🌷۱.علم مفید در ۴ چیز:
🌷امام کاظم(ع) میفرماید:
🌷«وَجَدْتُ عِلْمَ النَّاسِ فِی أَرْبَع
ٍ أَوَّلُهَا أَنْ تَعْرِفَ رَبَّكَ
وَ الثَّانِیَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا صَنَعَ بِكَ
وَ الثَّالِثَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا أَرَادَ مِنْكَ
وَ الرَّابِعَةُ أَنْ تَعْرِفَ مَا یُخْرِجُكَ مِنْ دِینِكَ»
(كنزالفوائد، ج1، ص219)
🌷امام کاظم ع:
🌷علم مفید برای مردم را در،۴ موردیافتم:
🌷۱.خداشناسی
🌷۲.نعمت شناسی
🌷۳.راه شناسی یاتکلیف شناسی
🌷۴.دشمن شناسی.گناه شناسی
بحار،ج ۷۸ ص۳۲۸
6.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 رهبر انقلاب، هماکنون در حرم مطهر امام خمینی:
🖤 آنچه امام درباره آینده #فلسطین پیشبینی کرده بودند، امروز در حال تحقق است
🗓 ۱۴ خرداد ۱۴۰۳؛ سیوپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی
📽 پخش زنده👇
🖥 Farsi.khamenei.ir/live
🔵دحوالارض یعنی چی؟🤔
ثواب هفتاد سال رو از دست ندهیم❗️
روز بیست و پنجم ذی القعده، هم زمان با #دحوالارض یعنی؛
1⃣ گسترش یافتن زمین است. در شب این روز نیز بر اساس روایتی از امام هشتم علیه السلام
2⃣ حضرت ابراهیم و حضرت عیسی علیهما السلام به دنیا آمده اند.
3⃣همچنین این روز به عنوان روز قیام #امام_زمان مهدی موعود (عج) معرفی شده است.
4⃣ نیز روز دحوالارض، جزء چهار روز معروفی است که روزه آن پاداش فراوان داشته و ثواب هفتاد سال روزه گرفتن دارد.
#داستان
تعبير خواب حضرت #امام_خمینی رحمه الله
زمانى كه حضرت امام خمينى قدس سره در نجف بودند، پسر ايشان آيت الله شهيد سيد مصطفى رحمه الله در درس اخلاق كه به صورت خصوصى آيت الله كشميرى رحمه الله افاضه مى فرمودند شركت مى كرد و از ايشان براى حضرت امام خيلى تعريف مى كند.
حضرت امام مى فرمايند: چيزهايى كه مى گويى صحيح است ولى من دليل مى خواهم ، برو به ايشان بگو: من در فلان تاريخ چه خوابى ديده ام ؟
آقا سيد مصطفى هم جريان را به آقاى كشميرى رحمه الله گزارش مى دهد.
ايشان هم مى فرمايند: به پدرت بگو كه در خواب ديدى كه از دنيا رفته اى و در حالى كه جسدت در قبر قرار گرفت زير سرت سنگى اذيت مى كرد و على عليه السلام مى آيند و آن سنگ كه شما را ناراحت كرده بود را بر مى دارد.
وقتى مرحوم آقا مصطفى صحبت هاى آقاى كشميرى را به عرض امام مى رساند حضرت امام مى فرمايند: كاملاً صحيح است . برو و از ايشان تعبير خواب را هم بپرس .
براى مرتبه دوم آيت الله شهيد سیّد مصطفی خدمت آيت الله كشميرى مى رسد و تعبير خواب را مى خواهد،
آيت الله كشميرى مى فرمايند: به پدرت بگو نجف به منزله قم است براى شما، و آن سنگ موانعى است كه در كار شما بوجود آمده است كه انشاء الله با عنايت امير المومنين عليه السلام اين موانع حل مى شود و شما بر مى گرديد به ايران و به هدف تان هم مى رسيد و در ايران هم از دنيا مى رويد.
📚برگرفته از :کتاب داستان های عارفانه
#خواندنی
✨﷽✨
📝#حکایت_خواندنی
✍در بنی اسرائیل یک نفر قاضی بود که بین مردم به حق قضاوت می کرد. او وقتی که در بستر مرگ قرار گرفت به همسرش گفت هنگامی که مُردم، مرا غسل بده و کفن کن و چهره ام را بپوشان و مرا بر روی تخت بگذار که به خواست خدا چیز بد و ناگواری نخواهی دید.
🔹وقتی که او مُرد، همسرش طبق وصیت او رفتار کرد و پس از چند دقیقه، روپوش را از روی صورتش کنار زد، ناگاه کرمی را دید که بینی او را قطعه قطعه می کند.
از این منظره وحشت زده شد و روپوش را به صورتش افکند.
🔸همان شب در عالم خواب شوهرش را دید، به شوهرش گفت آیا از آنچه در مورد آن کرم دیدی وحشت کردی؟
زن گفت آری.
قاضی گفت سوگند به خدا آن منظره وحشتناک به خاطر تمایل من به برادرت بود.
🔹روزی برادرت با یک نفر نزاع داشت و نزد من آمد.
وقتی که آنها نزد من نشستند تا بین آنها قضاوت کنم، من پیش خود گفتم خدایا، حق را با برادر زنم قرار بده. وقتی که نزاع آنها بررسی گردید اتقاقاً حق با برادر تو بود، خوشحال شدم.
🔸آنچه از کرم دیدی مکافات عمل من بود که چرا مایل بودم که حق با برادر زنم باشد و بی طرفی را در هوای نفس خودم حفظ نکردم.
🖌روزی امیرالمؤمنینعلیهالسلام
به اصحاب خود میفرمود:
دلم خیلی به حال ابوذر میسوزد،
خداوند رحمتش کند.
اصحاب پرسیدند: چطور؟!
مولا فرمود: همان شبی که به دستور خلیفه
ماموران، جهت بیعت گرفتن از ابوذر
به خانهی او رفتند؛
چهار کیسهی اشرفی به ابوذر دادند،
تا با خلیفه بیعت کند.
ابوذر عصبانی شد و به مامورین گفت:
شما به من توهین کردید؛ آن هم دوبار!
اول اینکه تصور کردید که من علی فروشم،
و آمدید مرا بخرید،
اما دوم؛ بی انصافها، آیا ارزش علی
چهار کیسه اشرفی است؟!
شما با این چهار کیسه اشرفی
میخواهید من"علی"فروش شوم؟!
_ اگر تمام ثروت های دنیا را هم جمع کنید،
با یک تار موی #علی عوض نمیکنم!
آنها را بیرون کرد و درب را محکم بست.
✨مولا گریه میکرد و میفرمود:
قسم به خدایی که
جان علی در دست اوست؛
آن شبی که ابوذر درب خانه را
به روی سربازان خلیفه بست،
سه شبانه روز بود که او و خانواده اش
هیچ غذایی نخورده بودند....
📚 | الکافی،ج۸