eitaa logo
پرتو اشراق
813 دنبال‌کننده
28هزار عکس
17هزار ویدیو
73 فایل
🔮 کانال جامع با مطالب متنوع 🏮شاید جواب سئوال شما اینجا باشد! 📮ارتباط با مدیر: @omidsafaei 📲 کپی برداری مطالب جهت نشر معارف اهل بیت(ع) موجب خوشحالی است! 🔰 کانال سروش پلاس: 🆔 sapp.ir/partoweshraq
مشاهده در ایتا
دانلود
🕕 💠🌷💠 🌟 کار ثواب 🚁 من با احمد، همدوره و هم پرواز بودم. از سال ۱۳۵۳ در مركز پياده شيراز، دوره هاى مقدماتى و عالى را طى مى كرديم و در همان روزها كه در خدمت ايشان بودم، مسائل عقيدتى را رعايت مى كرد. 🏢 از نماز و روزه و فلسفه دين، خيلى حرف مى زديم. در همان مركز، گروهان ديگرى، متشكل از خانم ها، آموزش نظامى مى ديدند. ⛔️ احمد توصيه مى كرد به آنها نزديك نشويم. آن موقع، خانم ها رعايت نمى شد و يگان ها هم در كنار هم خدمت مى كردند و آموزش مى ديدند. 🌹احمد به ما مى گفت: «ممكن است در اين دنيا، جواب كار ثوابى را كه مى كنيد، عايدتان نشود ولى بالاخره روزى بايد جواب كارش را پس بدهيد و يا پاداش كار خيرتان را بگيريد. آن روز، جواب دادن خيلى سخت است». 📙 خاطرات شهیدان شیرودی و کشوری را در کتاب بر فراز آسمان اثر گروه شهید هادی 🇮🇷 قهرمان ملی ما 🌷 خلبان 🕯️ : ١۵ آذر ۱۳۵٩ 🕊 محل شهادت: میمک 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 🩸توی خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند. 🦋 حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب. 📞 توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد و گفت: هر جور شده با بی سیم، محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن. 👤 خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند. 📞 حاجی بیسم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه برام بخون. تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت! ✊🏻 خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند. خط را گرفته بودند. عراقی ها را تار و مار کرده بودند. با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود. 🌷 سردار 🌷 📙 مهر مادر، اثر گروه شهید هادی 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕕 💠🌷💠 💚 نام مادر سادات را که به زبان می آورد، بلافاصله می گفت: ✋🏻 «سلام الله علیها» 🎤 یادم هست یکبار در ایام فاطمیه در زورخانه، مرشد شروع به خواندن اشعاری در مصیبت (سلام الله علیها) نمود، ابراهیم همین طور که شنا می رفت، با صدای بلند شروع به گریه کرد، لحظاتی بعد صدای او بلند تر شد و به هق هق افتاد طوری که برای دقایقی ورزش مختل شد و مرشد شعرش را عوض کرد. 🌷 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 🕋 وقتی ابوالفضل به دنیا آمد شوهرم در عرفات بود. شب عید قربان. اما نامش را قبل از رفتن انتخاب کرده بود. 🚙 یک روز که از روضه بر می‌گشت، گفت: «اگه بچه مون پسر باشه اسمش رو بذاریم ابوالفضل!» ⁉️ من گفتم: «اگه حسین باشه بهتر نیست!؟ الان خیلی اسم ابوالفضل نمی‌ذارن!!» ☝️🏻شوهرم جواب داد: «اسم حسین رو همه انتخاب می‌کنن اما ابوالفضل رو نه پس ما می‌ذاریم تا بقیه هم یاد بگیرن!» 