eitaa logo
پروانه های وصال
7.8هزار دنبال‌کننده
28.2هزار عکس
20.5هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هویج پلو با مرغ🤩 یک غذای خوشمزه و خوش رنگه مواد لازم : هویج ۳ عدد سینه مرغ ۱ عدد برنج ۲ پیمانه پیاز ۱ عدد زرشک زعفرون پاپریکا خلال پسته و بادام ⤹༢➥ 🥕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک وانیلی🤩 مواد لازم : تخم مرغ ۳ عدد وانیل ۱ ق‌ چ شکر ۲۰۰ گرم شیر ۲۲۰ گرم روغن مایع ۱۰۵ گرم آرد قنادی ۳۰۰ گرم بکینگ‌ پودر ۱ ق‌ غ ⤹༢➥ 🥮
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کیک شکلاتی بدون تخم مرغ🤩 مواد لازم : آرد شکر بکینگ پودر پودر کاکائو کره مواد سس شکلاتی: خامه دوبل شکلات چیپسی ⤹༢➥ 🥮🍫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 یک نکته از یک جزء 🔻 💢 فتنه اولاد 🔹 برشی از سخنرانی در حرم مطهر رضوی 📝 دریافت فایل متنی ♦️ شایان ذکر است، این سخنرانی در کل ، دقایقی پس از اذان صبح تهران به صورت زنده از شبکه یک پخش می‌شود‌.
🌠☫﷽☫🌠 🟢نقش عقل و دین در کنش‌های اجتماعی در روایتی از امام حسن مجتبی (ع) 🖊احمدحسین شریفی 🔸 مجتبی علیه السلام در دو جمله کوتاه رابطه علیّ و معلولی میان «عقلانیت و ادب» و «دیانت و حیاء» را به زیبایی بیان می‌کند: یک. «لَا أَدَبَ لِمَنْ لَا عَقْلَ لَهُ؛ کسی که عقل نداشته باشد، ادب ندارد.» این سخن بدان معناست که برای سنجش میزان برخورداری افراد و جوامع از عقلانیت، می‌توان به سنجش میزان ادب (رفتاری و گفتاری و نوشتاری و ...) آنان پرداخت. به تعبیر دیگر، برای ترویج ادب و اصلاح ادب و آداب اجتماعی باید عقلانیت را تقویت کرد. دو. «وَ لَا حَيَاءَ لِمَنْ لَا دِينَ لَهُ؛ کسی که دین نداشته باشد حیاء هم ندارد.» این بدان معناست که راه «حیاءگستری» در جامعه، تقویت بنیان‌ها و باورهای دینی مردم است. و به تعبیر دیگر، «رواج بی‌حیایی» در جامعه به معنای «رواج بی‌دینی» در جامعه هم است. 🔻به تعبیر دیگر می‌توان گفت که امام حسن مجتبی علیه السلام در این دو جمله کوتاه، دو راهبرد اصلی برای «ادب‌گستری» و «حیاگستری» را بیان کرده‌اند: «تقویت عقلانیت» و «تحکیم بنیان‌های فکر دینی» تبریک به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📢 هم‌اکنون؛ KHAMENEI.IR ۵ 🔹با صبر تاریخی مردم و علی‌رغم خواست دشمن؛ 👈 امروز مساله اول جهان شده است 👈 اقدامات تبلیغاتی و رسانه‌ای مقاومت فلسطین تاکنون بسیار خوب و جلوتر از دشمن صهیونیستی بوده است.
