پروانه های وصال
#رمان_آنلاین #دست_تقدیر۳۷ #قسمت_سی_هفتم 🎬: محیا آخرین دانهٔ شیرینی را داخل دیز چینی که با گلهای برج
رمان انلاین
#دست_تقدیر۳۸
#قسمت_سی_هشتم🎬:
در باز شد و اقدس خانم همانطور که با تعجب حیاط بزرگ و چمن کاری شدهٔ پیش رویش که در جای جای آن لامپهای بزرگ، روی پایه های زیبا به چشم می خورد و نور سفید رنگشان، ابهتی بیشتر به خانه میداد را نگاه می کرد گفت: اوه مهدی! تو این دختره را از کجا پیدا کردی؟! من امشب آماده بودم که با یک جنگ تمام عیار، عروسی را که تو پسندیدی از دور خارج کنم و چون میدونستم اخلاق تو، طوری هست که سمت دختر مذهبی هامیری و فقر و بی پولی خانواده طرف برات مهم نیست، اما الان که اینجا هستم، دلم می خواد همین توی حیاط عاقد خطبه عقدتون را بخونه و بعد با ذوقی کودکانه که از او بعید بود گفت: راستی اسم این عروس خوشبخت کیه؟!
در همین هنگام در هال باز شد و قامت بلند و کشیدهٔ عباس در چهارچوپ در پیدا شد و روی بالکن به استقبال مهمانان آمد.
ابتدا مهدی و سپس عاقد و بعد داریوش و مجید به عباس سلام کردند و دست دادند و عباس به گفتن یک علیک سلام قناعت کرد، چون فارسی نمی دانست و درحالیکه یک دستش روی سینه بود و با اشاره دست دیگرش آنها را به داخل دعوت کرد.
میهمانان داخل هال شدند و اقدس با دو دخترش مهدیس و مهوش با نگاه هایی سرشار از تعجب و البته ذوق زدگی خانه و تزییناتش را نگاه می کردند.
میهمانان بعد از سلام به ننه مرضیه روی مبل های سلطنتی با کمینه های طلایی نشستند و مجلس در سکوت بود که اقدس خانم رو به عباس و ننه مرضیه گفت: ببخشید بدون جلسه آشنایی و خبر قبلی مزاحم شدیم، آخه آقا داماد ما اینقدر عجولند که به ما دیر گفتن و میخوان زود عروس را به خونه ببرن!
ننه مرضیه و عباس بدون اینکه چیزی از حرفهای اقدس خانم بفهمند، سری تکان دادند و در همین حین، رقیه در حالیکه لباس ساتن پسته ای رنگی و روسری سبز و چادر رنگ رنگی بر سر داشت از داخل اتاق بیرون آمد.
چهرهٔ زیبای رقیه در این لباس زیباتر شده بود، عباس ناخوداگاه خیره به رقیه بود و انگار بندی درون قلبش پاره شد و ننه مرضیه زیر لب ماشاالله می گفت.
اقدس خانم با دیدن رقیه، نگاهی به مهدی کرد و یکّه ای خورد و می خواست چیزی بگوید که مهدی از جا بلند شد و با سلامی بلند همه را متوجه خودش کرد.
اقدس خانم مثل بادکنکی پر از باد که با یک سوزن ناگهانی بادش خالی شده باشد نگاهی به مهدیس که کنارش نشسته بود کرد و گفت: این که مادر محیاست...پاشیم بریم...خونه شان کنار خونه خودمون بود، حتما یه کلکی تو کارشون هست که سر از اینجا درآوردن...
رقیه روی مبل روبه روی اقدس خانم نشست و همانطور که به همه خوش آمد می گفت، نگاهش روی اقدس خیره ماند و متوجه اخم هایی که ابروهای اقدس خانم را بهم پیوند زده بود شد، اما به روی خودش نیاورد و گفت: همگی خوش آمدین، حالتون چطوره اقدس خانم؟!
اقدس خانم اوفی کرد و در جواب احوال پرسی رقیه گفت: والا این پسره به ما نگفت که قراره کجا بریم خواستگاری، مگه شما همسایه ما نبودین؟! چی شده بی سرو صدا به بالا شهر اسباب کشی کردین، اصلا اسباب کشی کردین یا نه؟! چون اون خونه و..