🛬 وقتی پدر از مکه برگشت، ابوالفضل ده روزه بود... ✋🏻 همیشه به ما سفارش می‌کرد، می‌گفت: «اگه می‌خواید قیامت جلوی حضرت زهرا علیه‌السلام رو سفید باشین نباید گوش به حرف دیگران بدید و روی مد رفتار کنین. نباید بگید عرف جامعه فلان حرف رو می‌گه یا فلان چیز رو می‌خواد. باید نگاه کنین به آیات قرآن و زندگی حضرت زهرا علیها السلام ببینی اونها چی می‌گن، همون کار رو بکنین...» 🌃 سال‌ها گذشت. یک شب رفتیم مهمانی، موقع برگشت حالش خیلی بد بود. بی‌مقدمه گفت: «من پیمون ام پر شده. اگر شما اجازه ندی من برم سوریه و این‌جا بمیرم، مدیون منی. اگه من برم شهید بشم پسرم، مهدی، حکم پسر شهید داره، ولی اگر این‌جا تو رخت‌خواب بمیریم اون بچه یتیمه و اوضاعش فرق داره!» 📿 همان شب نشستم توی سجاده و گفتم: 🤲🏻 «خدایا اگه تو یه امانتی به من دادی، مدیون من قرارش نده. اگر بند به رضایت منه، بره اما این‌جا نمیره». 🌤 یک روز صبح به حاج آقا گفتم: «یه خبر از ابوالفضل بگیرین» نزدیک ظهر زد و گفتند: 📲 «دارم میام خونه» پرسیدم: 📞 «چرا این موقع؟» 📲 گفتند: چون امروز روز خانواده است، می‌خواهم دور هم باشیم. 📞 گفتم: کی تا حالا ما روز خانواده دور هم بودیم؟ 📲 گفتند: حالا دامادها هم می‌آیند. 📞 گفتم: من که خبر نداشتم، آن قدرها ناهار نداریم. 🥘 تو راه ناهار خریدند و آمدند. ❓پرسیدم: از ابوالفضل چه خبر؟ 👥👤 خیلی من من کردند و گفتند: «مثل اینکه پاش تیر خورده» بعد دیدم یکی یکی فامیل‌ها آمدند! ⁉️ گفتم: اگر تیرخورده چرا همه دارن میان این‌جا؟! 👥 گفتند: مثل اینکه ابوالفضل رفته تو کما. 📖 نزدیک غروب، دامادمان شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و روضه حضرت علی اکبر علیه‌السلام بعد هم بلند بلند‌ گریه کرد و وسط‌گریه‌هایش گفت: «ابوالفضل شهید شده»... 🌷 🕯 (۱۳۹۲/۰۹/۲۳) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 🦋 امروز هشتمین سالگرد شهادت شهید مدافع حرم اکبر ملکشاهی است. این شهید در چهارم آبان سال ۱۳۴۵ و در شهرستان قصر شیرین متولد شد، دوران ابتدایی و راهنمایی را در کرمانشاه گذراند و دوران دبیرستان را در جبهه سپری کرد. 🗓 شهید ملکشاهی به عنوان نیروی بسیجی در دوران دفاع مقدس حضور فعالی داشت و بالغ بر ۵۰ ماه را در جبهه گذراند. سال ۱۳۶۶ شهید ملکشاهی وارد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و به عنوان جانشین و فرمانده گردان در عملیات‌های متعدد و از جمله عملیات کربلای ۵ حضور یافت که در این عملیات مجروح شد و پس از اینکه سه ماه را در کما بود، به فضل خدای متعال به زندگی بازگشت. شهید ملکشاهی همواره در تکاپوی شهادت بود و فتنه تکفیری‌ها در منطقه، راه او را به سوی آسمان باز کرد. پس فرصت را غنیمت شمرد و به صف مدافعان حرم حضرت زینب(س) پیوست و راهی سوریه شد تا به هدفش دست یابد. وی سرانجام ۲۸ آذر سال ۱۳۹۴ طی مأموریتی در تقابل با داعش در سوریه به شهادت رسید. 