⁉️انسان بعد از مرگ کجا میرود و چه بر سر روح او می آید ⁉️آیا مردگان صدای ما را میشنوند و جواب میدهند ⁉️آیا اموات هم دلتنگ می‌شوند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠عزیز پدر تاثیر عشق و علاقه ای که در برزخ نمود پیدا کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶 خاطره جالب حجت‌الاسلام قرائتی از بی‌پولی و درخواست پول از امام رضا(ع)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آیا همه غیر مسلمانان به جهنم می‌روند؟ ماجرای خانم دکتری که حواس استاد ازغدی را در نماز پرت کرد 😄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️اگر ما عاشق (علیه السلام) هستیم.. 🎥حضرت آیة الله حاج سَیّد محمّد صادق حسینی طهرانی(فرزند ) ‌
🌷 امام : اصل قضیه، اجتناب از است که باید سعی کنیم در این ، ان‌شاءاللَّه با تمرین و حدیث نفس و ریاضت، گناه را از خودمان دور کنیم. اگر گناه از ما دور شد، آن‌وقت راه برای عروج و پرواز در ملکوت آسمان‌ها ممکن خواهد شد و انسان خواهد توانست، آن سیرِ معنوی و الهی و آن طیرانِ معین‌شده برای انسان را انجام بدهد؛ اما با سنگینی بار گناه، چنین چیزی ممکن نیست. این ماه رمضان، فرصت خوبی برای دور شدن از گناه است. 📚 در سایه‌سار رمضان، ص ۴۴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 374 🔵 همه دانشمندا هم که جمع بشن تا دو هزار سال دیگه نمیفهمن که چه دانشی پشت سر نماز هست
375 در روایت هست که روز قیامت به خاطر هر لحظه ای که به یاد خداوند مهربان نبودی حسرت خواهی خورد... 🔴 یه دقیقه حواست به بالاترین علاقت نبود؟ حسرت..... آیت الله بهجت چی میفرمودن؟ ✔️ میفرمودن توی نماز هی ذهنت رو از افکاری که توش میاد منصرف کن. اگه دوباره برگشت بازم فکرت رو برگردون به نماز. بگو: عهههه! من نباید روی این فکر کنم.😌 توانایی آدم توی اینکه به یه چیزی فکر نکنه خیلی بالاست. ✅ یعنی شما یه مدت کوتاهی که تمرین کنی خیلی راحت این توانایی رو پیدا میکنی که به چیزایی که مهم نیست فکر نکنی. 🌷
پروانه های وصال
#کنترل_ذهن 375 در روایت هست که روز قیامت به خاطر هر لحظه ای که به یاد خداوند مهربان نبودی حسرت خواه
376 ✔️ دائما مراقب باش هر فکر بیجایی اومد بیرونش کن. 💪 این کار عضلات ذهن شما رو قوی میکنه. مثل وزنه برداری میمونه. توی حرکات ورزشی مثلا میگن 10 بار فلان حرکت رو بکن بعدش برو سراغ حرکت بعدی. 🌺 ذهن هم همینه. مدام باید ذهن رو برگردونی. هی میره و هی برش گردون! تا ذهنت قوی بشه 🔴 هر چیز بدی که در مورد گذشته و آینده هست رو نباید فکر کنی. ببخشید حاج آقا! یه سوال فنی! جانم؟ بفرما.☺️ - میگم که مگه شما نمیگید که آدم باید بره در خونه خدا و اشتباهات گذشتش رو اعتراف و مرور کنه؟ پس این چی میشه؟
پروانه های وصال
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۷۲ 🎬: از در که خارج شدیم ،علی با اسلحه ای که دردست داشت به سمت نگهبان بالای
🎬: چشمهام را که باز کردم روی تختی خوابیده بودم، احساسم بهم میگفت یه جای آشنایی هستم. دستهام را دوطرفم زدم تا بلند بشم، سوزشی توی پهلوم پیچید، اوه یادم رفته بود ، فکر کنم من تیر خورده بودم. آروم آروم بلند شدم ،به پهلوم دست کشیدم,سرتاسر باند پیچی بود ,وای درست میدیدم...من اینجا؟؟ اما علی کجاست؟؟ با خوشحالی زاید الوصفی پاشدم وبا تکیه بردیوار ارام ارام قدم برداشتم وهمه جا را از نظر گذراندم...هنوز باورم نمیشد من در خانه ی امن خودم،اولین لانه ی عشقی که بعداز فرار از تل اویوو باعلی، ساختیم بودم,من توخونه ی خودمون توشهر نجف بودم. هرکجای خونه را نگاه میکردم،خاطره ای برام زنده میشد... وسایلی که از خود به جا گذاشته بودیم دست نخورده بود. به سمت اتاق بچه ها رفتم...اینجا حسن، اونجا حسین...آه خدای من، عباس... با به یاد اوری عباس وزینب ,دوباره اشکم جاری شد... همه جا را خوب گشتم اما اثری از علی نبود که نبود... داخل خونه هیچ تغییری نکرده بود,اما روی حیاط که میرفتیم,جای جای دیوارها کنده کنده وخراب شده بود ومشخص بود در این نزدیکی هم، جنگ وگریزی صورت گرفته... دلم به شور افتاد... یعنی علی کجاست؟ الان نزدیک غروبه، چرا من را تنها گذاشته؟ که صدای بازشدن در خبر، از امدن علی میداد،بلند شد... دارد... 🖊به قلم………ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