مهدیس که علاقهٔ خاصی به مهدی داشت و کاملا می فهمید که انتهای حرف مادرش به کجا می کشه و نمی خواست، داداش کوچکش دلخور بشه و مجلسش بهم بخوره گفت:...
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂
پروانه های وصال
رمان انلاین #دست_تقدیر۳۸ #قسمت_سی_هشتم🎬: در باز شد و اقدس خانم همانطور که با تعجب حیاط بزرگ و چمن ک
#رمان_آنلاین
#دست_تقدیر۳۹
#قسمت_سی_نهم🎬:
مهدیس نگاهی به مادرش کرد و گفت: مامان جان! الان که وقت این حرفا نیست و بعد رو به رقیه خانم گفت: خوشحال شدیم از اینکه دیدیمتون و بعد با اشاره به ننه مرضیه گفت: مهمان هاتون را معرفی نمی کنید؟
رقیه نگاهی مهربان به ننه مرضیه کرد و گفت: ننه مرضیه از آشناهای عراقی ما هستند، اصلا براتون بگم ایشون مثل مادر من هستند، فقط یه نکته را تاکید کنم که ننه مرضیه و پسرشون آقا عباس زبان فارسی را درست متوجه نمیشن و خیلی هم برای ما زحمت کشیدن.
کل مجلس متوجه ننه مرضیه و عباس بود در همین حین عاقد گلویی صاف کرد و گفت: ببخشید، من کمی عجله دارم اگر میشه عروس خانم هم بیاد تا خطبهٔ عقد را جاری کنیم و بنده رفع زحمت کنم.
اقدس خانم مثل اتشفشانی که آمادهٔ فوران باشد گفت: عقد چی...ش...شما.. شما چی فکر کردین؟!
مهدی با نگاه ملتمسانه اش به مهدیس چشم دوخته بود و گفت: مهدیس جان!
مهدیس دستش را روی دست مادرش قرار داد و گفت: حالا که به این سرعت عقد نه...اجازه بدین عروس خانم چای شب خواستگاری را بیارن!
عاقد سری تکان داد و گفت: باشه بفرمایید.
اقدس می خواست حرفی بزند که رقیه صدا زد، محیا جان چای بیار...
انگار این حرف، اشاره ای بود که مجلس در سکوت فرو رود.
دقایق به کندی می گذشت، مهدی از برخوردهای بعدی اقدس در هراس بود و مهدیس و مهوش در افکار خود غوطه ور بودند و مجید و داریوش هم چشم از در و دیوار خانه برنمی داشتند، انگار می بایست در این جلسه، مقدار تمکن مالی صاحب خانه سنجیده شود و اقدس که حالش از همه بدتر بود، مدام دندان بهم میسایید و گاهی با زهر چشم مهدیس را نگاه می کرد و گاهی مهدی را...
بالاخره محیا در حالیکه کت و دامن و روسری سفید پوشیده بود و چادر سفید با گلهای ریز قرمز بر سر انداخته بود و در دستانش سینی سیلوری که استکان های بلوری با پایه های نقره ای رنگ در آن به چشم می خورد وارد هال شد.
محیا مانند فرشته ای آسمانی، زیباتر از همیشه به چشم می آمد و این زیبایی انگار حتی توجه اقدس را به خود جلب کرده بود، رقیه نگاهی به محیا و نگاهی به مهدی کرد، گویی لباس تن محیا با پیراهن مهدی ست شده بود و البته سیرت و صورت معصوم این دو، گویا خیلی وقت پیش با هم گره خورده بود.
محیا استکان های چای را تعارف کرد و در آخر می خواست به سمت آشپزخانه برود که با اشاره ننه مرضیه به سمت او رفت و محجوبانه کنارش نشست و در این هنگام، عباس که گویی خودش را مرد این خانه می دانست، شیرینی را با زبان زیبای، خودش به میهمانان تعارف کرد.
چای و شیرینی صرف شد و گویی با خوردن شیرینی، مجوز خواندن خطبه عقد صادر شد و عاقد با نگاهی به مهدی گفت: اگر می شود کنار عروس خانم بنشینید و..
تا اقدس خانم به خود بیاید و بخواهد اعتراض کند، خطبه عقد مهدی و محیا خوانده شد و صدای کف همراه با صلوات بلند شد.