📄 شهید اکبر ملکشاهی در وصیتنامه‌اش نوشته بود: ✍🏻 «خدایا مرا به عنوان کوچکترین سرباز در صف جان برکفان قرار بده، و شما را به خدا و به اولیای خدا قسم می‌دهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید. و شما فرزندانم را به انجام فرایض دینی و قرار داشتن در راه راست و در خط ولایت فقیه سفارش می‌کنم». 👈🏻 حاج قاسم نهیب زد: فرزند شهید را از جایش بلند نکن! 👥👥 آن دیدار در یکی از هتل‌های تهران بود که تمامی همسران و خانواده شهدای مدافع حرم از کل ایران جمع شده بودند. ما روز اول با رهبری دیدار داشتیم و روز دوم قرار بود در مراسمی حاج قاسم برای خانواده شهدا سخنرانی کنند. مراسم با حضور حاج قاسم شروع شد. 🪑🪑دخترم ریحانه برای اینکه بتواند حاج قاسم را از نزدیک زیارت کند هر طور بود خودش را به صندلی‌های ردیف اول رسانده و روی یکی از صندلی‌ها نشسته بود که در میان سخنرانی حاج قاسم گویا یکی می‌خواست ریحانه را از جایش بلند کند تا یکی از مسئولان بنشیند. 🎙حاج قاسم تا این صحنه را دید صحبت‌هایش را ناتمام گذاشت و خطاب به آن بنده خدا گفت برادر، بچه شهید را بلند نکن... مرتبه اول گویا ایشان متوجه تذکر حاج قاسم نمی‌شود و مجدد از دخترم می‌خواهد از روی صندلی بلند شود که حاج قاسم تکرار می‌کند با شما هستم بچه شهید را از جایش بلند نکنید. این آقای مسئول برود آن ردیف آخر یک صندلی پیدا کند و بنشیند چرا بچه شهید را بلند می‌کنید؟ آن‌ها هم اطاعت امر کردند و رفتند. 💕 حاج قاسم در هر شرایطی به فرزندان شهید توجه ویژه داشت. ایشان در آن شرایط با آن همه شلوغی و در میان سخنرانی نهیب زد که فرزند شهید را از جایش بلند نکن! این نگاه حاج قاسم برای ما و فرزندانمان بسیار اهمیت داشت 🌷 🗓 (۱۳۹۴/۰۹/۲۸) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 🤲🏻 حالت های معنوی کاظم بین تمام نیرو‌ها زبانزد بود. 👥👤 همرزمانش تعریف می‌کنند دو ویژگی را همیشه داشت: 🌹یکی با وضو بودن و دیگری عطر زدن. به همه سفارش می‌کرد عطر بزنند. ⛺️ می‌گفت: «توی یکی از این چادر‌ها ممکنه (عج) رو ببینین، بهتره با بوی خوش ایشون رو ملاقات کنین!» ☝️🏻به گفته‌اش یقین داشت. خیلی از رزمندگان با ناباوری نگاهش می‌کردند. طولی نکشید که آن‌ها هم به گفته‌اش یقین پیدا کردند. 📙 سه ماه رویایی 🌷 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 🇮🇷 عاشق سپاه و بسیج بود. بار‌ها دیده بودم در ورودی پایگاه را مثل زیارتگاه می‌بوسد! ✋🏻می گفت وقتی از این در وارد می‌شوم به آرامش می‌رسم... 🚩 حاج مهدی گفت: پایگاه‌های مقاومت بسیج سفارتخانه‌های (عجل الله) هستند. 🌷 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 ❤️ برای مردم 🤼‍♂ جهان پهلوان همه کارهایش درس داشت. سعی می کرد از مردم جدا نشود. مردم هم او را از صمیم قلب دوست داشتند. یک بار غلام رضا از کنار خیابانی رد می شد. آن زمان مثل امروز فروشگاه وجود نداشت. بیشتر مردم از طریق دستفروشی امرار معاش می کردند. یک دستفروش در کنار خیابان نشسته و خربزه را قاچ کرده و کنار هم چیده بود. اما کسی از او چیزی نمی خرید. ☀️ هوا هم گرم بود و خربزه ها روی دست مرد مانده تختی از کنار این مرد رد شد، اما برگشت و نگاهی به خربزه ها کرد. بعد یکی از آنها را خرید و با ولع شروع به خوردن کرد. اطرافیان هم ترغیب شدند و جلو آمدند. در اندک زمانی همه ی خربزه ها فروش رفت. 