود از همسرش کتک می خورد!
👥 وقتی از او در اینباره پرسیدند گفت:
👌بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قویالبنیه هم هست، گاهی که عصبانی میشود، حسابی مرا میزند. من هم زورم به او نمیرسد!
⁉ وقتی پرسیدند چرا طلاقش نمی دهی گفت:
💞 «این زن در این خانه برای من از اعظم نعمتهای خداست چون وقتی بیرون میآیم و در صحن امیرالمؤمنین میایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز میخوانند، مردم در برابر من تعظیم میکنند. گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا بر میدارد. همان وقت میآیم در خانه کتک میخورم، هوایم بیرون میرود! این چوب الهی است، این باید باشد!»
📘 به نقل از کتاب نفس از شیخ حسن انصاریان.
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔 eitaa.com/partoweshraq
▶🆔 sapp.ir/partoweshraq