اگر فرزندتان نشانه های زیر را دارد؛
داد زدن ،دعوا کردن و تنبیه کردن برایش 《 سَم 》 است :
👈ناخن جویدن
👈شب ادراری
👈کابوس
👈اضطراب جدایی
👈بدغذایی
👈عدم کنترل ادرار یا مدفوع
این رفتارها می تواند نشانه 《 اضطراب 》 در کودک باشد که با رفتار درست والدین حل میشود اما اگر مراقب فرزندتان نباشید میتواند تبدیل به 《افسردگی ، اختلالات شخصیتی یا وسواس》 شود.
پس این نشانهها را به عنوان اخطار تلقی کنید و بدانید که فرزندتان برای رفع این اضطراب نیاز به محیطی آرام و شاد دارد.
💕💕💕
💚🍃••
میگفت ڪه :
وقتے یه مشڪلے دارے به امام زمان(عج)بگو آقـاجانـم دوباره گره افتاده به ڪارم میشه بـرام دعـا ڪنے ؟!
شما دعـا ڪنے اگه خیر باشه درست میشهااا🙃❣
محتاجم به دعایے ڪه از جانب شما برسه به محظر خدا🌻🍃
💕💕💕
🎀 @BakLasBashim 🎀
روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع
به نوشتن بر روی تختهسیاه کرد:
9*1=7
9*2=18
9*3=27
9*4=36
9*5=45
9*6=54
وقتی کارش تمام شد به دانشآموزان
نگاه کرد آنها دیگر نتوانستند جلوی
خود را بگیرند و شروع به خنده کردند
وقتی او پرسید چرا میخندید
یکی از دانشآموزان اشاره کرد که
معادله اولی اشتباه است!
معلم پاسخ داد:
من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم
تا درسی بسیار مهم به شما دهم
دنیا با شما همینگونه رفتار خواهد کرد
همانطور که میبینید من 5 معادله
را درست نوشتم اما شما به آنها
هیچ اهمیتی ندادید
همهی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه
به من خندیدید و من را قضاوت کردید
دنیا همیشه به خاطر موفقیتها و
کارهای خوبتان از شما قدردانی نمیکند
اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما
برخورد خواهد کرد
پس قویتر از قضاوتهایی که همیشه
وجود خواهند داشت باشید...
👤محمد مسعود
💕💕💕
🍂🍃چـــرا دعـــایـم مســتجــاب نمــے شـــود؟؟
‼️سخـــن چیـنــے
🌸✨از جمله گناهانی که منجر به عدم اجابت دعا میشود؛سخن چینی در میان مردم است.
🍁✨روایت شده است که موسى(ع) براى بنى اسرائیل که دچار قحطى شده بودند، طلب باران کرد؛ امّا خداوند متعال به او وحى فرمود که:
🔰«با وجود سخن چینى که در میان شما هست و به سخن چینى اش ادامه مى دهد، نه دعاى تو و نه دعاى همراهانت را اجابت نمى کنم».
📚بحار الأنوار، ج ۷۵، ص ۲۶۸، ح ۱۹
💕💕💕
مقصر دانستن دیگران
همیشه خیلی آسان است.
میتوانی تمام عمرت را
به مقصر دانستن دنیا بگذرانی
اما بِدان مسئولیت تمام موفقیتها
یا شکستهایت فقط با خودت است
#پائولو_کوئیلو
💕💕💕
بعضی از آدما مثل پیراهنی میمونن
که برعکس پوشیدیمشون
اذیتمون میکنن، گلومونو فشار میدن،
تنگ میشن به تنمون،
آدمای اطرافمون بابت اشتباه
بچگانمون بهمون میخندن...
اینا همش بخاطر انتخاب لباسیه
که ظاهرشو دیدیم پسندیدیم و یه
مدت طولانی اشتباه پوشیدیمش...
لباسای برعکس پوشیده درست
مثل آدمای اشتباه زندگیمون هستن
بیاید قبل از اینکه دلمونو بدیم اول یاد
بگیریم آدمها رو درست بپوشیم
درست ببینیم ، درست بسنجیم...
بعد با خیال راحت تنمون کنیمشون...
آدمای برعکس پوشیده شده
فقط زندگیتونو کلافه میکنن
💕💕💕
🔴انسانها هنگام مرگ چه چیزهایی می بینند؟!
