eitaa logo
پروانه های وصال
7.7هزار دنبال‌کننده
28.3هزار عکس
20.8هزار ویدیو
3.1هزار فایل
اینجا قرار باهم کلی🤝 ✅ مطالب تربیتی 🤓 ✅ مطالب متنوع📚 ✅ گلچین شده سخنان بزرگان🧑🏻‍💼 ✅ اخبار روز🕵🏋 ✅ آشپزی👩🏻‍🍳🍡 باهم یادبگیریم و مطلع بشیم🖐 استفاده از مطالب کانال با ذکر صلوات 🥰 با این ایدی میتونیم باهم در ارتباط باشی @Yamahdiii14
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینو دیگه نمیدونستی😎 حقه های آشپزی که بلد نیستی😉 @parvaanehaayevesaal 🍕🍗 ♡♡ ჻❥⸙😋⸙❥჻♡♡‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خیلی ها سوال می کنن که ما چطور میتوانیم به شیعیان جنگ زده و آوارگان لبنان کمک کنیم؟ دفتر رهبر معظم انقلاب بهترین و مطمئن‌ترین راه کمک به مردم جنگ‌زده و آواره را اعلام کردن. @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌠☫﷽☫🌠 "بانوی مهربان" 📽 روایت آیت الله مرعشی نجفی از عنایت ویژه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها به زائران حرمشان @parvaanehaayevesaal
🌠☫﷽☫🌠 ⭕️گرگوری تروتون مسئول میز ایران در شورای امنیت آمریکا: باید تضعیف رهبری در ایران، مرکز همه پروژه‌های ضد ایرانی قرار باشد؛ رهبر ایران مانند ریسمان، همه چیز را به هم پیوند میدهد شکاف بین مردم و نظام آرزوی دیرینه آمریکا بوده اما تدبیر سید علی همیشه پیروز این میدان است 🇸🇩 @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پنجاه_چهارم🎬: روز عید بزرگ بت پرستان بود و چند روز از پیغام خدا
🎬: صدای محکم و رسای نوح و لرزه ای که بر جان بت ها انداخته بود و شعله های آتش ابلیسی که خاموش شد، ترسی شدید در جان مترفین و اشراف انداخت و آنها احساس خطر کردند پس بزرگ اشراف به پا خواست و رو به نوح کرد و‌گفت: هم اینک از مجلس ما بیرون برو، تو یک ساحر هستی که با جادو می خواهی ما را فریب دهی، از خدایی سخن میگویی که وجود ندارد و نام کسانی را آوردی که ما آنها را نمی شناسیم، تو ای عبدالغفار! مردی قدرت طلب هستی که در این روز بزرگ آمدی تا خودت بر مسند قدرت بنشینی و بر این مردم حکمرانی کنی و ما فریب تو را نخواهیم خورد. نوح نگاهی از سر تاسف به جمع و سپس آن مرد کرد و فرمود: هر انچه گفتم عین واقعیت بود و خوب می دانم که شما در دل به بزرگی خدای یکتا اذعان می کنید و میدانید که مالک و خالق این دنیا و هر چه در آن است کسی جز خداوند یکتا نیست، اما چون سالها خدمت ابلیس کرده اید و دلتان را به او سپرده اید، عناد می ورزید و حاضر نیستید به واقعیت کلام من اقرار کنید .. نوح این سخنان را زد و سپس رو به مردم پیش رویش کرد و فرمود: آهای کسانی که صدای مرا میشنوید، بدانید و آگاه باشید که من عبدالغفار، از طرف خداوند متعال به پیامبری مبعوث شده ام و مأمورم که شما را به راه خداوند بخوانم و شما را ارشاد و راهنمایی کنم.... نوح هنوز داشت سخن می گفت که با اشاره چند تن از مترفین، باران سنگ و چوب بر سرش باریدن گرفت. نوح که حرفش را زده بود، با مشقت زیاد راه خروج از مجلس را در پیش گرفت و بیرون رفت و خوب میدانست دلی در این جمع است که اینک با مهر او میتپد و خداوند اراده کرده که او همچون حضرت حوا که همسفر آدم شد، همراه و همسفر او گردد. نوح از مجلس بیرون رفت و از شهر فاصله گرفت، همهمهٔ مجلس فرو نشسته بود، گویی همه در فکر اتفاقی بودند که رخ داده بود، آخر لرزش و فرو افتادن بت ها و خاموش شدن آتش کار کوچکی نبود و این حقانیت نوح را به اثبات می رساند. همه در مجلس سنا مهر سکوت بر لب زده بودند که ناگهان اشراف زاده ای بلند بالا و زیبا صورت که کسی جز عموره دختر ضمران نبود از جا برخواست با طنین صدای قدم هایش که در سالن می پیچید، سکوت مجلس را در هم شکست. مردم هنوز در شوک سخنان نوح بودند که گویی میبایست شوکی دیگر به آنها وارد شود. عموره قدمی به جلو نهاد و خود را به جلوی جایگاه رساند، روبه روی پدرش که در جایگاه اشراف و بزرگان نشسته بود ایستاد و اینچنین شروع به سخن گفتن کرد.... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پنجاه_پنجم🎬: صدای محکم و رسای نوح و لرزه ای که بر جان بت ها اندا
