شاهزاده ای در خدمت
#قسمت بیست و پنجم 🎬:
یکی از میان برخواست و گفت :یعنی این کنیزک مسلمان نیست درست است ؟
اگر مسلمان نیست ، چرا برای دیدار پیامبراسلام بی تاب بوده؟
مرد حبشی لبخندی کمرنگ کل صورتش را پوشانید و گفت : همانا که انسان آفریده شده با عشقی الهی و این عشق در وجود تمام خلایق ،فطرتاً نهادینه شده و یکی به دنبال رسیدن به او بر می خیزد و دیگری غافل از آن ، به اغیار می پردازد، درست است که این دخترک در سرزمینی رشد یافته که از اسلام و مسلمانی چیزی به گوشش نخورده ، اما ندای فطری و خدایی قلبش را یافته و ندیده روی ماه پیامبر ،شده مرید او...بی شک او از هرکس مسلمان تر است.
در این هنگام ، رسول خدا نگاهی سرشار از مهربانی به جمع پیش رو و علی الخصوص این کنیزک بزرگزاده انداخت و دستور داد تا او را به خانهٔ مبارک خویش راهنمایی کنند ، آخر در اخلاق بزرگان است که بزرگ زاده را احترام کنید تا شخصیتش شکسته نشود ، هر چند که اسیر یا کنیز و غلام تو باشد.
میمونه که دل درون سینه اش به تپشی عجیب افتاده بود، به امر پیامبر به دنبال شخصی که نمی شناخت ،اما از وابستگان پیامبر بود راه افتاد تا به خانهٔ رسول الله برسد.
مرد حبشی که مهر این دخترک کنج قلبش لانه کرده بود هم به دنبال آنان روان شد.
میمونه که متوجه حضور این مرد غریب و آشنا ،در کنارش شده بود ، آرام گفت : خدایا محمد چه عظمتی داشت ، با اینکه در جایی ساده و گلی نشسته بود ،اما آنچنان برایم عظیم جلوه کرده که انگار بزرگترین مسند عالم هستی را برایش گذارده بودند. و بعد آه کوتاهی کشید و گفت : اینجا قصر پیامبر بود؟ اگر بود ،پس مرا به کجا می برند؟
مرد حبشی خودش را به میمونه نزدیک تر نمود و گفت : اینجا مسجد مسلمانان است ، یعنی عبادتگاه خداست و خانهٔ پیامبر هم در همین نزدیکی ست و سپس به دری پیش رویش اشاره کرد وگفت : آن خانه که دربش به مسجد باز می شود از آن پیامبر و آن یکی درب کنارش هم خانهٔ علی و زهراست...
میمونه با تعجب به طرف مرد حبشی نگاهی انداخت و گفت : یعنی درب خانهٔ پیامبر و مسلمانان از داخل مسجدشان باز می شود؟
مرد حبشی لبخندی زد و همانطور که به مرد عربی که جلویشان روان بود اشاره می نمود گفت : نه درب خانهٔ تمام مسلیمن که نه...فقط پیامبر و علی و با اشاره به مرد عرب ادامه داد: برادرم سلمان ، برای این میهمان تازه از راه رسیده و کنجکاومان ، هر چه در این باره می دانی بازگو...
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
شاهزاده ای در خدمت
#قسمت بیست و ششم🎬:
سلمان که هنوز چند قدمی تا درب خانهٔ پیامبر داشت ، برگشت و رو به دو همراهش ، در حالیکه دور تا دور مسجد را نشان می داد گفت : زمانی که پیامبر به یثرب مهاجرت کرد و بنای این مسجد را گذاشتند، بسیاری از مسلمانان خانه هایشان را دور تا دور این مسجد بنا کردند و از هر خانه دربی به مسجد باز بود ، تا اینکه یک روز به امر پیامبر که بی شک ایشان از طرف پروردگار مأموریت می گرفت ، تمام درب هایی را که به مسجد باز میشدند، بستند، جزء دو درب ،یکی خانهٔ خود پیامبر و یکی خانهٔ علی...
برخی از مسلمانان با اصرار زیاد، دوست داشتند، حتی اگر شده روزنه ای کوچک رو به مسجد از خانهٔ آنها، باز باشد که پیامبر اجازه نداد و فرمودند:خداوند خوابیدن کسی جز علی و فرزندانش را در خانهٔ خودش و مسجد، نهی کرده...
وقتی آن مرد عرب حرف میزد ، میمون با تمام وجود برتری علی و فرزندانش را بر دیگر مسلمانان حس کرد ، چون علی زادهٔ کعبه بود و خداوند باز هم میلش بود که علی همیشه ساکن خانه اش باشد ، اگر فرد بصیری می بود ،از همین حکم ، عظمت علی را با جان و دل و عقل و منطق حس می کرد.
سلمان که سخنش تمام شد و به راه افتاد و بعد از برداشتن چند قدمی جلوی دربی چوبی ایستاد.
دل درون سینهٔ میمونه به تپش افتاده بود ، او باور نداشت که اکنون می خواهد قدم به خانهٔ پیامبر خدا بگذارد...خداوندی که تازه چند وقتی بود به وجودش پی برده بود...او در ذهنش قصرهای با شکوه خودشان و قصر زیبای نجاشی نقش بسته بود ، اما ورودی خانهٔ پیامبر که در حقیقت، پادشاه عالم بود ،با آن قصرهایی که دیده و در آنجا زندگی کرده بود ، بسیار فرق داشت.
با باز شدن درب خانهٔ پیامبر، مرد جوان حبشی خود را کنار کشید و آرام کنار گوش میمونه گفت : از امروز تا هر وقت که در مدینه باشی ،من هم هستم ، در اطرافت خواهم بود ،هر وقت امری بود مرا بخوان که سر از پا نشناخته به خدمتتان میرسم.