امام علی (علیه السلام) فرمود:
در آخرین روز از روزهای دنیا و اولین روز از روزهای آخرت چهره هایی برای انسان متمثل می شوند. اولین چهره ای که متمثل می شود ازاو می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اموال تو هستم. به او می گوید من برای تو زحمت کشیدم در این آخر عمری می بینی شدیداً گرفتارم تو به چه درد من می خوری؟ اموالش به او می گوید تو به اندازه یک کفن حق داری. کفنت را بردار بقیه مال تو نیست و مال بازماندگان است. از این ناامید می شود که چهره دومی برایش تمثل پیدا می کند. می پرسد تو که هستی؟ می گوید من اهل تو هستم . اهل یعنی خانواده، زن، فرزند، پدر، مادر، دوست ، آشنا، کسانی که عنوان اهل به آنها اطلاق می شود. می گوید من برای شما زحمت کشیدم. استراحت شما را به استراحت خودم ترجیح دادم الی آخر و کارهایی که برایشان انجام داده را بازگو می کند و گرفتاری خودش را مطرح می کند. اهلش به او می گویند ما تو را تا قبر همراهی می کنیم ، دفن می کنیم و بر می گردیم زیرا نمی توانیم همراهت داخل قبر بیاییم. چهره سوم که اعمالش هست تمثل پیدا می کند به او می گوید تو که هستی؟ می گوید من اعمال تو هستم. به او می گوید من نسبت به تو خیلی دل خوشی نداشتم سخت بودی برای من حالا به چه درد من می خوری؟ اعمال می گوید من همه جا همراه تو هستم. در عالم برزخ، قبر، قیامت و...
📕بحارالانوار
💕💕💕
رفاقت باشهدا🌹
مےگفت:
✍🏻ازاینبهبعدهرغذایےدرستکردیم
نذریکےازائمهباشه
اینباعثمیشهماهرروزغذاےنذر
اهلبیتبخوریموروےنَفْسِمون
تاثیرمثبتداشتهباشه.🍃✨
🌹شهید_حمیدسیاهکالیمرادی
💕💕💕
در شگفتم از مردمی ڪه از غذا پرهیز میکنند ، چون میترسند به سلامتۍشان آسیب برساند ، چگونه از #گناهان ڪه انها را به آتش مۍافکند پرهیز نمیکنند!
*مولاناامامعلیعلیهالسلام"
#یهحرفقشنگدیگه👌🏻
💕💕💕
اگر «هواۍِنَفْس» در بین نبود و
همه چیز براۍ #خدا بود ،
همه ۍ ڪارهای بزرگ آسان میشود...!
#حرفقشنگ
#خلاصهبحث!!
💕💕💕
••••
اگر ما بتوانیم این مَنِ درونی #هواینفس این فرعون باطنی این شیطانی را ک درون ماست #مهار کنیم یا اقلاً قدری مهار کنیم همهۍامور اصلاح خواهد شد قبل از هر چیز خود ما #آدم خواهیم شد و به فلاح خواهیم رسید!
*مقاممعظمرهبری #آسیدعلۍآقاخامنهاۍ💚
#حرفقشنگ
💕💕💕
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
💠خداوند، نوازل و بلاها را بدون حکمت و بدون ملاک و مصلحت نمیفرستد، بلکه برای دعا و تضرع ما میفرستد. بنابراین، برای رفع آنها دعا لازم، و تضرع به درگاهش مطلوب است؛ «فَلَوْ لا إِذْ جاءَهُمْ بَأْسُنا تَضَرَّعُوا؛ پس ایکاش وقتی بلا و سختی ما به آنان میآمد، تضرع میکردند» (انعام: ۴۳).
📚 در محضر بهجت، ج۲، ص۳۷۹
🍃❈★ ﷽ ★❈🍃
🦋امام علی (ع) :
🌾ما ابتَلَى اللّه ُ أحَدا بمِثلِ الإملاءِ لَهُ .
👈 خداوند هیچ کس را به چیزى همانند مهلت دادن به او،↫آزمایش↬ نکرده است.
