فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تزئین سبزیجات و سوسیس
#تزیین_سبزیجات_وسوسیس
@parvaanehaayevesaal
🍕🍕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خانه داری
سبد سرخکن تون اینطوری تمیز کنید و بشورید تا یه عمر براتون سالم بمونه
#خانه_داری
🍕
🍕@parvaanehaayevesaal
7.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کیک تابه ای شب یلدا
مواد لازم
تخم مرغ ۴ عدد
آرد ۲/۵ لیوان
آب یا شیر یک لیوان سرخالی
روغن مایع نصف لیوان
وانیل نوک ق چ
شکر یک لیوان
بیکینگ پودر ۲/۵ ق چ
تخم مرغ و شکر و وانیل ۵ دقیقه با همزن دستی بزنید روغن و آب رو اضافه کنید آرد و بیکینگ پودر از قبل الک کنید. و طی سه مرحله کم کم اضافه کنید
مایه کیک رو دو قسمت کنید به یکی چند قطره رنگ خوراکی قرمز و به یکی رنگ خوراکی سبز اضافه کنید
کف تابه با قابلمه رو کاغذ روغنی بزارید مواد کیک رو توی دو تا قابلمه بریزید و روی شعله پخش کن که از یک ربع قبل داغ سده بزارید دمکنی بزارید بعد از ۴۵ دقیقه آمادس
با سیخ چوبی تست کنید اگر بهش نچسبید آمادس
داخل فر از قبل گرم شده دمای ۱۷۰ درجه
مدت ۴۵ دقیقه
کیک رو با شیر مرطوب کنید و وسطش خامه فرم گرفته بزنید
میتونید از کرمفیل یا خامه صبحانه استفاده کنید
نحوه فرم دادم خامه قنادی
خامه قنادی رو از فریزر بیرون بزارید که کمی شل بشه بعد ۳ دقیقه با دور کند همزن و ۵ دقیقه با دور تند همزن برقی بزنید تا فرم بگیره
#کیک_تابه_ای_شب_یلدا
🍕@parvaanehaayevesaal
11.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_یلدا
سلام مولای ما.....مهدی جان
#سلام_امام_زمانم
#یلدا
اَلَّلهُمـ ّعجِّللِوَلیِڪَالفَرَج
تعجیل درفرج پنج صلوات
@parvaanehaayevesaal
🔺️جلسه ساعت۳ بامداد
🔸امروز یکی از مسئولان ارشد ثبت اسناد قم تعریف می کرد:
🔻حدود دو هفته قبل از شهادت شهید رئیسی ایشان به قم سفر کرده بود.
ساعت یک بامداد در منزل بودم که طی تماس تلفنی از من خواسته شد برخی مستندات مورد نیاز در نهضت ملی مسکن و جوانی جمعیت را به محل پروژهها ببرم.
🔻حدود ساعت ۳ بامداد به محل پروژهها در اطراف شهر قم رسیدم با صحنهای مواجه شدم که بغض کردم.
🔻دیدم در آن ساعت #شهید_رئیسی روی زیراندازی نشسته و جلسهای تشکیل داده و با جدیت پیگیر ساخت و رفع مشکلات مربوط مسکن استان است...
🔸گویا شهید رئیسی در برخی از سفرها، بازدید از طرح های مسکن را با توجه به تراکم برنامه ها پس از ساعت ۱ بامداد انجام می داد... #تعهد
@parvaanehaayevesaal
🚬دولت جدید #سوریه سیگار کشیدن را ممنوع کرده و سیگاری ها را مجازات می کند. #وعده_صادق #جارچی
@parvaanehaayevesaal
10.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 به بهانه بلندترین شب سال // شب یلدا شبی برای با هم بودن
🔸#یلدا با خصوصیات ارزشمند ایرانی مثل مهماننوازی، کرامت و ارزشگذاری به پیوندهای خانوادگی در تاریخ کهن این سرزمین ثبت شده است. #شب_یلدا #وعده_صادق
@parvaanehaayevesaal
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_چهل_سه🎬: یوسف به سن بلوغ رسیده بود و زیباتر از همیشه می ن
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_چهل_چهارم🎬:
حالا مکان دلبری و عشق بازی زلیخا برای یوسف مهیا شده بود و زلیخا باید گام بعدی را بر می داشت.
صبح زود بود، ماهرترین مشاطه مصر که مشاطه دربار فرعون نیز بود به امر زلیخا به حضور او رسیده بود و با حوصله و ظرافتی زیاد مشغول آرایش زلیخا شد.
آرایش و زیبا سازی زلیخا ساعت ها طول کشید اما زمانی که مشاطه دست از کار کشید، با شوقی در کلامش گفت: بانوی من! به جرأت می توانم بگویم اینک زیباترین زن مصر نه، زیباترین زن روی کره زمین را در پیش چشم خود می بینم، به راستی که شما از روز عروسی تان هم زیباتر شده اید و خوشا به سعادت عزیز مصر که چنین فرشته ای پری رو را در کنار خود دارد.