🎬: عموره جلوی جایگاه ایستاد، گلویی صاف کرد و رو به پدرش گفت: سوالی از تو دارم پدر! ضمران که همانند دیگر اشراف زاده ها هنوز در شوک اتفاقات لحظاتی پیش بود، سرش را به دو طرف تکان داد و گفت: هر سؤالی داری بگذار بعد از مجلس و در خانه از من بپرس، اینجا که اغیار حضور دارند چیزی نپرس و به جایگاه خود بازگرد. عموره نگاهی به اطرافیان پدرش که هر کدام زمانی او را برای پسرانشان خواستگاری کرده بودند و عموره راضی به ازدواج نشده بود، کرد و گفت: اتفاقا سوالی که می خواهم بپرسم به گونه ای ربط به خیلی از بزرگان مجلس دارد. ضَمران که دخترش را خوب می شناخت و می فهمید دختری بسیار زیرک و تودار و جزئی نگر است، انگشتش را به نشانه تهدید تکان داد و گفت: بپرس! اما وای به حالت که اگر با پرسیدن این سوال باعث شوی به من توهین شود. عموره لبخندی زد و گفت: توهین؟! توهین چرا؟! من سوالی ساده از تو دارم، ای پدر یا بهتر بگویم ای ضمران که متمول بزرگ شهر هستی، خودت شاهد بودی که هرکدام از این اشراف که پسری در خانه داشتند، روزی گذارشان به خانه ما افتاده و مرا از شما خواستگاری کرده اند اما هیچ کدام لیاقت آن را پیدا نکردند تا با ضمران، طرح وصلت بریزند،حال می خواهم بپرسم آیا اینک صلاح میدانی که من، همسر خویش را انتخاب کنم و اینک بین این جمع نام داماد را اعلام نمایم؟! ضمران که هرگز به مخیله اش خطور نمی کرد دخترش عموره همچین جسارتی پیدا کند و در مجلسی به این عظمت، حرف از ازدواج به میان آورد چون از غرور این دختر به خوبی آگاه بود، ناگاه به فکرش خطور کرد که عموره،. این دخترک زیرک می خواهد با طرح این موضوع، مجلس را از حالت بهت زدگی خارج کند تا دوباره جشن را از سر گیرند، از جا برخاست همانطور که دستهایش را از هم باز کرده بود لبخندی گل گشاد روی لبانش نشاند و رو به جمع گفت: به به! عجب دختر با درک و شعوری دارم، تو غرور خودت را فدای شادی این ملت کردی، چرا که نه؟! هم اینک برگو‌ چه کسی را دوست داری و می پسندی که به عقد کدام یک از جوانان و اشراف این شهر درآیی که من خود بساط عروسی و طرب را فراهم کنم. عموره نفسش را محکم بیرون داد و گفت: من هیچ وقت از ازدواج گریزان نبودم، اما همیشه دوست داشتم به خانه مردی پاگذارم که پاک ترین و قدرتمندترین مرد شهر باشد، مردی که نه همسر بلکه همسفر و همراه خوبی در زندگی ام باشد و اینک ان مرد را یافته ام... ولوله ای در مجلس افتاد و ضمران که هنوز متوجه قضیه نبود قهقه بلندی زد و گفت: بگو جان پدر! بگو آن داماد خوشبخت کیست؟! عموره نگاهی از زیر چشم به جمع پیش رو، انداخت و گفت: محبت مردی در دلم لانه کرده که تازه فهمیدم قوی ترین مرد دوران است و البته پاک ترین و صادق ترین مردهاست، مردی یگانه و دردانه.... در این هنگام صدای یکی از اشراف بلند شد و گفت: ای دختر ضمران اینقدر دل پسران ما را نلرزان چون هرکسی این ظن به خود برد، نام آن مرد خوشبخت را بگو و همه را از تردید به در آور... عموره نگاهی به ان شخص کرد و ادامه داد: آن مرد، همان است که خدایان شما در مقابل خدایش شکست خوردند، همان است که از طنین صدایش بت های سنگی و بی جان شما لرزیدند و فرو افتادند، همان است که آتش جادویی شما با نفس حقش خاموش شد، همان است که ترس را در عمق وجود شما انداخته که نکند دنیایتان را از شما باز ستاند، آن شیرمرد بیشه حق، کسی جز پیامبر خدا، عبدالغفار نواده ادریس نبی نیست ...... عموره می گفت و می‌گفت و ضمران و اشراف هر لحظه عصبانی تر از قبل به او چشم دوخته بودند که ناگهان... ادامه دارد 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_پنجاه_ششم🎬: عموره جلوی جایگاه ایستاد، گلویی صاف کرد و رو به پدرش
