🚩 #فرماندهی_کردن!!
1⃣ قربان، توپ هاشان توی کشتی یک حفره ایجاد کرده. زیر خط تراز کشتیه. آب داره می ریزه توی انبار، قربان!
- همینطور نایست اونجا خرفت! یک تیکه پارچه برزنتی ببُر، بپر شیرجه بزن، تعمیرش کن!
- قربان، من شنا بلد نیستم.
- آشغالِ عوضیِ نفله، کدوم ننه قمری گذاشته تو بیایی دریا؟ کاریش نمی شه کرد. خودم باید یه فکری به حالش بکنم. ژاکتمو بگیر. اون آتیشو خاموش کن. این آت و آشغالا رو هم از سر راه وردار.
- قربان، من پام تیر خورده.
- «خب! سعی خودت رو بکن!!»
2⃣ قربان، موشک های ضد تانک شون بقیه زنجیرای تانک مون رو هم تکه تکه کردن.
- همینطور نشین اونجا کله خر! آچار رو وردار، سینه خیز برو زیر تانک، درستش کن!
- قربان من توپچی ام نه مکانیک. کاریش هم نمیشه کرد.
- خبر مرگشون چرا تنبل های بی خاصیتی مثل تو رو فرستادن واسه من؟ کاریش نمیشه کرد! خودم باید یه فکری به حالش بکنم. با مسلسلت منو پوشش بده. نارنجک ها آماده باشن. اون آچار رو بده من.
- قربان، من دستم سوخته.
- «خب سعی خودت رو بکن!!»
3⃣ قربان، ویروس های لعنتی شون سیستم فرماندهی موشکی ما رو آلوده کرده. داره نرم افزار رو مثل یه تیکه کیک می خوره.
- همینطور لم نده اونجا کله خراب! یه فایروال بذار روش، یا هر چی که استفاده می کنی.
- قربان، من ناظر صفحه نمایش هستم، نه مسوول رفع عیب.
- فکر می کنن ما داریم اینجا چی رو می گردونیم، یه آرایشگاه زنونه!؟ اگه خودت نمی تونی لااقل بگو اون پسرهی خورهی کامپیوتر بیاد!
- قربان، اون خودش این ویروس رو نوشته اهل کار گروهی هم نیست قربان. موشک ها روانه شدن و دارن صاف میان طرف ما.
- کاریش نمی شه کرد. خودم باید یه فکری به حالش بکنم. اون چکش رو بده من.
- قربان، فقط شصت ثانیه وقت داریم.
- «خب سعی خودت رو بکن!!»
4⃣ قربان، بازدارندهی عصبی دچار نقص شده و سوت سوتکش جدا شده. این گلاپزوید آغشالی رو فرستاده جایی که عرب نی انداخت. ممکنه کار نانو گوشت خوک های متخاصم باشه.
- همینطور ول معطل نباش، شبیه سازی شده! بزن ماگماترون رو آش ولاش کن، «مشکل حل کن» رو دوباره راه اندازی کن. تیغه سفالی پر سرعت رو همراه با ارگانیسم های محیطیِ رو به زوال تعبیه کن! جلوی ریز ربات های زیستی نامطبوع را می گیره!
- قربان، ماگماترون در حیطهٔ تخصصی من قرار نداره.
- کدوم شبیه سازی شده ای تو رو به اینجا اعزام کرده؟ کاریش نمی شه کرد. خودم باید یه فکری به حالش بکنم. اون ضماد بی طعم مِکِش بی صدا رو بده به من!
- قربان، من از مُخ آزاد هستم. مغز من توی یه شیشه تو ازبکستانه و یه گروه پیاده نظام حسابی که همشون جنگاورای فداییِ مجازی ان. دارن ازش محافظت می کنن، من از طریق هولوگرام شبیه ساز با شما صحبت می کنم.
- «خب! سعی خودت رو بکن!!»
5⃣ قربان، سگ های وحشی مسیری حفر کردن به سمت انبار غذا و داران ذخیره های زمستونی رو می خورن.
- همینطور نتمرگ اونجا تنِ لش! تبر سنگی ات رو وردار بکوب تر سرشون!
- قربان، اینا سگ های وحشی معمولی نیستن. «سگ های سرخ چشم شیطان صفت» هستند که از طرف نیاکان خشمگین فرستاده شدن. تبر سنگی من هم طلسم شده.
- به روح مادرم قسم نمی دونم چکار کردم که گرفتار چنین پسر برادرزادهی برادری مثل تو پشکل بی مصرف شدم! کاریش نمی شه کرد. خودم باید یه فکری به حالش بکنم. وِرد «سگِ سرخ چشمِ شیطان صفت کش» رو بخون و نیزه ی آتشدیدهی مقدس مخصوصم رو بده.
- قربان، اونا گلوی منو جر دادن!
- «خب! سعی خودت رو بکن!!»
📔نویسنده: #مارگارت_اتوود
✍ #مترجم: #گلاره_جمشیدی
📱ڪـانـال ݐـــرٺـــو اشـــراق
🔰 به ما بپیوندید...
▶🆔: eitaa.com/joinchat/2848915456C8c69e1d0c7
#داستان_کوتاه