میمونه که این حرف مرد حبشی مانند یک شوخی بود ، آرام زیر لب گفت : کنیزی که خدمتکار دارد و لبخند ریزی زد و همراه مرد عرب که حالا می دانست نامش سلمان است و با یاالله یاالله او وارد خانهٔ پیامبر شدند...
میمونه نگاهش را از دیوارهای گِلی گرفت و به حیاط خاکی و اتاقهای ساده و بدون زینت روبه رو دوخت..
ادامه دارد...
🖍به قلم :ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌀 گوشتتلخ بودن امیرالمؤمنین علیهالسلام عبارت حسودان نسبت به امام علی(علیه السلام) بود؛ نه عبارت من
▪️پاسخ شیخ علیرضا پناهیان به شبهاتی پیرامون صحبتهای سحرگاهی
✅ تشکر از منتقدین دلسوز:
تمامی عبارات بکار برده شده من از زبان حسودانی بود که طاقت عدالت امیرالمومنین(علیه السلام) را نداشتند.
♨️ تشکر از منتقدین مغرض:
تشکر میکنم از منتقدین مغرض که به من رحم کردند و از قسمتی از صحبتهایم که گفتم باید اینجا ولی خدا را کشت تقطیع نکردند.
بعضی دعاها عجیب به دل می شینه:
⬅️ خداوندا:
نه آنقدر پاکم که مرا کمک کنی
و نه آنقدر بدم که رهایم کنی …
میان این دو گم شده ام
هم خودم و هم تو را آزار می دهم
هر چه تلاش کردم نتوانستم
آنی شوم که تو می خواهی
و هرگز دوست ندارم
آنی شوم که تو رهایم کنی
خدایا دستم به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین میرسد بلندم کن ...
🙏امین یارب العالمین🙏
🌹الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌹
#برای_دیگران_ارسال_کنید
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🦋دوستانتون رو به کانال ما دعوت
📸 بعضی ها مثل یک اتفاق عجیب حال آدم رو خوب می کنن مثل هوای تازه هستن...🍃
مثل #شهید_ابراهیم_هادی سرباز گمنام #امام_زمان 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قسم جلاله درباره #حجاب...
♨️ مثالی زیبا از امر به معروف!
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی
🔸 دریافت نسخه با کیفیت
و چقدر شهید همت دقیق گفت؛ هر موقع در مناطق جنگی راه را گم کردید نگاه کنید آتش دشمن کدام سمت را میکوبد همان جبهه خودی است....
مثل اینکه بدجوری آتیش شون زده که سریع بلافاصله بعد اون حمله غرورآفرین #سپاه #سپاه_مردم #تحریم کردن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️دانشگاه مطرح آمریکایی جنبش حامی فلسطین را ممنوع کرد
🔹طبق اعلام رسانههای آمریکایی و اسرائیلی، فعالیتهای جنبش «دانشجویان حامی عدالت برای فلسطین» در دانشگاه پنسیلوانیا ممنوع شده است؛ اقدامی که پس از تظاهرات و تجمعات حمایتی این جنبش از مردم فلسطین انجام شده است.
#الله_اکبر #طوفان_الاحرار #غزه
آیت الله حق شناس(ره)
⏪خدا شاهد است من همه اش می خواهم دل شما را توجه بدهم، به استفاده از وقت سحر،
⏪بلند شو! اصلا پرودگار به واسطه این برخاستن، درد را از شما، از بدن شما برطرف می کند. رزق شما توسعه پیدا می کند، دنیا و آخرت شما آباد خواهد شد.
📚مواعظ ۲ ص ۸۷
─━━━━━━🎆━━━━━━─
⁉️ #نمازشبت در چه حاله بزرگوار؟!
میخونی یا نه؟!
یا هنوز #اسیر خوابی؟!
✴️هر بار دنبال این نباش و #منتظر این نباش که کسی بهت #تذکر بده!!
✅گفتنی ها گفته شده! اکنون موقع #عمل توست .
✔️باید به اونچه که یاد گرفتی عمل بکنی و# تلاش بکنی و زحمت بکشی …
🌸بیداری #سحری
🍃 #نمازشب
🌸 #بین_الطلوعین
🍃 #قضای نماز شب
🌸دوری کردن از عوامل #گناه …
☝️🏻اینا رو گفتیم … زیاد هم گفته شد !
حال باید به این گفته ها #عمل بشه !!
💟در #معنویت و در عرفان و در معرفت و #اخلاق، اگر کسی به جایی رسید،
👈🏻از راه #نمازشب و #تهجد سحری و شبانگاهیش بود …
👇🏻لاجَرم چاره ای نیست !
بایستی حتما #همسفر بشی با کاروانیان #شب …
🌱اصل کاری رو اون ساعت از #شب بهت میدند …
به انسانهای با اراده هم میدند نه آدمایی که هنوز اسیر و #عَبید خواب و لحاف و پتو و تُشکاشونن!!!
‼️بایستی زحمت بکشی بزرگوار
با زحمت و تلاشه که موفقیت و پیشرفت #نصیبت میشه.🙂
#
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨پروردگارا
🌸امروزمان گذشت
✨فردایمان را
🌸با گذشتت شیرین کن
✨ما به مهربانیت محتاجیم
🌸رهایمان نكن
✨ شبتون بخیر
🌸لحظه هایتان سرشاراز آرامش
🌸🍃
امروزت پر از انرژی و نشاط
چهرت شاد و خندون
لبت پر از تبسم🌹
🌸🍃