🎬: عجب روزی بود آن روز، روزی که مصادف با ده محرم الحرام که بعدها مشهور به روز عاشورا شد، این روز توسط ابلیس و ایادی اش روز عید نامیده شده بود و بی شک این انتخاب هم متاثر از کینه ابلیس به کلمات مقدس بود و اینک خداوند اراده کرده بود تا در این روز، حضرت نوح دعوت از مردم به سوی خداوند را علنی نماید. اشراف و مترفین با شنیدن سخنان عموره شروع به فحاشی کردند و هر کس مجازاتی برای عموره در نظر می گرفت. عموره که خوب پدرش را میشناخت و میدانست درست است پدرش ضمران از اشراف بود اما او مانند دیگر اشراف اعتقاداتش منحرف نبود و گاهی برای اینکه خللی در کارش ایجاد نشود با ملا و مترفین هم نظر میشد وگرنه ضمران اهل فضل بود. ضمران آهی کشید، او نمی خواست که میوه دلش به دست دیگرانی نابود شود و می خواست کاری کند که عموره را نجات دهد. یکی از اشراف از جا برخاست و گفت: ای ضمران! باید هم اینک عموره را بکشی که اگر چنین نکنی جان تو و تمام خانواده ات در خطر است. ضمران نگاهی به جمع کرد، باید فکری می کرد، باید راهی می‌جست، او نمی توانست شاهد مرگ عموره باشد و از طرفی اینک جان و مال و خانواده اش در گرو کشتن عموره بود پس نفسش را محکم بیرون داد و رو به جمع گفت: شما راست می گویید عموره لایق مرگ است. در این هنگام عموره رو به پدر گفت: تو را چه شده پدر؟! تو مردی بودی که صاحب فضل و بصیرت بودی، حالا حکم مرگ مرا صادر می کنی؟! آنهم به چه گناه؟! مگر همه شما ندیدید که عبدالغفار مردی یکه و تنهاست نه قدرتی او را پشتیبانی می کند و نه مانند شما ها دلخوش به فوج سربازان است، به تنهایی آمد و بت های شما را در هم شکست، آیا کاری که او کرد غیر از معجزه است؟! و این یعنی حرفهای عبدالغفار عین حقیقت است و خدای تمام ما و این دنیا همان خدایی ست که عبدالغفار از او سخن می گوید و از جانب او برای ما پیغام آورده است. دوباره صدای اشراف بلند شد و همگان شعار میدادند: عموره را باید کشت... ضمران که در بد وضعیتی قرار گرفته بود دستش را به علامت سکوت بالا برد و گفت: من هم به کشتن عموره راضی ام اما اجازه دهید طریقه مرگش را من انتخاب کنم. همگان ساکت بودند و می خواستند بدانند انتهای حرف ضمران به کجا می رسد که ضمران چنین گفت: به نظرم یک بار مردن برای عموره کم است، من می خواهم جان او را ذره ذره بگیرم، من، ضمران یکی از بزرگان این شهر، دخترم عموره را به جرم تخطی از اعتقادات مردم شهر در اتاقی زندانی می کنم، نه به او آبی می دهم و نه غذایی میرسانم، درب اتاق را مهر وموم میکنم تا او کم کم از شدت گرسنگی و ضعف بمیرد... اشراف با شنیدن این سخن همگان شروع به تشویق کردند قرار شد عموره با زندانی شدن به استقبال مرگ رود. عموره را در بند کردند و به خانه پدری اش بردند و در اتاقی که هیچ روزنه ای به بیرون نداشت زندانی کردند، در اتاق را بستند و چند نگهبان جلوی در گذاشتند تا هیچ کس نتواند آب و غذا به عموره برساند. شاید ضمران با این پیشنهادش می خواست عموره روزهای بیشتری زنده باشد و شاید هم می خواست چیزی که در ذهنش بود و کسی از آن خبر نداشت به اثبات برسد اما ضمران مجبور بود چنین کند که اگر نمی کرد جان خود و تمام خانواده اش در خطر می بود. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی 🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#نکات_تربیتی_خانواده 68 ⭕️ یه مرد واقعا وقتی که همسرش بهش بگه: تو هیچ کاری برای من نکردی! این مرد ف