🍽 همان ایام برخی ورزشکاران که او را در حال خوردن خربزه در کنار خیابان دیده بودند او را مسخره کردند که ما در بهترین رستورانهای تجریش میرویم اما تختی کارش به کجا رسیده! 📙 برگرفته از کتاب غلامرضا 🌷 🕯 (۱۳۴۶/۱۰/۱۷) 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 🥘 برایش دلمه درست کردیم که خیلی دوست داشت. وقتی خواستیم مزه یکی را بچشد، قبول نکرد. گفت: حاجی خیلی دلمه دوست داره، اول برای حاجی می برم. 📲 زنگ زد به خانه حاجی و گفت ناهار نخورد تا برایش دلمه ببرد. 👌🏻همیشه همین طور بود، به هر چیزی که دوست داشت لب نمی زد تا اول برای او ببرد. 🌷 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 📿 ذکر شهادت 🪑 ما مصطفی را با حاج آقا خوشوقت آشنا کردیم، ولی خودش شده بود پایه‌ی مجلس حاج آقا. یک جلسه که دور حاج آقا جمع شده بودیم، مصطفی پرسید «حاج آقا، یه ذکر بده شهید شیم.» ☝️🏻حاج آقا گفت «شما اول کارِتون رو تموم کنید، بیاید بهتون می‌گم چیکار کنید که شهید شید.» نمی‌دانم، شاید همان جمله‌ای که حاج آقا گفت، ذکر شهادت بود. حتما مصطفی کارش را تمام کرده بود. 📗 کتاب یادگاران ۲۲ 🌷 🗓 📌 پ.ن: مصطفی احمدی روشن دانشمند جوان کشورمان، در تاریخ ۲۱ دی‌ماه ۹۰ طی عملیاتی تروریستی به دست کوردلان دنیای استکبار به شهادت رسید. ✍🏻 دست نوشته‌ای از شهید مصطفی احمدی روشن: ▪️«خداوندا؛ ما را حسینی آفریدی... ما را حسینی زنده بدار... و ما را به حق حسین(ع) به شهادت برسان...». 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 🕋 «باید به خودمان بقبولانیم که در این زمان بدنیا آمده‌ایم و شیعه هم بدنیا آمده‌ایم که مؤثر در تحقق ظهور مولا باشیم و این همراه با تحمل مشکلات، مصائب، سختی‌ها، غربت‌ها و دوری‌هاست و جز با فدا شدن محقق نمی‌شود حقیقتاً». 📙 مدافعان حرم، اثر گروه شهید هادی 🌷 🗓 سالروز شهادت (۱۳۹۲/۱۰/۲۹) 🩸قدردان خون مطهر شهدا باشیم 🤲🏻 برای ظهور (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و شادی ارواح طیبه شهدا و روح مطهر امام راحل (ره) و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات؛ 🌹 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq
🕕 💠🌷💠 🔗 زنجیرهایی به یاد (ع) 🚙 مهدی می گفت: رفته بودم روستا. 👑 همه طرفدار سینه چاک شاه بودند و من هم طرفدار امام خمینی. بحث مان خیلی بالا گرفت تا جایی که مقابل هم ایستادیم. عصبانی شدند و با زنجیر افتادند به جان من. 🔗 هر گاه یاد زنجیرهای آن روز می افتم، یاد امام موسی کاظم (ع) را برایم تداعی می کند. کاش دوباره ضرب شلاق ها تکرار می شد تا درک می کردم امام موسی کاظم (ع) چه رنج هایی کشیدند. 🎙 راوی: یونس شمس الدینی 🌷 شهید مهدی توسن 📗 کتاب خاکریز هزار و یک؛ خاطرات شهید مهدی توسن، نوشته حسین فاطمی نیا. 📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق 🔰 به ما بپیوندید... 🆔 eitaa.com/partoweshraq 🆔 splus.ir/partoweshraq