زلیخا از شنیدن تعریف زیباییش سر ذوق آمده بود و زیر لب گفت: آیا در چشم آن دلبر گریز پای هم چنین زیبا و با عظمت جلوه می کنم؟! و سپس مشاطه را مرخص کرد و دستور داد زیباترین لباسی که در مصر بود و او اخیرا سفارش داده بود را بیاورند، لباسی از حریر سفید که در جای جای آن سنگ های الماس درخشان به چشم می خورد و آنقدر نرم و نازک بود که تمام تن و بدن زلیخا را به نمایش می گذاشت و لطافتی بیش از قبل به آن می بخشید و ناخوداگاه بیننده را وادار میکرد که به این زن ظریف و زیبا ساعت ها چشم بدوزد و لذت ببرد.
زلیخا لباسش را پوشید و به سمت حجله ای که همچون گنجینه ای گرانبها با هفت در از دیگر ساختمان جدا میشد و با زیباترین آینه ها و محرک ترین تصاویر شهوانی آراسته شده بود رفت و در اتاق بر تختی زرین و چشم نواز که دور تا دورش را پرده های حریر قرمز کشیده بودند تکیه زد و ندیمه مخصوص خودش را به دنبال یوسف فرستاد و تا به او بگویند که بانوی قصر، برده کنعانی اش را برای امری مهم به حضور پذیرفته است.
پیغام به یوسف رسید، یوسف که اینک به عنوان برده خوانده شده بود، مجبور به اطاعت از ولی نعمتش بود، پس به همراه ندیمه زلیخا به سمت اتاقی که وصفش شد، حرکت نمود.
از در اول گذشتند، ندیمه در را با چند قفل بزرگ، قفل نمود، در دوم و سوم و چهارم و...تمام درها به همان روش قفل شد و ندیمه مخصوص جوری این کار را انجام می داد که یوسف ببیند و متوجه باشد به جایی که می رود از هر لحاظ پنهان و امن است تا یوسف در حضور بانویش با خیال راحت هر عملی که از او خواسته شد را انجام دهد.
در هفتم باز شد و اینبار ندیمه داخل نشد، یوسف به تنهایی داخل شد و زلیخا که از دیدن یوسف قلبش با سرعت می تپید، سعی کرد دستپاچه نشود و با حالت آرامش ساختگی گفت: یوزارسیف! درب اتاق را پشت سرت قفل کن.
یوسف نگاهی عجیب به اتاق انداخت و سرش را پایین انداخت و از جا حرکت نکرد، او دید که حتی کف اتاق هم آیینه کاری شده است.
زلیخا این حرف نشنوی یوسف را پای دستپاچگی اش گذاشت و خود از جا بلند شد، با قدم هایی آرام و شمرده و با نازی در حرکاتش به سمت درب رفت، در هفتم نیز قفل شد.
حالا همه چی مهیا بود و زلیخا شک نداشت که یوسف به در خواستش پاسخ مثبت می دهد.
زلیخا با لبخندی ملیح دور تا دور یوسف شروع به چرخیدن نمود و بعد با ناز و عشوه ای در صدایش گفت: سرت را بالا بگیر یوزارسیف، مرا مستقیم نگاه کن، دوست ندارم تصویر مرا در آینه ببینی! نگاه کن چگونه به خاطر تو به زحمت افتادم، از صبح زیر دست بهترین مشاطه مصر بودم و این حجله هم مدتهاست که تحت نظر من مشغول تزیینش بوده اند، حالا همه چی آماده است، بیا بر این تخت بنشین تا با هم لحظاتی دلبرانه و عاشقانه رقم زنیم، من اینک تماما تحت اختیار تو هستم.
یوسف حرکتی نکرد، زلیخا که انگار یکباره چیزی به خاطرش آمده باشد گفت: صبر کن! چیزی را فراموش کرده ام و سپس شال قرمز رنگ حریری را که دور گردنش انداخته بود از گردن باز کرد، به سمت قسمتی از اتاق که مجسمه آمون بود رفت، شال را بر روی آمون انداخت و گفت: این صحنه ها را آمون نبیند بهتراست، چرا که من الهه آمون هستم و ممکن است او به تو حسادت کند و اصلا خوبیت ندارد در مقابل چشم معبود،چنین صحنه هایی نمود پیدا کند
ادامه دارد...