📙نهج البلاغه / خطبه 116
#حدیث_روز
💕💕💕
قانون5دقیقه
هر گاه برای انجام کاری حوصله نداشتید
به خود بگوئید فقط برای ۵ دقیقه آن را انجام بده
سپس فقط برای ۵ دقیقه کار مورد نظر را انجام دهید
معمولا بعد از ۵ دقیقه درگیر کار شده اید و می توانید کارتان را ادامه دهید
💕💕💕
چرا بهترین ایده ها زیر دوش به ذهن ما میاد؟
_ دوش گرفتن فکر خلاق شما را به جریان می اندازد و به احتمال زیاد با راه حل های خلاقانه ای روبرو می شوید زیرا در ان زمان به هیچ چیز دیگری فکر نمی کنید
_دوش گرفتن یکی از ساده ترین راه ها برای افزایش دوپامین است - انتقال دهنده عصبی مسئول انگیزه و تمرکز
_در حالی که تمرکز شدید برای کار مهم است یک حواس پرتی آرام می تواند مغز شما را "نو" کند و به تخیل تان هم کمک کند این حالت در زمان دوش گرفتن ایجاد میشود
💕💕💕
#داستان_آموزنده
💮 پيرى در روستايى هرروز براى نماز صبح از منزل خارج وبه مسجدمى رفت دريك روز بارانى پير ، صبح براى نماز از خانه بيرون امد چند قدمى كه رفت در چاله اي افتاد ، خيس وگلى شد به خانه بازگشت لباس راعوض كرد ودوباره برگشت پس از مسافتى براى بار دوم خيس و گلى شد برگشت لباس راعوض كرد ازخانه براى نماز خارج شد .ديد در جلوى در جوانى چراغ به دست ايستاده است سلام كرد و راهي مسجد شدند هنگام ورود به مسجد ديد جوان وارد مسجد نشد پرسيد اًى جوان براى نماز وارد مسجد نمى شوى ؟
💮جوان گفت نه ، اى پير ، من شيطان هستم
💮 براى بار اول كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان او را بخشيدم
❕ براى باردوم كه بازگشتى الله ﷻ به فرشتگان گفت تمام گناهان اهل خانه او را بخشيدم
❕ ترسيدم اگر براى بار سوم در چاله بيفتى الله ﷻ به فرشتگان بگويد تمام گناهان اهل روستا رابخشيدم كه من اين همه تلاش براى گمراهى انان داشتم
براى همين امدم چراغ گرفتم تا به سلامت به مسجد برسى
💮 گر تو ان پیر خرابات باشی
فارغ ز بد و بنده ی اللهﷻ باشی
شیطان به رهت همچو چراغی بشود
💮تا در محضر دوست همیشه حاضر باشی..
💕💕💕
پروانه های وصال
#افزایش_ظرفیت_روحی 27 🔶 یکی از دلایل اینکه افراد دچار راحت طلبی میشن، گاهی وقتا برمیگرده به طبع و م
#افزایش_ظرفیت_روحی 28
#راحت_طلبی و ازدواج
❇️ گفتیم که ازدواج یه نوع مبارزه با راحت طلبی هست.
بله ممکنه به ظاهر کسی که ازدواج نکنه و یه سری شادی هایی داشته باشه اما خب این شادی ها #سطحی هست و بعدا شدیدا پشیمان میشه.
💢 طبیعتا هرچقدر هم سن ازدواج بالا بره، هم مورد مناسب دیگه پیدا نمیشه، هم خود آدم سخت گیر تر میشه و هم اون انعطاف لازم برای زندگی رو نخواهد داشت.
✅ دخترو پسری که در سن پایین ازدواج میکنند خیلی زود و راحت میتونن اخلاقیات همدیگه رو تغییر بدن و تحمل کنند. خصوصا اگه یه ذره تفکرات تنهامسیری رو داشته باشن که دیگه لذت دنیا و آخرت رو میبرند.😊💥
⭕️ ولی وقتی سن یه دختر و پسر به 25 برسه دیگه انعطاف و تحمل کم میشه و همین موجب میشه که خیلی زود به مشکل بر بخورن و سوهان روح همدیگه بشن...
بسیاری از طلاق ها به خاطر همین دیر ازدواج کردن اتفاق میفته.
اینا فقط یکی از آثار راحت طلبی در مورد ازدواج هست...
پروانه های وصال
#قسمت_چهاردهم #رمان_عشق_که_در_نمیزند علی امیر طاها رو ازم گرفت.گونشو نوازش کرد و گفت: شاهزادی من
#قسمت_پانزدهم
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
یکم باورش سخت همش دو ماه پیش بود دوستشو دیده بودم واس خداحافظی اومده بود دم در خونمون....
- عزیزم ناراحت نباش خدا خیلی دوستش داشته زودی بردتش پیش خودش ....
- اره خدا شهدا رو خیلی دوست داره.
از کنارم که رو تخت نشسته بود رفت جلوم زانو زد. گفت خانومی التماست میکنم بزار برم نزار اون دنیا شرمنده امام علی( ع) بشم.
بخدا ناموس مردم پر در خطره میزاری برم!؟
قلبم داشت از جا بیرون میومد غز بس تند تند میکوبید به قفسه سینه ام.! نگاهی بهش کردم تو چشمام التماس موج میزد. از روتخت اومدم پایین دستشو گرفتم و گفتم : برو خدا پشت و پناهت ولی...