69 🔸جالبه که امیرالمومنین علی (ع) هم در این زمینه میفرمایند: «خانم ها توی حرف زدن مبالغه میکنن». ⭕️یعنی هر چیزی رو بیش از حد نشون میدن. 🔺 ممکنه شوهرش یه اشتباه کوچکی کرده باشه اما این خانم اونقدر بزرگش میکنه که باعث یه جنگ و دعوای حسابی بشه! ✅ اینجور مواقع خانم ها باید سعی کنن با هوای نفسشون مبارزه کنن و با تفکر و منطق وقتی آروم شدن حرفشون رو بزنن.👌 🔷ضمن اینکه طبیعتا هم آقایون یه سری عیب هایی دارن و هم خانم ها. هر طرفی باید مشغول برطرف کردن عیب های خودش باشه. این همه میگن آدم باید خودسازی کنه، خب این خودسازی دقیقا چیه؟ همیناست دیگه!😊 ✅ البته اینا بیشتر در مورد خانم ها بود، ولی به حساب آقایون هم حتما میرسیم!!!👌 🌺 @parvaanehaayevesaal
🌷خدا۳ چیز رابرخود واجب فرموده: 🌷۱.رحمت را: کتب علی نفسه الرحمه.۱۲انعام،۵۴انعام 🌷۲.روزی دادن را: ومامن دابة فی الارض الا علی الله رزقها.۶هود. 🌷۳.توبه پذیربودن رانسبت به آنان که توبه را تاوقت مرگ تاخیر نمی اندازند: انماالتوبة علی الله للذین یعملون السوء بجهالة ثم یتوبون من قریب...۱۶نساء 🌷البته این راهم برخودواجب کرده که همه راازجهنم عبوردهد،متقین رانجات دهدوستمکاران رامعذب نگه دارد: 🌷وان منکم الا واردها کان علی ربک حتما مقضیا،ثم ننجی الذین اتقوا ونذرالظالمین فیهاجثیا،۷۱و۷۲مریم @parvaanehaayevesaal
🌷قرآن کریم درمورد ۸ چیز فرموده" ذالکم خیر لکم .....این براتون بهتراست 1...ایمان....آیه11 سوره صف 2...تقوا................16 عنکبوت 3...عبادت............16 عنکبوت 4...جهاد.....................11 صف 5...توبه......................54 بقره 6...نمازجمعه... ...... 9 جمعه 7...روزه....................184 بقره 8...صدقه.............. 280 بقره. @parvaanehaayevesaal
4_5989934804601148781.mp3
14.47M
🚨 بدون ارتباط با امام زمان علیه السلام، ارتباط با خدا ممکن نیست. 🎤 حجت الاسلام شجاعی 🏷 @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اقامه نماز بر پیکر شهید توسط حجت الاسلام والمسلمین اجاق نژاد، تولیت مسجد مقدس @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹اشک های غم انگیز پدر در کنار تابوت پسر شهیدش..💔 @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 فقط با میشود به درجات عالی رسید مگو فقط در نمازشب به انسان میرسد 💫با ارسال این پست در ثواب آن شریک شوید 🌙 @parvaanehaayevesaal
❇️ اگر نماز را حفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند ✅ قسمتی از وصیت نامه عالم و عارف بزرگ آیت الله سید علی قاضی (ایشان استاد بزرگان بی‌نظیری مثل آیت الله بهجت و علامه طباطبایی بودند): 💎 نماز را بازاری نکنید، اول وقت به جا بیاورید با خضوع و خشوع! اگر نماز را تحفظ کردید، همه چیزتان محفوظ می‌ماند؛ و تسبیحه صدیقه کبری سلام الله علیها و آیت الکرسی در تعقیب نماز ترک نشود؛ 🏷 🌙 @parvaanehaayevesaal
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁شب بخیر یعنی 💫سپردن خود به خدا 🍁و آرامش در نگاه خدا 🍁یعنی سیراب شدن در 💫دستان و آغـوش پُرمهر خُـدا 🍁شب بخیر یعنی 💫شڪوفایی روزت سرشار 🍁از عشـق به خُـدا شبتون آرام و در پناه خدا🍁 @parvaanehaayevesaal 🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼الهی بانام و یادت 🍁روزمان را آغاز میکنیم 🌼خدایا به اندازه مهربانیت 🍁درکار همه برکت 🌼درمشکلشان گشایش 🍁در وجودشان سلامتی 🌼در زندگَیشان 🍁خوشبختی قراربده 🌼بسم الله الرحمن الرحیم 🍁الهـــی به امیــــد تـــو @parvaanehaayevesaal 🍁🍂