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕✨
پروانه های وصال
#داستان_واقعی #روایت_انسان #قسمت_دویست_چهل_چهارم🎬: حالا مکان دلبری و عشق بازی زلیخا برای یوسف مهی
#داستان_واقعی
#روایت_انسان
#قسمت_دویست_چهل_پنجم🎬:
یوسف و زلیخا هر دو دوان به سمت درب هفتم در حرکت بودند و هر کدام می خواست زودتر خود را به در برساند، زلیخا می خواست مانع باز شدن در شود و یوسف می خواست از در بگذرد و از این زندان گناه الود فرار کند و در اینجا بود که دست زلیخا به لباس یوسف رسید و ان را درید.
درست هنگامی که درب هفتم گشوده شد در حالی که یوسف و زلیخا در حال دویدن بودند عزیز مصر پشت درب قرار داشت و در جلو آن ها ظاهر شد.
عزیز مصر با تعجب به انها نگاهی انداخت و یوسف و زلیخا هر دو در موقعیتی حساس قرار گرفتند و منتظر کلامی از جانب عزیز مصر بودند.
در این لحظه انتظار می رود اولین کسی که سخن بگوید عزیز مصر باشد که با حالت خشم و غضب نسبت به
زلیخا غیرت به خرج بدهد و سربازان را فرابخواند تا یوسف را بازداشت کنند اما با کمال تعجب می بینیم که در این صحنه هیچ برخورد خشنی از عزیز مصر صادر نشده است.
همچنین انتظار می رود که زلیخا هیچ سخنی نگوید چرا که در وضعیت روحی و جسمی مناسبی نیست اما برعکس می بینیم اولین نفری که لب به سخن باز می کند زلیخا است، او تازه به خود آمده و می خواهد کاری کند که عزیز مصر متوجه خیانت او نشود و از طرفی یوسف را هم به نوعی از خشم عزیز که شاید با مرگ او همراه باشد حفظ کند اما مهم ترین کار اینک حفظ آبروی خودش است.
هنگامی که زلیخا عزیز مصر را پشت درب هفتم دید فورا تمام عقلانیت از دست رفته خودش را برگرداند و در یک لحظه به خود آمد و موقعیت خود را باز یافت رو به عزیز مصر گفت: به نظرت سزای کسی که قصد سوئی نسبت به اهل تو داشته باشد چیست؟
شروع کردن زلیخا به صحبت در این صحنه خبر از اعتماد به نفس بالای او و سیاست سرشار او می دهد که می خواهد ماجرا را مدیریت کند.
زلیخا که الهه معبد است شخصیتی سیاست مدار و قدرتمند دارد و احتمال می رود که چنان بر قصر عزیز
مسلط باشد که نفوذ و تاثیر گذاری شدیدی بر شخص عزیز داشته باشد.
تحلیل کلام زلیخا بدین صورت است که به عزیز مصر گفت: اولا یوسف قصد بدی داشته است اما عمل بدی
را انجام نداده است (اراد بأهلک سوء) دلیل اینکه زلیخا می گوید یوسف فعل بدی را مرتکب نشده است آن است که زلیخا به عنوان یک عاشق شیدا نمی خواهد یوسف را از دست بدهد و هنوز برای رسیدن به یوسف امیدوار است و شاید نقشه ها داشته باشد و برای همین اگر بگوید یوسف کار بدی را انجام داده است احتمال این که عزیز مصر یوسف را از بین ببرد و فرمان قتل او را بدهد بسیار زیاد است.
زلیخا که زنی بسیار زیرک است، می خواهد به گونه ای صحنه را مدیریت کند که از شدت جنایت کاسته شود و خودش را نیز پاک و معصوم نشان دهد.
ثانیا زلیخا به عزیز می گوید من اهل و خانواده تو هستم. ثالثا می گوید باید یوسف زندانی شود یا عذابی دردناک بچشد اما او را نکش! زلیخا با این جمله می خواهد پیشنهادی درباره مجازات یوسف بدهد که کشته شدن در آن نباشد تا موضوع عشقش به یوسف از بین نرود.
این نحوه از مدیریت عجیب زلیخا در اوج تنش احساسی و بحران ناموسی نشان از زیرکی بسیار بالای این زن عاشق و مرموز دارد.
عزیز مصر که گویا عمق وجودش به بی گناهی یوسف شهادت می دهد اما اینک نمی داند به حرف همسرش گوش کند یا به عمق حرف دلش...
در این هنگام یوسف که کاملا بی گناه بود و آرامشی عجیب داشت رو به عزیز مصر فرمود: زلیخا دروغ می گوید، من نیت سوئی نداشتم بلکه او مرا به خود خواند.
در این هنگام رنگ از رخ زلیخا می پرد اما با این حال میدان را خالی نمی کند و با اطمینانی در کلامش می گوید: یوسف حقیقت را نمی گوید ، شما بدون شاهد نباید حرف او را بپذیرید و مرا متهم سازید
در این هنگام...
ادامه دارد
📝به قلم:طاهره سادات حسینی
🌕✨🌕✨🌕✨🌕