- ولی چی؟!
- خیلی مراقب خودت باش و زود زود برگرد بدون اینجا یه نفر مشتاقانه منتظرته....
اشک هام شدت گرفته بود. امیر طاها اومده بود تو اتاق و به ما دوتا زل زده بود با دیدن گریه هام پرید بغلم و ماما ماما میکرد.بغلش کردم و گفتم: واس بابات دعا کن سالم برگرده.
😢😢😢😢😢
تقریبا با همه خداحافظی کرده بود.امیر طاها رو بغل کرد و گفت:
- من نیستم خانومم و اذیت نکنیا پدرسوخته😉 مرد خونه باش
گونشو بوسید وگذاشتش زمین.
دستمو گرفت و بوسید و گفت:
- دوست ندارم برگشتم ببینم با گریه خودتو خراب کردیا مواظب خودت و پسرمون باش.
اشک ها نمیزاشت درست ببینمش ولی دلم روشن بود بر میگرده.
- علی
- جون علی
- برمیگردی؟!
- الله و اعلم ان شاالله بتونم برگردم.
اشکامو پاک کردمو واس اخرین بار خداحافظی کردیم.امیر طاها دستای کوچولوشو تکون میداد و بابا بابا میکرد.
#نویسنده
@shiva_f
#ادامه_دارد...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#قسمت_پانزدهم #رمان_عشق_که_در_نمیزند یکم باورش سخت همش دو ماه پیش بود دوستشو دیده بودم واس خداحاف
#قسمت_شانزدهم
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
چهارماهی میشد که علی پیشمون نبود.خداییش آقا محسن و پدرش و بابام هیچی واسمون کم نمیزاشتن ولی من و امیرطاها علی رو کم داشتیم کسی که هیچ وقت هیچ کس جاشو پر نمیکرد.روزی یک بار میتونستم باهاش تماس بگیرم.صداشو که میشنیدم اروم میشدم.تلفن زنگ خورد و با ذوق دویدم سمت تلفن گوشیرو برداشتم و گفتم
- سلام
با شنیدن صدای مامان ذوقم فروکش کرد. امیرطاها سعی میکرد گوشی رو ازم بگیره فکر میکرد باباشه.! بچم خیلی وابسته علی بود بعد رفتنش بی قراری زیاد میکرد.
- سلام دخترم ماداریم میریم بیمارستان وقت زایمان نازیه توهم بچتو بردارو بیا منتظرتیم،خدافظ.
معلوم بود عجله داشت تلفن روگذاشتم رو زمین.امیر طاها با اخم بهم نگا میکرد و بابا بابا میکرد. بغلش کردم و گفتم :
عزیز مامان بابا نبود گلم مادرجون بود.
لب و لوچش آویزون شد و با زبون خودش گفت:
- ماما بابا نی؟!
اشک از چشمام پایین اومد. دست کوچیکشو گذاشت رو گونم و دوباره گفت:
- ماما بابا کو؟!
دستشو بوسیدم و گفتم :
- میاد عزیزم بابات خیلی زود بر میگرده😢
..............
اون روز تا نصف شب بیدار منتظر زنگ علی بودم. نازی ام دخترش یسنا رو دنیا اورد. ولی هیچ ذوقی نداشتم وقتی علی پیشم نبود هیچ چیز شادم نمیکرد. امیر طاها رو رو پاهام تکون میدادم و لالایی میخوندم که تلفن زنگخورد، سریع برش داشتم تا امیرطاها بیدارشنه.
- سلاااام ملکه من چطوره؟!
- سلام عزیزم معلومه کجایی خیلی وقته منتظر تماستم!؟
- ببخشید عملیات بودنم خواب که نبودی؟؟!
- نه منتظر بیدار موندم....
- فدای تو ، گل پسرم چطوره؟!
- خوب نیس ! امروز خیلی بیتابیتو میکرد میدونست زنگ نزدی بعد کلی گریه خوابش کردم.
- الهی باباش فداش بشه. خبری نیس!!؟ همه خوبن ؟!
- اره سلام دارن.امروز نازی ام زایمان کرد.
- بسلامتی اسم عروس مارو چی گذاشتن؟!
خندیدن وگفتم
- یسنا
- اوه چه اسم قشنگی....مبارکه اقاش باشه😉
بازم خندیدم امیر طاها از صدامون بیدار شده و بابا با میکرد گوشی رو دادم بهش
- یلام بابا
- سلام شاهزاده ی من خوبی گل پسر؟!