پروانه های وصال
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۷۳🎬: چشمهام را که باز کردم روی تختی خوابیده بودم، احساسم بهم میگفت یه جای آ
🎬: علی با لبی خندان ودستی پر وارد خانه شد.... مثل روحی که به طرف جسمش پرواز میکند با,شتاب به سویش رفتم. علی:عه عه چه میکنی بانووو مثل بره اهو به طرفم یورش نیاور,ارام تر اگر به فکر قلب من نیستی لااقل به فکر ان زخم پهلویت باش.... وای که چقدر لذت بردم وچقدر دلم تنگ شده بود برای این حرفهای بی سروته علی... علی:شانس اوردیم,گلوله به جای حساسی اصابت نکرده بود ,بعداز اینکه به نجف رسیدیم ,متوجه زخم گلوله شدم و رفتم دنبال یک اشنا تا با کمک هم گلوله را دربیاریم,درسته بالاخره با موفقیت گلوله را دراوردیم والان خانم جان بنده سرومروگنده وسرحال روبه رویم ایستاده با لبخند ملیحش قلب مرا به بازی گرفته، اما متاسفانه این شهرنجف,شهر نجف قبلی نیست...درست است الان دراختیار نیروهای شعیب هست اما قبل از ان سفیانی اینجا جنایتها کرده ودرحالی که روی مبل مینشست اهی کشید وادامه داد:باورت میشه سلما...هرچی از,علمای شیعه وسادات وبزرگان داخل این شهر بوده,همه را سر زده,یعنی به معنای واقعی سراز تنشان جداکرده,,توخودت عمق جنایات داعش را باچشم خودت دیدی اما سفیانی روی داعشیها هم سفید کرده به خداقسم که به راستی سفیانی فرزند هند جگرخوارست.... آه...سلما....مهدی زهراس...وزد زیر گریه...علی,مرد زندگی من از شوق امدن مولایش لبریز بود... بی اختیار عنان ازکف دادم کنار علی نشستم سرم را بعداز مدتها دوری وبی خبری برزانویش گذاشتم واینبار نه به خاطر ربودن فرزندانم,نه به خاطر هجران علی,نه به خاطر سختیهایی که کشیده بود نه به خاطر صورت همچون ماهش که اینچنین از بین رفته بود...فقط وفقط به خاطر وزیدن نفحات ظهور گریه ی شوق کردیم.... چند روزی تا ارام شدن اوضاع در نجف ماندیم,علی مدام در رفت وامد بود,با شناخت عمیقی که از سفیانی وتجهیزات ونقشه ها وروحیاتشان داشت,کمک بزرگی برای رزمندگان اسلام بود وکم کم این امید در دلمان افتاده بود که عنقریب سفیانی ودارو دسته اش را از کوفه وعراق ,بیرون میکنیم اما بخش بزرگی ازسوریه ومصر ونجدان وفلسطین زیر سلطه ی این گرگ خونخوار بود,از همه جای این کره خاکی برای جنگ با سفیانی,این شیطان مجسم نیرو میرسید،ازیمن سیدی علم قیام برافراشته بود که بسیار شجاع وجسور بود وبا کمک خدا پیش میرفت وهمانند فرمانده ما شعیب,با دشمنان خدا وکسانی که خون مردم مظلوم دنیا رامیریختند به جنگ برخواسته بود... امروز علی با شور وشوقی به خانه امد,برق شیطنت وخوشحالی درچشمانش میدرخشید .... من به روی خودم نیاوردم که متوجه این شوق شدم ,تا اینکه خودش رو کرد... دارد.... 🖊به قلم……ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧
پروانه های وصال
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۷۴ 🎬: علی با لبی خندان ودستی پر وارد خانه شد.... مثل روحی که به طرف جسمش پر
