🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🎤 محمد رضا هم مداح بود و هم فرمانده سفارش کرده بود روی سنگ قبرش بنویسند:
🌹یا زهــــرا (سلام الله علیها)
🌷اونقدر رابطه اش با حضرت زهرا قوی بود که مثل بی بی شهید شد!
💥خمپاره خورد به سنگرش... بچه ها رفتند بالا سرش دیدند ترکش خورده به پهلوی چپ و بازوی راستش...
📗 کتاب خط عاشقی ٢.
🌷 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🌐 @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🌌 شب بود که به همراه چند نفر از دوستان دور هم نشسته بودیم، دعای توسل شهید تورجی زاده در حال پخش بود، هر کس در حال خودش بود.
🚪صدای در آمد بلند شدم و در را باز کردم، در نهایت تعجب دیدم استاد گرامی ما حضرت #آیت_الله_جوادی_آملی پشت در است؛ با خوشحالی گفتم بفرمایید...
👣 ایشان هم در نهایت ادب قبول کردند و وارد شدند، البته قبلاً هم به حجره ها و طلبه هایشان سر می زدند، سریع ضبط را خاموش کردیم، استاد در گوشه ای از اتاق نشستند.
📻 بعد گفتند: اگر مشکلی نیست ضبط را روشن کنید.
🎶 صدای سوزناک و نوای ملکوتی او در حال پخش بود استاد پرسیدند: اسم ایشان چیست؟
✋گفتم: محمد رضا تورجی زاده.
⏳استاد پس از کمی مکث فرمودند:
❤ایشان (در عشق خدا) سوخته است.
✋ گفتم: ایشان شهید شده، فرمانده گردان یا زهرا (سلام الله علیها) هم بوده.
💓 استاد ادامه داد: ایشان قبل از شهادت سوخته بوده.
🌷 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🆔 @partoweshraq
#حـلقـہ_عشـاق
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🌌 یه شب به خوابم اومد بهش گفتم:
⁉️ محمد رضا این همه از #حضرت_زهرا (سلام الله علیها) گفتی و خوندی ثمری برات داشت؟!
🌷 شهید تورجی زاده هم بلافاصله گفت:
🦋 همین که توی آغوش فرزندش #امام_زمان (عج) جان دادم برام کافیه...
🌷 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
⚜️ شادی روح پاک همه شهدا #صلوات
🌹 الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم
📲 ڪانال پـرتـو اشـراق
🆔 @partoweshraq
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🩸توی خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند.
🦋 حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب.
📞 توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد و گفت: هر جور شده با بی سیم، محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن.
👤 خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند.
📞 حاجی بیسم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه #حضرت_زهرا برام بخون. تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت!
✊🏻 خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند. خط را گرفته بودند. عراقی ها را تار و مار کرده بودند. با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود.
🌷 سردار #شهید_حاج_حسین_خرازی
🌷 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
📙 مهر مادر، اثر گروه شهید هادی
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
#فاطمیه
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
👌🏻تیزبینی شهید محمد رضا تورجی زاده
🌷 محمد رضا بعد از شهادت شهید بهشتی به همراه بچه های مسجد به زیارت مزار ایشان آمدند و مراسمی گرفتند.
👈🏻 بعد با با اشاره به عکس آیت الله خامنه ای، می گفت: «کسی که می تواند راه بهشتی را ادامه دهد این سید است. با وجود روحانی بودن در خطوط مقدم نبرد حضور دارد و مورد علاقه امام و انسان وارسته و پاکی است».
📗 کتاب یا زهرا (سلام الله علیها)؛ زندگی نامه و خاطرات شهید محمد رضا تورجی زاده، نویسنده: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، صفحه ۳۵.
🌷 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
🕯 #سالروز_شهادت (۱۳۶۶/۰۲/۰۵)
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq
پرتو اشراق
🕕 💠🌷💠 #سـیـره_شـہـداء
🗓 رازی که تا شهادت فاش نشد؛ سه شنبه های زیبا
✋🏻 یکی از همرزمان شهید محمد تورجیزاده در خاطرههایش نقل میکند:
🎙«شهید تورجی زاده در نخستین روزهای سال ۶۳ به گردان ما آمد و بعد از صحبتهایی که بینمان رد و بدل شد او را پذیرفتم. علت حضورش را در این گردان سوال کردم. فهمیدم به خاطر بعضی مسائل سیاسی از گردان قبلی خارج شده است. کمی که با او صحبت کردم فهمیدم نیروی پخته و فهمیدهای است، گفتم: به یک شرط تو رو قبول میکنم، باید بی سیمچی خودم باشی! قبول کرد و به گردان ما ملحق شد؛ مدتی گذشت. محمد با من صحبت کرد و گفت: میخواهم بروم بین بقیه نیروها. گفتم: باشه اما باید مسئول دسته شوی. قبول کرد.
👥👤 این نخستین باری بود که مسئولیت قبول میکرد؛ بچهها خیلی دوستش داشتند. همیشه تعدادی از نیروها اطراف محمد بودند. چند روز بعد گفتم محمد باید معاون گروهان شوی. قبول نمیکرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که سهشنبهها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی، با تعجب گفتم: چطــور؟ با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس، قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. مدیریت محمد خیلی خوب بود.
✋🏻 مدتی بعد دوباره محمد را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گروهان بشی. رفت یکی از دوستان را واسطه کرد که من این کار را نکنم. گفتم: اگر مسئولیت نگیری باید از گردان بری، کمی فکر کرد و گفت: قبول میکنم، اما با همان شرط قبلی، گفتم: صبر کن ببینم. یعنی چی که تو باید شرط میگذاری؟ اصلا بگو ببینم بعضی هفتهها که نیستی کجا میروی؟ اصرار میکرد که نگوید. من هم اصرار میکردم که باید بگویی کجا میروی. بالأخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سهشنبهها از این جا میرم مسجد جمکران و تا عصر چهارشنبه بر میگردم.
👁 با تعجب نگاهش میکردم. چیزی نگفتم. بعدها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری دارخــوئیــن تا جمکـران را میرود و بعد از خواندنن نماز #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر میگردد. یکبار همراهش رفتم. نیمههای شب برای خوردن آب بلند شدم. نگاهی به محمد انداختم. سرش به شیشه بود. مشغول خواندن نافله بود. قطرات اشک از چشمانش جاری بود. در مسیر برگشت با او صحبت میکردم. میگفت: یک بار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم».
🌷 #شهید_محمد_رضا_تورجی_زاده
📱ڪـانـال ݐـرٺـو اشـراق
🔰 به ما بپیوندید...
🆔 eitaa.com/partoweshraq
🆔 splus.ir/partoweshraq