انگار تصویر امشب، رؤیایی بود که به وقوع پیوست، نه رقیه باور می کرد که به این سرعت دخترش را شوهر دهد و ذهنش بابت او و حیله های ابو معروف آرام شده و نه اقدس خانم باور داشت که پسرش مهدی نه که با دختر خواهرش، بلکه با محیا، دختر دو رگه ای که همه چیزش در هاله ای از ابهام بود، محرم شده باشد و عباس و ننه مرضیه هم بی خبر از همه جا، فکر می کردند این رسم ایرانیان است که خیلی راحت و به سرعت مراسم عقدشان را برپا می کنند.
ادامه دارد..
📝به قلم: ط_حسینی
🌺🍂🌼🍂🌺🍂🌼🍂
ادام
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده ۱۳ 🔹مومن کیه؟ ✔️ کسی که دروغ نمیگه، فحش نمیده، آبروی کسی رو نمیبره، دزدی نمیک
#نکات_تربیتی_خانواده 14
🔶 گفتیم که اگه توی یه خانواده ای آرامش باشه ، اگه ده تا بچه هم داشته باشن همه به خوبی تربیت میشن.😌
✅ ضمن اینکه به طور کلی هر چقدر تعداد بچه ها بیشتر باشه، تربیت بهتری هم خواهند داشت. ✔️
🌷بالاخره یه برادر بزرگ تری هست، یه خواهر کوچکتری و...
بزرگ تر ها سعی میکنن درست رفتار کنن جلوی کوچک تر ها
و کوچکتر ها هم توسط بزرگترها کنترل میشن.✅🌺
👌 بچه ها یه خودکنترلی پیدا میکنن
🚸 تقریبا میتونم بگم خیلی بعیده که یه پدر و مادر بتونن یه دونه بچه رو درست تربیت کنن!
🔻 خدا به داد اون پدر و مادرایی برسه که یه بچه یا دو بچه دارن!
خیلی سختشونه. براشون دعا کنید.☺️
💢 اگه بچه هاشون بد تربیت شدن قطعا مقصر هستن.
⚠️ راستی مراقب باشید شیطان فریبتون نده که اگه بچه بیارید فقیر میشید!
نه اصلا هم اینطور نیست.
اتفاقا بچه رزق و روزی خودش رو میاره...
💖 به خدا اعتماد کن...
🌷
صلوات خاصه حضرت بقیة الله عج
اَللّهُمّ صَلِّ عَلَی الْکَهْفِ الْحَصِینْ
وَ غِیاثِ الْمُضْطَرِّ الْمُسْتَکین ،
حُجَّتِکَ وَ کَلِمَتِکَ النّامُوسِ الْاَکْبَر
اَلْاِمامِ الْمَهْدیِّ الْمُنْتَظَر
اَللّهُمَّ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَه ،
وَاجْعَلْنا مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ
وَالْفائِزینَ بِلِقائِهِ .
🔘 پاسخ امام صادق(ع) به کسانی که احادیث عجیب دربارۀ فضیلت زیارت حسین(ع) را باور نمیکنند
☑️ ذریح محاربى، مىگوید:
▫️ به امام صادق (ع) عرض کردم:
🔹 از خویشاوندان و فرزندانم کسى را ملاقات نکردم مگر وقتى به آنها خبر دادم به اجر و ثوابى که در زیارت قبر حسین(ع) هست، مرا تکذیب نموده و گفتند:
🔷 تو به «جعفر بن محمد» دروغ بستهای و و این حرفها را از خودت درآوردهای!
▫️ حضرت فرمودند:
🔸 اى ذریح! مردم را رها کن،
هر کجا که مىخواهند بروند،
بهخدا قسم که خداوند به زائرین حسین(ع) مباهات و افتخار مىکند.
و هنگامی که زائر بر مزار حسین(ع) وارد میشود، فرشتگان مقرّب خدا و حاملین عرش بر او وارد میشوند،
تا اینکه خداوند به فرشتگان مىفرماید:
🔶 آیا زوّار حسین(ع) را مىبینید که از روى شوق به حسین(ع) و فاطمه(س) به زیارت آمدهاند؟
به عزّت و جلال و عظمت خود سوگند که کرامت خویش را بر ایشان واجب کردهام و ایشان را حتماً به بهشتى که براى دوستانم و براى انبیاء و رسل و فرستادگانم آماده کردهام میبرم.