🎬: علی بی خیال سمت مبل رفت ونشست وانگار که کاری عادی میکند گوشی موبایل را از جیبش دراورد وشروع به ور رفتن با گوشی کرد.. عه درست میدیدم؟؟گوشی؟؟اخه به خاطر شرایط بوجود امده نه من گوشی داشتم ونه علی وچند بارگوشزد کرده بودم که دوست دارم خبری از,طارق وبچه ها بگیرم... مثل گلوله ی داخل تفنگ سفیرکشان به سمت علی یورش برد وگوشی را از دستش قاپیدم... علی:عه عه چه میکنی ضعیفه؟؟چه میکنی ندیده؟؟چه میکنی غاصب؟چه میکنی مهاجم وزد زیرخنده و ادامه داد:برای خاطر,شما خودمان رابه این در وان در زدیم تا رضایت خاطر بانو را فراهم سازیم...بفرما این گوشی...با جگر گوشه هایمان صحبت کن وبعدش بالحنی جدی ادامه داد:اما سلما...حرف از من وپیدا کردن من نزن...اولا میترسم که با بچه ها حرف بزنم وخدای نکرده پای اراده ام سست شود وعزم رفتن از میدان جنگ کنیم ودرثانی ,دنیا را چه دیده ای ,شاید من هم به زودی پریدم ,انموقع زخم کهنه ی از دست دادن پدر ,برای بچه ها که الان کمی التیام یافته,دوباره سر باز میکند.... با این حرف علی ,بغضم گرفت اما خداییش حقیقت را میگفت:با شور وشوقی شماره طارق را گرفتم:با اولین زنگ طارق گوشی را برداشت,انگار منتظر این تماس بود,صدای من که درگوشی پیچید,هیجان صدای طارق راحس میکردم که بلند فریاد میزد....بچه هااا..حسن حسین,زهرا....بیایید مادرتان.... طارق هیچ حرفی نزد صدای زهرا که درگوشی پیچید,صدای طارق را از دورتر میشنیدم که میگفت:مگه من نگفتم مادرتون زنده است...مگه نگفتم همین روزا زنگ میزنه؟دیدید راست گفتم... با یکی یکی بچه ها صحبت کردم....بعدش با طارق وعماد,فاطمه وخاله وابوعلی... روی بلندگو زده بودم وعلی بعداز مدتها با شنیدن صدای عزیزانش اشک میریخت ودم برنمیاورد. طارق به قولش وفا کرده بود وخانواده خاله وعماد را اورده بود پیش خودشان والان خیال علی هم بابت امنیت تمام عزیزانش راحت شده بود... تماس که قطع شد....حسی گنگ داشتم ومیدانستم این حس از نبود عباس وزینب است.... علی که انگار با نگاهش عمق وجودم را خوانده بود گفت:نگران نباش ,پیدایشان میکنیم,امروز روز عید غدیر است هجدهم ذی الحجه ....بیا با هم به حرم مولا علی ع برویم هم برای عرض تبریک وهم برای تجدید عهد وهم برای دردودل واسودگی وجودمان....نقشه ها دارم...از حرم برگشتیم ,برات نقشه ها را رو میکنم.... دارد... 🖊 به قلم……ط_حسینی.. 💦🌧💦🌧💦🌧
پروانه های وصال
#از_کرونا_تا_بهشت #قسمت۷۵🎬: علی بی خیال سمت مبل رفت ونشست وانگار که کاری عادی میکند گوشی موبایل را
🎬 بعداز مدتها ,داخل حرم مولا علی ع یک دلی صفا دادیم,چند بار هی اومدم بپرسم که, به علی چی گذشته,چرا صورتش به این روز در امده اما هربار علی به میان حرفم میپریدو میگفت ,بگذریم...میدونم چی میخوای بپرسی اما بگذریم....احساس میکردم خیلی,بهش سخت گذشته ونمیخواد من با دانستنش روحم لطمه نخورد. علی:بانو ناراحت نباش...چون روز عیده واینجاهم مأمن عاشقان هست ,همین جا عیدیت رامیدم,یه مژده که شاید انتظار شنیدنش رانداشتی,حداقل الان نداشتی... عه علی,چی داشت میگفت...سرا پا گوش شدم وپلک نمیزدم که علی ادامه داد:راستش طبق شواهد ,لشکر سفیانی مغلوب شده وبا اخباری که بدست اوردیم احتمال زیاد طی چند روز اینده,سفیانی به طرف ,لانه ی عنکبوت ,یعنی اسراییل حرکت میکند,البته برای حکمرانی بر دنیایی که فکرمیکنه از ان اوناست وقراره از,انجا قیامشان را راهبری کند اما زهی خیال باطل ,ان شاالله با مدد خدا ارزوی حکمرانی بر جهان را به گور خواهد برد.... خدای من منظورش اینه ما.....عباس...زینب... با لکنت گفتم :یعنی ,میریم عباس وزینب را پیدا کنیم؟ علی لبخندی زد وگفت:هماهنگی کردم که هم من وهم بانو در معییت هم ودرتعقیب گرگ خونخواری مثل سفیانی,به دیدار فرزندانمان برسیم... از خوشحالی در پوست خود نمیگنجیدم وبرای چندمین بار برگشتم ونگاهی به گنبد حرم کردم وزیر لب,سفارش عباس وزینبم را به مولایم نمودم... وخوشحال از اینکه بالاخره به سمت لانه ی عنکبوت راهی میشویم ,دست در دست علی,به طرف خانه حرکت کردم,اما نمیدانستم,تقدیر چیزی دیگر برایمان رقم زده... 🖊به قلم……ط_حسینی .. ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ 🌨💦🌨💦🌨💦
39.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 فیلم┋صدقهٔ حرام 🔅حلاوت تلاوت قرآن با لب تشنه از یک شباهت است!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم | معجزه حسن 🔅از پشت نقاب دژخیم ها و هجمه های دشمن ؛ نور حسنی علیه السلام فراگیر شده !