- اوبم
- بابا
- جون بابا
- بابا بیا ، بابا بیا
- چشم بابایی میام پیشت
گوشیرو گرفتم که علی گفت
- واس یه ماه دیگه مرخصی بهم دادن دارم میام ایران!
- جدی میگی؟! خدایا شکرت
- نرجس نرجس من باید برم دیگه کاری نداری؟
- نه عشقم خدایارت شب خوش😘
................
بالاخره اون یک ماه گذشت .کل خونه رو مرتب کرده بودم.کیک هم اماده کرده بودم.بابا زنگ زد و گفت: سلام اماده باش زنگ زدم گفتن هواپیما یک ساعت دیگه میشینه زمین
- سلام. چشم بابا ممنون.
قشنگ ترین لباس رو تن امیرطاها کردم و راه افتادیم سمت فرودگاه...
لحظه شماری میکردم واس دیدنش.بالاخره هواپیما نشست.از پشت شیشه پیاده شدنش رو از پله های هواپیما میدیم. چقدر دلم براش تنگ شده بود.وارد سالن شد و امیر طاها بابا بابا کنان بدو بدو رفت طرفش.علی ساکشو زمین گذاشت امیر طاها رو بغل کرد و چندبار انداختش بالا بوسش کرد و اومد طرف من.نگاهمون تو هم گره خورده بود و هیچ کدوم حرفی نمیزدیم انگار بار اول بود همو میدیدمعلی سکوت و شکیت و با خنده گفت:
- خوش نیومدم؟؟
به خودم اومدم و گفتم : خوش اومدی عزیزم
...........
اینم از لباس اقا پسر خشکلم. علی یه لباس خشکل واس امیرطاها اورده بود.
#نویسنده
@Shiva_f
#ادامه_دارد...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
پروانه های وصال
#قسمت_شانزدهم #رمان_عشق_که_در_نمیزند چهارماهی میشد که علی پیشمون نبود.خداییش آقا محسن و پدرش و با
#قسمت_هفدهم
#رمان_عشق_که_در_نمیزند
نگاهش کردم وگفتم یعنی من... حرفمو شکست و گفت مگه میشه ملکه واس شما یادم بره.!
یه لباس و یه روسری خیلی خشکل اورده بود.همه رفته بودن و میتونستیم راحت باشیم.رفتم تو بغلش و گفتم: دلم خیلی واس این آرامش تنگشده بود ممنون که هستی🌸
....
روز بیستم رسید و نه من و نه امیرطاها هیچ کدوم نتونستیم مانع رفتنش بشیم.هرچی گفتم بمون گفت نمیشه.و بازم من موندم و بی قراری های امیر طاها و دلتنگی های مدام.شب قبل دیدنش خوای دیدم دیگه نمیتونم ببینمش.یعنی علی شهید میشد؟ صبح دلم شور میزد صبح که بلند شدم به علی گفتم خوابم رو گفت عزیزم به دلت بد راه نده تو اولین مرخصی برمیگردم.مواظب خودت باش.
.....
سه ماهی گذشته بود.صبح ها حالت تهوه داشتم هرچی ام مریمجون مادر علی میگفت برو دکتر نرفتم.بالاخره به اجبار رفتم پکتر و گفت: باید ازمایش کنی!
- ازمایش چی دکتر ؟
- معلومه حامگی!؟
- چی حاملگی یکم فکرکردمو....وای نه خدایا من با دوتا بچه چجور😭😭😭
....
جواب آزمایش مثبت بود اینبار ذوق نکردم و برعکسش کلی گریه کردم.هنوز امیرطاها دوسالشم نبود علی ام که پیشم نبود تو این وضعیت بچه رو باید کجای دلم میزاشتم.نمی خواستم نا شکری کنم هدیه خدا بود شکرش.
......
علی بعد شنیدن خبر برعکس من خیلی خوشحال شد و قول داد واس زایمانم برگرده ایران و پیشم باشه. این بهم امید میداد.
#نویسنده
@shiva_f
#ادامه_دارد...
#چیزی_نمونده
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#پنجشنبه_های_شهدایی
سلام ما به لبخند شهیدان
به ذکر روی سربند شهیدان
سلام ما به گمنامانِ لشکر
به تسبیحات یا زهرای معبر
همانهایی که عمری نذر کردند
اگر رفتند دیگر برنگردند
یاد کنیم شهدا را با صلوات
🌹اللهم صل علی محمد
🌹و آل محمد و عجل فرجهم