⬅️ کامل الزیارات، صفحه ۱۴۳
🏷 #امام_حسین علیه السلام
#اربعین #کربلا
14.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جوری از دیدن این کلیپ لذت میبرید که در پوست خودتون نخواهید گنجید
منتشر کن برای همه محبین امیرالمومنین علی علیه السلام
نعمت_خدا
🤲بحق امیرالمومنین علی علیه السلام
اللهم عجل الولیک الفرج وفرجنا به🤲
14.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📿اکثر کسانی که به یه جایی رسیدند نذر بودند.
همین الان بچه ات رو نذر کن.🤲
🎙 #دکتر_سعید_عزیزی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام هستی من
زمین بدون تو شایسته
سکونت نیست
بیا که خو نکند قاصدک
به در به دری
اللهم عجل لولیک الفرج
14.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥بلایی که ایرانی ها قبل از خروج قائم عجل الله فرجه بر سر اسرائیل می آورند.
🎙 استاد پناهیان #امام_زمان #غزه #طوفان_الاقصی
در خصوص مطلبی که برای #خرافات خریدن طلا در روز ۱۳ #ماه_صفر به نقل از سایت تبیان آوردیم چند نکته لازمه گفته بشه، چون برخی دوستان سوال پرسیدن:
1⃣ در خصوص خرید طلا در ۱۳ ماه صفر هیچ روایتی وجود نداره و چیزی که برخی سایتها و فروشگاههای طلا فروشی عنوان می کنن برای تبلیغ و فروش کار خودشونه...
2⃣ در خصوص نحوست روزها حدیثی از امام صادق علیه السلام داریم ولی برخی علما اون رو قبول ندارن وحدیث معتبری نمیدونن
3⃣ در طول تاریخ بخاطر دشمنی با حضرت علی علیه السلام شیطنتهایی صورت گرفته تا عدد ۱۳ نحس جلوه داده بشه ، البته در برخی فرهنگهای غربی هم این تصور وجود داره ، گرچه برای ما شیعیان قطعا ۱۳ رجب یکی از مبارکترین روزهاست
🌷 فرازی از وصیت نامه شهید بیسر محسن حججی:
🔸خودتان را برای ظهور #امام_زمان روحی له الفدا و جنگ با کفار به خصوص #اسرائیل آماده کنید که آن روز خیلی نزدیک است...
📚 وصیتنامه #شهید_محسن_حججی
🌷 آیت الله #بهجت :
🌱 #قرآن بالاترین کتابی است که در اختیار ماست؛ آیینهای است که #حقیقت خود را به ما نشان میدهد؛ به خلاف صفحهی تلویزیون و یا آیینههای معمولی که تنها عکسِ اشیا را به ما نشان میدهند، نه حقیقت آنها را. منتهی برای دیدن حقیقت قرآن با قرآن و در قرآن، باید باطن ما کدورت و تیرگی، و چشم بصیرت ما آفت نداشته باشد.
☘️ باید هم چشم و عینکمان قوی، و هم مزاج روحیمان سالم باشد، تا بتوانیم از قرآن درست برداشت نماییم!
📚 در محضر بهجت، ج٣، ص٢۴٩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 داستان خانومی که در ایام شهادت اهل بیت علیهمالسلام به احترام امام حسین علیه السلام آرایش کردن رو ترک میکرد
ادب و احترام کردن به ابا عبدالله حسین علیهالسلام بی جواب نمی ماند
🎙 حجت الاسلام رمضانی
#امام_حسین
#کربلا
#اربعین
یاعلیُّ ياعلىُّ ياعلىّ 🌷
🌷 امام محمد باقر عليه السلام فرمودند :
💎تو را به پنج سخن ، پند می دهم :
💢 اگر ستم دیدی ، ستم مکن .
💢 و چون به تو خیانت کردند ،
جوابشان را با خیانت مده .
💢اگر تو دروغ پنداشته شوی
بر افروخته مشو .
💢 و اگر به نکوئی یاد شدی ،
خوشحال مشو .
💢 و چون به بدی یاد شدی
بی صبری مکن .
و در گفتار مردم نسبت به
خودت تامل کن .
📗 : تحف العقول : ص ۵۰۱
تاثیرِ اشک و گریه برایم چه میشود؟
این اربعین... وَ اینکه بیایم چه میشود؟
"زهراست" روضه خوانِ" شبِ جمعهٔ" حرم
حالا بگو که "کرب وبلایم" چه میشود؟
#اربعین🏴
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله🌺
🌸🍃